1- دبير ديني كلاس اول دبيرستان پسرونه:
- ببينيد بچهها، خیلی وقته اینو میخواستم بگم. شماها دیگه بزرگ شدید. به سن تکلیف رسیدید.
دیگه به دخترخاله، دختر دایی، دختر عمه و دختر عمو محرم نیستید. به من خبر رسیده که تو مهمونیا و گاهی خودم با چشمای خودم دیدم تو کوچه خیابون تا به اونها میرسید باهاشون دست میدید.
بهتره با حفظ فاصله نگاهتون رو به زمین بدوزید و یک سلام بگید. کافیه.
عین وزغ خیره نشید بهشون. اگه هم استغفرالله اون عقلش نرسید و حجاب سرش نبود. بهش بگید من دیگه به سن تکلیف رسیدم و باید جلوی من خودتو بپوشونی.
همهمهای همراه با خندههای کنترل شدهی بچهها.
یکی از بچه پرروها:
- آقا اجازه، اگه من همچین چیزی به دختر خاله یا دختر دایم بگم چشمامو با ناخنای لاک زدهش از کاسه در میاره.
غشغش خندهی بچهها:
- راست میگه آقا، میگن تورو سنهنه!
محسنی، بچه درسخون و مؤدب کلاس:
- آقا اجازه، ما هیچوقت با دختر عمو دختر خالهمون دست نمیدیم!
دبیر دینی:
- احسنت! بچهها ساکت!
یاد بگیرید. نمونهی یک پسر مسلمون به تکلیف رسیده.
صدای بچهها:
- اَه، اَه... لوس خود شیرین
- دستمال یزدی
-شیرین عسل
- بادمجون
دبیر:
- محسنی، به این حرفا اهمیت نده، پیغمبر هم به حرفهای منافقین گوش نمیکرد. آفرین. حالا براشون تعریف کن از وقتی به سن تکلیف رسیدی، وقتی دختر خاله، دختر داییت میاد خونهتون چهجوری باهاش رفتار میکنی؟
محسنی شاگرد اول کلاس:
- آقا اجازه، آقا ما رسم نداریم دست بدیم، تا به دخترخاله دختر عمومون میرسیم میپریم بغل هم همدیگرو ماچ میکنیم!
چند ثانیه همه بهتزده شدن و بعد انفجار خنده.
محسنی:
- بعدش هم دستشو میگیریم میبریم اتاقمون تا سیدیجدیدی که رایت کردیم نشونش بدیم!
قهقههی بچهها:
- دمت گرم.
- راست میگه آقا، ما هم همینطوریم.
کارد میزدی به آقای دینی خونش در نمیومد.
- محسنی!! فردا با اولیات میای دبیرستان، بعد از کلاس گزارشتو رد میکنم.
- آقا اجازه دخترخالهمون رو هم بگیم بیاد؟
صدای خنده بچهها شدیدتر میشود.
دبیر دینی با عصبانیت از کلاس میدود بیرون و در را محکم پشتش میبندد.
حالا فکر میکنید مدیر به معلم چی گفت؟
2- در یکی از سریالهای تلویزیونی معروف مستأجرهای خونهای شبیه به خونهی قمر خانم در جنوب تهرون در کمال صفا کنار هم زندگی میکردن.
یکیشون پسر مجردی بود. هر وقت میومد لب حوض دست و صورت بشوره، دختر بچهی هفتهشت ساله خوشگل اون یکی مستأجرکه میدید دستی به موهاش میکشید بوسش میکرد، و گاهی هم لپاشو بشکون میگرفت.
در یکی از قسمتاش مثلا اومده بود وسط داستان درس دینی هم بده.
وقتی اومد لب حوض از دور و دختر بچهرو که دید تحویل نگرفت. دختر عروسک به دست که محبت پدر هم نچشیده بود دوید جلو برای کشیده شدن لپ و دیدن یک ذره محبت.
پسر مجرد بیستوهفتهشت ساله خودش را دور نگه داشت و با خنده گفت. ببین مریم جون دیشب نشستم حساب کردم دیدم از ا مروز صبح که به سن تکیلف رسیدی، دیگه به هم محرم نیستیم. نمیتونم بغلت کنم.
دختر بچه هاج و واج نگاهش کرد.
3- دبیر دینی اول داستان دیو نیست.
او هم قراره همراه با بقیه معلمها روز 12 اردیبشهت سیاهپوش بره جلوی مجلس.
z8un.com
شنبه، اردیبهشت ۰۸، ۱۳۸۶
چهارشنبه، اردیبهشت ۰۵، ۱۳۸۶
ظهور پیغمبر جدید در وبلاگستان. احترام بگذارید!
7- ... استغفرالله... یه پیغمبر در وبلاگستان ظهور کرد!
من سید جاوید هاشمی پیامبر خداوند بزرگ از جانب خداوند بزرگ برگزیده شدهام...
چه واسهی خودش هم نشسته با دستخط مبارکش آیه نوشته . هنوز کتابش زیر چاپ نرفته.. هی بزنید next تا آیههای مشعشعانهشو ببینید...
اوه اوه، در صفحهی 6 کتاب آسمانیاش عیسویان را خداناشناس و مشرک خونده.. و در صفحهی 9 مسلمانان رو عربپرست و قرآن ناشناس...
خدا شفا بده تمام خود پیغمبرخوندهها رو... کلا" هر جه آیههاش جلوتر میره حالش بدتر میشه طفلک. از کرامات و معجزات این شیخ، ببخشید پیغمبر، اینه که پشت آیهها یه طرحی شبیه کاشی میاد:)
یکی میمرد ز درد بینوایی. یکی میگفت زیتونجان پیغمبر جدید میخواهی؟
من سید جاوید هاشمی پیامبر خداوند بزرگ از جانب خداوند بزرگ برگزیده شدهام...
چه واسهی خودش هم نشسته با دستخط مبارکش آیه نوشته . هنوز کتابش زیر چاپ نرفته.. هی بزنید next تا آیههای مشعشعانهشو ببینید...
اوه اوه، در صفحهی 6 کتاب آسمانیاش عیسویان را خداناشناس و مشرک خونده.. و در صفحهی 9 مسلمانان رو عربپرست و قرآن ناشناس...
خدا شفا بده تمام خود پیغمبرخوندهها رو... کلا" هر جه آیههاش جلوتر میره حالش بدتر میشه طفلک. از کرامات و معجزات این شیخ، ببخشید پیغمبر، اینه که پشت آیهها یه طرحی شبیه کاشی میاد:)
یکی میمرد ز درد بینوایی. یکی میگفت زیتونجان پیغمبر جدید میخواهی؟
دوشنبه، اردیبهشت ۰۳، ۱۳۸۶
تبعات تحریم اقتصادی
1- چندی قبل ققنوس عزیز برایم نوشت که چرا کسی از خطر تحریم که بسیار جدیتر و خطرناکتر از خطر جنگ است چیزی نمینویسد؟
امروز که در تاکسی از قول مهندس مکانیکی شاغل در یکی از شرکتهای خودروسازی شنیدم که خط تولید اتوموبیلهای "ریو" و "زانتیا" به علت نرسیدن قطعات کاملا خوابیده و در گروه سایپا فعلا فقط "پراید" که بیشتر قطعاتش ایرانیست تولید میشود،
و درست به همین علت بهزودی تولید "پژو" در شرکت ایرانخودرو میخوابد و فقط تا مدتی میتوانند "پژو آردی" با موتور پیکان تولید کنند، به عمق فاجعه پی بردم.
میدانید در هر کدام از این کارخانهها چندهزار کارگر مشغول به کارند؟ و بیکاری این خیل عظیم یعنی چه؟
راستش در این چند ماه خیلی شنیدم که:
ـ برادرم کارخانهی تولید قطعات برای فلان کارخانهی معروف را داشت و به علت بلوکه شدن مواد خارجی در کشور مقصد، نتوانست به تعهداتش عمل کن
و بدجور ورشکست شد. بعد از مدتی سکته کرد و افسرده گوشهی خانه نشسته. تلفنهای کارگران عیالوار بیکارشدهاش هم دردش را صد چندان کرده.
- مادرم با دوستانش کارگاه کوچک هولهبافی باز کرد. اوائل خوب بود. اما حالا به علت نرسیدن مواد دیگر مخارج خود کارگاه را در نمیآید چه برسد به سودی .
- پدرم از کار دولتی استعفا داد و یک شرکت صادرات واردات تأسیس کرد. تا وقتی احمدینژاد انتخاب نشده بود اوضاع خوب بود. اما به محض انتخاب شدن و بخصوص افاضات مشعشعانهاش بیشتر کشورها از همکاری با او سرباز میزنند و کالاهای خریداری شده را به بهانهی خطر در مقصد تحویل نمیدهند.
پدرم دست مردم چک دارد، و مردم دست پدرم. هیچکدام پاس نمیشود. چون کالایی رد و بدل نمیشود. همه از هم شکایت کردهاند و بلبشوییست که بیا و ببین.
قسمتی از ایمیل ققنوس را اینجا کپی میکنم:
2- بهروز وثوقی استینیسلاوسکی نخوانده استاد بود....
3- عکسهای طرح مسخرهی" بیحجابگیرون" .
جالب اینجاست که فرزندان همین حاجخانوم و حاجآقاها بسیار ولنگو وازتر از تموم این خانمها و آقایون محترم که دستگیر شدن میپوشن!
اینایی که من دیدم که خیلی ساده پوشیده بودن.
به تاتوی پررنگ ابروهای مأمورای زن توجه کنید
امروز وقتی خانم مجری چشم سبزی که اوائل به زور از آموزش پرورش اومد بیرون و با التماس در برنامه کودک کار گرفت و حالا به مدد چاپلوسی ارتقا مقام پیدا کرده و با بزرگان مصاحبه میکنه، از حجاب چادرش گفت که چطور با چادر احساس اهمیت پیشتری میکنه و مردم هم به او بیشتر احترام میگذارن، برای یک آن دلم خواست عین نانا هر چی فحش بلدم نثارش کنم:)
4- آهنگ محلی مشهدی شجریان " کار دره بالا میگیره" اینجا هم هست. خدا کنه از اینجا برش ندارن.
5- گذرگاه شمارهی 66 ویژهی اردیبشتماه منتشر شد....
آقای زانوزاده هم اونجاست که:)
طنزهای عمران صلاحیاش محشره. حتما بخونید.
6- شاپی (شاپرک) خرسندی در فستیوان کمدی ملبورن2007...
Shappi Khorsandi - Melbourne Comedy Festival Gala 2007
لینک در زیتون دات کام
نظرها
امروز که در تاکسی از قول مهندس مکانیکی شاغل در یکی از شرکتهای خودروسازی شنیدم که خط تولید اتوموبیلهای "ریو" و "زانتیا" به علت نرسیدن قطعات کاملا خوابیده و در گروه سایپا فعلا فقط "پراید" که بیشتر قطعاتش ایرانیست تولید میشود،
و درست به همین علت بهزودی تولید "پژو" در شرکت ایرانخودرو میخوابد و فقط تا مدتی میتوانند "پژو آردی" با موتور پیکان تولید کنند، به عمق فاجعه پی بردم.
میدانید در هر کدام از این کارخانهها چندهزار کارگر مشغول به کارند؟ و بیکاری این خیل عظیم یعنی چه؟
راستش در این چند ماه خیلی شنیدم که:
ـ برادرم کارخانهی تولید قطعات برای فلان کارخانهی معروف را داشت و به علت بلوکه شدن مواد خارجی در کشور مقصد، نتوانست به تعهداتش عمل کن
و بدجور ورشکست شد. بعد از مدتی سکته کرد و افسرده گوشهی خانه نشسته. تلفنهای کارگران عیالوار بیکارشدهاش هم دردش را صد چندان کرده.
- مادرم با دوستانش کارگاه کوچک هولهبافی باز کرد. اوائل خوب بود. اما حالا به علت نرسیدن مواد دیگر مخارج خود کارگاه را در نمیآید چه برسد به سودی .
- پدرم از کار دولتی استعفا داد و یک شرکت صادرات واردات تأسیس کرد. تا وقتی احمدینژاد انتخاب نشده بود اوضاع خوب بود. اما به محض انتخاب شدن و بخصوص افاضات مشعشعانهاش بیشتر کشورها از همکاری با او سرباز میزنند و کالاهای خریداری شده را به بهانهی خطر در مقصد تحویل نمیدهند.
پدرم دست مردم چک دارد، و مردم دست پدرم. هیچکدام پاس نمیشود. چون کالایی رد و بدل نمیشود. همه از هم شکایت کردهاند و بلبشوییست که بیا و ببین.
قسمتی از ایمیل ققنوس را اینجا کپی میکنم:
"سی و چند سال عمر من در ایران جامانده. خانواده من در ایران هستند. دوستانم در ایران زندگی میکنند و امسال هنگام تبریک عید حال آن کسی را داشتم که به بیماری که همه می دانند تا مدتی دیگر از دار دنیا خواهد رفت امید می دادم که زندگی پیش رویش سفید و روشن است! آسان نیست. حلقه طناب تحریم هم می تواند بر سرجان عزیز ما و عزیزان جان ما همان آورد که سرب داغ جنگ می کند.
آه زیتون خانم! اصلا حال و حوصله نوشتن ندارم. با عرض معذرت دلم آشوب میشود وقتی که می بینم مردم مهربان و دوست داشتنیای بی خبر از همه جا به وبلاگم میآیند تا درباره مثلا ازدواج و یا فیلم 300 نظر بدهند درحالی که نمیدانند چه عفریت شومی بالای سرشان در پرواز است. از خودم متنفر می شوم هنگامی که حس میکنم میتوانستم حداقل هشداری به ایشان بدهم ولی ندادم.
حالا که ما بمب گوگلی درست می کنیم برای نام خلیج فارس و پتیشن تهیه می نمائیم برای مخالفت با فلان فیلم و یا بهمان سازمان حقوق بشر را ایمیل باران می کنیم بخاطر یک هموطن در زندان، آیا امکان دارد یک حرکت جمعی در وبلاگ ها را شروع کرد که در آن هرکس از بلاگرها با توجه به تخصص یا تحصیلات خود درباره اثرات سوء تحریم ها و آنچه در افق در انتظارمان است به خوانندگان توضیحی بدهد؟ مثلا اگر من پزشک هستم آثار کمبود فلان دارو در آینده را تشریح کنم و دیگری که مهندس مکانیک است درمورد نرسیدن مواد اولیه و قطعات کارخانه دیگران را روشن کند و آن یکی که اقتصاد خوانده اثرات تحریم بر اقتصاد را به زبان همه فهم برای مردم بازگو کند.
راستش اثرات جنگ را همه می دانیم ولی تحریم را نه. ما هیچگاه تحت تحریم "جهان" نبوده ایم. آنچه از تحریم می دانیم همان تحریمهای اوائل انقلاب از سوی آمریکاست و نه تحریم های هدفدار جهت مند که همه کشورهای جهان موظف به رعایتش هستند. دیده ام افرادی که می گویند این همه سال تحریم بودیم چه شد؟ راستش را خدمت شما عرض کنم زیتون خانم نمی خواهم شش ماه دیگر گناه همه کمبودها و بدبختی ها را رئیس جمهور و دار و دسته اش به گردن تحریم کنندگان بیاندازند. گفتم اگر بتوانیم با یک حرکت منسجم تحریم ها را از زاویه دید تخصصی خودمان بررسی کنیم و به زبان همه فهم بیان شان کنیم شاید آنوقت مردم دیگر گول تبلیغات آینده را نخورند و متوجه باشند که مسبب بدبخت شدن شان که است.
فعلا به ذهن پر از تب و تاب من همین می رسد. ممنون می شوم که بفرمائید آیا به نظر شما این کار عملی است یا خیر."
2- بهروز وثوقی استینیسلاوسکی نخوانده استاد بود....
3- عکسهای طرح مسخرهی" بیحجابگیرون" .
جالب اینجاست که فرزندان همین حاجخانوم و حاجآقاها بسیار ولنگو وازتر از تموم این خانمها و آقایون محترم که دستگیر شدن میپوشن!
اینایی که من دیدم که خیلی ساده پوشیده بودن.
به تاتوی پررنگ ابروهای مأمورای زن توجه کنید
امروز وقتی خانم مجری چشم سبزی که اوائل به زور از آموزش پرورش اومد بیرون و با التماس در برنامه کودک کار گرفت و حالا به مدد چاپلوسی ارتقا مقام پیدا کرده و با بزرگان مصاحبه میکنه، از حجاب چادرش گفت که چطور با چادر احساس اهمیت پیشتری میکنه و مردم هم به او بیشتر احترام میگذارن، برای یک آن دلم خواست عین نانا هر چی فحش بلدم نثارش کنم:)
4- آهنگ محلی مشهدی شجریان " کار دره بالا میگیره" اینجا هم هست. خدا کنه از اینجا برش ندارن.
5- گذرگاه شمارهی 66 ویژهی اردیبشتماه منتشر شد....
آقای زانوزاده هم اونجاست که:)
طنزهای عمران صلاحیاش محشره. حتما بخونید.
6- شاپی (شاپرک) خرسندی در فستیوان کمدی ملبورن2007...
Shappi Khorsandi - Melbourne Comedy Festival Gala 2007
لینک در زیتون دات کام
نظرها
اشتراک در:
پستها (Atom)