‏نمایش پست‌ها با برچسب زوری. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب زوری. نمایش همه پست‌ها

یکشنبه، اسفند ۱۴، ۱۳۹۰

رأی زوری...

با چند نفر از زنان خود سرپرست در ارتباطم. خودسرپرست به زنانی گفته می‌شه که یا شوهر ندارن و یا شوهرشون از کارافتاده و یا معتاده و نمی‌تونه خرجشونو بده. ما به اینها یاد می‌دیم که حتما لازم نیست یه مرد بیاد خرجتونو بده و کمکشون می‌کنیم کاری یاد بگیرن و شغلی پیدا کنن.
بعضیاشون با اینکه از نظر مالی وضعشون خوب شده اما بنابر شعار"مو ازخرس غنیمته" رفتن کمیته امداد اسم نوشتن که علاوه بر ماهیانه‌ی کمی که می‌گیرن از وام‌های بلاعوض و یا کم سود هم استفاده کنن.
من در انتخابات قبلی هیچوقت دخالت مستقیم نمی‌کردم ولی سر این انتخابات بحث راه انداختم و همه رو به این نتیجه رسوندم(!) که رأی دادن تو این رژیم هیچ فایده‌ای نداره.
امروز یکیشون زنگ زده که ای زیتون خانوم، قربونتون برم، به‌خدا مجبورمون کردن. الهی همون کشتی‌هایی که می‌گن بزنه به کمرشون، الهی بمب بخوره دودمان اینا رو از جا بکنه! به حق پنج تن ایشالله...
- چی شده مگه؟ موضوع چیه؟ کشتی کدومه؟
- والله زیتون خانوم ، قرار بود جمعه همه بمونیم خونه. ظهر حاج آقا... (از کمیته امداد) زنگ زد و گفت: مهین خانوم رفتی رأی بدی؟
گفتم نه! چه رأیی بدم؟
گفت: ببین کشتی‌های آمریکایی و اسرائیلی دورِ ایران(!) لنگر انداختن و همه موشک و بمب‌هاشون رو به طرف ما نشونه گرفتن اگه رأی ندید شلیک می‌کنن!
گفتم حاج‌آقا اونا تو کشتی چه‌طوری می‌فهمن ما رأی دادیم یا نه.
گفت از طریق اخبار...
گفتم خوب اونا باید خوشحال شن ما رأی ندیم چرا شلیک می‌‌کنن.
یهو حاج آقا عصبانی شد‌ گفت سر ماه که میای حقوقتو بگیری مُهر نخورده بود تو شناسنامه‌ت ربطش رو می‌فهمی... اینو به بقیه رفقات هم بگو!
وای زیتون خانوم این چه‌جوری فهمیده ما دور هم جمع می‌شیم؟
منم راستش ترسیدم به اقدس خانوم و مریم خانوم و زری خانوم و شهناز خانوم و... زنگ زدم اینا رو گفتم همه گفتن بریم رأی بدیم این آب باریکه رو از دست می‌دیم ها... تازه واممون هم هیچکدوم تصویب نشده... به خدا نمی‌خواستم رأی بدم مجبور شدم، ایشالله کشتی‌ها حمله کنن به اینا همین امسال برن به حق پنج تن! ...
واقعا نمی‌دونستم چی بهش بگم...
اینا تنها کسایی بودن توی آشناها که رأی داده بودن

در راستای این،
مسابقه‌ی دلیل‌‌تراشی:
آقای خاتمی برای کسایی که بهترین دلیل برای رأی دادن رو یادآوری کنن جایزه گذاشته. ده نفر اول نفری یک میلیون تومن. بعد سه نفر از میون این ده نفر انتخاب می‌شن، نفری سه میلیون و دلیلی که طبق نظر کارشناسان بهترین دلیل انتخاب بشه ده میلیون.
بشتابید!
1- گفتن اگه رأی بدی یارانه‌ت قطع می‌شه؟
2- گفتن اگه رای ندی موسوی و کروبی آزاد نمی‌شه؟
3- گفتن اگه رأی ندی نمی‌گذاریم ارز برای بچه‌هات بفرستی؟
4- ...

https://balatarin.com/permlink/2012/3/4/2951580
https://balatarin.com/permlink/2012/3/4/2951599

سه‌شنبه، دی ۰۷، ۱۳۸۹

آن مرد هفته پیش از ترس به کرج نیامد...

آن مرد سپاه دارد

آن مرد بسیج دارد

آن مرد تفنگ دارد

آن مرد باتون دارد

آن مرد زندان دارد

طبق بعضی روایات, آن مرد کاپشن دارد

آن مرد جوراب دارد.

آن مرد رو دارد
آن مرد بو دارد

آن مرد هاله دارد

آن مرد کرامات دارد

آن مرد نیامد

آن مرد هفته پیش از ترس به کرج نیامد

آن مرد متاسفانه فردا باز هم می خواهد بیاید...

شما فکر کنید برای 30 آذر برای اومدن "آن مرد" یعنی احمدی نژاد چقدر -به قول بعضیا- تمهیدات چیدن. فقط چندین میلیارد تومن خرج پلاکاردها شد. برای هر کدوممون چند اس ام اس اومد که حتما برید استقبال. اونوقت این آقا شب پیشش به این فکر افتاد که با هدفمند سازی یارانه ها تازه ر..ده به اقتصاد مملکت و سفره مردم و ممکنه مردم بهش اعتراش کنن. پاره کردن و سوزوندن بیشتر پلاکاردها اصلا ربطی به تصمیم ایشون نداشته.

حالا در ازای هر پلاکارد خوش آمد گویی, یک چهره مشکوک بیسیم به دست(یا به جیب) نزدیکیاش می پلکه. تمام دانش آموزان تهدید شدن که مبادا از مراسم استقبال کیک و ساندیسشونو بذارن جیبشون و در برن.

شنیدم دستور دادن به بچه ها لباس مخصوصی(شبیه پرچم ایران سرخ و سفید و سبز) بدن بپوشن که اگه فرار کنن شناسایی بشن.

به راننده اتوبوس می گم این چیه زدی به اتوبوست؟ می گه چکار کنم آبجی, اگه نمی زدیم اجازه خارج شدن از پارکینگ رو بهمون نمی دادن. می گم خوب یه گوشه وایسا بکنش. میگه بهمون گفتن سطح شهر بسیجی ها شماره اتوبوس هایی که پلاکارد ندارن برمیدارن و نونمون آجر می شه. این خودش می دونه کسی تو کرج دوستش نداره و هفته پیشم به همین خاطر سفرشو لغو کرد.

تاکسی دارها هم همه چیزهای مشابهی می گفتن.

. - بی انصاف ها نیومدن که فقط تاریخ پلاکاردهای هفته پیش رو که خیلی هم بزرگ بودن عوض کنن و همه رو جمع کردن و خرج دوباره کردن. تموم این خرجا داره از جیب ما میره.

- بچه ها داشتن برنامه می ریختن که سه شنبه 7 دی دسته جمعی(حدود 50 نفر) برن پارک تنیس. یکی گفت چه روزی هم دارین برنامه می ریزین. اونم کجا درست نزدیک جایی که احمدی نژاد می خواد سخنرانی کنه. پاسدارا فکر میکنن داریم تظاهرات می کنیم همه مونو می زنن یا میگیرن.

- زن داشت خودش را می کشت.

میگفت خدا بعد از ده سال این پسر رو به من داده با هزار سختی بزرگش کردم و حالا مجبورش کردن فردا بره برای استقبال احمدی نژاد. میگم از چی می ترسی, خوب نره یا اگه رفت وسطاش فرار کنه. می گه مدیر سر صف گفته اگه نره تمره هاش صفر می شه و موقع برگشتن هم حاضر غایب می کنن مبادا مثل دفعه پیش فرار کنن. می گم نگران نباش بعدا که بزرگ شد براش توضیح می دی که اجباری بوده. می گه لکه ی ننگش یه طرف اما ترس من از بمب گذاریه. می گم یعنی کی بمب بذاره؟ می گه آخه مردم همه ازش متنفرن می ترسم یکی بمب بذاره احمدی نژاد به درک, پسر من یه وقت آسیب نبینه. و اشک تو چشاش حلقه می زنه. میگم نه بابا ناراحت نباش, مردم ایران صلح طلبن و از راههای خشونت آمیز نمی خوان به اهدافشون برسن. برای همین هم انگ انقلاب مخملین می زنن به آدمهای مبارز. نترس, از مخمل نرمتر چی می خوای. ضمن گریه می خنده میگه توروخدا خیالم راحت باشه؟


پی نوشت
آفتاب آمد دلیل آفتاب


امتحان های مدارس کرج لغو و دانش آموزان موظف به حضور در مراسم استقبال از احمدی نژاد شدند