1- گفتم اگه امشب هم تو وبلاگم ننویسم ممکنه دیگه هیچوقت نتونم!
مرگ نابه هنگام حمید میداف حسابی حالمو بد کرد.
هیچوقت فکر نمی کردم ناخدای وبلاگستان بمیره. ا تفاقا صبح روزی که فرهاد در نظرخواهیم خبر درگذشتش رو نوشت داشتم به او فکر می کردم.
یکی از کانال های ماهواره ای داشت برنامه ای در مورد زندگی عشقی یک بازیگر پخش می کرد. پیش خودم گفتم چرا در ایران صحبت از زندگی خصوصی و شخصی و بخصوص عشقی هنرمندامون تابوئه و هیچکس در موردش صحبت نمی کنه. یاد میداف افتادم که در طی دوران وبلاگنویسیش به جز اینکه خالصانه و مخلصانه تخصص و تجربه هاش رو با زبانی شیرین در اختیار دیگران قرار داد , شجاعانه از زندگی عشقیش در بنادر گوناگون هم پرده برداشت . و چقدر این کار او باعث بحث و حتی جداییش از بعضی دوستان شد. شب آنلاین شدم که براش بنویسم که خاطراتشو کتاب کنه که قبل از هر کار نظرخواهیمو باز کردم و اول هم کامنت فرهاد حیرانی عزیز رو خوندم...
خبرهای بدی تو ماه فروردین شنیدم. خبر فوت هنرمندان و بخصوص این آخری کیومرث ملک مطیعی که هر چند وقت یک بار که می رفتم مرکز کرج می دیدمش و کلی باهم گپ می زدیم. امروز هم فکر کردم دیدمش, دویدم جلو سلام کنم یادم افتاد دیگه نیست.و مرد سپیدموی قدبلند کت و شلوار سفید رو رها کردم.
و خبر دستگیری تعداد زیادی از کسانی که می شناختمشون... و خبر فرار عده ای دیگر به خارج.
هر بار از زندان رجایی شهر رد می شم حالم بد می شه.
خبر بیماری دوست عزیزم آذر فخر که امیدوارم هر چه سلامتی رو به دست بیاره. از اینکه دو سه مورد پشت سرهم براش پیش اومده حسابی پکرم کرد.
گیج و منگ شده ام.
دیدن یه عده که انگار تو این مملکت هیچ اتفاقی نیفتاده و کماکان نون به نرخ روز می خورن و وقتی جو یه خورده به طرف مخالفا بر می گرده اینا هم یه نک و نالی می کنن که اگه اتفاقی افتاد اینا بشن جزء سردمدارا- فرقی نداره چه حکومتی سرکار باشه- و بعد دوباره که فشار زیادشد اونوری می شن.
دیدن نابه سامانی هایی که برای کشور ما شرم آوره.
2- لوله آب انتقال آب از طالقان به تهران در منطقه گوهردشت روز 19 فروردین شکست
و خیابون و چندین خونه ساعتها زیر آب بودن. دوستی که در فاز دو ,خیابون سیزدهم زندگی می کنه تعریف می کرد که اب به اندازه یه ساختمون 4 طبقه فواره می زد بالا. شیشه های زیادی شکسته شد و یک پراید رو کاملا واژگون کرد. درست در همون منطقه دیشب رعد و برق بسیاری از وسائل برقیشونو سوزونده. خودش 5 وسیله شو(تلویزیون, آیفون, تلفن, رسیور ماهواره و اتو) و همسایه ها هر کدوم تقریبا به همین تعداد.
امروز هم شنیدم در منطقه هشتگرد همون لوله ترکیده و سی چهل خونه رو خراب کرده. هیچ کس هم اقلا نمیاد دلداریشون بده یا بپرسه خرت به چند منه.
خلاصه که مردم حسابی سرگرمند و ملالی نیست...
3- در این چند ماهه به چند سفر رفتم با کلی عکس و خاطره. اما دستم به نوشتن نمی رفت.
گفتم فعلا این غرغرامو بنویسم بلکه طلسم بشکنه.
4- بیشنر از هر وقت دیگری فیلم می بینم. چیزی که تو این مملکت ارزونه و به وفور یافت می شه. فیلمهای روز آمریکاو اروپا با قیمت هزار تومن کنار پیاده رو به فروش می رن.
5- نصف بیشتر سریال "پریزن بریک" رو هم دیدم. اونقدر ازش تعریف شنیده بودم که انتظار بیشتری ازش داشتم(مطمئنا اگه انتقادهای راجع بهش خونده بودم به نظرم جذاب تر میومد)
توش خالی بندی زیادی داشت و یه جاهایی آدم خنده ش می گیره از سادگی فیلمنامه ش.
نکته: به نظر شما اگه اسم سریال "هفت کچلون" بود با مسماتر نمی شد؟
هفت کچل مهم تو این سریال هست:
دو برادر (مایکل اسکوفیلد و لینکُلن باروز ) بعد از روزهای متمادی فرار هنوز کچلن. نه ریششون درمیاد و نه موهاشون. عقلشون نمی رسه یه کلاه گیس بخرن تا شناخته نشن.
... سوکره کچل.
فنگ هوان...
... بیل کیم
... بنجامین مایلز
... ایشون دکتر کرانتز...
(اگه اسمی رو اشتباه گفتم معذرت. دم صبحه و من خوابالود و نمی دونم چی دارم می گم
6- وای... خاک و چو, چه مصیبتی, عادل فردوسی پور اسم بازکنان فوتبال اسرائیل رو بر زبون آورده. اعدامش کنیم؟
7- دل این طلبه جوان نسل سومی هم خوشه ها... خوبه اعتراف کرده اهالی روستایی که برای تبلیغ به اونجا رفته(یکی از روستاهای استان کردستان) همه دیش ماهواره دارن.
8- ای فیس بوکی های جاسوس! خوب دستتون رو شد!
9- آقا, ما بالاخره نفهمیدیم اسمشو نبر با هواپیمای شخصی و همراه با اسبای چند میلیون دلاریش می ره مشهد یا به صورت مردمی؟
10- این دیگه اوج بی غیرتی ایرانیاست. باید این خانم مدل عکاسی پیدا بشه و پس از هتک حرمت در کهریزک توسط برادران جان برکف و غیور, اعدام بشه! نه, بهتره قبل از اعدامش از اشعه موهاش اورانیوم غنی شده 30 درصد تهیه کنن.
کارخونه میهن هم که پر واضحه , باید با خاک یکسان بشه!
11- اینا رو ولش کن, یه کم بریم ایران زیبایمان را بگردیم...
مرگ نابه هنگام حمید میداف حسابی حالمو بد کرد.
هیچوقت فکر نمی کردم ناخدای وبلاگستان بمیره. ا تفاقا صبح روزی که فرهاد در نظرخواهیم خبر درگذشتش رو نوشت داشتم به او فکر می کردم.
یکی از کانال های ماهواره ای داشت برنامه ای در مورد زندگی عشقی یک بازیگر پخش می کرد. پیش خودم گفتم چرا در ایران صحبت از زندگی خصوصی و شخصی و بخصوص عشقی هنرمندامون تابوئه و هیچکس در موردش صحبت نمی کنه. یاد میداف افتادم که در طی دوران وبلاگنویسیش به جز اینکه خالصانه و مخلصانه تخصص و تجربه هاش رو با زبانی شیرین در اختیار دیگران قرار داد , شجاعانه از زندگی عشقیش در بنادر گوناگون هم پرده برداشت . و چقدر این کار او باعث بحث و حتی جداییش از بعضی دوستان شد. شب آنلاین شدم که براش بنویسم که خاطراتشو کتاب کنه که قبل از هر کار نظرخواهیمو باز کردم و اول هم کامنت فرهاد حیرانی عزیز رو خوندم...
خبرهای بدی تو ماه فروردین شنیدم. خبر فوت هنرمندان و بخصوص این آخری کیومرث ملک مطیعی که هر چند وقت یک بار که می رفتم مرکز کرج می دیدمش و کلی باهم گپ می زدیم. امروز هم فکر کردم دیدمش, دویدم جلو سلام کنم یادم افتاد دیگه نیست.و مرد سپیدموی قدبلند کت و شلوار سفید رو رها کردم.
و خبر دستگیری تعداد زیادی از کسانی که می شناختمشون... و خبر فرار عده ای دیگر به خارج.
هر بار از زندان رجایی شهر رد می شم حالم بد می شه.
خبر بیماری دوست عزیزم آذر فخر که امیدوارم هر چه سلامتی رو به دست بیاره. از اینکه دو سه مورد پشت سرهم براش پیش اومده حسابی پکرم کرد.
گیج و منگ شده ام.
دیدن یه عده که انگار تو این مملکت هیچ اتفاقی نیفتاده و کماکان نون به نرخ روز می خورن و وقتی جو یه خورده به طرف مخالفا بر می گرده اینا هم یه نک و نالی می کنن که اگه اتفاقی افتاد اینا بشن جزء سردمدارا- فرقی نداره چه حکومتی سرکار باشه- و بعد دوباره که فشار زیادشد اونوری می شن.
دیدن نابه سامانی هایی که برای کشور ما شرم آوره.
2- لوله آب انتقال آب از طالقان به تهران در منطقه گوهردشت روز 19 فروردین شکست
و خیابون و چندین خونه ساعتها زیر آب بودن. دوستی که در فاز دو ,خیابون سیزدهم زندگی می کنه تعریف می کرد که اب به اندازه یه ساختمون 4 طبقه فواره می زد بالا. شیشه های زیادی شکسته شد و یک پراید رو کاملا واژگون کرد. درست در همون منطقه دیشب رعد و برق بسیاری از وسائل برقیشونو سوزونده. خودش 5 وسیله شو(تلویزیون, آیفون, تلفن, رسیور ماهواره و اتو) و همسایه ها هر کدوم تقریبا به همین تعداد.
امروز هم شنیدم در منطقه هشتگرد همون لوله ترکیده و سی چهل خونه رو خراب کرده. هیچ کس هم اقلا نمیاد دلداریشون بده یا بپرسه خرت به چند منه.
خلاصه که مردم حسابی سرگرمند و ملالی نیست...
3- در این چند ماهه به چند سفر رفتم با کلی عکس و خاطره. اما دستم به نوشتن نمی رفت.
گفتم فعلا این غرغرامو بنویسم بلکه طلسم بشکنه.
4- بیشنر از هر وقت دیگری فیلم می بینم. چیزی که تو این مملکت ارزونه و به وفور یافت می شه. فیلمهای روز آمریکاو اروپا با قیمت هزار تومن کنار پیاده رو به فروش می رن.
5- نصف بیشتر سریال "پریزن بریک" رو هم دیدم. اونقدر ازش تعریف شنیده بودم که انتظار بیشتری ازش داشتم(مطمئنا اگه انتقادهای راجع بهش خونده بودم به نظرم جذاب تر میومد)
توش خالی بندی زیادی داشت و یه جاهایی آدم خنده ش می گیره از سادگی فیلمنامه ش.
نکته: به نظر شما اگه اسم سریال "هفت کچلون" بود با مسماتر نمی شد؟
هفت کچل مهم تو این سریال هست:
دو برادر (مایکل اسکوفیلد و لینکُلن باروز ) بعد از روزهای متمادی فرار هنوز کچلن. نه ریششون درمیاد و نه موهاشون. عقلشون نمی رسه یه کلاه گیس بخرن تا شناخته نشن.
... سوکره کچل.
فنگ هوان...
... بیل کیم
... بنجامین مایلز
... ایشون دکتر کرانتز...
(اگه اسمی رو اشتباه گفتم معذرت. دم صبحه و من خوابالود و نمی دونم چی دارم می گم
6- وای... خاک و چو, چه مصیبتی, عادل فردوسی پور اسم بازکنان فوتبال اسرائیل رو بر زبون آورده. اعدامش کنیم؟
7- دل این طلبه جوان نسل سومی هم خوشه ها... خوبه اعتراف کرده اهالی روستایی که برای تبلیغ به اونجا رفته(یکی از روستاهای استان کردستان) همه دیش ماهواره دارن.
8- ای فیس بوکی های جاسوس! خوب دستتون رو شد!
9- آقا, ما بالاخره نفهمیدیم اسمشو نبر با هواپیمای شخصی و همراه با اسبای چند میلیون دلاریش می ره مشهد یا به صورت مردمی؟
10- این دیگه اوج بی غیرتی ایرانیاست. باید این خانم مدل عکاسی پیدا بشه و پس از هتک حرمت در کهریزک توسط برادران جان برکف و غیور, اعدام بشه! نه, بهتره قبل از اعدامش از اشعه موهاش اورانیوم غنی شده 30 درصد تهیه کنن.
کارخونه میهن هم که پر واضحه , باید با خاک یکسان بشه!
11- اینا رو ولش کن, یه کم بریم ایران زیبایمان را بگردیم...