‏نمایش پست‌ها با برچسب خاتمی. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب خاتمی. نمایش همه پست‌ها

جمعه، اسفند ۱۲، ۱۳۹۰

رأی دادن یا رأی ندادن خاتمی، مسئله‌ واقعا این است؟!

اگه روحیه، تلاش، امید و مبارزه شما به رأی‌دادن یا رأی ندادن آقای خاتمی بنده، همون بهتر که برید از غصه خودکشی کنید!

چهارشنبه، آبان ۱۳، ۱۳۸۸

امیدوارم13 آبان امسال روزی تعیین کننده برای جنبش ما باشد/ فردا روز دیگریست...

88
1- فردا روز دیگریست...

2- سنگ پاهای راستی هر چی سعی می کنن جنبش سبز رو هم به انحراف بکشونن و رنگ سبز رو مال خودشون کنن نمی تونن.
تنها خوبی ایجاد جنبش سبز علوی اینه که به راحتی می تونیم بالای ساختمونامون پرچم سبز نصب کنیم و مچ بند و روسری و...سبز ببندیم و به محض اخطار بگیم ما عضو جنبش سبز خودتونیم و توی دلمون به لری بگیم: اَدوما(از در عقب)

3- همیشه از یکی دو روز قبل از هر راهپیمایی سبز وضع اینترنت و اس ام اس خراب می شه.
الان تو کرج اس ام اس ها قطعه معمولا بعد از هر راهپیمایی که برمیگردم می بینم هیچی نمی شه فرستاد.
الان هم به سختی وارد ادیتور شدم
حالا این تیکه رو بفرستم . برسم به بقیه شماره ها
...

4- می گن احمدی نژاد و یاران از صبح دارن دعای بارون و رعد و برق و سیل و گردباد می خونن تا راهپیمایی فردا لغو بشه.

5- از چند روز پیش مسیرهای مختلفی برای سبزها اعلام کردن که فکر کنم معتبرترینشون:1- میدون هفت تیر به سمت خیابون طالقانی(محل سفارت آمریکا) که کروبی هم اونجا می ره و
مسیر 2- خیابان طالقانی از میدون فلسطین تا سفارته که موسوی و خاتمی می خوان اینو برن.
البته دوستان کرجی من می خوان از میدون آزادی برن دانشگاه شریف و از اونجا پیاده برن و یک عده هم از دانشگاه تهران و یه عده هم از پلی تکنیک و راه میفتن. مطمئنم به صورت خود بخودی بیشتر خیابونها سبز میشه.
کلا راهپیمایی هر چی مسیرش طولانیتر باشه برای سلامتی انسان ها مفیدتره .

6- من از دولت احمدی نژاد گله دارم چرا برای ما غیر تهرانی ها اتوبوس مجانی نمی ذاره برای شرکت در راهپیمایی های جدید.

7- من فردا هیچ شعاری نمی دم که توش مرگ باشه, مگه "مرگ بر دیکتاتوری"

8- من معتقدم که باید سفارت امریکا رو هر چه زودتر پس داد چون سفارت هر کشور جزء خاک اون کشور محسوب می شه.
به نظرم تموم اصلاح طلبا باید از کاری که کردن اظهار پشیمونی کنن.

9- فردا با خودم کلی چیز میزهای سبز می برم. گله ای هم از بعضی دوستان دارم که تو راهپیمایی ها فردگرایی می کنن و به فکر بقیه نیستن.

10- اونایی که در ادارات دولتی که رئیس احمدی نژادی دارن کار می کنن می ترسن برای فردا مرخصی بگیرن اما خیلی از ادارات دیگه خود جناب رئیس اومده یه جورایی به کارمنداش گفته هر کی فردا مرخصی چند ساعته می خواد بره اشکال نداره

چهارشنبه، تیر ۲۴، ۱۳۸۸

به سهم خودم از" احمدی نژاد" متشکرم...

بابت متحد کردن همه ما!
باید باور کنیم گاهی عدو واقعا سبب خیر میشود.

یادم می آید قبل از انتخابات جمعمان پاره پاره بود. از هم بدمان می آمد. یکی می گفت باید رضا پهلوی برگردد. یکی می گفت چاره کار نهضت آزادی است. یکی می گفت حزب مشارکت بهترین گزینه است. دیگری می گفت همه تان خفه, مریم رجوی باید بیاید بشود رئیس جمهور. آن یکی داد می زد حزب فقط حزب کمونیست کارگری. آن یکی می گفت حکومت عدل علی اما به صورت واقعی اش(! ). آن یکی می گفت شهرام همایون و گروه ماهستم اش را عشق است. آن یکی عاشق هخا بود و برای رقص با او در میدان آزادی نوبت گرفته بود. هر کداممان در وبلاگ از کسی تعریف می کردیم نظرخواهیمان پر می شد از فحش آن دیگری...
مجید مجیدی حرفی در تعریف دولت می زد داد همه مان را در می آورد.
سید مهدی شجاعی داستانی مذهبی می نوشت کلی نفرینش می کردیم.
شطحیات احمد عزیزی حالمان را بد می کرد.
آن بازیگر یا روزنامه نگار یا مجسمه ساز یا نقاش یا... از دست شهردار یا هر ارگان دولتی جایزه می گرفت دلگیر می شدیم و او را نان به نرخ روز خور و قلم به مزد خطاب می کردیم.
درگیری های میان خودمان تمام این سی سال ادامه داشت و همه مان می دانستیم با پاره پاره بودنمان راه به جایی نمی بریم.
اما این انتخابات و تقلب و رفتاری که احمدی نژاد و یارانش در پیش گرفتند کاری کرد که همه مان با هم در اعتراض متحد شویم.
اگر مجید مجیدی نامه ای اعتراضی مینویسد همه مان قربان صدقه اش می رویم. کارگردان یا بازیگر یا هنرمند یا روزنامه نگار یا... مطلبی در اعتراض به تقلب می نویسد همه مان برایش هورا می کشیم. دستبند سبز احمد عزیزی روی تخت بیمارستان در حالت نیمه بیهوشی اشک شوق به چشمانمان می آورد.
قالیباف,شهرداری که در انتخابات قبلی به او رای نداده بودیم , وقتی می گوید تعداد شما 3 در راهپیمایی میلیون بود, برایش غش می کنیم.
لاریجانی که نه در کسوت ریاست صدا و سیما و نه در ریاست مجلس دوستش نداشتیم, تا میگوید باید به حمله به کوی دانشگاه رسیدگی شود با خوشحالی همه جا آن را تیتر میکنیم.
ابراهیم یزدی از لزوم تشکیل جبهه فراگیر می گوید, دلمان می خواهد بپریم و موهای سفیدش را ببوسیم.
محسن رضایی را که قبلا صرفا یک سپاهی می دیدیم, وقتی در مناظره با خونسردی پته احمدی نژاد را روی آب می ریزد بزرگترین جنتلمن تاریخ لقب می دهیم
وقتی می بینیم کروبی به جای اینکه فقط سنگ خودش را به سینه بزند مردانه در کنار موسوی باقی می ماند.تحسینش می کنیم.
اصلا خود موسوی و خاتمی را که بعضی ها آنها را ترسو خطاب می کردند, می بینیم در همه مراحل همراه با مردم هستند.به آنها و به رایمان می بالیم.

همه مان در تظاهرات شرکت می کنیم. همه نگران هم هستیم و وقتی گاز اشک آور می زنند به هم ماسک و آب تعارف می کنیم. در خانه و مغازه هایمان را به روی هم باز می گذاریم تا معترض ها نجات پیداکنند, بدون اینکه از عقیده و مسلک هم بپرسیم.
وقتی کسی زخمی, و یا کشته می شود همه با هم اشک می ریزیم.
همه یک صدا خواهان آزادی زندانیان سیاسی اخیر هستیم.
همه با هم می خواهیم احمدی نژاد برود... بعدا یه جوری با هم کنار می آییم.
چه کسی جز او می توانست اینطور ما را متحد کند؟


لینک در بالاترین


پی نوشت:
زیتون در" زن های روستای وبلاگستان ما" نوشته کدخدا محمود فرجامی در آی طنز
زیتون
از بین همه، زیتون خاتون چیز دیگریست. اولا که خصایل خیلی‌ها را یکجا دارد: از قدیمی‌های روستاست، مستعار است، خیلی وقت است که آژان‌ها در خانه‌اش را گل گرفته‌اند و به قول معروف دم در خانه‌اش فیلتریده‌اند، شیرین دهن است، همه جور آدمی در خانه‌اش یافت می‌شود، خاکی‌ست... والبته از کار سیاست هم درمی آورد و حتی می‌گویند چندبار هم رفته شهر علیه حکومت مرکز شعار داده. عکس هم انداخته از آنجا. منتها آنجا که می رود با لباس مبدل می‌رود که وبلاگستانی ها اگر آمدند نشناسندش.
زیتون خاتون هم خیلی هواخواه دارد توی وبلاگستان. شاید به خاطر دهن گرمش باشد که یک مقداری داستان‌های عجیب و محرکی هم از آن درمی‌آید. البته خودش اصرار دارد که همه‌اش خاطره است اما آنهایی که پاورقی‌های مجله‌ها را گه گاهی می‌خوانند می‌گویند بعضی وقت‌ها بعضی خاطره‌هایش شبیه پاورقی‌های عشقی-جنسی آن‌هاست. والله اعلم!
ممنون از آقای فرجامی عزیز:))

(ایشون همیشه به طورجدی طرفدار ایده ساختگی بودن خاطراتم بوده. حتی وقتی با عکس همراهه)

سه‌شنبه، اسفند ۱۳، ۱۳۸۷

از کرامات شیوخ ما...

1- به نظر من یکی از بهترین راه‌های تزریق شادی به مردم و جلوگیری از خودکشی هموطنان عزیزمون از سر فقر و استیصال، مصاحبه‌هایی پی‌درپی با بعضی از حامیان دولت و هیئت مؤتلفه‌هایی چون آق‌اسدالله بادامچیانه.
به جان شما اثرش از صد تا خوندن کتاب طنز و دیدن سیرک بیشتره. من که امشب کلی انبساط خاطر پیدا کردم با خوندن مصاحبه‌ش با روزنامه اعتماد، و هر چی خستگی خونه‌تکونی در بدنم مونده بود به یک آن ناپدید شد.

راستش سی‌با هر روز چند تا روزنامه می‌خره و شب بیات‌شده و به صورت فله‌ای و درهم تحویل من‌ می‌ده( چند بار اعتراض کردم و گفتم خرید روزنامه با من. اما اعتراف می‌کنم که وقتی نوبت من بود خوب عمل نکردم و هر بارش یکی از روزنامه‌های مورد علاقه‌مونو گیر نیاوردم) منم گاهی بدون توجه به اینکه این که دارم می‌خونم چه روزنامه‌ایه هی ورق می‌زنم. البته از صفحه‌بندی می‌شه فهمید... اما امشب وقتی به صفحه‌ی مربوط به این مصاحبه رسیدم ، هنوز چند خط پیش نرفته بودم که پیش خودم داد زدم: آخ جون گل‌آقا، بازم چاپ شده. و هنوز خط سیر نگاهم به لوگوی روزنامه نرسیده بود و داشتم می‌گفتم اما چرا سیاه و سفید؟ که لوگوی اعتماد رو دیدم فهمیدم طنز نیست بلکه کلا" هنر آقای بادامچیان طنز گوییه...

ایشون بعد از اینکه خودسوزی‌های اخیر تهران رو بازی سیاسی اصلاح‌طلب‌ها خونده،
وقتی خبرنگار از فقیرتر شدن مردم با نفت 140 دلار ازش پرسیده گفته:
- مردم حاضر نیستند یک مرغ در خانه‌شان نگه‌داری کنند چون بو می‌دهد، مبادا تخم مرغشان این‌طوری(!) تأمین کنند. از سه میلیون خانه‌ای که در تهران داریم چند نفرشان پرنده دارند؟
چند نفر در گلدان‌هایشان ریحان می‌کارند تا نان و پنیرشان را به ریحان بخورند
.
(حالا خوب شد نگفت نون و بوقلمون با ریحون. گر چه قیمت پنیر این‌روز‌ها با بوقلمون برابری می‌کنه و قیمت هر دو شون کیلویی چهار هزار تومنه)

من در همینجا از حماقت اسدالله میرزا کمال تشکر را دارم و ازشون خواهش می‌کنم وقت مصاحبه‌هاشونو بیشتر کنن.
لینک مصاحبه بادامچیان... متاسفانه لینک اعتماد رو پیدا نکردم.

2- این اصلاح‌طلب‌ها چرا به محمد خاتمی می‌گن خاتمی اما خیلی اصرار دارن به میرحسین موسوی ، میرحسین خالی می‌گن. شاید چون جوون‌پسندتره و امکان رأی آوردن بیشتری داره.
یه‌جورایی احساس می‌کنم این دوتا می‌خوان عین اوباما و کلینتون اول هر دو بیان جلو بعدا کلینتون به نفع اوباما ببخشید خاتمی به نفع میر‌حسین بره کنار و همه هیجان‌زده بشن و...

3- در صفحه‌ی حوادث روزنامه‌ها نوشتن که در اثر تصادف یک پراید با یک الاغ در جاده‌ی یاسوج شیراز دو نفر کشته و دو نفر مصدوم شدن. البته این خبر وحشتناکیه... اما چرا هیچ‌ روزنامه‌ای از سرنوشت الاغ بدبخت چیزی ننوشته.

4- امروز یه ساعت وسط روز اومدم خونه ناهار بخورم برم بیرون. تا تلویزیونو روشن کردم(فکر کنم کانال یک بود) دیدم توی یکی از این سریال‌ها مثلا مراسم خواستگاریه و دختر و پسرو فرستادن تو اتاق تا حرفاشونو با هم بزنن.
دختر مصرا" تقاضای "حق طلاق" داشت. پیش خودم گفتم چه عجب! بالاخره یه فیلم‌نامه نویس یه جوری این حق به‌جای خانوم‌ها رو تو فیلم‌نامه‌ش چپونده. اما دیدم نخیر. آقاهه گفت فوتینا! دستت پیش من روئه.
می‌خوای از طریق من که استادتم بورس خارج از کشور بگیری و بعد طلاق بخوایی و نامردی و بی‌وفایی(نقل به مضمون)..
دختره هم با خجالت از اینکه این کلکش نگرفته سرشو پایین می‌ندازه. مادر و پدر دختره هم کلی جلو داماد شرمنده شدن که دخترشون با خیره‌سری حق طلاق خواسته و مادره یک سیلی محکم من باب تأدیب به دختره می‌زنه و حالشو می‌گیره. یعنی کماکان حق طلاق متعلق به مرداست و اونا می‌دونن چی واسه زندگی خوبه چی بد.

5- گذرگاه مخصوص اسفند دوازده روزه منتشر شده.


6- چند وقته خیابون‌های اصلی شهر بخصوص جاهایی که مرکز خریده حسابی شلوغه. مردم مشفول خرید عید هستن. قیمت‌های کفش و کیف و پوشاک و مواد غذایی و حشتناکه. برعکس قیمت زمین و خانه و آپارتمان که حدودا یک سوم شدن. مردم نسبت به سالای قبل خیلی با احتیاط‌تر و پس از قیمت کردن چندین فروشگاه خرید می‌کنن. و خیلی‌ها رو می‌بینی که دست خالی می‌رن خونه. اینا همه از کرامات شیوخ ما پس از سی‌سال هستن....

7- من به جای احمدر ضا رادان فرمانده نیروی انتظامی خجالت می‌کشم که تقریبا تموم مصاحبه‌هام در مورد حجاب خانم‌هاست. حالا خیلی کشورمون امن و امونه و تنها مسئله‌ای که مردموتهدید می‌کنه نوع بستن روسری و تنگی گشادی مانتوهای خانم‌هاست!

پ.ن.
8- در بالاترین عکسی منتشر شده بود که حسین درخشان رو جلوی لوگوی خبرگزاری فارس نشون می‌داد و گفتن ببینید حسین آزاده و داره با رژیم همکاری می‌کنه.(من الان به بالاترین دسترسی ندارم که جمله‌ی دقیقشو بنویسم)
برای من واضح بود که این عکس قدیمیه و مربوط به بدو ورودش به ایرانه. چون تی‌شرت آستین کوتاه تنش بود. امامهمترین دلیل من اینه که حسین درخشان اینقدر شجاع هست که اگه آزاد شه بیاد بگه. مگه وقتی بعضیا فحش بارونش می‌کردن از کسی ترسید؟
من با بیشتر عقایدش کاملا مخالفم اما این دلیل نمی‌شه از زندانی بودنش خوشحال شم یا براش شایعه درست کنم.
حسین درخشان همونه که هست. همونه که نشون می‌ده.
دلم می‌خواست می‌تونستم با خواهرش آزاده در تماس باشم.
خوشبختانه سبیل‌طلا هست. او همیشه حد مروت و انصاف رو نگه‌می‌داره.
مرسی نازلی جان
باور کنید خیلی از شما در به وجود اومدن مواضع جدید حسین درخشان مقصرید! با پس زدنتون و توهین کردن به اون. چون او مثل شماها نبود...
حسین درخشان اگر کمی سیاست داشت و کمی زرنگ و عاقل بود می‌تونست الان یکی از مجریان تلویزیون بی‌بی‌سی فارسی باشه.

9- امان از دست این بلوچ... وبلاگ گپ و گفت

9- طی یک عملیات محیرالعقول از روی دیوار از حیاط منزل اسدالله بادامجیان با موبایل عکس گرفتم .ببخشید کیفیتش خوب نیست.

دوشنبه، اسفند ۰۵، ۱۳۸۷

می‌شود به خاتمی یا موسوی رأی داد، اما با شرط‌ُها و شروط‌ِها

ما رفتارهای متفاوتی می‌توانیم در مقابل انتخابات ریاست جمهوری خرداد سال آینده پیش بگیریم.
می‌توان مثل خیلی از دفعاتی که رأی ندادیم انتخابات را تحریم کنیم و بگوییم گور پدرشان! هر کاندیدایی که این رژیم صلاحیتش را تأیید کرده به درد ما نمی‌خورد.
می‌توانیم مخلصانه و چشم بسته به یکی‌شان مثلا خاتمی یا کروبی یا احمدی‌نژاد رأی بدهیم و بگوییم بهترین انتخاب است...
یا به یکی دیگر، هر کاندیدا شد مهم نیست، حتی به گوگوش و داریوش رأی بدهیم بگوییم مهم ثبت مهر انتخابات در شناسنامه‌ام است . فردا می‌خواهم هر کسی خر شد سوارش بشوم و در این مملکت کار کنم. شاید هم به جایی، نان و نوایی رسیدم.
من که تصمیم ندارم به خارج کشور بروم پس نمی‌خواهم مُهر ناراضی و ملحد و ضد انقلاب بر پیشانی‌ام بخورد.

اما...
می‌شود به خاتمی و یا موسوی و یا هر کاندید اصلاح‌طلبی رأی داد، نه کشکی، بلکه به شرط‌ها و شروط‌ها...
برای احمدی‌نژادها که نمی‌شود شرط و شروط گذاشت. اما برای اصلاح‌طلب‌ها که این‌روزها داعیه‌ی مردمسالاری و عدالت طلبی دارند می‌شود.
شرط‌هایی منطقی که ما تعیین می‌کنیم و اگر قول بدهند که از آن‌ها عدول نمی‌کنند می‌شود روی رأی دادن به آن‌ها فکر کرد.
بیایید فرض کنیم قرار است خاتمی و یارانش این نوشته‌ها را بخوانند، (فکر می‌کنم قرار است چنین کاری در وبلاگستان بشود. عده‌ای بنویسند، در یک وبلاگ بخصوص گذاشته شوند و بگذارند در اختیار خاتمی‌چی‌ها) شما چه انتقاداتی به روش کارشان در هشت سالی که دولت در دستان بود دارید و چه پیشنهادهایی...

چرا در انتخابات گذشته جوانانی که قبلا خودشان را برای خاتمی می‌کُشتند یک‌باره ناامید و منفعل شدند و داو را به دست راستی‌ها دادند.
آیا می‌شود دوباره به آن‌ها اعتماد کرد.
نکند مثل دفعه‌ی قبل انفعال ما منجر به بد اند بدتری دیگر بشود.
همه ما که ساکمان را همراه با پاسپورت و ویزا و بلیت هواپیما آماده نگذاشته‌ایم دم در، که بگوییم اشکالی ندارد اگر وضع بدتر از این شد می‌گذاریم از این مملکت می‌رویم. به یک جای بهتر، آزادتر...

من هرگز به کسی نمی‌گویم رأی بده یا نده. حق این را ندارم.
فقط می‌پرسم. با وجودی که می‌دانیم خاتمی و یاران او هم هر چه باشد برخاسته از این نظام‌ اند و مثل بقیه روحانی‌ها در پیوندی سبیی و یا نسبی با تمام روحانی‌های دیگر . اما آیا شرایطی به نظرتان می رسد که در صورت قول به شرط عمل آن‌ها دلتان بیاید به یکی از آن‌ها رأی بدهید؟

راستش خود من به عنوان کسی که در هر دو دوره - بار اول با امید به تغییر و بار دوم با بی‌علاقه‌گی و ناباوری - به خاتمی رأی دادم انتقادهای زیادی به این جریان دارم.

اول- پارتی بازی
جریان اصلاح‌طلب(خاتمی) به محض رسیدن به قدرت تمام دوستان و فک‌وفامیل و مجیز‌گویان خود را بدون در نظر گرفتن اینکه آیا اصلا صلاحیت انجام کاری که به آن‌ها محول شده دارند یا نه، سر کار گذاشت.
خود من که با نماینده مجلس اصلاح طلب و دست راستی هر دو برخورد داشتم. با اینکه از نظر اخلاقی و شخصیتی و مال‌اندوزی نماینده اصلاح‌طلب بهتر به نظر می‌رسید اما نماینده‌ی راست عملا بهتر به حرف آدم گوش می‌کرد و البته ساز راست هشت‌گاه خودش را می نواخت. نمونه‌اش خانم آجرلو و پسرخاله‌اش عباس پالیزدار بسیار محکم تر از نماینده قبلی آقای خلیلی خواهر زاده خاتمی عمل کردند.

2- نسیان
به محض رسیدن به قدرت، تمام شعارهای خود را فراموش می‌کنند و تمام هم و غم خودشان را صرف نگهداری قدرت و مسائل شخصی خود می‌کنند. به مردم بی‌اعتنا هستند.

3- ترس
بسیار بیش از آنچه باید از جناج راست حکومت می‌ترسند. بنابراین منفعل عمل می‌کنند. ما انتظار شجاعت و عمل واقعی داریم.

4- حقوق زنان
با اینکه جناح اصلاح‌طلب داعیه‌ی پذیرش حقوق برابر زنان با مردان را دارد و در بعضی کلاس‌هایشان مواضع کمپین یک میلیون امضا را آموزش می‌دهند اما به نظر می‌آید این تاکتیکی‌ست برای به دست آوردن رأی زنان و روشنفکران بیشنر تا اعتقاد واقعی.
نمونه‌اش اینکه خاتمی حتی یک وزیر زن در دولتش نداشت . انتخاب مشاوران زن هم بیشتر به صورت نمایشی و دوستانه بود تا اعتقاد واقعی(خانم معصومه ابتکار دخترِ دوست خاتمی بود و رشته‌ی دانشگاهی‌اش محیط زیست نبود) نمونه‌ی بارزتر و جدیدترش نوشته‌ی خانم فاطمه راکعی- نماینده اصلاح طلب مجلس ششم- در مطلب "انتظارات زنان از انقلاب" که در پست قبلی وبلاگم گذاشتم...
اگر قرار است باز هم اصلاح‌طلب‌ها بگویند زنان همه ، فارغ از هر عقیده و دینی، باید حجاب را کاملا حفظ کنند وگرنه بازداشت می‌شوند، زن نصف مرد حساب می‌شود، زن نصف مرد ارث می‌برد، زن باید بنشیند خانه‌داری‌اش را بکند آیا می‌توان انتظار داشت زنان به آن‌ها رأی بدهند؟

5- چاپلوسی
مرتب می‌گویند به همه عقاید و مذاهب احترام می‌گذاریم و در محفل‌های شخصی اعتقاد به ولایت فقیه را زیر سوال می‌برند اما در سخن‌رانی‌های علنی مرتب روی واجب‌الوجود بودن ولی فقیه و همینطور اسلامی‌بودن کشور (که همه چیزش باید اسلامی باشد) تکیه می‌کنند.


6- نداشتن نماینده‌ی عقاید مختلف
در حالیکه اکثر کشورهای دموکرات و حتی- به قول این‌ها- رژیم خونخوار و غاصب اسرائیل، چند کرسی در محلس به حزب کارگر و کمونیست‌ و... اختصاص داده‌اند اما از نظر اصلاح‌طلب‌ها هم اصالت وجودی دیگر عقاید کاملا زیر سوال می‌رود و ظاهرا عقیده دارند ما اصلاح‌طلب‌ها باشیم، گور پدر دیگران. به ما ربطی ندارد. ما خر خود را می‌رانیم.

7- شما بگویید... پیشنهاد.... انتقاد... هر چه دوست دارید... رای می‌دهید، نمی‌دهید، با شرط و شروط، بی‌شرط و شروط...
آیا خاتمی می‌تواند به طور واقعی عدالت اجتماعی و اقتصادی برقرار کند. در توانش هست که جلو دزدی بزرگ‌مردان و آقازاده‌ها را بگیرد؟
و هر چه در این باره دلتان خواست بنویسید...

* * * * *
بسمه تعالی

فراخوان
بیایید از انتخابات حرف بزنیم!(مقصر اصلی این پروژه: سمیه خانم توحید لو)




ما یعنی این‌ها، تاحالا اعلام

آق بهمن
بر ساحل سلامت ... سمیه توحیدلو
بلاگ نوشت ... صادق جم
جمهور ... مهدی محسنی
دیده بان ... بهرنگ تاج‌دین
زیتون
سوشیانت ... امیر عباس ریاضی
کافه ناصری ... معصومه ناصری
کمانگیر... آرش آبادپور
ملکوت... داریوش محمدپور
وحید آنلاین
Sad Eye Never Lie... حدیثه حسینی‌پور
به همت داریوش ملکوت... نوشته‌های بلاگرها در مورد خاتمی.... در وبلاگ خاتمی نامه گرد آوری می‌شود...
شما هم اگر دوست دارید در این باره بنویسید و لینکش رو در نظرخواهی بگذارید تا به لینک‌ها اضافه شود...