چهارشنبه، آبان ۰۸، ۱۳۸۷
برای عشا مؤمنی...
بیشتر دانشجویان ایرانی که در کشورهای خارجی تحصیل میکنند دوست دارند یا در زمان نوشتن پایاننامه یا بعد از فارغالتحصیلی برای حل یکی از
معضلات کشور خودمان ایران کمکی کنند. چه بسیار پزشک، مهندس، باستانشناس، جامعهشناس، روانشناس، حقوقدان، استاد ارتباطات، روزنامهنگار و هنرمندان( از شاعر و نویسنده بگیر تا کارگردان و بازیگر و نقاش و کاریکاتوریست) و... میشناسیم که بااینکه در کشوری که در آن زندگی میکنند مشکل بخصوصی ندارند اما همواره در فکر سرزمین مادری و مشکلاتی که خودشان هم روزگاری با آن دست و پنجه نرم میکردند هستند.
اما معمولا دولت ما به جای اینکه برایشان فرش قرمز بیندازد و از آنها استقبال کند از همان بدو ورود با بدبینی به آنها نگاه میکند و دائم مثل جاسوسی آنها را زیر نظر دارد.
متاسفانه هر وقت دولت از نظر سیاسی دچار ضعف میشود اولین زهر چشمش دامنگیر این گروه مردمی میشود.
دو سال پیش به کارگاه "نیکول" رفتم. دختر زیبای 21 سالهای که از پدر ایرانی و مادری خارجی در آمریکا بهدنیا آمده بود و حتی فارسی بلد نبود اما آمده بود تز فوقلیسانسش را در مورد زنان سرزمین پدریاش بنویسد. شاید بیشتر از ماها برای پیدا کردن معضلات زنان، وقت و انرژی میگذاشت. آن موقع خوشبختانه دوران بگیر بگیر نبود و نیکول قسر در رفت.
اما عشا مومنی به خوششانسی او نبود!
عشا مومنی دانشجوی رشتهی کارشناسی ارشد ارتباطات و هنر در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا و عضو کمپین یک میلیون امضا که ا تحقیق دانشجویی خود را در مورد زنان ایرانی انتخاب کرده بود روز 24 مهر به جرم سبقت غیر مجاز در یکی از بزرگراههای تهران، دستگیر و سپس به بند 209 زندان اوین منتقل میکنند و هنوز که هنوز است آزادش نکردهاند. به همین جرم سبقت غیر مجاز! رفتند خانهاش را تفتیش کردند. حالا یکی از جرمهایش گرفتن فیلم و عکس از دوستان کمپینیاش است.من نمیدانم سبقت غیر مجاز چه ربطی به تفتیش خانه دارد؟ و آیا اصلا اجازه
تا آنجا که میدانم فیلمبرداری در مکانهای عمومی برای نمایش در سینماها احتیاج به مجوز هست اما
از دوستان و در خانهها که خود افراد راضی هستند آزاد است. مثل مهمانیها و عروسیها و...
کاری که خودمان هر روزه داریم میکنیم و مرتب از همدیگر در خانه و بیرون خانه عکس و فیلم میگیریم و کسی کارمان ندارد.
عشا مومنی در دوبار تماس تلفنی که با پدرش داشته هر بار گریه کرده و نمیتواند هضم کند پاداش کمک به حل مشکلات زنان مملکتش زندان است!
یادمان نرفته آرش و کاميار علايی دو برادر پزشک متخصص اچآیوی، ایدز که اصلیت کُرد دارند را بدون دلیل ( عوض همکاری در دادن هر گونه آمار و ارقام) گرفتند و بردند به جایی که عرب نیانداخت...
و یورشهای بیدلیل که هر روزه شاهدش هستیم به فعالین مدنی، حقوقی، زنان و...
حتی نتوانستند مراسم حمایت فعالان جامعه مدنی از سینماگران مستقل از فیلم"سهزن" منیژه حکمت را که از وزارت ارشاد مجوز دارد با شرکت شیرین عبادی ،سعید حجاریان، بابک احمدی، عباس عبدی، احمد زیدآبادی، مهدی کریمپور، سیمین بهبهانی، عبدالله رمضانزاده و ... تاب بیاورند. به محل اکران سینما ایران یورش بردند و مردم سینما دوست را متفرق کردند!
زنی 50 ساله به نام زهرا اسدپور با دختر 23 سالهاش فاطمه جوشن دلشان برای دختر دیگر خانواده که از بد حادثه مجاهد است و در عراق زندگی میکند تنگ میشود و به دیدار او می روند. بعد به کشورشان باز میگردند(توجه کنیم که اگر ایندو هم مجاهد بودند در پایگاه اشرف میماندند و بر نمیگشتند) روز 16 بهمن سال 86 اینها را در میدان ساسانی کرج میگیرند و از آنزمان تاحالا هر کدام جداگانه در سلول انفرادی در زندانی گوهردشت کرج زندانیاند. این خانم احتیاج به عمل جراجی فوری قلب دارد و به او اجازهی عمل نمیدهند.
برویم و بخوانیم که چند نفر دیگر به جرم رفتن و دیدن فرزند در زندانهای گوهردشت(رجاییشهر) و اوین زندانیاند.
هر روز داریم میبینیم که دزدهای مملکت، مجرمان اقتصادی و سیاسی راستراست میچرخند و مردمی که به دنبال حقیقت و یا بهدست آوردن حقوق از دسترفتهشان هستند دستگیر و زندانی میشوند.
پ.ن.
حالا که جناح به اصطلاح چپ متوجه شده یکی از "شعارهایی" که باید برای رأی آوردن بدهد شعار(!) دادنِ حقوق حقه به زنان است لطفا اینرا هم در نظر داشته باشند که مردم از این دستگیری ها متنفرند و اگر یک "شعار" هم در این زمینه بدهند راه دوری نمیرود.
پ.ن. 2
البته گفته باشم، اگر شعارشان جدی نباشد من یکی که هرگز بهشان رأی نمیدهم.
پ.ن.3
من مشارکتیهایی را میشناسم که حتی در جلسههایی که در مورد حقوق زنان برگزار میکنند هنوز فرق همسر با منزل را نمیدانند! اما همینکه حس میکنند باید جلسهای در مورد زنان برگزار شود جای شکرش باقیست!
پ.ن.4
عکس عشا از رادیو زمانه
یکشنبه، آبان ۰۵، ۱۳۸۷
"چیهکو"های مجازی
1- هستی
بر سطح میگذشت
غریبانه
موجوار
دادش در جیب و
بیدادش بر کف
که ناموس و قانون است این...
(احمد شاملو)
2- حاسدان و بخیلان و منافقین و مشرکان و ملحدان و کافران خیالشان تخت باشد و از امشب راحت بخوابند که با کامنتها و ایمیلهای تشتتآفرین و بدجنسانهشان زدند استعداد تکجملهگوییام را پاک کور کردند! امیدوارم از این فراموشکاریها قسمت خودتان بشود! الهی جز جگر بزنید و رو تخت ِ...
- حالا زیتون جان کوتاه بیا!
3- اینقدر به خورندگان عجول درازترین ساندویچ شترمرغ جهان خرده نگیرید!
در مهمانیها و عروسیها سرشام یک نگاهی به خودتان بیندازید! (هیچجا نمیگذارید حتی تکهای از بره درسته و جوجهکباب به من برسد و همیشه سالاد و برنج خالی نصیبم میشود.)
حالا این ساندویچ در گینس هم ثبت نشد به جهنم! ساندویچ ثبت شده توی معدهها را عشق است...
4- به خدای احد و واحد، یکبار دیگر این خارجکشوریهای مبارز به ما بگویند "رأی ندهید" میزنم خودم را بیوه میکنم!
راست راست در چشم آدم نگاه میکنند و میگویند ما در کشوری که زندگی میکنیم رأی میدهیم اما در ایران فرق میکند. و فتوی صادر میکنند که شما ندهید! آخر چه فرقی میکند؟ اگر هر کس دیگری جای احمدینژاد انتخاب شده بود وضع ما بهتر از این بود. آیا من از اینجا میتوانم انتخابات آمریکا را تحریم کنم؟ خوب مسلم است که انتخاب مککین یا اوباما برای مردم امریکا مهم است. حتی برای من ایرانی که اینجا زندگی میکنم مهم است چه برسد برای اتباع آنجا.
برای من مسلما انتخاب بین احمدینژاد و خاتمی فرق دارد. حتی اگر هیچکدامشان کاملا مطابق میلم نباشند.
5- فیلم "بابل" را خیلی دوست دارم. این فیلم سه داستان دارد که در چهار کشور مختلف (آمریکا، مراکش،مکزیک، ژاپن) اتفاق میافتد و هر کدام به نوعی به آن دیگری ربط دارد. و هر کدام به تنهایی فیلمی کامل است.
داستانی که تا اینجا که دیدم نسبت به دو قسمت دیگر کمتر مورد بحث قرار گرفته داستان آن دخترک ناشنوای چهارده پانزده ساله ژاپنی( چیه کو) است که به تازگی مادرش را از دست داده و میل به مورد توجه گرفتن توسط جنس مخالف باعث شده دست به هر کاری بزند. دامن مینیژوپ بسیار کوتاهی میپوشد. مواد مخدر مصرف میکند. اما متاسفانه به خاطر معلولیتش کمتر پسری به او روی خوش نشان میدهد. رفتهرفته میل جنسیاش آنقدر پیشروی میکند که وقتی با دوستانش به نایتکلاب و دانسینگ میرود – با اینکه فیلمی که دیدم سانسور بود اما اینطور متوجه شدم که- در توالت شورتش را در میآورد و از پشت میزی که نشسته لای پایش را نشان پسرهای میز دیگر میدهد. و آخر کار با دروغی افسر خوشتیپ آگاهی را به خانه میکشاند و بالاخره به مراد دل میرسد.
6- جامعه شناسی- تارهای نازک شیشهای
با دیدن قسمت "چیهکو"ی فیلم بابل یاد بعضی از وبلاگها در دنیای مجازی خودمان افتادم. عدهای قلیلی از دخترانی که عمدا" بین 20 تا 25 سال دارند و پسرهایش بین 25 تا 30 سالهاند تقریبا همینحالت را دارند. به قول دوست عزیزی به شوخی میتوان گفت با باز کردن این وبلاگها بوی تستسترون و پروژسترون بدجوری توی دماغت میپیچد.
در جایجای نوشتههای پسرهای تستسترونی میخوانی که از اندازهی شومبولشان و اندامشان حرف زدهاند. آن یکی تعریف پرو ِ کاندوم جلوی آینهاش را میکند و دیگری بیستسوالی راه میاندازد که موقع خریدن کاندوم داروخانهچی چطور با شما رفتار میکند و هر قیافهی او را به عنوان یکنوع تعجب تلقی کرده و با نظردهندگانش به او میخندند(خارج کشوریها هم که نمیدانند بیش از 25 سال است فروش کاندوم حتی به یک دختر 8 ساله در داروخانهها آزاد است و سالهاست مراکز بهداشت همه کاندوم مجانی توزیع میکند بهبه و چهچه راه میاندازند که وای... چقدر شما شجاعید. خوب کردید حال داروخانهچی را گرفتید..). پسر دیگری از رنگ شورتهایش میگوید. دختری که پروژسترونش خیلی بالا زده به زبان بیزبانی جوری حالی میکنند که من خوابیدن با پسر برایم مهم است نه اینکه دوستش داشته باشم. دیگری خیلی رک میگوید بهتان گفته باشم اگر شما همخواب من شدید و میکروفون جلوی دهانم بگیرید فوری به حالت 69 درمیآیم و شمارا هم وادار به... و از آرزوهای جنسیشان میگویند و از اینکه با خوابیدن با هر سن و سالی حتی سن و سال پدر و پدربزرگهایشان هم مشکلی ندارند.
جالب اینجاست این نوع بلاگرها وسط نوشتههایشان برای اینکه خیلی تابلو و ضایع نباشد معمولا کتابی معرفی میکنند که یعنی بعله! ما خیلی روشنفکریم .کتابهای معرفی شده معمولا از نوع نه سیخبسوزد نه کباب است تا فیلتر نشوند و واقعا هم نمیشوند. یکی از این آقا پسرهای تستسترونی در وبلاگش خیلی صادقانه اعتراف کرد که در تمام جلسات روشنفکرانه شعرخوانی با خوانندههای وبلاگش حواسش پی گل و گردن و سینههای دختران و چگونگی تور کردنشان بوده . و دختری پروژسترونی بهنوعی اعتراف کرده بود که با نصف کامنتگزارانش به بهانه دادن و گرفتن سیودی و کتاب خوابیده. حتی با شوهر و برادر دوستش! و کامنت گرفته است آفرین به تو دختر با جسارت! و البته ازش پرسیده فلان کتاب را بیایم ازت بگیرم؟ و حتما حدس میزنید که جواب مثبت بوده.
اگر نظرات ایننوع وبلاگها را خوانده باشید میبینید اکثرا از نوع غیر همجنس آن بلاگر است و شدیدا تحریک شدهاند که مثلا از نزدیک اندازهی شومبول پسر مورد بحث را ببیند و امتحان کنند آیا اندازهاش مناسب است یا نه. یا به چشم خود ببینید رنگ شورت یا سوتین طرف به رنگ پوستش میآید یا نه.
دوستان پسر یا دختر این نوع بلاگرها که معمولا از درون همین نظرخواهیها پیدا میشوند متاسفانه دوسه هفتهای بیشتر طول نمیکشد و وقتی بلاگر فوقالذکر قصد تعویض زیدش را دارد در نظرخواهی کمی مجادله پیش میآید. اگر طرف زباننفهم بود مجبور میشود مدتی نظرخواهی وبلاگش را ببندد.
بعضیهایشان که نامردترند فولدری روی کامپیوتر خود ذخیره کردهاند و عکس تمام دختران و حتی زنان شوهرداری که از طریق همین دامهای مجازی به تور انداختهاند را در آن گذاشتهاند و با افتخار زیدهای از سن پنچاه شصت ساله تا 15 ساله را با افتخار نشان دوستانشان میدهند و از نقاط دیدنی بدنشان تعریف میکنند.
جالب است که هر کدام از اینها ازدواج میکنند یا به خارج کشور میروند. تقریبا وبلاگشان به حال نیمهتعطیل و پرچمشان به صورت نیمه افراشته در میآید و بالکل روشنفکری را از یادشان میرود. (مگر وقتی مسئله انتخابات وبلاگی مطرح میشوند که برای عقب نیفتادن از غافله تندتند چیزی روشنفکری مینویسند.)
این نوع بلاگرها معمولا در "اولین پست خود" از خارج کشور از پارتنر جنسی خود مینویسند و برای پارتنرهای داخل کشوری پیغام میگذارند که این زیدم از شماها هاتتر است. دلتان بسوزد!
چه میشود کرد. وقتی دست "چیهکو"ی نازنین ژاپنی از این دوستان بازتر است و حداقل جایی مثل نایتکلاب و دانسینگ دارند کجا میماند برای تور کردن پارتنر و فرونشاندن نیازهای جنسی؟ من که شخصا بر اینها خردهای نمیگیرم! فقط از قسمت روشنفکری وبلاگشان کمی تا قسمتی خندهام میگیرد!
7- در زندگیم دو فیلم پورنو دیدم اولی فیلم زهرا امبرابراهیمی بود با پسر سیروس مقدم. دومی هم فیلم حاجآقا گلستانی بود با خانم همکارش در ستاد نماز جمعه. که البته هیچکدوم رو کامل نتونستم ببینم.
فکر میکنم قدرت و پول بیحساب فساد به همراه میاره. وقتی برای شرکت در یه سریال مجبور بشی با پسر کارگردان بخوابی و یه سری آدمهای بیفرهنگ و سطح پایین به صرف جانماز آبکشیدن برسن به یه مقامی جز این چیمیشه توقع داشت؟ با دیدن این فیلمها و مسئله سردار زارعی و مددی و حتی چیزایی که تو شماره شش نوشتم به این نتیجه رسیدم که جمهوری اسلامی به هر کاری که تو خونهها و پشت درهای بسته انجام بشه هیچ کاری نداره. فقط تو ملأ عام خودشونو بپوشونن(همونطور که زید حاجآقا گلستانی زمان ورود به اتاق پوشونده بود) بقیهش اشکالی نداره ! همینه که بعد از انقلاب بیشتر دوستیهای دو جنس مخالف به خونهها کشیده شده و از همون روزای اول به سکس میرسه.
8- دنبال یک طرح برای بالای وبلاگم هستم یک طرح با رنگهای نارنجی و زرد و اگر شد حالت طنزآمیز داشته باشد. میشود لطف کنید و طرحی پیشنهاد کنید؟
9- حالا که بلاگرولینگ خراب شده باید پناه ببریم به فرند فید و ریدر و... خیلی وقت پیش عضو شدم اما دقیقا یادم نیست چه کارهایی باید بکنم و کجا باید آدرسهای فید دوستانم را وارد کنم؟
نظرها
بر سطح میگذشت
غریبانه
موجوار
دادش در جیب و
بیدادش بر کف
که ناموس و قانون است این...
(احمد شاملو)
2- حاسدان و بخیلان و منافقین و مشرکان و ملحدان و کافران خیالشان تخت باشد و از امشب راحت بخوابند که با کامنتها و ایمیلهای تشتتآفرین و بدجنسانهشان زدند استعداد تکجملهگوییام را پاک کور کردند! امیدوارم از این فراموشکاریها قسمت خودتان بشود! الهی جز جگر بزنید و رو تخت ِ...
- حالا زیتون جان کوتاه بیا!
3- اینقدر به خورندگان عجول درازترین ساندویچ شترمرغ جهان خرده نگیرید!
در مهمانیها و عروسیها سرشام یک نگاهی به خودتان بیندازید! (هیچجا نمیگذارید حتی تکهای از بره درسته و جوجهکباب به من برسد و همیشه سالاد و برنج خالی نصیبم میشود.)
حالا این ساندویچ در گینس هم ثبت نشد به جهنم! ساندویچ ثبت شده توی معدهها را عشق است...
4- به خدای احد و واحد، یکبار دیگر این خارجکشوریهای مبارز به ما بگویند "رأی ندهید" میزنم خودم را بیوه میکنم!
راست راست در چشم آدم نگاه میکنند و میگویند ما در کشوری که زندگی میکنیم رأی میدهیم اما در ایران فرق میکند. و فتوی صادر میکنند که شما ندهید! آخر چه فرقی میکند؟ اگر هر کس دیگری جای احمدینژاد انتخاب شده بود وضع ما بهتر از این بود. آیا من از اینجا میتوانم انتخابات آمریکا را تحریم کنم؟ خوب مسلم است که انتخاب مککین یا اوباما برای مردم امریکا مهم است. حتی برای من ایرانی که اینجا زندگی میکنم مهم است چه برسد برای اتباع آنجا.
برای من مسلما انتخاب بین احمدینژاد و خاتمی فرق دارد. حتی اگر هیچکدامشان کاملا مطابق میلم نباشند.
5- فیلم "بابل" را خیلی دوست دارم. این فیلم سه داستان دارد که در چهار کشور مختلف (آمریکا، مراکش،مکزیک، ژاپن) اتفاق میافتد و هر کدام به نوعی به آن دیگری ربط دارد. و هر کدام به تنهایی فیلمی کامل است.
داستانی که تا اینجا که دیدم نسبت به دو قسمت دیگر کمتر مورد بحث قرار گرفته داستان آن دخترک ناشنوای چهارده پانزده ساله ژاپنی( چیه کو) است که به تازگی مادرش را از دست داده و میل به مورد توجه گرفتن توسط جنس مخالف باعث شده دست به هر کاری بزند. دامن مینیژوپ بسیار کوتاهی میپوشد. مواد مخدر مصرف میکند. اما متاسفانه به خاطر معلولیتش کمتر پسری به او روی خوش نشان میدهد. رفتهرفته میل جنسیاش آنقدر پیشروی میکند که وقتی با دوستانش به نایتکلاب و دانسینگ میرود – با اینکه فیلمی که دیدم سانسور بود اما اینطور متوجه شدم که- در توالت شورتش را در میآورد و از پشت میزی که نشسته لای پایش را نشان پسرهای میز دیگر میدهد. و آخر کار با دروغی افسر خوشتیپ آگاهی را به خانه میکشاند و بالاخره به مراد دل میرسد.
6- جامعه شناسی- تارهای نازک شیشهای
با دیدن قسمت "چیهکو"ی فیلم بابل یاد بعضی از وبلاگها در دنیای مجازی خودمان افتادم. عدهای قلیلی از دخترانی که عمدا" بین 20 تا 25 سال دارند و پسرهایش بین 25 تا 30 سالهاند تقریبا همینحالت را دارند. به قول دوست عزیزی به شوخی میتوان گفت با باز کردن این وبلاگها بوی تستسترون و پروژسترون بدجوری توی دماغت میپیچد.
در جایجای نوشتههای پسرهای تستسترونی میخوانی که از اندازهی شومبولشان و اندامشان حرف زدهاند. آن یکی تعریف پرو ِ کاندوم جلوی آینهاش را میکند و دیگری بیستسوالی راه میاندازد که موقع خریدن کاندوم داروخانهچی چطور با شما رفتار میکند و هر قیافهی او را به عنوان یکنوع تعجب تلقی کرده و با نظردهندگانش به او میخندند(خارج کشوریها هم که نمیدانند بیش از 25 سال است فروش کاندوم حتی به یک دختر 8 ساله در داروخانهها آزاد است و سالهاست مراکز بهداشت همه کاندوم مجانی توزیع میکند بهبه و چهچه راه میاندازند که وای... چقدر شما شجاعید. خوب کردید حال داروخانهچی را گرفتید..). پسر دیگری از رنگ شورتهایش میگوید. دختری که پروژسترونش خیلی بالا زده به زبان بیزبانی جوری حالی میکنند که من خوابیدن با پسر برایم مهم است نه اینکه دوستش داشته باشم. دیگری خیلی رک میگوید بهتان گفته باشم اگر شما همخواب من شدید و میکروفون جلوی دهانم بگیرید فوری به حالت 69 درمیآیم و شمارا هم وادار به... و از آرزوهای جنسیشان میگویند و از اینکه با خوابیدن با هر سن و سالی حتی سن و سال پدر و پدربزرگهایشان هم مشکلی ندارند.
جالب اینجاست این نوع بلاگرها وسط نوشتههایشان برای اینکه خیلی تابلو و ضایع نباشد معمولا کتابی معرفی میکنند که یعنی بعله! ما خیلی روشنفکریم .کتابهای معرفی شده معمولا از نوع نه سیخبسوزد نه کباب است تا فیلتر نشوند و واقعا هم نمیشوند. یکی از این آقا پسرهای تستسترونی در وبلاگش خیلی صادقانه اعتراف کرد که در تمام جلسات روشنفکرانه شعرخوانی با خوانندههای وبلاگش حواسش پی گل و گردن و سینههای دختران و چگونگی تور کردنشان بوده . و دختری پروژسترونی بهنوعی اعتراف کرده بود که با نصف کامنتگزارانش به بهانه دادن و گرفتن سیودی و کتاب خوابیده. حتی با شوهر و برادر دوستش! و کامنت گرفته است آفرین به تو دختر با جسارت! و البته ازش پرسیده فلان کتاب را بیایم ازت بگیرم؟ و حتما حدس میزنید که جواب مثبت بوده.
اگر نظرات ایننوع وبلاگها را خوانده باشید میبینید اکثرا از نوع غیر همجنس آن بلاگر است و شدیدا تحریک شدهاند که مثلا از نزدیک اندازهی شومبول پسر مورد بحث را ببیند و امتحان کنند آیا اندازهاش مناسب است یا نه. یا به چشم خود ببینید رنگ شورت یا سوتین طرف به رنگ پوستش میآید یا نه.
دوستان پسر یا دختر این نوع بلاگرها که معمولا از درون همین نظرخواهیها پیدا میشوند متاسفانه دوسه هفتهای بیشتر طول نمیکشد و وقتی بلاگر فوقالذکر قصد تعویض زیدش را دارد در نظرخواهی کمی مجادله پیش میآید. اگر طرف زباننفهم بود مجبور میشود مدتی نظرخواهی وبلاگش را ببندد.
بعضیهایشان که نامردترند فولدری روی کامپیوتر خود ذخیره کردهاند و عکس تمام دختران و حتی زنان شوهرداری که از طریق همین دامهای مجازی به تور انداختهاند را در آن گذاشتهاند و با افتخار زیدهای از سن پنچاه شصت ساله تا 15 ساله را با افتخار نشان دوستانشان میدهند و از نقاط دیدنی بدنشان تعریف میکنند.
جالب است که هر کدام از اینها ازدواج میکنند یا به خارج کشور میروند. تقریبا وبلاگشان به حال نیمهتعطیل و پرچمشان به صورت نیمه افراشته در میآید و بالکل روشنفکری را از یادشان میرود. (مگر وقتی مسئله انتخابات وبلاگی مطرح میشوند که برای عقب نیفتادن از غافله تندتند چیزی روشنفکری مینویسند.)
این نوع بلاگرها معمولا در "اولین پست خود" از خارج کشور از پارتنر جنسی خود مینویسند و برای پارتنرهای داخل کشوری پیغام میگذارند که این زیدم از شماها هاتتر است. دلتان بسوزد!
چه میشود کرد. وقتی دست "چیهکو"ی نازنین ژاپنی از این دوستان بازتر است و حداقل جایی مثل نایتکلاب و دانسینگ دارند کجا میماند برای تور کردن پارتنر و فرونشاندن نیازهای جنسی؟ من که شخصا بر اینها خردهای نمیگیرم! فقط از قسمت روشنفکری وبلاگشان کمی تا قسمتی خندهام میگیرد!
7- در زندگیم دو فیلم پورنو دیدم اولی فیلم زهرا امبرابراهیمی بود با پسر سیروس مقدم. دومی هم فیلم حاجآقا گلستانی بود با خانم همکارش در ستاد نماز جمعه. که البته هیچکدوم رو کامل نتونستم ببینم.
فکر میکنم قدرت و پول بیحساب فساد به همراه میاره. وقتی برای شرکت در یه سریال مجبور بشی با پسر کارگردان بخوابی و یه سری آدمهای بیفرهنگ و سطح پایین به صرف جانماز آبکشیدن برسن به یه مقامی جز این چیمیشه توقع داشت؟ با دیدن این فیلمها و مسئله سردار زارعی و مددی و حتی چیزایی که تو شماره شش نوشتم به این نتیجه رسیدم که جمهوری اسلامی به هر کاری که تو خونهها و پشت درهای بسته انجام بشه هیچ کاری نداره. فقط تو ملأ عام خودشونو بپوشونن(همونطور که زید حاجآقا گلستانی زمان ورود به اتاق پوشونده بود) بقیهش اشکالی نداره ! همینه که بعد از انقلاب بیشتر دوستیهای دو جنس مخالف به خونهها کشیده شده و از همون روزای اول به سکس میرسه.
8- دنبال یک طرح برای بالای وبلاگم هستم یک طرح با رنگهای نارنجی و زرد و اگر شد حالت طنزآمیز داشته باشد. میشود لطف کنید و طرحی پیشنهاد کنید؟
9- حالا که بلاگرولینگ خراب شده باید پناه ببریم به فرند فید و ریدر و... خیلی وقت پیش عضو شدم اما دقیقا یادم نیست چه کارهایی باید بکنم و کجا باید آدرسهای فید دوستانم را وارد کنم؟
نظرها
برچسبها:
آمریکا,
اوباما، تستسترون,
چیهکو,
مککین,
هورمون پروژسترون
اشتراک در:
پستها (Atom)