- ...
- واقعا بگم؟
- :|
- میگما!...
- بگو!
- بگم؟ :|
- دِ زر بزن!
- جان آقا بگم؟
- کثافت، بیشعور میگم بگو! هشت سال بگمبگم راه انداختی، حالا جرأت داری بگو!
- نمیگم اصلا"..
آینهای بود برای وبلاگ فیلتر شدهام. اما اینهم فیلتر شد...
ببینید کی گفتم!
صادق گودرزی بیاد ایران میگیرنش میبرنش سین جیم!
- وقتی داور زن دستت رو گرفت برد بالا چه احساسی بهت دست داد؟
- داغ شدی؟
- به بردن فکر نمیکردی و فکر صیغه کردن او بودی؟
- چرا اجازه دادی نامحرم دستت رو ببره بالا؟
- بهتر نبود میگفتی دست رقیبت رو بگیره ببره بالا، اینجوری به گناه نیفتی!
- تا حالا دست زن نامحرم دیگهای به دستت خوردهبود؟
- تو کلا" اینکارهای؟
- چرا قبلش تذکر ندادی ما
مسلمونا اصولا داور زن قبول نداریم؟ حتی اجازه نمیدیم ضعیفهها قاضی بشن!
- چرا قبل از مسابقه به داوره نگفتی خواهر حجابت را حفظ کن؟
- اصولا وقتی دیدی داور زنه، چرا انصراف ندادی؟ بردن اینقدر ارزش داشت؟
- کلا" خاک برسرت!
پی نوشت:
دانشمند و اسلامشناسی به اسم محسن خداوردیان اومده دست دادن ورزشکارا رو با خانوما در المپیک 2012 لندن مورد تحلیل قرار داده:)
"اما قضیه امید نوروزی یه چیز دیگه هست؛ امید موقع اهدای مدال خیلی بی خود و بی جهت با زنه دست داد، در حالی که اگه کف دستاش رو مثل هندی ها به هم می چسبوند و زیر چونه می آورد هم دست نداده بود هم احترام گذاشته بود. قبلاً توی پارالمپیک و المپیک از این موارد از ورزشکارامون زیاد دیدیم و این مسئله خیلی غیر قابل پیش بینی نبود.
امید هم ابتدا دستش رو گرفت پشتش اما وقتی زنه دستشو دراز کرد امید دستشو آورد جلو، در حالی که می تونست دستش رو به نشانه ادای احترام روی سینش بذاره.
از افرادی که همه چیزو با هم قاطی می کنن انقدر بدم میاد! طرف نظر گذاشته ما تو قرن ۲۱ هستیم، یکی دیگه گفته تو کشور ۳۰۰۰ میلیاردو دزدیدن و ...، آدم بی عقل، چون پول بالا کشیدن باید بریم دست بدیم به زن های نامحرم؟ اگه برعکس بود و ورزشکار خانم ایرانی روی سکو بود هم می گفتی خب با مرده دست بده؟ بعضی ها فکر می کنن فاحشگی یعنی مدرن بودن و اعتقاد به موازین شرعی یعنی عقب موندگی. اینا کسایی هستن که باید یا تو لقمه شون شک کرد یا تو نطفه شون.
وقتی والیبالیست ها با داور زن دست دادن مسئولین ما هوشیار نشدن و با ورزشکارای المپیکیمون هماهنگ نکردن، پس تقصیر اونا هم کم نیست.
مدال طلای المپیک قطعاً برای ما هم خیلی مهمه ولی وقتی برا بعضی ها عمل به دین اسلام افت داره باید تأسف خورد. چطور اونایی که زن های محجبه رو تو دانشگاه راه نمی دن یا تو مسابقه ورزشی اجازه حضور بهشون نمی دن نمی گن الان بهمون می گن عقب مونده، ولی ما که می خواهیم به دینمون عمل کنیم می شیم نفهم و عقب مونده؟
دست دادن این آقایون یه طرف، مورد پسند واقع شدن این امر توسط بعضی مردم یه طرف دیگه، که این دومیش خیلی رنج آوره. انگار اسلام رو به زور قبول دارن که این جوری برا خودشون ننگ می دونن مسلمون بودن رو."." عکساشم حتما ببینید.
.
دیشب صمد بهرنگی اومد به خوابم. آهی کشید و گفت:
کاش به جای "ماهی سیاه کوچولو"، "مرغ سفید بزرگ" رو نوشته بودم...
من فکر کردم حماقت فقط متعلق به خبرگزاری فارسه که اومده بود حلقههای الکپیک کاندومی تو سایتش گذاشته بود. (و اینجا)
البته حماقت صدا و سیما خیلی وقته به اثبات رسیده بود ولی نه دیگه تا این حد!
همین الان داره از کانال 5 تلویزیون جمهوری اسلامی برنامهای میده به نام پنج حلقه المپیک، در کمال تعجب مرتب در اواسط برنامه این حلقههای کاندومی رو نشون میده، حتی زوم میکنه رو قسمتی که استغفرالله نوک آلت رو میپوشونه، یه بارش دقیقا ساعت 3 و 15 دقیقه بعد از ظهر همین امروز...
من بینندهی پاستوریزه بارها از شدت خجالت عرق شرم رو پیشونیم نشست و اعصابم ناراحت شده و تصمیم دارم از صدا و سیمای جمهوری اسلامی غرامت بگیرم:)
کلا خیلی خوبه دشمنان ما همه از احمقانند....
فقط یه ایرانی مثل زیتون میتونه... 1
فقط یه ایرانی مثل زیتون میتونه یه هفتهای یه خمیردندونو مصرف کنه
و بعد تیوبشو با قیچی ببره و یه ماه مسواکشو بماله به دیوارهش و از کفی که میکنه کف کنه!
فقط یه ایرانی مثل زیتون میتونه با پیتزاش انواع و اقسام سُس سفید و قرمز و کارد و چنگال و لیوان یه بار مصرف بگیره، بعد پیتزاشو خشک خشک با دست بخوره و سُسهاشو یواشکی بیاره خونه و هر وقت تو یخچال دیدشون احساس زرنگی کنه. کارد و چنگال و لیوانشو هم بذاره برای روز مبادا!
از کرامات جمهوریاسلامی:
از این طرف، خونهی یکی از دوستام ریختن که چرا تو ماه رمضون تولد گرفتی و صدای آهنگ رو زیاد کردی که مردم روزهدار نتونن برای سحر پاشن.
همچنین، تقریبا تمام کنسرتهای خوانندهها رو از چند روز قبل از ماه رمضون تعطیل کردن که ماهرمضون و اینکارها؟ خدا به دور!
از اونطرف، یه عالمه "جشن رمضون" در جای جای شهرها، اجرا میکنن که توشون یه سری خواننده لوده دوزاری ترانههای خواننده
های لسآنجلسی رو بدون اجازه با صدای انکرالاصوات میخونن و صدای بلندگوها رو اونقدر زیاد میکنن که هفته محله اونورتر میره.
من امشب، هم رفتم جشن رمضان پاساژ پارسیان، و هم جشن رمضان پارک تنیس( پارک تنیس جشنشو پولی کرده، اول نفری دوهزار تومن و وقتی دیده استقبال زیاده کرده 5 هزار تومن) رسما مردم میرقصن...
حتی دلقلک از سیرک آورده بودن.
دخترا و پسرا دستاندر دست هم از ساعت 9 شب تا یک نصف شب موج مکزیکی میرفتن و جیغ و سوت و هورا میکشیدن و ترانههای لسآنجلسی میخونن. این برنامه هر شب هست به غیر از شبای 19 تا 21
بالاخره ما نفهمیدیم شادی تو ماه رمضون خوبه یا بد؟ حرومه یا حلال؟
پس چرا تو ماههای دیگه جمعه شبا تو پارک تنیس مأمورا میریزن و با کسایی که آروم دارن گیتار میزنن و ترانههای مجاز میخونن برخورد میکنن؟
اما از طرف خودشون هر کاری مجازه؟
شاعر میفرماید:
قربون برم خدا رو، یک بوم و دو هوا رو...
در این ده سال وبلاگنویسی عقایدمو در مورد حقوق زنان بارها گفتم. تا بن استخوان طرفدار حقوق برابر زنان و مردان هستم و البته یکی از مخالفان سرسخت مهریه.
درسته که بعضی زنها مهریه رو به عنوان اهرم فشاری برای طلاق ندادن مرد در صورت اکراه از ادامه ازدواج استفاده میکنن و بعضی به عنوان سرمایهای برای زندگی سخت بعد از طلاق... و اینا همه به خاطر نقص قوانین ماست.
اول بگم که از حدود هفتهزار زندانی مرد در ایران به خاطر مهریه، حدود ششهزار و خوردهایش در کرج و تهران زندانی هستن و در شهرهای دیگر این مسئله بیشتر با ریشسفیدی فامیل حل و فصل میشه.
واقعا دلم برای اون هفتهزار زندانی مرد که مجبورن بهترین سالهای جوونیشونو به خاطر یک اشتباه پشت میلهها بگذرونن میسوزه، حالا اصرار زن به خاطر چشم و همچشمی با دخترخاله دختر عمه بوده یا طبق قانون قدیمی کی مهریه رو داده کی گرفته چشم بسته هر چی پدرمادرا گفتن، گفته چشم و زیرشو امضا کرده.
و همچنین برای صدهاهزار مردی که به جرم دوسهماه(بیشتر یا کمتر) زندگی کردن یا حتی زندگی نکردن با زنی مجبورن تا صدها ماه ماهی یک سکه (بیشتر یا کمتر) بدن.
شما پولدارارو نگاه نکنید، بعضی از آقایون کارگر یا کارمند مجبورن دو شیفت کار کنن که حقوق یک شیفتشون بره برای سکه مهریه.
یه نمونهشو از یه خانم تو باشگاه ورزشی شنیدم. این خانم جوون حدود27 سالهشه. خیلی شوخ و شنگ و خوشبرو روست. به مدد دوستان پسر متعددی که داره وضع مالی خیلی خوبی داره و به قول خودش حسابی داره خوش میگذرونه.
خودش میگفت: هفت هشت سال پیش با یه مرد "زیادیخوب" کارمند ازدواج کردم. اینقدر ساده و بیشیلهپیله بود که دلمو زد. با مردان دیگر دوست میشدم و میرفتم صفا. شوهرم فهمید. گفت طلاق بگیریم اما به کسی نگیم چرا. گفتم حوصله بچهداری ندارم بچه هم مال خودت مهریهام رو هم بده. قبول کرد.
اون موقعا، سکه نسبتا ارزون بود و دادگاه ماهی یک سکه براش نوشت. بعد از مدتی با یه خانم معلم دبستان که قراردادیه (نه استخدام دائم) ازدواج کرد. از او هم یه بچه داره و الحق به دختر من بهتر از بچهی خودش میرسه. اینو وقتی ماه به ماه دخترمو میبینم و همون ماهی یه روز هم حوصلهشو ندارم میفهمم که چقدر از اینکه اون زن باباش شده راضیه و دوستش داره و میگه تا حالا حتی با صدای بلند باهاش حرف نزده.
میگفت شوهر سابقم حقوقش 400 تومنه و خانمش 300 تومن، و باید چقدر اضافهکاری کنن تا بتونن دوتایی سکه منو جور کنن. دخترم میگفت گاهی شوهرسابقم و زنش غذای درست حسابی نمیخورن میگن رژیم داریم ولی به بچهها میدن.
خیلی ناراحت شدم گفتم: تو که وضع مالیت خوبه، اونا هر دو کارمند با دو تا بچه که اینروزا چقدر خرج دارن، دلت نمیسوزه؟
گفت چشمش کور، دندهش نرم! میخواست مهریهام نکنه و قاه قاه خندید.
به طلاهای پهن آخرین مدلی که گردنش بود نگاه کردم و به گذشت شوهر فکر کردم . کافی بود ثابت کنه در ازدواج خیانت کرده و نگفته.
چی بگم وقتی خودشون راضیین!
اما این چه قوانین قرون وسطاییه که ما داریم!
به نظرم همهی قوانین تو مملکت ما باید از نو نوشته بشن.
به جای قوانین اسلامی قوانین انسانی وضع کنیم!
1- هفتهی پیش رفتم به فروشگاه بزرگ نزدیک خونهمون، مدیر فروشگاه چون چندباری سر بعضی مسائل تذکر داده بودم و اونم به طور متظاهرانهای ازم تشکر کرده بود و بعد البته ترتیب اثر داده بود که یعنی من خیلی مدیر خوبیام، اومد جلو و گفت خانم زیتون چرا برای مرغ ثبت نام نمیکنید؟
گفتم مگه ثبت نامیه؟ گفت آره، اسم و شماره تلفن رو بدید به اون خانم. رفتم اسم و شماره تلفنمو دادم. خریدمو کردم اومدم خونه.
تا دیروز که دوباره گذارم افتاد به اون فرشگاه. آقای مدیر اومد جلو گفت پس چرا نیومدید مرغ بگیرید؟ تو این هفته سه بار مرغ به نرخ دولتی توزیع کردیم.
گفتم من فکر کردم شماره گرفتید با تلفن خبرم میکنید.
گفت: ایوای، نه دیگه، اون فقط ثبتنام بود، فرداش باید میومدید چند ساعت تو صف وایمیستادید. نکنه توقع داشتید مرغا رو بیاریم دم در خونهتون.
کارمندا که همه خانم بودن پقی زدن زیر خنده!!
2- امروز چند بار به عکس صف طولانی مرغ جلوی مصلی نگاه کردم، فیلمش رو هم تو اخبار تلویزیون دیدم. مردم خوشحال و سرشار از احساس زرنگبودن هی بهم زنگ میزنن و میگن برای خواهر و خاله و عمه و دایی و عمو جا گرفتیم، بدوید زودتر بیایید.
نگران نباشید این مردم صفپرست برای خودشون بادبزن، بطری آب و هله هوله آوردن.
وقتی هم بعد از 6 ساعت دوتا مرغ میگیرن قیافههاشون دیدنیه، انگار که فتح خیبر کردن.
همینا اگه تو صف یکی بگه "لعنت به این حکومت که ما رو به این روز انداخته"، میگن هیس... هیس، ما که سیاسی نیستیم! الان یکی میشنوه گزارش میده، همین دوتا مرغم بهمون نمیدن!
خیلی افسوس میخورم، نمیدونم من احمقم یا اینا!
3- جوک هم درآوردن
در برنامه کودک:
- چه غذایی دوست داری عزیزم؟
-چلو مرغ، جوجه کباب!
چی؟ ماشین لباس شویی رو خودت روشن می کنی؟!؟-
نه نه نه... !
4- کاریکاتورش رو هم فیروزه مظفری کشیده
آرش مرغ گیر
1- سالهای ساله که جلسات شعرخونی و داستانخونی تو سالن آمفیتأتر کتابخونههای معتبر ایران برگزار میشه.
فکر کن تازگیها از ارشاد دستورالعمل اومده که از سال 91 هیچ جلسهای در کتابخونهها نباید مختلط برگزار بشه!
(فکر کردن اینجا هم مثل استخرهای برزیل دیپلمات توش هست)
حالا آقا و خانومایی که دهها ساله دارن برای هم شعر میخونن، به هم عادت کردن با هم دوست شدن، بعضیها تو همین جلسات با هم آشنا شدن و ازدواج کردن و بعضی شاعرها پنهایی خطاب به بعضیهای دیگه شعر میگن و اصولا مختلط نباشه شعر زیادی در اذهان تولید نمیشه! چیکار باید بکنن؟
یه راهی به نظر بچههای کرج رسیده، شما هم امتحان کنید!
خیلی راحت گفتن خیلی خوب، ما اصلا سالن کتابخونه رو نخواستیم
یه جا دیگه برگزار میکنیم.
متاسفانه جاشو به خاطر مسائل امنیتی نمیتونم بگم:)
2- من از اون کسایی که به عربها میگن سوسمارخوار حالم بههم میخوره....
درسته که کلا" از سوسمار خوردن عربا حالم بههم میخوره،
همونطور که از سگخوردن کرهایها و
قورباغه خوردن ژاپنیها و
موش خوردن بعضی هندیها و
پشه و کرم خوردن آفریقاییها حالمبههم میخوره...
لابد اونا هم از گوسفند و مرغ و گاو خوردن ما حالشون بههم میخوره...
کلا" تو طبیعت هر کشوری یه سری حیوون زیادن که منبع پروتئینن و غذای مردم...
که حال مردم بقیه کشورها رو بههم میزنن...
...
اصلا یادم رفت میخواستم چه نتیجهای بگیرم...
آهان...
دیگه نشنوم اسم غذای مردم کشورهای دیگه رو مسخره کنید!
عرض دیگهای ندارم...
البته تا اطلاع ثانوی!
3- سیبا یه نامه نوشته با آهنربا وصل کرده به یخچال. زیرش هم نوشته: ب.ب - ج. ف
تموم طول روز نشستم فکر کردم خدایا این حروف چیین.
یه بار فکر کردم اسم اختلاس کنندگان اون سههزارمیلیارد تومنن.
یه بار فکر کردم نکنه حرف بد باشن...
یا مثلا بمیر بابا، جوراب فندقی
تموم روز فکرم مشغول بود. برای تمرین مغز تلفن هم نزدم بپرسم.
شب که اومد گفتم اون حروف چی بود زیر نامهت.
میگه نفهمیدی؟
میگم نه.
میگه خنگه، یعنی: باقی بقایت جانم فدایت...
نباید با مشت میزدم تو شکمش؟
با چند نفر از زنان خود سرپرست در ارتباطم. خودسرپرست به زنانی گفته میشه که یا شوهر ندارن و یا شوهرشون از کارافتاده و یا معتاده و نمیتونه خرجشونو بده. ما به اینها یاد میدیم که حتما لازم نیست یه مرد بیاد خرجتونو بده و کمکشون میکنیم کاری یاد بگیرن و شغلی پیدا کنن.
بعضیاشون با اینکه از نظر مالی وضعشون خوب شده اما بنابر شعار"مو ازخرس غنیمته" رفتن کمیته امداد اسم نوشتن که علاوه بر ماهیانهی کمی که میگیرن از وامهای بلاعوض و یا کم سود هم استفاده کنن.
من در انتخابات قبلی هیچوقت دخالت مستقیم نمیکردم ولی سر این انتخابات بحث راه انداختم و همه رو به این نتیجه رسوندم(!) که رأی دادن تو این رژیم هیچ فایدهای نداره.
امروز یکیشون زنگ زده که ای زیتون خانوم، قربونتون برم، بهخدا مجبورمون کردن. الهی همون کشتیهایی که میگن بزنه به کمرشون، الهی بمب بخوره دودمان اینا رو از جا بکنه! به حق پنج تن ایشالله...
- چی شده مگه؟ موضوع چیه؟ کشتی کدومه؟
- والله زیتون خانوم ، قرار بود جمعه همه بمونیم خونه. ظهر حاج آقا... (از کمیته امداد) زنگ زد و گفت: مهین خانوم رفتی رأی بدی؟
گفتم نه! چه رأیی بدم؟
گفت: ببین کشتیهای آمریکایی و اسرائیلی دورِ ایران(!) لنگر انداختن و همه موشک و بمبهاشون رو به طرف ما نشونه گرفتن اگه رأی ندید شلیک میکنن!
گفتم حاجآقا اونا تو کشتی چهطوری میفهمن ما رأی دادیم یا نه.
گفت از طریق اخبار...
گفتم خوب اونا باید خوشحال شن ما رأی ندیم چرا شلیک میکنن.
یهو حاج آقا عصبانی شد گفت سر ماه که میای حقوقتو بگیری مُهر نخورده بود تو شناسنامهت ربطش رو میفهمی... اینو به بقیه رفقات هم بگو!
وای زیتون خانوم این چهجوری فهمیده ما دور هم جمع میشیم؟
منم راستش ترسیدم به اقدس خانوم و مریم خانوم و زری خانوم و شهناز خانوم و... زنگ زدم اینا رو گفتم همه گفتن بریم رأی بدیم این آب باریکه رو از دست میدیم ها... تازه واممون هم هیچکدوم تصویب نشده... به خدا نمیخواستم رأی بدم مجبور شدم، ایشالله کشتیها حمله کنن به اینا همین امسال برن به حق پنج تن! ...
واقعا نمیدونستم چی بهش بگم...
اینا تنها کسایی بودن توی آشناها که رأی داده بودن
در راستای این،
مسابقهی دلیلتراشی:
آقای خاتمی برای کسایی که بهترین دلیل برای رأی دادن رو یادآوری کنن جایزه گذاشته. ده نفر اول نفری یک میلیون تومن. بعد سه نفر از میون این ده نفر انتخاب میشن، نفری سه میلیون و دلیلی که طبق نظر کارشناسان بهترین دلیل انتخاب بشه ده میلیون.
بشتابید!
1- گفتن اگه رأی بدی یارانهت قطع میشه؟
2- گفتن اگه رای ندی موسوی و کروبی آزاد نمیشه؟
3- گفتن اگه رأی ندی نمیگذاریم ارز برای بچههات بفرستی؟
4- ...
https://balatarin.com/permlink/2012/3/4/2951580
https://balatarin.com/permlink/2012/3/4/2951599
دارم اخبار ساعت 2 تلویزیون ایران رو نگاه میکنم و از شنیدن مصاحبه با مردم حرص میخورم...
واقعا جلوی دوربین اومدن و نون به نرخ روز درآوردن اینقدر ارزش داره؟ ارزش داره شرف و انسانیتتو زیر پا بذاری و حقایق رو ندیده بگیری؟
اینارو الان تو صفحه فیسبوکم نوشتم، احساس بامزگی کردم گفتم اینجا هم بذارمشون:
"شاه رو بیرون کردیم، خمینی رو آوردیم. بیایید اینا رو بیرون کنیم رضا پهلوی رو بیاریم، بعد رضا رو بیرون کنیم نوه خمینی سید حسن رو بیاریم، بعد اونو بیرون کنیم نوهی رضا پهلوی رو بیاریم... همینطوری خودمونو سرگرم کنیم... زندگیه، میگذره..."
"یکی از بامزهترین صحنههای رأی گیری که تلویزیون نشون داد.
مکان: صف رأیگیری جلوی مسجد یکی از شهرستانها.
هر کس توی صف شناسنامه و کارتملیشو جلوی دوربین نشون میداد. مردی درشتهیکل با افتخار و خوشحالی در حالی که ابروهای پهنش رو با ذوق بالا پایین میبرد سهتا شناسنامه و سهتا کارت ملی رو نشون داد.
باتوجه به اینکه افراد جلویی و عقبی و کلا همه افراد در صف شناسنامه خودشون دستشون بود موضوع چی بود؟:) "
"تلویزیون داره مسجد گوهردشتو نشون میده. گزارشگر: شما شغلتون چیه و چرا رأی میدید؟ - مربی ورزشم و رأی میدم که نمایندهها به ورزش بیشتر رسیدگی کنن. گزارشگر: پس شاگردهاتون کو؟ مربی ورزش:ممممم... والله نمیدونم الان زنگ میزنم بیان. چند دقیقه بعد گزارشگر دوباره میره سراغ همون مربی ورزش و میپرسه زنگ زدی شاگردات بیان؟ چرا هنوز نرسیدن؟:))) مربی هاج و واج نگاه میکنه یعنی عجب کنهای هستی!"
"حالا فردا دوباره خاتمی یه حرف علیه این رژیم بزنه تموم اینایی که امروز دارن بهش فحش میدن دوباره قربون صدقهش میرن. ببین کِی گفتم!
ما اینجور مردمی هستیم..."
" اگه خاتمی بیاد بگه شرطش برای رأی دادن، آزادی میرحسین موسوی و زهرا رهنورد و کروبی بوده میبخشیدش؟"