1- من و شلسیلوراستاین!
عمو شلبی: دیشب وقتی اینجا دراز کشیدم و شروع کردم به فکر کردن
یک عالمه"چی میشد اگه" بنا کردن تو گوشم خزیدن.
هی جولون دادن و تموم شب رو واسه خودشون خوش گذروندن
همون آواز قدیمی"چی میشد اگه" رو باهم خوندن:
من: "چی میشد اگه" ما مردم ایران از اون 600 دانشآموز دختر مدرسهی ابتدایی منطقهی 3 آموزش و پرورش یاد میگرفتیم
اونا خانم مدیر قبلیشونو بیرون کردن
و با اینکه رفته با حکم دیوان عدالت اداری برگشته،
بچهها دم در مدرسه سپر انسانی درست کردن
به هیچوجه حاضر نیستن مدیر بداخلاق و بیادب و حزباللهی رو دوباره تو مدرسهشون راه بدن.
والدین و بقیهی معلمها، حتی بابای مدرسه هم با بچهها متحد شدن
اونا خودشون یه مدیر انتخاب کردن و فریاد میزنن:
آناناس، آناناس، خانم.... مال ماست!
کاش میشد ماهم به اینا بگیم
آناناس، آناناس، کشور ما مال ماست!
نه مال شما! ولمون کنید :)
2- اوضاع رو ببین چه خیطه!
اوضاع بورس اونقدر قاراشمیشه که حدود 12-13 نفر که نوبتی رفتن سراغشون برای دبیرکلی بورس هیچکدوم قبول نکردن.(عبده که استعفا داد. نهاوندیان مشغلهی زیاد رو بهانه کرد. اون یکی گفت آخ مریضم، بعدی گفت من مامانمو میخوام و... بین خودمون بمونه سراغ منم اومدن، گفتم اهه! تا یه ذره آبروی داشتهمم بره.)
آخرش دستبهدامن(شایدم شلوار) علی صالحآبادی دبیر بورس کرج که یه پسر 27 سالهی دانشجوئه شدن و... اونم که... معروفیت باد آورده و... کجا برم بـــِه از اونجا!
3- بابا بلاگرها همینطور دارن افتخار کسب میکنن و بعضیهاشونو ما خبردار میشیم و بعضیهاش رو نه.
حسین درخشان در اجلاس تونس شرکت کرد. او در مورد آزادی بیان و سانسور در اینترنت صحبت کرد...(آفرین)
4- وبلاگ پرستو دوهکی به عنوان بهترين وبلاگ ژورناليستی فارسی مسابقه وبلاگ های دويچه وله انتخاب شد...(مبارکه)
پ.ن.
نه بابا! انگار حسین درخشان اسم منو هم داده بوده:) خیلی ذوقیدم.
5- ویولت عزیز ،به سفارش کارگردان تلویزیون فیلمنامهای بر اساس داستان زندگیاش نوشته که به زودی تبدیل به فیلم میشه ، بلکه هم سریال.( بیصبرانه منتظر دیدنشیم)
6- آقای شکراللهی و بازیهای پنهان؟!!! چشمم روشن!
خوابگرد عزیزمان هم در حال نوشتن فیلمنامهای 13 قسمتی درمورد بازیهای پنهان در ورزش فوتباله! در مورد دوپینگ و مارادونا و دیوید بکام و پله و کلی( پس مشتزنی هم هست) و دهداری و داربی و المپیک و غیره( این دیگه چه ورزشیه؟)...
7- گذرگاه شماره 49 ویژهی آذر رو از دست ندید!
8- مراسم خاکسپاری منوچهر آتشی از زبان جاوید. از زبان یوسف.
با اینکه آتشی وصیت کرده بود در امامزاده دفنش کنن و سیمین بهبهانی در مهرشهر کنار گور تازه کنده شده منتظر بود، بوشهریها موفق شدن بعد از کلی چونه زدن ببرنش به بوشهر.
عکس منیرو روانیپور در حال سنج زدن جلوی تالار وحدت.
9- علی جان از مراسم سالگرد فروهرها نوشته.
10- مطلبی دارم در مورد کتابهای پرفروش این روزها.. چون طولانیه میذارم برای بعدا...(اینو نوشتم که یادم نره. ترسیدم نخ ببندم به انگشتم، یادم بره نخه برای چیه)
11- حامد تقدسی برام نوشته که نوید کوچولو 7 ساله از نارسایی کلیه به شدت رنج میبره... اگه کاری از دستتون بر میاد دریغ نکنید! حداقل یه دلداری...
12- وبلاگ امین گشمردی دوست عزیز بوشهریمون... فیش حقوقی سرباز معلمیشو هم ببینید. چقدر زیاده! آقا قرض میدی؟
13- دیشب تا صبح نشستم فیلم ساحل با شرکت لئونارد دیکاپریو و فیلمبرداری دایوش خنجی خودمون نگاه کردم و بعدش هم چشم شتر چنگیز آیتماتف رو خوندم.
14- متاسفانه هنوز نمیتونم توی وبلاگ اصلیم مطلب بذارم.
ولی اومدم یهجادیگه باز کردم:)
15- افتخار امید معماریان رو یادم رفت بنویسم!
ازامید به خاطر فعاليتهای مختلفش در زمينههای سازمانهای غير دولتي، وبلاگنويسی و روزنامهنگاری در مراسم سالانه ديدهبان حقوق بشر در کانادا تقدير شد.
16- مصاحبهی "روزنامه" ارگان جمعی از دانشجویان دانشگاه تهران با امید حبیبینیا.
راجع به سابقهی آشناییاش با احمد و باطبی و...
سخنرانی امید در سئول(به زبان انگلیسی)
جمعه، آذر ۰۴، ۱۳۸۴
سهشنبه، آذر ۰۱، ۱۳۸۴
آقایون مواظب تخمهاشون باشن!
1- از پس ابرهای سست و سیاه
میدرخشد ستارهای بیدار
شب نمناک ژاله میبندد
روی انگشتهای سبز بهار...
(منوچهر آتشی)
2- منوچهر آتشی شاعر معاصر، شاعر شعر خنجرها، بوسهها، پیمانها ( اسب سفید وحشی، بر آخور ایستاده گرانسر...) درگذشت.
آتشی از معدود شاعران مردمی بود که دولت از او به عنوان چهرهای ماندگار تقدیر کرد. و متاسفانه یکی از دلایل این انتخابشان حضور مداوم آتشی در انجمن شعرای مسلمان بود. ولی باز هم غنیمت است. البته این گرامیداشت باعث نشد تا او بتواند در بیمارستانی خصوصی بخوابد.
3- میگویند بیست و چند سال پیش همین موقعها، روزی ماهی ازونبرونی از دریا به پیشگاه رهبر عظیمالشأن نازل شد که ای امام! چرا جنابعالی مرا به علت نداشتن پولک حرام اعلام کردی؟ مگر نمیدانستی من مزهی بعد از عرقِ عرقخورها هستم؟ اگر من در سفرهی غذایی آنها نباشم ممکن است مستی از سرشان بپرد و از خودشان حرف سیاسی دربکنند! اسمشو نبر اول ناگهان فریادی زد و متحول گشت و ازون برون را از شیر مادر حلالتر اعلام نمود!
بعد از بیستو چند سال جناب سگ گفت چرا من به پیشگاه اسمشو مبردوم تضرع نکنم؟
او دید که فتوایی که او را پاک اعلام بکند کار اسمشومبردوم نیست. از یک آدم کلهگنده بر میآید و بس! و چه کسی بهتر از ضامن آهو، امام رضا؟
به پیشگاه حضرتش رسید و گفت: یا امام رضا؟ با جریمهای که برای سگدارها به علت نجس بودن من اختصاص دادهاند، این دخترکانی که خوشگل میکردند و با قلاده مارا ساعتها به گردش در پارکها میبردند، از ترس مأمورها خانهنشین شدهاند. دور هم جمع میشوند و حرفهای سیاسی از خودشان در میکنند. لطفا ما رو هم حلال اعلام بنما!
و سگ هنوز منتظر جواب است!
4- مردان بیتخم
(ببخشید، دوست نداشتم حرف بد بزنم ولی احساس وظیفه میکنم به آقایون هشدار بدم! فردا نگن زیتون میدونست نسلمون داره منقرض میشه و بهمون نگفت)
با دوستم به کلاس ورزش آیروبیکش رفتم. گفت میشه برای امتحان پول یه جلسه رو بدی و بیای ببینی چهجوریه. اگه خوشت اومد بیا ثبت نام.
رفتم. کلاس خیلی بزرگ و پرجمعیتی بود و خیلی هم باحال. با موسیقی فوقالعاده هیجانانگیز.
وقتی حسابی گرم شدیم و عرق از سرورومون جاری بود. مربی شروع به یهسری حرکات شبیه بکس کرد و بعد حرکاتی برای مقابله با مردان مزاحم! با لگد باید به تخمشون - تخم فرضی- میزدیم. خیلی سریع و محکم!
یهلحظه فکری از سرم گذشت که باعث شد بخندم. فکری که بعد از خوندن چنین مقابلهای توسط یه ظاهرا فمینیست در وبلاگی به ذهنم رسیده بود اما جرأتش رو نداشتم اینجا بنویسم. اما اونجا گفتم. وقتی مربی پرسید چرا میخندم؟ این بهترین راه دفاع در مقابل به مرد مزاحمه. گفتم:
- پیشنهاد میکنم دخترا به خاطر خودتونم که شده از این روش صرفنظر کنید و به ساقپای طرف بزنید.
- چرا؟
- چون ممکنه در آینده یکی از همین مردای بیتخم نصیب خودتون بشه! و بعد از ازدواج ببینید ای دل غافل طرف همونیه که یه روز بهتون متلک گفته و زدین ناکارش کردید و حالا... دیگه کاری ازش برنمیاد:) بهوت افسرده!
5- اونایی که از کار سخیف رضازاده موقع رفتن رو سکوی قهرمانی ناراحت شدن!
منظورم بالا بردن تابلوی بزرگ رهبره.
مگه غیر از این از رضازاده انتظار داشتیم؟
رضازاده از نظر من بیشتر یه ماشین جرالثقیله تا یه انسان متفکر!
6- بعد از یه عالمه درخواست و خواهش و ناراحتی وقتی دیدم وبلاگم درست نشد. مسئول سرور رو به یکی از ضربههای ناکارکننده تهدید کردم که تا حدی مؤثر افتاد و بیشتر نوشتههای وبلاگم جمعآوری شد و برگشت!(این پستو دیشب نوشتم و حالا میبینم دوباره خراب شده)ایمیلای پشت خطم تقریبا همه از بین رفت و هنوز هم اشکال داره وگرنه خواهش میکردم دوباره برام بفرستیدش.
باید از تمام دوستان عزیزی که این مدت باهام همدردی کردن(که هنوز باید بکنن) و امید بهم دادن(و هنوز باید بدن) تشکر کنم
خیلی غصهمیخوردم که دیگه چیزی ندارم بعدا نشون نوهنتیجههام بدم.
بخصوص از خورشید خانوم عزیز که مقداری از نوشتههام رو تو سایت آرشیو بهم نشون داد. و همینطور از راهنماییهای حسنآقای گرامی.
فقط 22 روز از نوشتههای وبلاگم مونده که امیدوارم این چند پست آخرو هم پیدا کنم و بذارم سر جاش.
بچهها متشکرم!
--------------
7- به نظرم این موضوع بیشتر به یه شوخی تهوعآور شبیه تا واقعیت.
میدرخشد ستارهای بیدار
شب نمناک ژاله میبندد
روی انگشتهای سبز بهار...
(منوچهر آتشی)
2- منوچهر آتشی شاعر معاصر، شاعر شعر خنجرها، بوسهها، پیمانها ( اسب سفید وحشی، بر آخور ایستاده گرانسر...) درگذشت.
آتشی از معدود شاعران مردمی بود که دولت از او به عنوان چهرهای ماندگار تقدیر کرد. و متاسفانه یکی از دلایل این انتخابشان حضور مداوم آتشی در انجمن شعرای مسلمان بود. ولی باز هم غنیمت است. البته این گرامیداشت باعث نشد تا او بتواند در بیمارستانی خصوصی بخوابد.
3- میگویند بیست و چند سال پیش همین موقعها، روزی ماهی ازونبرونی از دریا به پیشگاه رهبر عظیمالشأن نازل شد که ای امام! چرا جنابعالی مرا به علت نداشتن پولک حرام اعلام کردی؟ مگر نمیدانستی من مزهی بعد از عرقِ عرقخورها هستم؟ اگر من در سفرهی غذایی آنها نباشم ممکن است مستی از سرشان بپرد و از خودشان حرف سیاسی دربکنند! اسمشو نبر اول ناگهان فریادی زد و متحول گشت و ازون برون را از شیر مادر حلالتر اعلام نمود!
بعد از بیستو چند سال جناب سگ گفت چرا من به پیشگاه اسمشو مبردوم تضرع نکنم؟
او دید که فتوایی که او را پاک اعلام بکند کار اسمشومبردوم نیست. از یک آدم کلهگنده بر میآید و بس! و چه کسی بهتر از ضامن آهو، امام رضا؟
به پیشگاه حضرتش رسید و گفت: یا امام رضا؟ با جریمهای که برای سگدارها به علت نجس بودن من اختصاص دادهاند، این دخترکانی که خوشگل میکردند و با قلاده مارا ساعتها به گردش در پارکها میبردند، از ترس مأمورها خانهنشین شدهاند. دور هم جمع میشوند و حرفهای سیاسی از خودشان در میکنند. لطفا ما رو هم حلال اعلام بنما!
و سگ هنوز منتظر جواب است!
4- مردان بیتخم
(ببخشید، دوست نداشتم حرف بد بزنم ولی احساس وظیفه میکنم به آقایون هشدار بدم! فردا نگن زیتون میدونست نسلمون داره منقرض میشه و بهمون نگفت)
با دوستم به کلاس ورزش آیروبیکش رفتم. گفت میشه برای امتحان پول یه جلسه رو بدی و بیای ببینی چهجوریه. اگه خوشت اومد بیا ثبت نام.
رفتم. کلاس خیلی بزرگ و پرجمعیتی بود و خیلی هم باحال. با موسیقی فوقالعاده هیجانانگیز.
وقتی حسابی گرم شدیم و عرق از سرورومون جاری بود. مربی شروع به یهسری حرکات شبیه بکس کرد و بعد حرکاتی برای مقابله با مردان مزاحم! با لگد باید به تخمشون - تخم فرضی- میزدیم. خیلی سریع و محکم!
یهلحظه فکری از سرم گذشت که باعث شد بخندم. فکری که بعد از خوندن چنین مقابلهای توسط یه ظاهرا فمینیست در وبلاگی به ذهنم رسیده بود اما جرأتش رو نداشتم اینجا بنویسم. اما اونجا گفتم. وقتی مربی پرسید چرا میخندم؟ این بهترین راه دفاع در مقابل به مرد مزاحمه. گفتم:
- پیشنهاد میکنم دخترا به خاطر خودتونم که شده از این روش صرفنظر کنید و به ساقپای طرف بزنید.
- چرا؟
- چون ممکنه در آینده یکی از همین مردای بیتخم نصیب خودتون بشه! و بعد از ازدواج ببینید ای دل غافل طرف همونیه که یه روز بهتون متلک گفته و زدین ناکارش کردید و حالا... دیگه کاری ازش برنمیاد:) بهوت افسرده!
5- اونایی که از کار سخیف رضازاده موقع رفتن رو سکوی قهرمانی ناراحت شدن!
منظورم بالا بردن تابلوی بزرگ رهبره.
مگه غیر از این از رضازاده انتظار داشتیم؟
رضازاده از نظر من بیشتر یه ماشین جرالثقیله تا یه انسان متفکر!
6- بعد از یه عالمه درخواست و خواهش و ناراحتی وقتی دیدم وبلاگم درست نشد. مسئول سرور رو به یکی از ضربههای ناکارکننده تهدید کردم که تا حدی مؤثر افتاد و بیشتر نوشتههای وبلاگم جمعآوری شد و برگشت!(این پستو دیشب نوشتم و حالا میبینم دوباره خراب شده)ایمیلای پشت خطم تقریبا همه از بین رفت و هنوز هم اشکال داره وگرنه خواهش میکردم دوباره برام بفرستیدش.
باید از تمام دوستان عزیزی که این مدت باهام همدردی کردن(که هنوز باید بکنن) و امید بهم دادن(و هنوز باید بدن) تشکر کنم
خیلی غصهمیخوردم که دیگه چیزی ندارم بعدا نشون نوهنتیجههام بدم.
بخصوص از خورشید خانوم عزیز که مقداری از نوشتههام رو تو سایت آرشیو بهم نشون داد. و همینطور از راهنماییهای حسنآقای گرامی.
فقط 22 روز از نوشتههای وبلاگم مونده که امیدوارم این چند پست آخرو هم پیدا کنم و بذارم سر جاش.
بچهها متشکرم!
--------------
7- به نظرم این موضوع بیشتر به یه شوخی تهوعآور شبیه تا واقعیت.
یکشنبه، آبان ۲۹، ۱۳۸۴
بیانیه کانون وبلاگ نویسان ایران (پنلاگ) به اجلاس جهانی اطلاع رسانی تونس
متن بیانیه کانون وبلاگ نویسان ایران (پنلاگ) به اجلاس جهانی اطلاع رسانی تونس
کانون وبلاگ نویسان ایران
خانمها آقایان
همانگونه که مستحضرید وضعیت آزادی بیان و ابراز اندیشه و همچنین جریان و نشر آزاد اخبار و اطلاعات در فضای داخلی ایران آنچنان وخیم و نامساعد است که اینترنت و وبلاگنویسی برای ایرانیان به مهمترین ابزار نشر عقاید و اندیشههای خود و همچنین انتشار و مبادله اخبار و اطلاعات مبدل گشته است.
ما اعضای کانون وبلاگنویسان ایران (پنلاگ) در راستای کمک به نشرو آزادی بیان تلاش پیگیری را در اینترنت آغاز نمودهایم. هدف ما ایجاد آزادیِ اندیشه و بیان و نشر در همهیِ عرصههایِ حیاتِ فردی و اجتماعی بی هیچ حصر و استثنا است و از این حق در عرصهی فضاهای اینترنتی و به خصوص وبلاگها دفاع میکنیم.
شرایطی که موجب ارسال این بیانیه به نشست شما شده است ، استمرار و تداوم بزرگترین موج دستگیری و سرکوب و سانسور و فیلترینگ بر روی شبکه اینترنت در جهان میباشد که در ایران جریان دارد. دهها وبلاگنویس که در حیطه حیات فردی خود اقدام به وبلاگ نویسی مینمودهاند از طرف دستگاه قضایی ایران دستگیر و شکنجه شده و هم اکنون در زندان به سر میبرند. تهدید جانی ؛ احضار به بازجویی و شلاق زدن وبلاگ نویسان و تحت فشار قراردادن آنها برای شرکت در مصاحبههای تلویزیونی برای ابراز ندامت و اقرار به جرمهایی از قبیل جاسوسی و فساد اخلاقی جزو روش های معمول دولت ایران برای مقابله با وبلاگ نویسان ایرانی است. در مواردی اتهاماتی مانند توهین به سران نظام جمهوری اسلامی و ارتداد به وبلاگ نویسان وارد میشود که مجازاتهای سنگین و اعدام را در پی دارد. بعنوان مثال مجتبی سمیعی نژاد دو سال است که به جرم وبلاگ نویسی در زندان به سر میبرد و اتهامات مختلفی از جمله توهین به پیامبر- توهین به سران نظام به او وارد شده است. چهار وبلاگ نویس قمی پس از دستگیری مجبور شدند که زیر شکنجه در مصاحبههای تلویزیونی به جاسوسی برای دولت های بیگانه اعتراف کنند . احمد سراجی وبلاگ نویس ایرانی به جرم تبلیغ علیه نظام در زندان تبریز به سر میبرد و ماه پیش سی ضربه شلاق را تحمل کرد. محمدرضا نسب عبداللهی هم خودش و هم همسر باردارش به جرم وبلاگ نویسی دستگیر شدند.
علاوه بر سرکوب وبلاگ نویسان سانسور وبلاگها و سایتهای اینترنتی که قبلا به طور پراکنده انجام میشد اکنون به طور سیستماتیک به شرکت دلتا گلوبال سپرده شده است و بسیاری از سایتهای خبری و شخصی در ایران مسدود شدهاند.
ایران با اقدامات سرکوب گرایانه دولت جمهوری اسلامی تبدیل به بزرگترین زندان روزنامه نگاران و وبلاگ نویسان شده است. متاسفانه آزادی بیان و حقوق بشر در ایران تا بحال قربانی معاملات اقتصادی شدهاند و ما مصرانه خواستان پایان بخشیدن به این چرخه شوم هستیم . ما از جامعه بینالمللی میخواهیم که نقض شدید حقوق بشر و آزادی بیان در ایران را محکوم کنند و مفاد زیر را در راس خواستههای خود از دولت جمهوری اسلامی ایران قرار دهند:
- پایان بخشیدن به موج سانسور و فیلترینگ اینترنت و وبلاگها
- رعایت مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر که در آن آزادی بیان به عنوان حق اولیه هر انسان خاطرنشان شده است
- آزادی بی قید و شرط وبلاگ نویسان زندانی و پایان بخشیدن به زندانی و شکنجه کردن وبلاگ نویسان
کانون وبلاگ نویسان ایران (پنلاگ)
--------
تروخدا اینهمه وبلاگمو پینگ نکنید داغ دلم تازه میشه:(
به وبلاگت دل نبند که به شبی( یا هکی) بند است...
-------
نمیدونم بستن وبلاگم به تهدیدهایی که طی این سهسال مکررا میشدم و اینروزها تعدادشون بیشتر شده بود ربط داره یا نه. صاحب هاست هم با ایمیل تهدید شده بود. کاش بیشتر رعایتش رو میکردم.
-------
به پنلاگ بپیوندید!
شاید بتونیم با اتحاد کاری از پیش ببریم. تاریخ ثابت کرده که یکدست صدا نداره!
-------
ایمیلهام هم به دستم نمیرسه:(
-------
برام سخته از کسایی که لطف کردن و به
اون وبلاگم
لینک دادن خواهش کنم تا درستشدنش به اینجا هم لینک بدن. ممنون میشم.
کانون وبلاگ نویسان ایران
خانمها آقایان
همانگونه که مستحضرید وضعیت آزادی بیان و ابراز اندیشه و همچنین جریان و نشر آزاد اخبار و اطلاعات در فضای داخلی ایران آنچنان وخیم و نامساعد است که اینترنت و وبلاگنویسی برای ایرانیان به مهمترین ابزار نشر عقاید و اندیشههای خود و همچنین انتشار و مبادله اخبار و اطلاعات مبدل گشته است.
ما اعضای کانون وبلاگنویسان ایران (پنلاگ) در راستای کمک به نشرو آزادی بیان تلاش پیگیری را در اینترنت آغاز نمودهایم. هدف ما ایجاد آزادیِ اندیشه و بیان و نشر در همهیِ عرصههایِ حیاتِ فردی و اجتماعی بی هیچ حصر و استثنا است و از این حق در عرصهی فضاهای اینترنتی و به خصوص وبلاگها دفاع میکنیم.
شرایطی که موجب ارسال این بیانیه به نشست شما شده است ، استمرار و تداوم بزرگترین موج دستگیری و سرکوب و سانسور و فیلترینگ بر روی شبکه اینترنت در جهان میباشد که در ایران جریان دارد. دهها وبلاگنویس که در حیطه حیات فردی خود اقدام به وبلاگ نویسی مینمودهاند از طرف دستگاه قضایی ایران دستگیر و شکنجه شده و هم اکنون در زندان به سر میبرند. تهدید جانی ؛ احضار به بازجویی و شلاق زدن وبلاگ نویسان و تحت فشار قراردادن آنها برای شرکت در مصاحبههای تلویزیونی برای ابراز ندامت و اقرار به جرمهایی از قبیل جاسوسی و فساد اخلاقی جزو روش های معمول دولت ایران برای مقابله با وبلاگ نویسان ایرانی است. در مواردی اتهاماتی مانند توهین به سران نظام جمهوری اسلامی و ارتداد به وبلاگ نویسان وارد میشود که مجازاتهای سنگین و اعدام را در پی دارد. بعنوان مثال مجتبی سمیعی نژاد دو سال است که به جرم وبلاگ نویسی در زندان به سر میبرد و اتهامات مختلفی از جمله توهین به پیامبر- توهین به سران نظام به او وارد شده است. چهار وبلاگ نویس قمی پس از دستگیری مجبور شدند که زیر شکنجه در مصاحبههای تلویزیونی به جاسوسی برای دولت های بیگانه اعتراف کنند . احمد سراجی وبلاگ نویس ایرانی به جرم تبلیغ علیه نظام در زندان تبریز به سر میبرد و ماه پیش سی ضربه شلاق را تحمل کرد. محمدرضا نسب عبداللهی هم خودش و هم همسر باردارش به جرم وبلاگ نویسی دستگیر شدند.
علاوه بر سرکوب وبلاگ نویسان سانسور وبلاگها و سایتهای اینترنتی که قبلا به طور پراکنده انجام میشد اکنون به طور سیستماتیک به شرکت دلتا گلوبال سپرده شده است و بسیاری از سایتهای خبری و شخصی در ایران مسدود شدهاند.
ایران با اقدامات سرکوب گرایانه دولت جمهوری اسلامی تبدیل به بزرگترین زندان روزنامه نگاران و وبلاگ نویسان شده است. متاسفانه آزادی بیان و حقوق بشر در ایران تا بحال قربانی معاملات اقتصادی شدهاند و ما مصرانه خواستان پایان بخشیدن به این چرخه شوم هستیم . ما از جامعه بینالمللی میخواهیم که نقض شدید حقوق بشر و آزادی بیان در ایران را محکوم کنند و مفاد زیر را در راس خواستههای خود از دولت جمهوری اسلامی ایران قرار دهند:
- پایان بخشیدن به موج سانسور و فیلترینگ اینترنت و وبلاگها
- رعایت مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر که در آن آزادی بیان به عنوان حق اولیه هر انسان خاطرنشان شده است
- آزادی بی قید و شرط وبلاگ نویسان زندانی و پایان بخشیدن به زندانی و شکنجه کردن وبلاگ نویسان
کانون وبلاگ نویسان ایران (پنلاگ)
--------
تروخدا اینهمه وبلاگمو پینگ نکنید داغ دلم تازه میشه:(
به وبلاگت دل نبند که به شبی( یا هکی) بند است...
-------
نمیدونم بستن وبلاگم به تهدیدهایی که طی این سهسال مکررا میشدم و اینروزها تعدادشون بیشتر شده بود ربط داره یا نه. صاحب هاست هم با ایمیل تهدید شده بود. کاش بیشتر رعایتش رو میکردم.
-------
به پنلاگ بپیوندید!
شاید بتونیم با اتحاد کاری از پیش ببریم. تاریخ ثابت کرده که یکدست صدا نداره!
-------
ایمیلهام هم به دستم نمیرسه:(
-------
برام سخته از کسایی که لطف کردن و به
اون وبلاگم
لینک دادن خواهش کنم تا درستشدنش به اینجا هم لینک بدن. ممنون میشم.
اشتراک در:
پستها (Atom)