‏نمایش پست‌ها با برچسب بیداد. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب بیداد. نمایش همه پست‌ها

شنبه، مهر ۲۲، ۱۳۹۱

پول نان ما...!


این پولِ نانِ ماست،
که در ویرانه‌های دمشق در کنار آرزوهای گزاف یک قمارباز،
دفن می‌شود...

زنی در خیابان
به یک قرص نان
خود را می‌فروشد

آن سوتَرَک مردی
گرده نانی را
از دست عابری می‌رباید

ما گرسنه
در کوچه‌های غربت این شهر
پرسه می‌زنیم
و می‌دانیم
که دست‌های کثیفی
نان ما را
از سفره‌های‌مان ربوده است

این پول نان ماست،
که در هزار توی دالان‌های پنهان
کیک زرد می‌شود
برای تزیین بساط بیداد!

پول نان ما،
موشک‌هایی است
که به اسرائیل می‌رسد
زود تر از آنکه
آب و نان،
به "ورزقان" و"اهر" برسد!

نگاه کن!
این پوکه‌های گلوله
این لاشه‌های تانک ،
پول نان ماست ،
که در خیابان‌های حمص ریخته است!

این پول نان ماست،
که در ویرانه‌های دمشق
در کنار آرزوهای گزاف یک قمارباز
دفن می‌شود

این پول نان ماست ،
که در کوچه‌های حلب
پیش چشم جنازه‌ها
برای یک بازنده هزینه می‌شود

بازنده‌ای که قبل از بازی باخته بود!

پول نان ما،
بذرهای دروغ و فساد است
که بر زمین پاشیده می‌شود
تا شاید برزگری خام‌اندیش
آرزوهای پوچ خود را
از آن درو کند

پول نان ما،
هیزم‌هاییست که در هر سو
آتش می‌افروزد
و در آتش می‌سوزد

پول نان ما،
تفنگ‌هائیست
که هدف‌های اشتباه را نشانه گرفته است

پول نان ما،
پایگاه اتمی بوشهر است
که غبار یک عمر سفاهت حاکمان
بر آن نشسته است

پول نان ما،
باج‌هایی است
که در جیب‌های چین و روسیه
ورم کرده است!

پول نان ما،
مزد سردارانی است
که سرها را به دار می‌کنند
و لب‌ها را می دوزند،
تا گرسنگان نفهمند گرسنگی تقصیر کیست!

پول نان ما،
منبری است
که واعظی ابله بر آن نشسته است
و به ما می‌آموزد
گرسنگی تقصیر خداوند است
گرسنگی،
بشارت ظهور یک منجی است!

و ما می‌دانیم
این تقصیر ماست
که ابلهی بر منبر نشسته است
این تقصیر ماست
که خیره سری بر مسند نشسته است

ما می‌دانیم،
محصول بذرهای دروغ و تزویر
و خارهای ترس و سکوت
جز قحطی نیست

پول نان ما را قماربازان ،
در قمارخانه‌های سیاست و قدرت
باخته اند

اکنون
ما مانده‌ایم و فرزندانی،
با آرزوهای سبز و جوان
و خانه‌ای با تیرک نازک
آنقدر نازک
که به لرزیدنی فرو می‌ریزد
و ما زنده،
زیر آوارهای آن می‌مانیم

هان!
فردا که از خواب برخیزیم،
ما را
و فرزندان ما را
و خانه‌ی ما را نیز
باخته‌اند...
(صدیقه وسمقی)

سه‌شنبه، اسفند ۲۴، ۱۳۸۹

گرد سم خران شما نیز بگذرد...


این روزها هیچ شعری مثل این شعر"سیف فرغانی" نمی چسبد.

هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
هم رونق زمان شما نیز بگذرد

وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب
بر دولت آشیان شما نیز بگذرد

باد خزان نکبت ایام ناگهان
بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد

آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام
بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد

ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز
این تیزی سنان شما نیز بگذرد


چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد
بیداد ظالمان شما نیز بگذرد

در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت
این عوعو سگان شما نیز بگذرد


آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست
گرد سم خران شما نیز بگذرد

بادی که در زمانه بسی شمعها بکشت
هم بر چراغدان شما نیز بگذرد


زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت
ناچار کاروان شما نیز بگذرد

ای مفتخر به طالع مسعود خویشتن
تاثیر اختران شما نیز بگذرد

این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید
نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد

بر تیر جورتان ز تحمل سپر کنیم
تا سختی کمان شما نیز بگذرد

در باغ دولت دگران بود مدتی
این گل، ز گلستان شما نیز بگذرد

آبی‌ست ایستاده درین خانه مال و جاه
این آب ناروان شما نیز بگذرد

ای تو رمه سپرده به چوپان گرگ طبع
این گرگی شبان شما نیز بگذرد

پیل فنا که شاه بقا مات حکم اوست
هم بر پیادگان شما نیز بگذرد

ای دوستان خواهم که به نیکی دعای سیف
یک روز بر زبان شما نیز بگذرد

سیف الدین فرقانی

لینک در بالاترین