شنبه، آبان ۲۸، ۱۳۸۴

چی به سر وبلاگم اومده؟

دیشب هر کاری کردم نتونستم تو وبلاگ اصلیم نوشته‌مو بذارم.
نیم‌ساعت پیش هم که وصل شدم دیدم همه‌ی کامنت‌هام پریده.
بعد تا اومدم نوشته‌ی جدیدمو بذارم دیدم کل وبلاگم با آرشیوش ناپدید شد:( همزمان با اون آی‌دی صاحب هاست هم آف‌لاین شد...

جمعه، آبان ۲۷، ۱۳۸۴

کشور گل و بلبلِ من

1- آه
این جماعت
حقیقت را
تنها در افسانه‌ها می‌جویند
یا آن‌که
حقیقت را
افسانه‌ای بیش نمی‌دانند...
(شاملو)



2- من در کشوری زندگی می‌کنم که:
ـ کتابهای دانشگاهش سوزانده می‌شود.
ـ متهم به قتل خبرنگارش(زهرا کاظمی) تبرئه می‌شود.
ـ روشنفکرها و آنانکه حرف حق می‌زنند زندانی‌اند.
ـ امام زمانش با خط بد نامه می‌نویسد به عنوان معجزه شکلات‌های گنده‌تر از دهان صندوق، با نامه‌اش به صندوق می‌اندازد.
ـ دستور ساخت هزاران نمازخانه صادر می‌شود آنهم در شهرهایی که مدرسه و درمانگاه به اندازه‌ی کافی ندارند.
ـ به هزار حیله و ترفند آثار باستانی قبل از اسلام‌اش را به امان خدا رها می‌کنند تا از بین برود.
ـ رئیس‌جمهورش هر چه از دهنش درآمد به ملت می‌گوید و به راحتی زیر تمام قول‌هایش می‌زند. از مزایایی کارگران و کارمندان کم می‌‌کند.
ـ صدا و سیمایش هر آشغالی را به عنوان برنامه‌ی فرهنگی به خورد مردم می‌دهد.
ـ پدران دختران خود را می‌کشند و چون خودشان صاحب خونند، از خودشان اظهار رضایت می‌کنند.
ـ فقط ده‌درصد زن‌هایش سرکار می‌روند و علی‌رغم درصد تحصیلکرده‌تر بودنشان نسبت به آقایان، تعداد کمی از ایشان به مقام ریاست می‌رسند.
ـ
ـ
ـ
ـ ولش کن! بروم با آقای صبوری‌ام سوسیس‌کالباس صدادارم را بخورم و برای دهمین بار رضازاده را موقع وزنه‌زدن و یاابوافضل گفتن ببینم!


3- شبح را با غم‌هایش تنها نگذاریم!

4- شاهد از غیب رسید:)
گفته بودم دنبال چندبلاگر می‌گردن که مسئول خراب‌کردن احمدی‌نژادن! و گرنه احمدی‌نژاد حیوونی خیلی کاردرسته!
سینا مطلبی چقدر در مورد کرامات پیام فضله‌نژاد(باعرض معذرت از مرغ‌های محترم) گفت و یک‌عده باور نکردند!

5- سبقت : به زودي اصلاح طلبان واقعي بر محافظه‌كاران سبقت مي‌گيرند.

6- کامنت خانم‌دکتر در مورد اوضاع حقوق‌های اساتید خوندنیه.

7- همین‌طور وبلاگ آقای‌مهندسی که با شغل دست‌فروشی روزگار می‌‌گذراند. قبلا هم وبلاگ داشته.
اما مرا بکشید محال است اورا لو بدهم. چون خودم هم نمی‌دانم.:)

8- وبلاگ محسن ‌مومنی استاد دانشگاه تربیت‌معلم...

9- آشیونه‌ی جدید میترا و پدرام معلمیان:)

10-
اسمشو مبر برخي اظهارات و انتقادها و مطالب برخي روزنامه‌ ها و وبلاگ‌ها از جمله وبلاگ زیتون را نسبت به دولت جديد غير منصفانه ارزيابي كرد....

سه‌شنبه، آبان ۲۴، ۱۳۸۴

اگر بار گران بودیم هنوزم هستیم متاسفانه!

1- اگر بارِ گران بودیم...
هنوزم هستیم!
اگر نامهربان بودیم...
هنوزم هستیم!

2- هستم ولی یه‌خورده خسته‌م:)

3- آخرین خبر از خرابکاری در گودبرداری‌ پارکینگ تأترشهر که داره به دستور مستقیم رهبر(الله‌واکبر!) مسجد ‌می‌شه.
قسمت شمالی زمین که خیابون شیرزاد رو صاحب شدن و یه قسمت از تأترشهرو خراب کردن... و حالا... قسمت غربیش... کوچه‌ی آراکلیان رو هم انداختن روش. این پرده‌های آبی تا کجاهارو می‌خوان ببلعن معلوم نیست! فکر کنم به‌زودی تموم ساختمون‌های دوروبرش بریزن:) بس‌که مسجد ابهت داره!

4- خداداد در نظرخواهی قبلی در مورد حقوق استادای دانشگاه پرسیده.
ماهی‌جون با مدرک فوق‌لیسانس داره ساعتی 2900 تومن می‌گیره(8 ساعت تدریس در هفته. ماهی صدهزار تومن). تا اینجایی که از استادای حق‌التدریسی خودم هم پرسیدم همین حدود می‌گیرن. و البته پرداخت همین مبلغ کم هم به این آسونی‌ها نیست. دق‌مرگشون می‌کنن. مثلا آخر ترم یه‌جا می‌دن. و یا با اینکه‌بیمه‌ نیستن ازشون مالیات کسر می‌کنن(!)
استادای "استخدام دائم" وضعشون یه‌کم بهتره. یکی از استادامون با مدرک دکترا و 25 سال سابقه‌ی تدریس 400‌ هزار تومن می‌گیره. که پول اجاره‌‌ی یک آپارتمان 100 متری در وسط شهر هم نمی‌شه! اگر کسی در این مورد اطلاعاتی داره لطفا بنویسه!
فری‌ناز آرین‌فر هم برای تحقیقش به این آمارها نیاز داره.

5- فیلم " کافه ترانزیت" به کارگردانی کامبوزیا پرتوی نسبت به بقیه‌ی فیلمای ایرانی فیلم خیلی خوبی به نظرم اومد!
تلاش‌های یک زن برای استقلال!
برای حالگیری از بعضیا که دوست‌ندارن قصه‌ی فیلما رو از قبل بدونن:
"ریحان" زنی‌ست که بعد از ازدواج با شوهرش اسماعیل به شهری مرزی در آذربایجان اومده. شوهرش که گرداننده‌ی یک کافه‌ی بین‌راهی‌ست می‌میره. و طبق رسوم ترک‌های اون ناحیه باید زن ِ برادرشوهرش، ناصر( با بازی پرویز پرستویی)بشه. بهش می‌گن" کی بهتر از عمو جای پدر بچه‌هات؟" و مقاومت و مبارزه‌ی ریحان با این سنت غلط شروع می‌شه.
بهش می‌گن "اگه به جای اسماعیل ناصر می‌مرد اسماعیل زنش رو می‌گرفت." ریحان با لجبازی می‌گه:" امکان نداره. اسماعیل فقط خرجشون رو می‌داد."

بیشتر زنان ایرانی دستشون توی جیب خودشون نیست و به همین‌خاطر همیشه باید به مردی متکی باشن! وقتی شوهر نیست،‌ برادرشوهر که هست...
ریحان( بابازی فرشته عرفایی همسر کامبوزیا) تصمیم می‌گیره قهوه‌خونه‌ی شوهرش رو راه‌ بندازه. هر چه ناصر در جلوی راه او سنگ می‌ندازه مصرتر می‌شه..
سلیقه‌ی زنانه‌ی ریحان در آشپزی و آرایش قهوه‌خونه محیط خونگی قشنگ و راحتی برای راننده‌های ترانزیت ایجاد می‌کنه. راننده‌هایی که هفته به هفته نمی‌رسن پیش خانواده‌شون باشن. کارش اون‌قدر می‌‌گیره که ناصر که او هم کافه‌ی بزرگ‌تری نسبت به کافه‌ی اسماعیل داشته دچار حسادت می‌شه. از طرفی هم کم‌کم به شخصیت ریحان علاقه منده و دوست‌داره به هر نحو شده اورو به خونه‌ی خودش ببره. او در این راه از هیچ کوششی فروگذار نمی‌‌کنه. حتی رفتن به پاسگاه و شکایت از ریحان به خاطر پناه دادن به زنان فراری و ایجاد لانه‌ی فساد و بردن آبروی فامیل!
مردی یونانی که به تازگی همسرش ترکش کرده، به محیط کافه‌ی ریحان انس می‌گیره. اول عاشق آشپزیش و بعدا خودش می‌شه. برای بچه‌هاش کادو میاره...
دختر روسی که برای رفتن به ایتالیا گرفتار جاده‌ها شده توسط راننده‌‌های تریلی گول می‌خوره. بی‌پول و با روحی زخمی به ریحان پناه ‌میاره.
ریحان و دو کودکش، دختر روس و مرد یونانی و کارگر باوفای کافه (اوجان) جمع باصفایی رو تشکیل می‌دن.

ناصر بالاخره موفق می‌شه با پرونده‌سازی کافه رو ببنده. مرد یونانی از ریحان خواستگاری می‌کنه و می‌خواد او رو با خودش ببره. اما ریحان سرسختانه به فکر اجاره‌ی کافه‌ی دیگری‌ست و...

این فیلم محصول مشترک ایران و فرانسه‌ست. از معدود فیلماییه که با اینکه دوساعت کامله(فیلمای دیگه یکساعت‌و نیمه) آدم هیچ خسته نمی‌شه...

6- دیگه یادم نیست...

7- آهان... ماجرای اون بچه‌ی فلسطینی که با موافقت پدرش بعد از کشته‌شدن توسط سربازان اسرائیلی 6 عضو بدنش به 6 اسرائیلی پیوند زده شد اشک به چشمام آورد. چقدر "گذشت"!

8- احمدی‌نژاد و هاله‌ای از نور دورو برش؟!! شوخی نکن بابا:))))

اوخ.. یادم نبود قراره تعدادی از روزنامه‌نویس‌ها و وبلاگ‌نویس‌ها رو بگیرن به جرم خراب‌کردن احمدی‌نژاد نازنین، فرشته روی زمین:)
آقا اجازه! به‌خدا ما خرابش نمی‌کنیم. خودش خراب هست!


!





10- با عرض معذرت به‌خاطر بی‌ادبی یه نفر مجبورم نظرخواهی اینجا رو ببندم...


اون یکی نظرخواهی