سوت و کورترین انتخاباتی که تابهحال دیدهام...
به یاد ندارم هیچوقت شهر اینطور موقع انتخابات سوت و کور باشه. در میادین و چهارراهها داربستهای کوچکی زدن و روش یه پلاستیک بزرگ سفید کشیدن و هر کی میخواد تبلیغ کنه بروشورهاشو میچسبونه روش. ولی هر جایی رفتم این پلاستیکها حتی پر نشده بودن چه برسه مثل انتخابات قبلی بروشورها رو روهم روهم بچسبونن.
دفترهای نامزدها خلوت خلوته، من مخصوصا سرمو میچسبونم شیشه و برای مسئولی که اونجا نشسته ادا در میارم. اینطوری که لب پایینمو میارم روی لب بالاییم (تقریبا همینجوری که کردی، یه خورده گوشههای لبت رو به طرف پایین بکش. آها، قیافهتو هم مثل عاقلهایی که مشغول رصد سفیهانن کن،درسته... همینجوری) بعد کلهمو به راست و به چپ تکون میدم. میدونم این ادا چه دردی داره. آخه خودم یه بار که مجبور شدم یه تیکه راه رو یهطرفه برم و یه راننده مسن که نمیدونست من تا ته خیابون رفتم و کارگرها خیابونو بسته بودن، این ادا رو بهشکل نفرتباری برام درآورد و من تا سه شب از ناراحتی خوابم نبرد. با دیدن این ادا تقریبا هر بار کسی که پشت میز نشسته سرشو از خجالت پایین برده.
ایندفعه خیلی خیلی کم مغازهها تبلیغی در این مورد به شیشه چسبوندن، از یه سوپری با شوخی پرسیدم این چیه چسبوندی مگه کسی هم رأی میده؟ گفت نه والله خودمم رأی نمیدم، چک داشتم، مجبور شدم از کسی که پول خوبی میده قبول کنم. به مغازه بعدی که همون عکسو چسبونده بود گفتم شما هم پول گرفتید... یهو عصبانی شد گفتم ای داد، الان میزنه تو گوشم. دیدم نه، رفت عکسو از پشت شیشه کند و با نفرت پاره کرد... گفت از صبح صدبار این حرفو بهم زدن.
دیشب پسری در یکی از میادین مرکزی شهر بروشور یکی از کاندیداها رو پخش میکرد و هی میگفت، خودم رأی نمیدم، توروخدا بگیرید زودتر برم خونهم. تقریبا هیچکس نمیگرفت... گفتم پسر جان تو که مخالفی پس چرا پخش میکنی؟ گفت آخه دو برابر مزد بهم دادن. پرسیدم ساعتی؟ گفت کاش ساعتی بود، هزارتایی. تبلیغ کلاس زبان یا مغازه مانتو فروشی بود چند دقیقهای تموم بود، اما اینو هیچکی نمیگیره. بدجور گول خوردم.
فاطمه اسکندری بزرگترین پلاکاردها رو تو کرج زده. مدیوم شات. فاطمه خانوم خوشگله و چشاش رنگیه و تو عکس همچین زل زده به دوردستها... آقایون وایمیسن و یه کمی با حسرت نگاهش میکنن و رد میشن.
تو چند تا کلاس و جمع دوستانه بحث انداختم هیچکس نمیخواست رأی بده. یکی گفت من دفعه قبل و قبلتر به فاطمه آجرلو رأی دادم، ایندفعه صلاحیتش رد شده، اگه صلاحیت نداشت چرا گذاشتن دودوره نماینده بشه؟ اینا که با خودشون رحم نمیکنن چه رأیی دارم بدم؟
در یکی از میدونهای اصلی تهران میزی گذاشته بودن که پر از بروشور و زندگینامه نامزدهای اصولگراها بود. دو تا پسر هم روی صندلی پشتش نشسته بودن. با اینکه میدون شلوغ بود هیچکس نمیرفت برداره. رفتم جلو، دوتا پسر با خوشحالی یه بغل بروشور در اندازههای متفاوت حاضر کردن و به طرفم دراز کردن. گفتم اینا رو ولش، جایزه چی میدید؟ با تعجب نگاهم کردن، گفتم بابا ، چکپولی، سیمکارتی، گونیسیب زمینی، نشد، شارژ ایرانسلی، نشد ساندیسی!. یهو هر دو زدن زیر خنده و بروشورها رو گذاشتن رو میز. گفتم خداییش خودتون رأی میدید؟ هر دو باز خندیدن.
دیدم جنبه شوخی دارن، گفتم خودتون که اوضاع رو میبینید. اما چطور روشون میشه فرداش بگن 30 میلیون نفر رأی دادن. بیعارها بازم خندیدن.
تو این هفته هفتهشتده تا اساماس از طرف مقام معظم رهبری برام اومده که برای حفظ آبروی اسلام و بردن آبروی دشمن حتما برم رأی بدم. چشم!
در فیسبوک نوشتم:
- در تهران و کرج با هر که حرف زدم چه مذهبی، چه غیرمذهبی حتی کسانی که به احمدینژاد رأی داده بودن نمیخواست جمعه در انتخابات شرکت کنه. در جمعی داشتم اظهار خوشحالی میکردم یکی گفت از شهرستانهای کوچیک و روستاها بترس که به خاطر اینکه از قوم و قبیله بخصوصی(که خودشون متعلق به اونن) حمایت کنن حتما شرکت میکنن. گفت من این هفته یه سفر رفتم شمال و یه سفر همدان... خیلیها تصمیم داشتن رأی بدن. فقط به خاطر فامیل و فامیلبازی. به نظر من نیرومونو باید بذاریم روی روشنگری در شهرستانها...
پس چی شد؟ پنجشنبه بیرون رفتن از خونه برای گردش و خرید،
جمعه موندن تو خونه و راهانداختن مهمونی و بشکن و بالابنداز یا خونه تکونی.
(تا وقت هست، برای دوستان و آشنایان شهرستانیتون روشنگری کنید لطفا)
و
- شما ذوب در ولایت هم که باشید نباید رأی بدید، چون آقا فرمودن به آدم صالح رأی بدید. آدم صالحی که صلاحیتش رو قبول کرده باشن اگه تو لیست دیدید، سلام منو بهش برسونید!
- از الان اولین خبر نیمه شب جمعه رو اینجوری نوشتن:
به کوری چشم دشمنان پیشبینی مقام معظم به حقیقت پیوست و 30 میلیون رأی به صندوقها ریخته شد.
- من این مطلبو پارسال نوشتم و پاش وایسادم تا آخر....
من در کمال صحت عقل اعلام می دارم که در این رژیم دیگر در هیچ انتخاباتی شرکت نمی کنم!
لینک در بالاترین
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر