‏نمایش پست‌ها با برچسب احمدی نژاد. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب احمدی نژاد. نمایش همه پست‌ها

سه‌شنبه، دی ۰۵، ۱۳۹۱

این بگم‌بگم‌هات مارو کُشته!

- بگم؟ بگم؟:)
- ...
- واقعا بگم؟
- :|
- می‌گما!...
- بگو!
- بگم؟ :|
- دِ زر بزن!
- جان آقا بگم؟
- کثافت، بی‌شعور می‌گم بگو! هشت سال بگم‌بگم راه انداختی، حالا جرأت داری بگو!
- نمی‌گم اصلا"..

سه‌شنبه، دی ۰۷، ۱۳۸۹

کرج را خدا استان کرد!

گزارش لحظه به لحظه از ورود رئیس جمهورک محترم و مردمی به استان همیشه سرفراز کرج
در فیس بوک اینجانب

گزارش لحظه به لحظه از ورود رئیس جمهورک محترم به کرج: رادیو البرز داره با آب و تاب درمورد استقبال چند صد هزار نفری تو مسیر میگه اما شاهدان عینی می گن هیچکس نیست و هنوز حتی اتوبوسهاشون هم نرسیده.

ساعت ده و پنج دقیقه ماشین حامل رئیس جمهورک محبوب و مردمی وارد کرج شد و در انبوه میلیونی مردم گم شده. به یابنده جوائز ارزنده ای تعلق می گیرد. یه هلی کوپتر مجهز به تلسکوپ مشغول پیدا کرن ایشون می باشد و گل روی مردم می ریزند.

عوامل سیا و موساد در صددند که احمدی نژاد رو در کرج بدزدند اما بسیجیان جان بر کف به صورت جالبی توطئها رو در نطفه خفه می کنند. آنها به صورت کاملا خود جوش از گوشه گوشه ایران عزیزمان برای محافظت از رئیس جمهورکمون به کرج آمده اند.


از شلوغی مسیر چه بگویم که به گفته رادیو هنوز 5 دقیقه نشده رئیس جمهور به محل سخنرانی رسید. فکر کنم احمدی نژاد بال درآورد وگرنه فرار از میلیونها جمعیتی که تو رادیو می گفتن با اون خیابونی که انتخاب کردن حداقل چند ساعت باید طول می کشید. معجزات الهی مرتب در حال رخ دادن است! ما کرجی ها چقدر خوشبختیم. همه چیز آرومه

احمدی نژاد یک ربع داشت از طرف خدا به مردم استان البرز پیغام می داد کسی جیکش در نیومد همینکه از بودجه ای که از سال نود به کرج تعلق می گیره یهو سوت و کف مردم بلند شد.

احمدی نژاد با وقار و آرامش تمام معضلات کشور رو در کرج حل کرد.
--------------
بمیرم برای این زن که از فرط استیصال چه می کنه( (گاهی فکر می کنم آینده خیلی از ماست
+18 خود زنی با یک تکه شیشه
از بی عرضگی پلیس ایران چی بگم دقیقا بین اونا و هویج هیچ فرقی نیست. معلوم نیست برای چه کاری حقوق میگیرن.
فقط خدا پدر اون خانومو بیامرزه که نشست پای درددلش و کمی آرومش کرد.

آن مرد هفته پیش از ترس به کرج نیامد...

آن مرد سپاه دارد

آن مرد بسیج دارد

آن مرد تفنگ دارد

آن مرد باتون دارد

آن مرد زندان دارد

طبق بعضی روایات, آن مرد کاپشن دارد

آن مرد جوراب دارد.

آن مرد رو دارد
آن مرد بو دارد

آن مرد هاله دارد

آن مرد کرامات دارد

آن مرد نیامد

آن مرد هفته پیش از ترس به کرج نیامد

آن مرد متاسفانه فردا باز هم می خواهد بیاید...

شما فکر کنید برای 30 آذر برای اومدن "آن مرد" یعنی احمدی نژاد چقدر -به قول بعضیا- تمهیدات چیدن. فقط چندین میلیارد تومن خرج پلاکاردها شد. برای هر کدوممون چند اس ام اس اومد که حتما برید استقبال. اونوقت این آقا شب پیشش به این فکر افتاد که با هدفمند سازی یارانه ها تازه ر..ده به اقتصاد مملکت و سفره مردم و ممکنه مردم بهش اعتراش کنن. پاره کردن و سوزوندن بیشتر پلاکاردها اصلا ربطی به تصمیم ایشون نداشته.

حالا در ازای هر پلاکارد خوش آمد گویی, یک چهره مشکوک بیسیم به دست(یا به جیب) نزدیکیاش می پلکه. تمام دانش آموزان تهدید شدن که مبادا از مراسم استقبال کیک و ساندیسشونو بذارن جیبشون و در برن.

شنیدم دستور دادن به بچه ها لباس مخصوصی(شبیه پرچم ایران سرخ و سفید و سبز) بدن بپوشن که اگه فرار کنن شناسایی بشن.

به راننده اتوبوس می گم این چیه زدی به اتوبوست؟ می گه چکار کنم آبجی, اگه نمی زدیم اجازه خارج شدن از پارکینگ رو بهمون نمی دادن. می گم خوب یه گوشه وایسا بکنش. میگه بهمون گفتن سطح شهر بسیجی ها شماره اتوبوس هایی که پلاکارد ندارن برمیدارن و نونمون آجر می شه. این خودش می دونه کسی تو کرج دوستش نداره و هفته پیشم به همین خاطر سفرشو لغو کرد.

تاکسی دارها هم همه چیزهای مشابهی می گفتن.

. - بی انصاف ها نیومدن که فقط تاریخ پلاکاردهای هفته پیش رو که خیلی هم بزرگ بودن عوض کنن و همه رو جمع کردن و خرج دوباره کردن. تموم این خرجا داره از جیب ما میره.

- بچه ها داشتن برنامه می ریختن که سه شنبه 7 دی دسته جمعی(حدود 50 نفر) برن پارک تنیس. یکی گفت چه روزی هم دارین برنامه می ریزین. اونم کجا درست نزدیک جایی که احمدی نژاد می خواد سخنرانی کنه. پاسدارا فکر میکنن داریم تظاهرات می کنیم همه مونو می زنن یا میگیرن.

- زن داشت خودش را می کشت.

میگفت خدا بعد از ده سال این پسر رو به من داده با هزار سختی بزرگش کردم و حالا مجبورش کردن فردا بره برای استقبال احمدی نژاد. میگم از چی می ترسی, خوب نره یا اگه رفت وسطاش فرار کنه. می گه مدیر سر صف گفته اگه نره تمره هاش صفر می شه و موقع برگشتن هم حاضر غایب می کنن مبادا مثل دفعه پیش فرار کنن. می گم نگران نباش بعدا که بزرگ شد براش توضیح می دی که اجباری بوده. می گه لکه ی ننگش یه طرف اما ترس من از بمب گذاریه. می گم یعنی کی بمب بذاره؟ می گه آخه مردم همه ازش متنفرن می ترسم یکی بمب بذاره احمدی نژاد به درک, پسر من یه وقت آسیب نبینه. و اشک تو چشاش حلقه می زنه. میگم نه بابا ناراحت نباش, مردم ایران صلح طلبن و از راههای خشونت آمیز نمی خوان به اهدافشون برسن. برای همین هم انگ انقلاب مخملین می زنن به آدمهای مبارز. نترس, از مخمل نرمتر چی می خوای. ضمن گریه می خنده میگه توروخدا خیالم راحت باشه؟


پی نوشت
آفتاب آمد دلیل آفتاب


امتحان های مدارس کرج لغو و دانش آموزان موظف به حضور در مراسم استقبال از احمدی نژاد شدند


جمعه، مهر ۲۳، ۱۳۸۹

علت استقبال گرم و پرشور لبنانی ها از احمدی نژاد


1- انتظار داشتید از احمد نژاد استقبال گرم نشه؟
وقتی بعد از بیست و چند سال که از پایان جنگ ایران و عراق می گذره اما بیشتر شهرهای مرزی ما مثل خرمشهر بازسازی نشدن و بیشتر خرمشهری ها هرگز سر خونه زندگیشون برنگشتن و هنوزم خودشونو جنگ زده می دونن, ولی خونه های لبنانی ها با پول ما به سرعت بازسازی می شن!
وقتی تو کشور خودمون دخترای زیادی به علت نداشتن جهیزیه نمی تونن ازدواج کنن, ولی کمیته امداد ایران دویست تا دویست تا عروسی با هم براشون راه می ندازه!(به حفظ حجابشون هم کاری نداره)
وقتی هر روزه تعداد زیادی از بیماران ایرانی به علت نداشتن پول ویزیت دکتر یا خرج بستری شدن در بیمارستان و خرج عمل جراحی و دارو (بخصوص داروهای بیماری های خاص) می میرن, اما با پول ما میان در اونجا تعداد زیادی بیمارستان می سازن و اکثر بیماران مسلمان شیعه لبنانی تحت درمان با پول ما هستن!
وقتی بیشتر مساجد ایران بوی جوراب می ده اما مساجد اونجا رو گل و بلبل می کنیم.
وقتی ما اجازه زدن حزب نداریم و حتی حزب مشارکت که از دل همین حکومت اومد بیرون غیرقانونی اعلام میشه اما حزبی در لبنان به نام حزب الله برای ما عزیز می شه و میلیون ها دلار کمک بلاعوض بهشون می کنیم,...
انتظار دارید برای عموی پولدار و لارجشون (از جیب ملت البته), قیلی لی لی راه نندازن؟

یه وقت فکر نکنید من با کمک به دیگران مخالفم. اما چراغی که به خونه خود آدم رواست به مسجد حرومه.


2- وقتی 33 معدنچی شیلیایی یکی یکی از زیر زمین می اومدن بیرون بی اختیار از خوشحالی اشک شوق می ریختم. جدا که شاهد چه ماجرایی بودیم این هفتاد روز و چقدر التهاب و هیجان داشتیم.

3- شما فکر کنید اگه این جریان(محبوس شدن معدنچی ها در 700 متری زیر زمین) تو ایران اتفاق می افتاد.
اول سپاه و اطلاعات می ریختن اونجا رو قرق می کردن و یه سری آخوند می رفتن رو منبر و مصیبت صحرای کربلا(البته زیر زمین صحرای کربلا) رو زنده می کردن. دسته های سینه زنی و زنجیرزنی با عزاداری روحیه خانواده ها رو حسابی به هم می ریختن, بعد اگه بر فرض محال می تونستن یه دستگاه بفرستن برای مصاحبه با معدنچی ها اول می رفتن سر سوالهای عقیدتی- سیاسی ببینن اونا اعتقاد و التزام عملی و غیر عملی به ولایت فقیه دارن یا نه. می دونن کفنشون قراره چند تیکه باشه. احیانا زنی بینشون هست. حجابش میزونه؟ یه وقت خدای نکرده طرفدار موسوی و کروبی نباشن, دستور می دادن همون زیر زمین سلولهای انفرادی بسازن و ضد ولایتیهاشو بندازن اون تو و اونقدر باز جویی ها رو ادامه می دادن که همه از گرسنگی و تشنگی تلف شن. بعد براشون یه آرامگاه یا شایدم امامزاده روی همون سوراخ برپا می کردن و...
خدا رو شکر که این حادثه در ایران اتفاق نیفتاد.

4- این آقای میرفتاح شرق هم حالش خرابه ها.. او چندین روز بعد از این حادثه خواست در ستونش از این حادثه بنویسه, بارها تعداد معدنچیان مجبوس در زیر زمین رو 17 نفر اعلام کرد. یعنی این طنزنویس برجسته در تمام این روزها حتی به خودش زحمت نداده بود یه بار تیتر روزنامه حداقل خودشونو بخونه یا یه بار اخبار , نمیگم ایران, خارج از کشورو گوش بده؟ این وسط تایپیست و ویراستار و سردبیر و بقیه عوامل حواسشون کجا بوده .


5- چقدر آثار هنری قراره در مورد این حادثه ساخته بشه خدا می دونه, از داستان و فیلم و نقاشی و مجسمه و طنز و بگیر برو همینجوری...
مینیمالهای رضا ساکی با موضوع کارگران معدن شیلی

لینک در بالاترین

سه‌شنبه، آبان ۰۵، ۱۳۸۸

الهذیونات الکبیر

1- یه جمله معروف هست که می گه هر مشکلی که آخر سر نکشدت, قوی ترت می کنه.
ما رو بیماری نکشت, اما قوی ترم هم نکرد. دارم می میرم از ضعف.

2- اینقدر این روزها هذیان گفتیم و باعث نشاط و انبساط خاطر عمله جات بیمارستان شدیم که چه!
مثلا در حالت تب و زیر سرم به دکتر که داشته با سی با از ترسیدنش از سوار شدن به هواپیما می گفته گفتیم "این حکومت خودش داره سقوط می کنه چه برسه به هواپیماهاش" و دکتر هم با کمال مهربانی گفت شما راحت بخوابید فکر مغشوش نکنید.

3- اینقدر این روزها دل نازک شدیم که وقتی سوسک توی فیلم کارتونی هم روی برف لیز می خورد های های می زنیم زیر گریه.
4- گاهی هم از شنیدن چیزهای گریه دار بیهوا می زنیم زیر خنده و تازه بعد از چند دقیقه پی به اشتباهمان می بریم . مثلا اولش که شنیدم دو تا راننده که از قضا اسم هر دو غلامرضا بوده در تاریخی نزدیک به 8/8/88 بر سر سوار کردن یک مسافر با هم دیگر دوئل می کنن و یکیشان می زند آن دیگری را می کشد.

5- خدا به شما هم شفای عاجل عنایت کند. خسته شدیم از خوابیدن و گریه کردن.

6- وقتی یه مدت نمیام به وبلاگم یه خورده دست و دلم به نوشتن نمی ره. بخصوص که فکر می کنم از دنیای وبلاگستان عقب افتادم. یا فکر می کنم اصلا مگه کی دلش برای زیتون تنگ می شه.

7- بعد از ماجرای سیستان و بلوچستان رفته بودم به محله ای غریب برای خرید. مرد فروشنده داشت برام میوه می کشید. (شغلشو تو این نوشته عوض کردم) دیدم چند تاشون لک داره. گفتم توروخدا میوه خوب بگذار. کُرد که جنس خراب نمیده دست مشتری. مثلا خواستم بگم از لهجه ت فهمیدم کُردی.
رگ غیرتش به جوش اومد و میوه قبلی ها رو خالی کرد و از نو شروع کرد به برچیدن درشت ترینشون. حالا از من اصرار که نه دیگه, برای بقیه مشتری هات هم بذار. همه خوب خوباشو برای من نذار. گفت نخیر, باید کرد بودنمو به شما ثابت کنم .
بعد گفت فکر نکنی از اون کرد معمولیاش هستم ها... گفتم یعنی چه؟ گفت من یک پ.ک.ک. هستم. عشق من عبدالله اوجالانه. اون موقع روز اونجا خلوت بود و مشتری دیگه غیر از من اونجا نبود. اسم اوجالان که اومد بقیه همکاراش هم بهش پیوستن و شروع کردن از اوجالان تعریف کردن . گفتن اسم پژاک به گوشت نخورده؟ گفتم چرا شنیدم اما نمی دونم چی می گن. راستش یه خورده ازشون ترسیدم. گفتم نکنه اینا آنتن هستن و می خوان ببینن من چی می گم. گفتم من زیاد شناختی ازشون ندارم. به هم با خنده نگاه کردن و گفتن حتما شنیدی گروه ریگی تو بلوچستان چیکار کرده؟ دمشون گرم. پژاک هم همینطوره.
خواستم نصبحتشون کنم, گفتم یعنی شما با ترور و عملیات انتحاری موافقید؟ گفتن آره. مگه شما موافق نیستید؟ گفتم معلومه که نه! ترور باعث ناامنی تو اجتماع می شه از اول انقلاب هم دیدیم هر کیو می کشن فوری یکی از اون بدتر به جاش میاد. اون کشته شده هم شهید والامقام حساب می شه. مثلا همین احمدی نژادو اگه کشته بودن الان اینقدر خوار و خفیف می شد؟این وسط یه عده آدم بیگناه هم کشته می شن.
گفتن خوب انقلاب هزینه داره. گفتم چه انقلابی بابا؟ ترور و هرج و مرج کجاش انقلابه؟ باعث میشه حکومت نیروی نظامیشو بیشتر تقویت کنن و بهانه بده به دستشون برای سرکوب انقلابیها. من که هیچوقت دوست ندارم حکومتی سرکار بیاد که دشمناشو با ترور از بین برده. و تفنگ و بمب زبونشونه. گفتن ولی این تنها چاره ست. با اینکه این حرفو از خیلی ها این روزا شنیده بودم اما باز باورم نشد و هنوز ازشون می ترسیدم. چند بار گفتن نکنه تو طرفدار آخوندایی؟ گفتم نه بابا! غلط بکنم!
موقع پول دادن, چون در حین حرف زدن کلی خرید کرده بودم و از هر چی یک کیلو خواسته بودم سه چهار کیلو برام کشیده بودن و ترسیدم اعتراض کنم برام تفنگ بکشن:) پول توی کیفم کم اومد و مجبور شدم به جیب مخفی کیف که برای روز مبادا چند اسکناس 5 هزار تومنی قائم کرده بودم مراجعه کنم که در آوردن پول همانا و ریختن چندین مچ بند سبز که همونجا جاسازی کرده بودم همان.
همه شون قهقه زدن زیر خنده. پس تو از اون سوسولایی که با النگوی سبز می رن انقلاب نرم کنن؟ حوصبه نداشتم, گفتم نه بابا نذر دارم می خوام آجیل مشکل گشا بخرم بکنم تو کیسه دورش روبان ببندم. گفتن تو گفتی و ماهم باور کردیم. اما یادت باشه انقلاب باید سخت باشه نه نرم!
آخرش هم نفهمیدم شوخی کردن یا جدی گفتن.

8- کرزای با این همه هیکل و کبکبه و دبدبه قبول کرد تقلب شده و انتخابات باید به دور دوم بره, اما احمدی نژاد کوچولوی ریزه میزه قبول نکرد.
ژان پسر 23 ساله نیکلای سارکوزی رئیس جمهور فرانسه- که یک سوم سن احمدی نژادو داره- با پارتی بازی قرار بود بشه رئیس یه نهاد مالی خودش خجالت کشید و انصراف داد اما اینا با پررویی عین بختک چسبیدن به تموم پست هایی که با پارتی بازی صاحبشون شدن.


9- کاریکاتور جالب نیک آهنگ کوثر در مورد 13 آبان.



خدا کنه روز آنلاینی ها نفهمن به فضاشون لینک دادم. فلیکر خودم مدتیه باز نمیشه بذارم اونجا. وبلاگ آقای کوثر هم باز نمیشه ببینم گذاشته تو وبلاگ خودش یا نه. انگار خلافش خیلی سنگینه چون با آنتی فیلتر هم می گه اکسس دینای

10- خوشحالم که بالاخره پدر حسین درخشان سکوت رو شکست و به بازداشت پسرش اعتراض کرد.

از تمام کسایی که اسامی و عکسای بازداشت شده ها رو در وبلاگشون دارن خواهش می کنم اسم و عکس حسین درخشان رو هم –اگه تاحالا اضافه نکردن- اضافه کنن. من واقعا نگرانشم. و اگه هنوز پدر و مادری پیدا می شن که فکر می کنن اگه دستگیری فرزندشونو به مردم اطلاع ندن حکومت براشون تخفیفی قائل می شه عبرت بگیرن.

11- خوشحالم که هنوز افرادی مثل ژیلا بنی یعقوب تو مملکتمون هستن. جایزه هاش مبارکش باشه.

12-( اگر دین دارید, چه اشکال دارد کمی هم آزاده باشید! (کار مشترکی از من و حسین آقا)


13- التظاهراته, من الایمان!
بخصوص از نوع 13 آبانیش

پ.ن.
می گم گاهی الکی خنده ام می گیره شما هی باور نکنید.
شروع کردم کامنت های پست قبلو از آخر خوندن دیدم آرش برای آقای خامنه ای و احمدی نژاد و سردار جعفری کامنت نوشته:
آقای خامنه ای، آقای احمدی نژاد، آقای سردار جعفری... و دیگران، بیایید با هم کشور خود را بسازیم.
"بگذارید آیندگان و فرزندان ما به خرد و همدلی ما و زندگی کردن در ایرانی آباد و آزاد و سربلند به خود ببالند. هنوز دیر نشده. اختلافات همیشه بوده و خواهد بود. بگذارید همان طور که قرآن گفته داوری اختلافات مان را به پیش داور بزرگ اندازیم. به نفع همه ماست که برای زندگانی مسالمت آمیز در کنار یکدیگر به دمکراسی و داوری صندوق های رای تن در دهیم. "

آخه آرش جان اگه هدف اینا از روی کار اومدن ساختن مملکت بود که الان ایران باید گلستان می بود.
یعنی چه هنوز دیر نشده؟ یعنی مثلا بیان بگن ببخشید اشتباه کردیم, یه سی سال دیگه به ما مهلت بدین ,ما هم باید بگیم چشم بفرمایید ایران ما چند تا سی سال دست شما!؟

لینک در بالاترین

چهارشنبه، مرداد ۲۸، ۱۳۸۸

فاطمه آجرلو نماینده ی زنان ایرانی یا سرسپرده جناح احمدی نژاد؟

آقای نماد تغییر( احمدی نژاد) برای عقب نماندن از غافله تکریم زن که یکی! از موارد محبوبیت رقبایش(بخصوص کروبی) بود, روز یکشنبه اعلام کرد در کابینه اش حداقل سه وزیر زن خواهد داشت.
یکی از آنها فاطمه آجرلو نماینده ی کرج به عنوان وزیر رفاه و دیگری مرضیه وحید دستجردی به عنوان وزیر بهداشت و سومی را قرار است فردا معرفی کند.
حالا آقای احمدی نژاد چرا ایشان را برای تصدی پست وزارت مناست دانسته باید ببینیم:
اول باید بگویم که من هیچ دشمنی شخصی با خانم آجرلو ندارم. اگر از نزدیک اورا ببینید ممکن است حتی از او خوشتان بیاید.
زن بسیار شجاع و با جربزه و خوش زبانی است. با بیماران و دانشجویانی که او نامه برای معرفی به بیمارستان یا دانشگاه می خواهند خیلی مهربان و دست و دلباز است. دیدن او مثل بعضی نماینده ها اصلا محال نیست و...
پس مشکل چیست؟
تا آنجا که یادم می آید وقتی در دور قبلی نامزد انتخابات شد به عنوان خانم جلسه ای(خانمی که در سفره ها نذری زنان را از شیطان رجیم برحذر می دارد) شرکت کرد.
درست است که همه می دانستند که خانم اجرلو عضو سپاه هم هست اما خانم جلسه ای چیز دیگری است.

شما هیچ کوچه ای در شهر کرج نمی توانید پیدا کنید که چندین خانواده سفره بینداز نداشته باشد. بخصوص در کوچه های زنبق 1 تا زنبق 20 عظیمیه که یکی از آخری ها محل زندگی آجرلو بود. اصولا بعد از انقلاب انداختن "سفره" و دعوت یک خانم جلسه ای خوش زبان, یکی از علامت های تفاخر هر خانواده شده. کافی است در یک مهمانی بگویی من سفره انداختم و مثلا خانم ساعتچی(خانم ساعت چی اگر تا به حال خدای نکرده فوت نشده باشد حتما خیلی پیر است و جوانترها روی بورسند) را دعوت کردم تا یکباره نگاهها بسویت محترمانه تر شود.

خانم آجرلو را به غیر از حرف اول نام فامیلش که "الف" است(خیلی از مردم حوصله خواندن تا "ی" کاندیداها نیستند) زنهای کرجی نماینده کردند. حتما به امید اینکه دردی از زنان جامعه بردارد.
اما برای ایشان جناح سیاسی بسیار مهمتر از جنسیت است. علی رغم مراجعت مکرر زنان برای مخالفت با قوانین تبعیض آمیز و بخصوص چند همسری هیچوقت در هیچکدام از دو دوره نماینده گی اش حرفی مخالف در این مورد نزد.(خانمی آرزو می کرد شوهر خانم آجرلو برود چند زن رویش بگیرد تا بفهمد یک من ماست چقدر کره دارد)
او بارها در محفل های خصوصی از فمینیستها به عنوان طرفداران بی بند و باری جنسی و خواهان رسمی شدن فاحشگی اسم برد.
او بارها به مراجعینش گفته که مردم و بچه های عراق و غزه و ... از مردم و بچه های ایرانی مهمتر هستند, چون ما خیالمان راحت است که جمهوریمان اسلامی ست و آنها هنوز نه.

او بارها گفته که حرف های احمدی نژاد برایش باارزش تر و مهم تر است از مردم گمراه(گمراه= کسی که مخالف احمدی نژاد است)
ما هرگز نفهمیدیم چطور تحصیلات ابتدایی حوزوی فاطمه آجرلو با این حجم عظیم کار , تبدیل شد به لیسانس روانشناسی و فوق لیسانس شخصیت و تازگی ها دکترای روانشناسی تعلیم و تربیت!

یادم است یکبار خانم آجرلو ندانسته در مجلسی از جدا شدن کلاسهای دختران و پسران و پرده کشیدن بین آنها در دانشگاه آزاد( که شایع است یکی از سهامدارانش رفسنجانی است و ایشان مثل پسرخاله گرامی اش عباس پالیزدار ضد رفسنجانی مبباشد) انتقاد کرده بود. روزنامه شرق هم چاپش کرده بود, وقتی اصولگراها گفته بودند که بابا جان ما خودمان مبدع جدا سازی جنسیتی هستیم آجرلو حرفش را پس گرفت و از آن به بعد یکی از طرفداران تئوری درس دانشگاهی به چه درد دختران می خورد و حفظ کیان خانواده شد.

حالا باید ببینیم وقتی خانم آجرلو وزیر رفاه شد ( ما که بخیل نیستیم. بشود) برای ملت ایران رفاه می آورد یا برای افراد جناحش و یا کشورهای دیگر؟

دکتر سین هم خانم وحید دستجردی کاندیدای وزارت بهداشت را دراز کرده...

لینک در بالاترین

سه‌شنبه، مرداد ۲۰، ۱۳۸۸

نه خانی اومده نه خانی رفته

بابا جان, شما راست می گید,
موسوی اصلا رای نیاورده.
مردم هم اصلا اعتراضی ندارن. فقط یه مشت اغتشاشگر از انگلیس و آمریکا اومدن یه مقدار شلوغ پلوغ کردن و با حقه عکاسی و فتوشاپ تعداد اراذل و اوباش رو زیاد نشون دادن.
هیچکی هم تو این جریانا باتوم و کتک نخورده
کشته که اصلا و ابدا!!!
زندان کهریزک یه دروغ بزرگه.. چه برسه شکنجه تو کهریزک. استغفرالله... تا اونجایی که یادمونه کهریزک خونه ی سالمندان داره نه زندان.
تجاوز به زندانی دیگر چه صیغه ایه؟
ندا زنده ست, رفته سواحل یونان خودش را برنزه کند برگرده, سهراب زنده ست. هر وقت از ایتالیا اومد میاد آبروی دروغگوها رو می بره, ترانه زنده ست کانادا داره رشته عکاسی می خونه. علیرضا زنده نیست اما رفته از اونور جاده آب بیاره اینور ماشین زده تش.
این عکسا که تاحالا دیدیم عکس عروسک بوده که شبیه انسان درست شده.
ابطحی و مومنی و توحیدلو و... هم تو باشگاه لاغری ی دارن حال می کنن و خیلی بهشون خوش می گذره و...
به زودی همه یکی یکی میان می گن بهتون.
ما سی سال پیش انقلاب کردیم تا شاه بره و یه عده آخوند بیان بشن همه همه کاره,و پولای مارو شمش و دلار کنن ببرن برای روز مبادا واسمون دخیره کنن.
همه مون از ته قلب دوستتون داریم.
حق با شماست...
خوب کردین انجمن صنفی روزنامه نگارا رو بستین.
بقیه انجمن های صنفی رو هم ببندید. وقتی مشکلی در این مملکت نیست این تشکیلات به چه دردی می خورن؟
اصلا بهتره همه روزنامه ها رو ببندید. تعجب می کنم هنوز اعتماد و اعتماد ملی منتشر می شن.
یک کیهان از سرمون هم زیاده.
من به آقای احمدی نژاد واقعا تبریک می گم که واقعا واقعا 25 میلیون رای آورده بلکه هم 30 میلیون رای.... آقا نمی تونن ببیننت. همین جوری پایداری کن. هر چی عشقته وزیر عوض کن. هر چی عشقته آدم ببر دانشگاه اوین ارشاد کن.

ما هم قول می دیم چهارشنبه 21 مرداد اصلا نیاییم بازارو تعطیل کنیم. اصلا چه معنی داره. بازار مال خریده نه مال تعطیل کردن.

ظهر هم میریم رستوران شمشیری با هم یه چلوکباب مشتی می زنیم.
http://z8un.com

جمعه، مرداد ۱۶، ۱۳۸۸

توهم رهبری

1- بابا این خامنه ای انگار واقعا باورش شده رهبره. همچین شونه میاره جلو واسه بوسیدن.
احمدی نژاد هم ظاهرا همون قدر در توهم ریاست جمهوری به سر می بره. همچین تو مجلس سخنرانی می کنه که انگار واقعا 24 میلیون رای آورده.
بدبختی, هیچ جورم بیدار نمی شن. نه با داد و هوار و با پاشوندن آب تو صورتشون.
من با خشونت مخالفم اما بعضیا انگار فقط با سیلی و لگد از خواب بیدار می شن.

2- اقدامات اوليه در برابر گاز اشك آور جديد حتما بخونید.


3-. احمدی نژاد برای رإی آوردن, اومد از چند ماه قبل حقوق بازنشسته ها رو زیاد کرد و دستور داد خانومای خانه دار رو بیمه کنن.
حالا اومدن از هر بازنشسته بین 60 تا 150 هزار تومن کسر کردن و بیمه زنان خانه دار رو هم لغو کردن . یعنی میلیون ها زنی که با هزار امید و آرزو و زحمت رفتن تامین اجتماعی پرونده تشکیل دادن و شش ماه آزگار رفتن پول واریز کردن حالا می گن بیایین پولتونو پس بگیرید.
احمدی نژادو بدید دست یکی از این بازنشسته ها یا خانومای خانه دار, تیکه بزرگش گوششه.
به هر کی می گم وای... یعنی قراره چهار سال دیگه این احمدی نژاد به این مملکت گند بزنه, نگاه عاقل اندر سفیهی بهم می کنه می گه خیالت راحت! همین امسال کار"اینا" تمومه. حتی امروز یکی که به احمدی نژاد رای داده اینو بهم گفت..

4- درسی که رهبر و رييس جمور ايران بايد بياموزند...

5- دروغ که خناق نیست...
اولش اعلام می کنن سه تا آمریکایی در مرز دستگیر شدن. بعد با پررویی اعلام می کنن که ما هم از وضعیت سه تا خبرنگار آمریکایی خبر نداریم.
حالا می خوان چه بازی هایی سر این بیچاره ها در بیارن معلوم نیست.
شایدم با یه تهدید, از ترسشون مثل دریانوردها با کلی کادو و کت شلوار و صنایع دستی ولشون کردن.

6- به مراسم ختم کیانوش آسا در کرمانشاه حمله و ده نفر را دستگیر کردند.

7- مراسم بهزاد مهاجر امروز پنجشنبه ساعت 6 در سعادت بود. امیدوارم اتفاقی نیفتاده باشه.

8- اتحاد ایرانی های داخل و خارج کشور در وقایع اخیر عالی بود...

9- درود بر کشورهایی که حاضر نشدن این حکومت تزویر و ریا را به رسمیت بشناسند. مرهمی بود بر دل شکسته ما

10- جمعه برنامه کوهپیمایی اعتراض آمیز.

11- تو جاده چالوس جنبش سبز بیداد می کنه. قبول ندارید؟ یه سر بزنید. یا از کسی که رفته بپرسید. قبلش حتما یه نماد سبز با خودتون ببرید.
حتی شده یه لنگه دمپایی سبز(نوشته خوابگرد رو در وبلاگش پیدا نکردم)

12- خواهرم, برادرم, سبزی مچ بند تو از چادر سیاه من کوبنده تر است...

13- یادداشت شادی صدر پس از آزادی از زندان...

14- خونی که رگ ماست, هدیه به جنبش ماست...

15- تف بر جمهوری اسلامی: عبدالله مومنی در زندان قدرت تکلم و حرکت را از دست داده

16- اینا واقعا جزء جنبش "ما هستیم" هستن؟ اگر آره, واقعا براشون متاسفم! اینا با خودشون هم نمی تونن بسازن.بعدش شعار مرگ بر موسوی دیگه این وسط چه صیغه ایه؟



لینک در بالاترین

سه‌شنبه، مرداد ۱۳، ۱۳۸۸

ضایعه دردناک, جانسوز و اسفناک تنفیذ را به عموم ملت ایران تسلیت عرض می کنم

1- مراسم تنفیذ بیشتر به مراسم ختم می خورد. تقریبا همه دمغ بودند به جز رهبر که لبخندی مصنوعی به لب داشت.

2- درود بر همه ی کسانی که به هر بهانه به این مراسم نرفتند: خاتمی, موسوی, کروبی,حسن خمینی, رفسنجانی و......

3- ننگ بر آن هایی که به خاطر یک مشت دلار تن به خفت پشتیبانی از دولت کودتا دادند: احمد نجفی, افشین قطبی, علی لاریجانی, شاهرودی, حسین رضازاده و...(بر بقیه حرجی نیست... قبلا چهره تمیزشان را شناخته بودیم)

4- نگاه کردن مدام به زمین و انگشت ها و قیافه ی حجالت زده ها و عزادارها را گرفتن از گناهتان کم نمی کند!

5- مجتبی خامنه ای پشت پرده است...

6- احمدی نژاد حقیرترین و خفت بارترین رئیس جمهوری است که من تا به حال دیده ام.

7- تکرار لینک: فراخوان راهپیمایی برای روز تنفیذ و تحلیف احمدی نژاد( 12 و 14 مرداد)دوشنبه 12 مرداد , ساعت 6ال 8 راهپیمایی و پیاده روی آرام از میدان ونک تا میدان ولیعصر.
چهارشنبه, 14 مرداد تجمع میلیونی بهارستان, مجلس


8- بابک داد: امروز 12 مرداد 88 «روز نكبت» است


9- ...وای بر حکومت جمهوری اسلامی... دایی گمشده نیما نامداری هم در درگیری ها کشته شده است... نامش بهزاد مهاجر... 47 ساله... خبر خیلی دردناکی بود

لینک در بالاترین

سه‌شنبه، تیر ۰۹، ۱۳۸۸

هر که معظم له اراده کنند...



1- تلفن زنگ می زند. صدایی می گوید: شما شناسایی شدید!


2-پلیسی از روی سه چهار پشت بام آنطرف تر داد می زند: خانم شما شناسایی شدید!

3- ای میل می گیرم: خانم زیتون, شما شناسایی شدید!

4- گرچه هنوز خودم هم خودم را شناسایی نکرده ام, چه برسد به شما...


5- اما در تلویزیون با هزار دلیل قانع کننده(!) بر من ثابت می شود احمدی نژاد خیلی بیشتر از این ها رای آورده و شما با قلب رئوفتان نخواسته بودید دل موسوی, کروبی و رضایی و ما را بشکنید.

6- من متوجه می شوم این رسانه های بیگانه و در راس آنجا بی بی سی و صدای آمریکا بودند که مارا تحریک می کردند. و حقشان است که رویشان پارازیت بیندازید!

7- به خدای شما سوگند, من متوجه می شوم این مردم گمراه بودند که بسیجی های مظلوم را کتک می زدند و الکی خودشان را به باتوم و اسلحه ی اسباب بازی بدون فشنگ آن ها می کوبیدند و خبرنگاران اجنبی از آن طرف تیر در می کردند که مردم بمیرند و محق جلوه کنند.

8- بر من ثابت می شود که بیمارستان پر بوده از نیروهای ویژه که بدون هیچ سپر دفاعی مورد شلیک کاتیوشا و خمپاره اندازهایی که رسانه های خارجی در اختبار مردم قلدر اغتشاش گر گذاشته بودند, قرار گرفته اند.

9- چشم, بچه ی خوبی می شوم.

10- با گوش کردن مداوم صدا و سیما یاد می گیرم "اسمشو مبر" را "معظم له" خطاب کنم.

11- دیگر روی پشت بام الله اکبر نمی گویم.


13- در نوشته هایم تشویش اذهان عمومی نمی کنم.

14- نوکری... نه ببخشید کلفتی رسانه های خارجی را نمی کنم.

15- در انتخابات بعدی در برگه ی رایم خواهم نوشت:

هر که معظم له اراده کنند...

نظرها

یکشنبه، خرداد ۳۱، ۱۳۸۸

گور خود را می کنید!

اولش مردم راضی بودند به عوض شدن رئیس جمهور.
با امید به عوض شدن شرایط رفتیم رإی دادیم.

بعد از تقلب عجولانه و تبریک عجولانه تر رهبر, مردم خیلی محترمانه گفتند ما قبول نداریم, آرا باید بازشماری بشود. هنوز راضی بودیم, رهبر باشد, تشخیص مصلحت باشد. شواری نگهبان باشد, به جهنم! حتی آن قانون اساسی کوفتی با هزار اشکال سرجاش باشد. فقط احمدی نژاد نباشد...
خودمان سر صندوق ها بودیم خبر داشتیم حدودا هر کس چند رای آورده, پس اعتراض کردیم. تجمع کردیم. هر جا می رفتیم احمدی نژاد هم همانجا تجمع می گذاشت. با وقاحت ما را خس و خاشاک و کثافت خطاب کرد.

تجمع ها ادامه پیداکرد. این بار به گفته شهردار سه میلیون نفر در راهپیمایی مسالمت آمیز در تهران شرکت کردند . بدون یک کلمه توهین و فحش. خودشان باورشان نمی شد و باچشم های گشاد به این منظره نگاه می کردند. آخرش یکیشان تاب نیاورد و تیراندازی کرد..
.
در تلویزیون مرتب به مردم معترض اوباش و اغتشاش گر گفته می شد. تحلیل گرانی آمدند و هر چه مزخرف و دروغ از دهنشان بیرون آمد گفتند و برایمان خط و نشان کشیدند. عصبانی تر شدیم.
موبایل و اس ام اس و یاهو و فیس بوک و... به رویمان بستند روی تلویزیون های ماهواره ای پارازیرت انداختند. متحد تر شدیم.
شب ها روی پشت بام دروغ گویی و دیکتاتوری این ها را فریاد زدیم. و مجبور شدیم(علی رغم لاییک بودن بعضی هایمان) از ظلم و جور شان به خدایی که ادعا داشتند می پرستندش و از او می ترسیدند پناه ببریم و الله اکبر بگوییم.
..
برای گرفتن حقمان هر روز به خیابان رفتیم. با وقاحت گفتند اینها عامل بیگانه اند. از اوباما و سارکوزی و براون دستور می گیرند. بمب گذار و مجاهد تقلبی تراشیدند و به تلویزیون آوردند. مکالمه تلفنی تقلبی پخش کردند که مثلا زنی از انگلیس رهبری جنبش را در دست دارد.

هر چه دروغ گفتند و سعی کردند از هم جدایمان کنند متحدتر شدیم و عزممان برای گرفتن حقمان جزم تر شد. دیگر نمی توانستیم در خانه بمانیم. بهمان توهین شده بود. هر روز با همدیگر در خیابان قرار می گذاشتیم.
اما هر روز بدون دلیل مردم را به خاک و خون کشاندند. بیش از ده نوع نیروی ویژه مثل سگ هار به جان مردم انداختند.
راهپیمایی بزرگتری را تدارک دیدیم.
خیلی از روزنامه نگارها, وبلاگ نویس ها و روشنفکران شچاعی که فکر می کردند رهبری جنبش در دست آنهاست دستگیر کردند و طبق خبرها چند نفرشان هنوز زیر وحشیانه ترین شکنجه ها قرار دارند.

رهبرمان در نماز جمعه آمد به جای میانجی گری , اعتقادمان را به سخره گرفت. و با آوردن کل سپاهش از سراسر ایران خواست ارعابمان کند.
فهمیدیم ارتش 20 میلیونی بسیج که قرار بود از منافع ملت دفاع کند برای رویارویی با مردم تربیت شده اند.

رئیس نیروی انتظامی با دماغ سفیدشده از شدت ترس آمد تلویزیون برایمان خط و نشان کشید که هر کس فردا به خیابان بیاید جانش پای خودش است.
کسانی که تا به حال ملتفت نشده بودند که خیابان ها هم مثل تمام ثروت این مملکت ارث پدری ایشان است و ابراز اعتراض در آن قدغن است حالیشان شد.
خیلی هامان وصیت نامه نوشتند. خیلی هامان باورمان نمیشد رژیمی که با راهپیمایی میلیونی مردم آمده و سوار شده, بیاید روی همان مردم آتش بگشاید.
دیروز گاز اشک آور و اسید و گلوله و باتوم بود که و حشیانه بر سر و روی مردم فرود می آمد. در بیمارستان ها و درمانگاه ها هم در امان نبودیم. خیلی ها به توصیه دکترها مجبور شدند با اسم دروغین و بدون استفاده از دفترچه بیمه از شکستگی های دست و پایشان عکس بگیرند و یا بخیه شوند. تا تحت تعقیب قرار نگیرند.
چه جوان هایی را سوار وانت و کامیون کردند و تا می خوردند با باتوم زدنشان و چون در زندان دیگر جایی نداشتند با لگد از ماشین به پایین پرتشان کردند.
به زن حامله و پیرزن و پیرمرد هم رحم نکردند.
چشم ها همه از گاز اشک آور سرخ بود.
بهترین صحنه ها همکاری مردم و باز گذاشتن درهای خانه به روی معترضین و
بدترین صحنه دیدن پیکر دختر زیبای ایران, ندا در فیلم بود که اشک به چشمان همه مان آورد...
امشب الله اکبرها سوز دیگر داشت. شعار مرگ بر دیکتاتور شدت بیشتری داشت. خیلی ها بعد از الله اکبر مرگ بر رهبر هم اضافه کرده بودند... و ندا جان, ندا جان راهت ادامه دارد...
دیگر مردم فقط به عوض شدن رئیس جمهور راضی نیستند. دیگر رهبر و بقیه بالایی ها را نمی خواهند.
همه احساس انزجار و نفرت داریم از حکومتی که به روی مردم پاک کشور گلوله می ریزد.

تا آخرش با هم می مانیم. چون
"اینان هراسشان ز یگانگی ماست."
-------------

1- امیرفرشاد ابراهیمی: در اعتراضات و حضور خود در خیابانها نکات زیر را فراموش نکنید/ حتما بخوانید نکات خیلی مفیدی هستند.

2- چند ای میل به دستم رسیده که از هواداران هر سه کاندیدا موسوی و کروبی و رضایی خواستن سه شنبه دوم تیر اعتصاب کنن و سرکاراشون نرن.. خبرش نمی دونم معتبره یا نه.

3- ششمین بیانیه میرحسین موسوی
خبر دلخراش شهادت گروهي ديگر از معترضان به وقوع تقلب گسترده در انتخابات اخير، جامعه ما را در بهت و سوگ فروبرده است. تيراندازي به مردم ، پادگاني شدن فضاي شهر، ارعاب، تحريك و قدرت نمايي همگي فرزندان نامشروع قانون گريزي شديدي است كه در معرض آن قرار داريم و عجبا كه بانيان چنين شرايطي ديگران را به اين خطا متهم مي كنند. به كساني كه مردم را به خاطراظهار نظر قانون شكن ناميده اند خبر مي دهم كه بي قانوني بزرگ عدم اعتنا و نقض صريح اصل 27 قانون اساسي از سوي دولت در عدم صدور مجوز براي اجتماعات مسالمت آميز است. آيا مردمي انقلابي كه با مشابه همين اجتماعات ما و شما را از فراموشخانه هاي تاريخ ستم شاهي بيرون آوردند مورد ضرب وجرح قرار گيرند و تهديد به زورآزمايي شوند؟

اينجانب به عنوان يك هم سوگ همچنان مردم عزيز را به خويشتنداري دعوت مي كنم. كشور متعلق به شماست. انقلاب و نظام ميراث شماست. اعتراض به دروغ و تقلب حق شماست. به احقاق حقوق خود اميدوار باشيد و اجازه ندهيد كساني كه براي نااميدي و ارعاب شما مي كوشند خشمتان را برانگيزند. در اعتراضات خود همچنان به پرهيز از خشونت پايبند بمانيد و چون پدران و مادراني دل شكسته با رفتارهاي نامتعارف فرزندانتان در قواي امنيتي برخورد كنيد. در عين حال از نيروهاي نظامي و انتظامي انتظار دارم نگذارند خاطرات اين ايام لطمه هاي جبران ناپذير به روابط آنها و مردم بزند. اين كه نام و نشان شهيدان، مجروحان و بازداشت شدگان به خانواده آنها اطلاع داده نشود و آنان در سرگرداني قرار گيرند هيچ سودي در برقراري آرامش ندارد و تنها احساسات را جريحه دار مي كند. همچنين است دستگيري هاي فله اي كه تنها موجب هتك پرهيزها و برداشته شدن رعايت ها ميان فرزندان نظامي و انتظامي ملت و بدنه جامعه مي شود.
از خداوند متعال براي اين شهيدان عزيز رحمت و علو درجات مسئلت مي كنم و براي خانواده هاي داغديده شان صبر و اجر آرزو دارم.
ميرحسين موسوي
31 خرداد 1388

4- پیش بینی زیتون
پنجشنبه, نتایج واقعی آرا بعد از رسیدگی شورای نگهبان: رای احمدی نژاد 40 میلیون, موسوی 5 میلیون, رضایی ده هزار. کروبی منفی سیصد هزار

نظرها

شنبه، خرداد ۳۰، ۱۳۸۸

نکات امنیتی برای راهپیمایی فردا

فردا روز دیگری ست..
راهپیمایی فردا شنبه, 30 خرداد از میدون انقلاب تا آزادی که خوشبختانه موسوی و خاتمی و کروبی هر سه توش شرکت می کنن و شعار هم مجاز اعلام شده, بعد از قدرت نمایی زشت امروز در نماز جمعه نقطه عطفی در روند این اعتراض ها می تونه باشه.
تا حالا چه با هویج و شیرینی و کشیدن لپ و گفتن گوگولی مگولی و چه با ارعاب و کتک و باتوم و چماق و مصادره ی شعارها و مکان های تجمع خواستن بگن هری... رایتونو دزدیدیم که دزدیدیم. یه آبم روش می خوریم. به ریشتون هم می خندیم.

خودشون فکر می کردن که غرغرمون نهایت تا هفت روز بعد از انتخابات که نماز جمعه رو به امامت رهبری برگزار می کنن ادامه پیدا می کنه و از دوروز قبل اتوبوس اتوبوس و قطار قطار و هواپیما هواپیما, .... و ..... نمازگزار از روستاها و شهرهای دیگر وارد کردن که بگن بله ما این همه ایم...
فکر می کردن خفه خون می گیریم و دیگه نمی ریم رو پشت بوم شعار بدیم و می گیم. ئه... جان ِمن! رهبر هم تایید کرده؟ پس ما اشتباه کرده بودیم.
چشم دیگه می ریم می تمرگیم خونه و هیچی نمی گیم و احمدی نژاد رو می ذاریم رو سرمون!

راستش رو بگم امشب هر چه به ساعت ده نزدیک تر می شدیم, قلبم تندتر می زد. ده و پنج دقیقه هنوز سکوت مطلق بود. گفتم بیا... تموم شد. ملت ترسیدن. اما وقتی اولین الله اکبر رو شنیدم می خواستم از رو بام مون پرواز کنم برم ببوسمش....
بعد یهو ملت چنان الله اکبری گفتن که شهر می لرزید. تا یازده و نیم ادامه داشت.
تازه, شعارهای تندتری هم اضافه شده بود.

اینطور هم که از ظهر به بعد می شنوم همه می خوان به راه پیمایی فردا بیان.

امیدوارم راهپیمایی فردا اتفاقی نیفته. ولی چون قراره شعار بدیم و چون ممکنه حزب اللهی ها و بسیجی هایی که از اقصی نقاط ایران اومدن هنوز تهران مونده باشن. بهتره نکته ای امنیتی رو در نظر بگیریم.
حتما با دوسه نفر دوست و آشنا بریم و اگه تنها بودیم همان اوائل اسم و شماره ی خود و خانواده مون رو به کسی که به او اطمینان داریم بدیم. تا آخر ِشب همدیگر را چک کنیم.
یکی از بدترین وضعیت ها گم کردن یکی از اعضای خانواده ست. که نمی دونیم چی به سرش اومده. گرفتنش, بلایی سرش اومده و یا خدای نکرده زبونم لال...
من شنیدم هنوز خانواده هایی هستن که دنبال فرزند گمشده شون که در راهپیمایی های قبلی شرکت کرده, می گردن و کسی ازشون خبری نداره.
سعی کنیم از هم جدا نشیم.
بعد از تموم شدن راهپیمایی با هم سوار اتوبوس و وسائل نقلیه عمومی بشیم و از سوار شدن به ماشین های مشکوک خودداری کنیم.
بیشتر از خیابون های شلوغ تردد کنیم و بدون اطمینان از اینکه تعقیب نمی شیم وارد کوچه های خلوت نشیم.
نیروهای امنیتی رو تحریک نکنیم. بخصوص وقتی تعدادمون کمه.
اون های قوای بدنیشون کمه حتی الامکان زیاد جلوی نیروهای انتظامی نرن. چون در صورت حمله ممکنه جان افراد دیگه برای نجاتشون به خطر بیفته.

ااین روزها تحاد بین مردم اشک شوق به چشم آدم میاره.
دیگه کسی کاری نداره کی سلطنت طلبه, کی سوسیالیست, کی پولدار و کی فقیر همه دست به دست هم دادن.
موارد زیادی از بچه های بسیجی بخصوص سهمیه های دانشگاه آزاد دیدم که به طرف مردم روی آوردن.
و با چشم خودم کسایی رو دیدم که به احمدی نژاد رای دادن اما از شامورتی بازی های حکومت شدیدا" احساس شرم و خجالت می کنن.


آفرین به سینماگران غیور که اصلا کوتاه نمیان....

سایت خرداد 88 برای اطلاع رسانی
سایت حامیان موسوی در کرج

من این روزها تو ذهنم خیلی با احمدی نژادحرف می زنم و نصیحتش می کنم می دونم بعضی شما هم ممکنه همین وضعیت رو داتشه باشید. شاید هم به قول مشهدی ها من خُل رفتم و خودُم خبر ندارُم.

پیشنهاد می کنم هر کدوممون(اعم از بلاگر و غیر بلاگر) یک نامه برای احمدی نژاد بنویسیم و حرفامونو بهش بزنیم. بعد در یک جا (مثلا وبلاگ) جمعش کنیم و آدرسشو براش بفرستیم.
موافقید؟

لینک در بالاترین

جمعه، خرداد ۲۹، ۱۳۸۸

در صورت پافشاری رژیم بر تقلب, در آینده چه تحریمی بکنیم ما...

1- اگه ما نتونیم تو این روزا حقمونو بگیریم. مطمئنم که در انتخابات بعدی یکی از بزرگترین تحریم ها در دنیا رو داشته باشیم و شاید فقط همون پنج میلیون و ششصد هزار نفر رای بدن. تازه اگه نصفشون تا چهار سال دیگه پشیمون نشده باشن. اون دو میلیون هم کسانی خواهند بود که منافع مادیشون با رژیم گره خورده.
من مرده شما زنده
(البته دور از جون)

2- لطفا اخبار صحیح و از منابع موثق در مورد راهپیمایی ها رو در نظرخواهی بگذارید.
خیلی خوشحالم که راهپیمایی طرفداران کروبی در نماز جمعه لغو شد. مگه هنوز محمود متوهم رو نشناختیم که همه چیزو این روزا به حساب خودش می گذاره!
شنبه ساعت 4 میدون انقلاب

امیرفرشاد ابراهیمی 3-: سرکوبگران را از روی لباسشان شناسایی کنیم... دستش درد نکنه.


4- عکس سه شهید روزهای اخیر... آدم دلش آتیش می گیره.


5- ضرغامی باید خجالت بکشه
از شجاعت هنرمندا بخصوص بازیگرها و کارگردان ها خیلی خوشم اومد هم قبل از انتخابات بیانیه دادن و هم بعدش. سفت و سخت هم پای موسوی وایسادن. تعجبم از کارمندای صدا و سیماست که چطور بیشرمانه هر روز میان صداشونو می ندازن پس کله شون و خبرای دروغو به خورد ملت می دن. از نجف زاده بگذریم (بر او حرجی نیست) از حیاتی که نشریات اصلاح طلب اینقدر براش سر و دست می شکستن توقع نداشتم. در واقع حالم بهم خورد. بعدش چند تا هم مصاحبه الکی منشون می دن که مردم بیزارن از اوباش.
مثلا امروز با چند مغازه دار مصاحبه کردن که می گفتن به خاطر اعتشاشگران فروشمون کم شده.در حالیکه مردم گر و گر از جلوی مغازه شون رد می شدن همچین زانوی غم به بغل گرفته بودن که انگار کشتی هاشون غرق شده بود.
یعنی تو صدا و سیما یه کارگردان, یه مجری, یه فیلمبردار یه صدابردار آدم پیدا نمی شه که بگه من نون دروغ نمی خورم.
بازم گلی به گوشه جمال 150 استاد دانشگاه شریف.

6- هیچوقت در زندگیم به یاد ندارم تلویزیون اینقدر فیلم سینمایی پشت سر هم پخش کرده باشه.
که مثلا مردمو تو خونه نگه داره. ولی کی گول می خوره!
گاهی هر 5 کانال با هم دارن فیلم نشون می دن و از آخوند خبری نیست.

7- روزای مناظره کامپیوترم خراب بود. خیلی حرفا داشتم بزنم. به خصوص سر فیلم های انتخاباتی.
خیلی از چیزهایی که در مورد نوع فیلمبرداری و صدا برداری و شات ها می خواستم بگم محسن مخملباف تو وی او ای گفت و حسابی کفرم در اومد که چرا من اول نتونستم بگم(سی با هم شاهده)
از اینکه قبلا با محسن رضایی اون شوخی رو کرده بودم متاسفم.(عمو جغذ شاخدار)
تو مناظره ها از شخصیتش خوشم اومد. نمی گم رئیس جمهور خوبی می شد. اما صداقتش و خونسردیش و جنتلمنیش حسابی تحت تاثیرم قرار داد.
مطمئنم بالای سه چهار میلیون رای آورده.

8- کروبی هم به نظرم رئیس جمهور خوبی نمی شد. اینو هر کی از نزدیک باهاش حرف زده باشه متوجه می شه. از بس به حاشیه ها می پردازه.. درسته حرفای خیلی بهتری از بقیه می زنه(نه تو مناظره ها... تو مصاحبه هاش و روزنامه ش.. فیلم انتخاباتیش هم مزخرف کامل بود) اما به نظرم ضمانت اجرایی نداره. در ضمن ممکن بود همه ش توجیه کنه که چرا نداره.
اما از اینکه بیشتر از همه در این انتخابات مغضوب واقع شد خیلی ناراحت شدم.
برای جمهوری اسلامی خیلی شرم آور بود که رای هاشو 300 هزار اعلام کرد.

9- فکر کنم این انتخابات برای مردم و برای رژیم یک نقطه عطف باشه و شروع تغییرات بسیاری که در کتاب های تاریخ حتما خواهند نوشت و بچه هایمان برای بچه هایشان با آب و تاب تعریف خواهند کرد .

فقط خدا کنه کشته کمتر بدیم!


10- اگه دوست دارین گوگل لوگوشو یه روز برای کمک به مردم ایران برای انتخابات اخیر عوض کنه امضا کنید.

11- شهید حاج امینی...
این هم یک عکس تاریخی برای ضرغامی که از صدا و سیمایش امروز داشت نوحه "یاد امام و شهدا" پخش می کرد!

12- عکس هواداران دکتر در ونزوئلا. را در زیر ببینید..
.ما یک نفر را دوست داشته باشیم عکسشو روی قلبمون می ذاریم. اینها کجاشون:)
زیتون دات کام

رژیم لاغری تضمینی بدون قرص و دارو



امروز که می خواستیم برویم بیرون, بعد از پوشیدن مانتو شلوار, دیدیم ای وای... تنبانمان دارد از پایمان می افتد. گفتیم شاید دکمه اش افتاده. مانتومان را زدیم بالا دیدیم نخیر!
گفتیم شاید چون جنسش کشی است یک سایز کش آمده. یک شلوار دیگر پوشیدیم. دیدیم بعله! مایی که در این یکی دوسال خودمان را کشتیم تا چند کیلوی ناقابل را از دست بدهیم, برای مثال رژیم دکتر کرمانی گرفتیم , کلی نخورایی کشیدیم, هرچند اولش 5 کیلو لاغر کردیم اما بعدش با اجازه ی شما 7 کیلو اضافه کردیم. کلاس ورزش تضمینی رفتیم روزی دوساعت سخت با دستگاه کار کردیم, کلی عرق ریختیم 6 کیلو کم کردیم اما بعد از منع کردن دکتر به ورزش سخت به خاطر کمردرد و دست درد و پادرد یکهو بعد از چند روز وزنمان زرتی آمد سر جای اول.زحمت کشیدیم, روزی هشت کیلومتر پیاده روی کردیم, اما هیچ فرقی نکردیم که نکردیم, حالا بدون اینکه اصلا متوجه بشویم یا گرسنگی بکشیم کلی سایز و وزن کم کردیم. گفتیم درست است که این روزها هیچکس به فکر هیکل میزان و رژیم لاغری نیست ولی خوب این مسئله با سلامت جامعه سرو کار دارد وما هم عاشق و چاکر و خواهان سلامتی مردم جامعه . وظیفه مان است تجربیاتمان را بدون هیچگونه چشمداشتی(!) در اختیار عزیزانمان بگذاریم:

1- از یک هفته قبل از انتخابات هر شب به جای دیدن سریال های مبتذل تلویزیونی و خوردن حرص با طعم چیپس و پفک, می رفتیم میدان محل و فریاد می زدیم: دکتر برو دکتر, احمدی بای بای و اتل متل توتوله دیکتاتور کوتوله. کلی با احمدی نژادی ها سربه سر می گذاشتیم و" ای ول ای وله, ای ول" می گفتیم و می خندیدیم. گاهی هم با شعارها کف می زدیم. خودتان می دانید که خندیدن, داد زدن و کف زدن باعث از بین رفتن چربی های دور قلب, گردن و کمر می شود.

2- بقیه اوقات چه در محل کار چه در محله و چه در خانه همه ش بحث سر شرکت کردن یا نکردن در انتخابات بود و انرژی فراوانی مصرف می نمودیم. و می دانید با دهن پر اصلا نمی شود بحث کرد.

3- هر روز پیاده به دنبال خرازی فروشی و پارچه فروشی هایی که روبان و پارچه رنگ سبز سیدی داشتند می گشتیم و همه را می خریدیم و می بردیم خانه.

4- شب ها مشغول تلفن بازی و قرار با دوستان و بریدن روبان اندازه مچ دست و شال و سربند می شدیم واصلا وقت نمی شد احوالی از یخچال بپرسیم.

5- از صبح روبان ها و شال ها ی آماده را می بردیم در ستادهای موسوی و شب در خیابان بین مردم پخش می کردیم.

6- روز انتخابات از صبح تا دوازده شب به این حوزه و به آن حوزه سر می زدیم و از اینکه همه با انگشت هایشان برایمان وی هوا می کردند, ذوق می کردیم.
از اینکه احمدی نژاد حتما می رود خوشحال بودیم و تنها ناراحتی مان این بود که تا دو ماه دیگر که قرار است رئیس جمهور عوض شود چه طوری تحملش کنیم!(ما رو باش)

7- ساعت یک نصفه شب که رسیدیم خانه و شنیدیم اولین صندوق هایی که باز کردند اسم احمدی نژاد از تویش درآمده اشتهایمان پاک کور شد و تا شش و هفت صبح مرتب دق خوردیم!

8- دقیقه به دقیقه از چگونگی اعلام آراء حالت تهوع بهمان دست می داد و معده مان تیر می کشید. پنداری از تجاوز به رإی هایمان همه حامله شده بودیم و ویار کرده بودیم.

9- صبح نه تنها ما که همه ملت و حتی شهرها آبستن(!) شده بودند. همه صبحانه نخورده گیج و ویج و بهت زده همدیگر را نگاه می کردیم. همه مان می دانستیم شهر واقعا آبستن حوادث شده و انتظار زایمان زودرس داشتیم.

10- نگاه کردن به تلویزیون جمهوری اسلامی بعد از انتخاب زوری احمدی نژاد و سخنرانی های تهوع آور برایمان عذاب الیم بود و نصف گوشتمان را آب کرد.

11- شب که از بهت خارج شدیم, همه به خیابان ها ریختیم و تظاهرات نمودیم و داد زدیم: تقلب, 1 درصد, دو درصد نه 53 درصد. رأی مارو دزدیدن, دارن باهاش پز می دن . نه سازش نه تسلیم نبرد با دروغگو. پلیس و لباس شخصی ها کلی دنبالمان کردند, گشنه تشنه کلی دویدیم, و دوباره به آنها یورش بردیم. و با حمله دوباره آنان باز از دستشان فرار نمودیم. کلی باتوم نوش جان کردیم.

12- خدا خیرشان بدهد, موسوی و کروبی و رضایی سازش نکردند و برایمان راهپیمایی گذاشتند. شما فکرش را بکن از انقلاب تا آزادی, از هفت تیر تا میدان ولی عصر, از ونک تا صدا و سیما و... پیاده گز کنی, نه آبی نه غذایی . آن هم در این هوای گرم.

13- شب ها را بگویید! شب ها را عشق است. هرشب شام نخورده می رویم روی پشت بام. ماشالله همه همسایه ها هستند. حتی آن هایی که قبلا سایه هم را با تیر می زدند, زری خانم که به خاطر مبل های استیل کهنه شمسی خانم برایش پشت چشم نازک می کرد. و کمال آقا که به خاطر پارک در پارکینگش روی زانتیای قسطی منوچهر خان با کلید خط کشیده بود. حالا همه با هم آشتی کرده اند و به هم تعارف می کنند که چه کسی اولین الله اکبر را بگوید. بیشتر از نیم ساعت با صدای بلند الله اکبر می گوییم. صدای منوچهر خان که تازه از سفر حج آمده از همه بلندتر است و آقا کمال که در عمرش نمی دانسته سیاست را با چه "س"ای می نویسند,به او ای ول می گوید.
. دانشجوها و دانش آموزان ساختمان به بزرگترها غر می زنند که چرا اینقدر زود خسته می شوید و صدایتان می گیرد. شمسی خانم می گوید برای فردا شب شیر و نشاسته می جوشاند می آورد و قربان صدقه پسر صدا کلفتش می رود.
بعد از الله اکبر, حدود دوساعت دیگر همگی روی پشت بام می مانیم و خبرهای دست اول را به هم می دهیم و نسخه ی احمدی نژاد و... و یارانش را به نحو احسن می پیچیم! بچه های کوچک با هم خاله بازی و احمدی نژاد بازی می کنند و سر تعداد کشته هایی که از پدر و مادرشان شنیده اند بحث می کنند.
با اهالی ساختمان های دیگر از دور بای بای می کنیم و قرار شب های بعد را می گذاریم.

14- بعد از قطعی اس ام اس ها, و پارازیت انداختن روی کانال های ماهواره ای بی بی سی فارسی و وی او ای صدای آمریکا, و فیلتر شدن سایت های موسوی و هر چه سایت به درد بخور برای این روزهاست. آخرین خبرها را تا کسی نخوابیده با تلفن به هم می دهیم(امیدوارم این یکی را ازدستمان نگیرند) و از مکان راهپیمایی روز بعد با خبر می شویم .

15- شب روزنامه به دست خوابمان می برد.

با این وضع , گوشت به بدن می مونه؟ نه والله
چربی به بدن می مونه؟ نه بالله!
همه با هم:
گوشت به بدن می مونه؟ نه والله!
چربی به بدن می مونه؟
چی؟
نه بالله...

لینک در بالاترین















کلیه عکس ها با موبایل در روز راهپیمایی دوشنبه 25 خرداد از انقلاب تا آزادی گرفته شده. به جز آخری که ورزشگاه انقلاب کرج است.
عکس اول
و عکس سوم برای من نمیان. برای شما چطور؟

----
چند روزیه که بی بی سی فارسی رو نمی تونیم بگیریم. یکی بهم گفت که چون ما دیشمون 90 سانتیه پارازیتی که ایران روش می فرسته اثر می کنه و دیش 120 سانتی ها می تونن بگیرن. ما کلی به دیش بزرگا حسودیمون شد تا اینکه از امشب دلمون خنک شد و دیش 120 سانتی ها هم از امشب نمی گیرن.
یکی دیگه بهم گفت سیگنال هایی که ایران داره رو ماهواره می فرسته ثانیه ای 13 هزار پوند خرج داره. از کیسه ی باباشون که نمی دنش. از پول ما مردم بیچاره ست..

امواج تازه کانال بی بی سی فارسی
تعدادی فیلتر شکن:
زیتون دات کام

دوشنبه، خرداد ۲۵، ۱۳۸۸

تو این هیری ویری, نامه به احمدی نژاد...



نظرخواهی در پست پایین تر, اینو برای تغییر ذائقه گذاشتم. از بس اینروزا اعصابمون خورده.

پ.ن.
عماد بهاور از اعضای هسته مرکزی پویش «موج سوم» و رییس شاخه جوانان نهضت آزادی، علیرضا رجایی،هدی صابر، رضا علیجانی، کیوان صمیمی واز فعالان ملی مذهبی و نهضت آزادی بازداشت شدند.
روزنامه اعتمادملي توسط نيروهاي باتوم به دست لباس شخصي محاصره شده.
این پيام تلفنی از میر حسین موسوی اخذ شده است: «با توجه به ابراز نگرانی های مردم اعلام می کنم که حال اینجانب و خانواده ام خوب است و علیرغم فشارهای زیادی که از سوی مقامات کشور برای پذیرش نتیجه انتخابات ساختگی وجود دارد برای احقاق حقوق و صیانت از آرای واقعی مردم و درخواست ابطال آرای اعلام شده به وزارت کشور مراجعه کرده ام. همچنین امکان حضور در میان مردم یا هرنوع ارتباط و گفتگو با آنان از من سلب گردیده و تحت نظارت می باشم . از سوی دیگر ستاد مرکزی اینجانب نیز پلمپ شده و اعضای حزب مشارکت دستگیر شده اند. از مردم عزیز می خواهم ضمن حضور در صحنه، از هرگونه درگیری و تشنج که قطعا به نفع گروه قانون گریز و متقلب تمام خواهد شد بپرهیزند.».

تو این هیری ویری, نامه به احمدی نژاد...



نظرخواهی در پست پایین تر, اینو برای تغییر ذائقه گذاشتم. از بس اینروزا اعصابمون خورده.

پ.ن.
عماد بهاور از اعضای هسته مرکزی پویش «موج سوم» و رییس شاخه جوانان نهضت آزادی، علیرضا رجایی،هدی صابر، رضا علیجانی، کیوان صمیمی واز فعالان ملی مذهبی و نهضت آزادی بازداشت شدند.
روزنامه اعتمادملي توسط نيروهاي باتوم به دست لباس شخصي محاصره شده.
این پيام تلفنی از میر حسین موسوی اخذ شده است: «با توجه به ابراز نگرانی های مردم اعلام می کنم که حال اینجانب و خانواده ام خوب است و علیرغم فشارهای زیادی که از سوی مقامات کشور برای پذیرش نتیجه انتخابات ساختگی وجود دارد برای احقاق حقوق و صیانت از آرای واقعی مردم و درخواست ابطال آرای اعلام شده به وزارت کشور مراجعه کرده ام. همچنین امکان حضور در میان مردم یا هرنوع ارتباط و گفتگو با آنان از من سلب گردیده و تحت نظارت می باشم . از سوی دیگر ستاد مرکزی اینجانب نیز پلمپ شده و اعضای حزب مشارکت دستگیر شده اند. از مردم عزیز می خواهم ضمن حضور در صحنه، از هرگونه درگیری و تشنج که قطعا به نفع گروه قانون گریز و متقلب تمام خواهد شد بپرهیزند.».

ای جلاد ننگت باد...

1- جوان های ما را به جرم دفاع از حقیقت به قصد کشت می زنن . مغازه دارای اطراف کرکره شونو به حال نیمه بسته درمیارن تا جوون هایی که از دست نیروی انتظامی فرار می کنن راه بدن و کرکره رو بدن پایین, پلیس هم می زنه با باتوم شیشه های مغازه ها رو خورد می کنه , بعد با بی شرمی در تلویزیون جمهوری اسلامی می گن یه سری اراذل و اوباش به اموال عمومی صدمه می زنن... تف بر صدا و سیمای جمهوری اسلامی... چرا هیچ کدوم از کارمنداش به خاطر این دروغ ها استعفا نمی دهi؟







2- امروز ساعت 5 احمدی نژاد می خواد درست همونجایی که بیشترین تعداد تظاهرکننده ها رو داشت سخنرانی کنه. از قبل هم دستور داده چند تا از مهمترین خیابون های شهر تهران, یعنی خیابون هایی که به میدون ولی عصر منتهی می شن ببندن. ولی عصر, بلوار کشاورز, کریمخان و... چرا نرفت همون مصلاش؟



3- الان سه چهار روزه اس ام اس های کرج و احتمالا همه شهرها به طور کلی قطع شده.
فکر نمی کنم در دیکتاتور ترین رژیم در دنیا هم همچین کاری بکنن!


4- یکی از اس ام اس هایی که قبل از انتخابات به دستم رسید و راستش به خاطر توهین زیاد توقسمت اس ام اس هایی انتخاباتی نذاشتمش این بود:

ستاد انتخاباتی کشور اعلام کرد کلمات مخدوشی از قبیل:
میمون, کثافت, بی شعور, کوتوله, دیکتاتور, شامپانزده, بلبل درخت نارگیل, محموت, ماموت, کون نشسته, خائن , خر, الاغ, نفهم, بوزینه, گاو و... به نقع احمدی نژاد خوانده می شود.
در ضمن چون مادر احمدی نژاد در کودکی به او سفید برفی می گفته اند اوراق سفید هم به نام ایشان خوانده می شود.
در مدرسه هم چون با کوزه برای معلم ها آب می برده , به او میرآب امام حسین می گفتند که بعدا مخفف شد به میرحسین, آرای میر حسین هم هکذا.

انگار حقیقتی در این اس ام اس نهفته بود...

5-




6- خیلی جالبه بعضی تحریمی ها ازم خواستن از مردم معذرت بخوام که رای دادم. خیلی ها هم البته بهم فحش دادن.
من از رای دادن و از فعالیت هام برای میرحسن هیچ پشیمون که نیستم هیچ, خوشحال هم هستم.
حالا ما هیچی نمی گیم ها...
و دم تحریمی های عزیزی گرم که علی رغم اختلاف عقیده حالا ما رو تنها نمی ذارن !
شاعر می فرماید:
اتحاد, اتحاد, ای ملت, ما با هم متحد می شویم, تا برکنیم ریشه ی استبداد....


7- در وبلاگ بلوچ و مهشید آدرس پتیشن اعتراض به رهبران کشورهای جهان برای تقلب در انتخابات ریاست جمهوری ایران 88
رو پیدا کردم. شما هم امضا کنید لطفا


8- یادتون نره کاریکاتورهای زیبای نیک آهنگ کوثر رو در مورد انتخابات اخیر ببینید...


9- یه بچه ی دوساله هم می دونه که ده میلیون نفری که به تعداد رای دهنده های این دوره اضافه شده متعلق به تحریمی های سابقه و تقریبا همه شون به موسوی و تعداد کمتریشون هم به رضایی و کروبی رای دادن. حداقل ده میلیون از رای دهنده های حرفه ای هم به احمدی نژاد رای ندادن.
این رای ها کجا رفتن؟ متقلب ها باید هوشمندانه تر تقلب می کردن.
.تکبیر!


10- دوست عزیزی در نظرخواهی نوشته چون قراره ساعت 5 حزب اللهی ها برن میدون ولی عصر مردم هم برن اونجا. من هیچ همچین پیشنهادی ندارم چون الان اونا هارن و آماده حمله و اتفاقا منتظر اینچنین لحظه هایی هستن... جاهای دیگه الان شلوغه. مثل شهرک غرب و نزدیک های تجریش و...
هر کس خبری داره لطفا در نظرخواهی بنویسه.


11- فتو کاریکاتورهای بامزه انتخاباتی, کاری مشترک از عبدالقادر بلوچ و کریم پورحمزاوی...

12- کسی می دونه علت به هم چسبیدن تموم جمله هام چیه؟ بین هر شماره دو تا اینتر زدم بازم به هم می چسبه.

13- لینک در بالاترین

احمدی نژاد؟ چی!! هان!! صدای انقلاب شما را نمی شنوم!

1- احمدی نژاد: چی؟!! ها!!!! هر چه گوش می‌کنم صدای انقلاب شما را نمی‌شنوم.
دیشب و پریشب و پس پریشب و پس‌اون‌پریشب و پس‌پس‌اون‌پریشب رفتم بالا پشت بوم. هر چی دوربین انداختم به والله کسی رو تو خیابونا ندیدم. به پیر به پیغمبر کسی رو ندیدم. فقط هاله دور سرم کمی هوا رو روشن کرده بود و تونستم چند ضبط صوت رو پشت‌بوم‌های دیگه ببینم که داشتن نوار پخش می‌کردن. اونم نوارهای ساسی مانکن و شهرام شب‌پره و شهره صولتی...دوربینو دادم دست حاج خانوم اونم کسی رو ندید. اتفاقا باجناق‌هام هم اونجا بودن. اونا هم کسی رو ندیدن.
به علی‌آبادی گفتم ببین این سیدهای آمریکایی چطور می‌خوان خرابم کنن.

2- مدیر عامل کارخونه چیپس چی‌توز قصد داره از کسایی که لفاف چیپس رو می‌چسبونن به ماشینشون یا می‌ذارنش بغل عکس احمدی‌نژاد شکایت کنه. می‌گه آخه میمون بامزه‌ی چیپس ما که یه دروغ هم تو کارش نیست چه دخلی داره به محمود چاخان...
اما خداییش این روزا خوب فروش کرد ها... یه راننده وانت سراسر ماشینشو با جلد چی‌توز پوشونده بود.

3- این شب‌های اخیر فراموش نشدنی بود. چقدر داد زدیم و شعار دادیم و خندیدیم و رقصیدیم و با اون‌وری‌ها شوخی کردیم.
کاش انتخابات ریاست جمهوری هر سال برگزار می‌شد و هر شب مناظره بود.

4- یه اس‌ام‌اس به دستم رسیده که احمدی‌نژاد در انتخابات اخیر 288 میلیارد تومن خرج کرده.
اگه راست باشه که به نظر بعید نمی‌رسه، لعنت بهش بیاد.
شنیدم در مسابقه فوتبال دیروز بذرپاش از کیسه سایپا 60 هزار بلیت خریده و داده بسیجی‌ها. و همینطور از حق کارکنان کارخانجات مختلف برمی‌دارن و خرج تبلیغات می‌کنن. فکر می‌کنم هاشمی رفسنجانی هم که خیلی پولداره، چهار سال پیش اینقدر خرج نکرد.
5- سی‌دی دروغ‌ها و خالی‌بندی‌ها، معلق‌بازی‌ها و حق‌بازی‌های احمدی‌نژاد دست به دست می‌گرده. بعضی‌ها رو دیدم از جیب خودشون صدها سی‌دی زدن و بین مردم پخش می‌کنن. فقط سه هزارتاشو به کارگران کارخونه سایپا دادن. گرچه احمدی‌نژاد با این‌چیزا از رو نمی‌ره.

6- من فردا حتما می‌رم رأی می‌دم. دیگه این مردک برام غیر قابل تحمله. هر وقت می‌بینمش احساس کسر شأن می‌کنم.
بعد ایشالله شروع می‌کنیم از موسوی انتقاد کردن. من می‌گم فرق هست بین کسی که حرف آدمیزاد حالیشه با کسی که حالیش نیست بگید نه.
هر کس دیگری هم اینروزا می‌بینم. بخصوص کسایی که به باکره بودن شناسنامه‌شون می‌نازن(نمی‌دونم این چه اصطلاحیه بعضیا به کار می‌برن) می‌خوان برن رای بدن.


7- کرج تنها شهریه که بسیجیاش زدن تموم پوسترهای بزرگ موسوی رو پاره کردن .
اما خوب، کرج شهریه که وقتی احمدی‌نژاد خواست بیاد . علی‌رغم تبلیغات وسیع اعم از پلاکارد و اطلاعیه و رادیو کرج دم به دقیقه می‌گفت و طی یک بخشنامه به ادارات و مدارس حداقل به 200 هزار نفر دستور دادن بیان و براشون اتوبوس گذاشتن، به زور 5000 نفر جمع شد.
و کرج جاییه که وقتی موسوی اومد بدون تبلیغ 50 یا 60 هزار نفر اومدن... و همینطور سیل جمعیت به سمت ورزشگاه سرازیر بود که...
کرج تنها شهری بود که به خاطر سخنرانی موسوی اداره برقش برق اون ناحیه رو قطع کرد تا موسوی نتونه حرف بزنه و اون همه جمعیت بعد از کلی ابراز احساسات و شعار در ورزشگاه بعدش به عنوان اعتراض به قطعی برق تو خیابونا راه‌پیمایی کردن. و اونایی که در راه اومدن بودن بهشون پیوستن.
چند تا عکس از اون روز گذاشتم تو فلیکر.

8- از اون موقع‌هایی بگم که به اینترنت دسترسی نداشتم...
من از فیلم تبلیغاتی کروبی خوشم نیومد. بازتابش هم تو مردم خوب نبود. بخصوص از طرز حرف زدنش که موقع ادای حروف"ت" و "دال" زبونشو می‌بره عقب سقف دهنش، و کفی که موقع حرف زدن گوشه‌ی چپ لبهاش جمع می‌شه. بخصوص خانم‌ها خوششون نیومده بود.
می‌گن کروبی مشاوراش خوبن. اما وقتی رئیس جمهور سخنرانی داره یا با یه رئیس‌جمهور دیگه قرار داره که نمی‌تونه همه جا مشاوراشو ریسه کنه و همراهش ببره.
خودش شاید آدم خوبی باشه و بتونه مثلا رئیس مجلس یا آشتی‌دهنده بین بزرگان باشه اما برای رئیس‌جمهوری به نظر من مناسب نیست.

9- هر کس که چهار سال پیش صلاحیت احمدی‌نژاد رو به عنوان رجل تأیید کرد الهی دستش بشکنه!
واقعا تو این مملکت 70 میلیونی با این‌همه آدم فیلسوف و دانشمند و عالم و فهمیده و جنتلمن و جنتل‌زن جدا فقط باید صلاحیت این چهار تا تأیید می‌شد؟
قحط‌الرجال به این می‌گن ها....

10 هر وقت یکی با پلاکارد محسن رضایی از جلوی جمعیت سبز پوش رد می‌شد همه یک‌صدا می‌گفتن : شیرررررره!
واقعا که حسابی با خونسردی و منطق حال احمدی‌نژاد رو اساسی گرفت.


11- دیشب حدودای ساعت 11 شب تو اون هیری ویری و شعار و بوق‌بوق و صدای آهنگ، خانم سرهنگ (شوهرش سرهنگ بوده اسمش مونده رو خانمش) بعد از نود و بوقی بهم زنگ زده. صداشو اصلا نمی‌شنیدم. فقط می فهمیدم تند تند داره واسه خودش حرف می‌زنه. تو خیابونا هم جای سوزن انداختن نبود. یهو یه در باز خونه جلب توجه کرد. بی‌اجازه پریدم تو و در رو نیمه بسته کردم و دستمو گذاشتم رو اون یکی گوشم و از خانم سرهنگ خواهش کردم دوباره از اول بگه.
گفت: الهی قربونت برم زیتون! می‌دونستم تو خیلی شجاعی و سرت درد می‌کنه برای اینجور کارا.(خودش خیلی ترسوئه و بدونه یه جا شلوغه تا روزها حتی برای خرید هم بیرون نمیاد)
یه لطفی بهم بکن. با تعجب گفتم خواهش می‌کنم. بفرمایید.
خیلی جدی گفت: زیتون ، تو را به جون هر کی دوست داری روی منو زمین ننداز.... به اونایی که اومدن تظاهرات بگو حالا که همه ریختن تو خیابونا چرا فقط احمدی‌نژادو می‌خوان بیرون کنن. بگو یهو کل حکومتو جارو کنن بریزن دور. می‌دونم حرف تورو گوش می‌کنن.
گفتم خانم سرهنگ آخه ... گفت آخه ماخه نداره. بببن یه چیزی تو زندگیم ازت خواستم رومو زمین ننداز.
همین الان خودت بشو سردسته.می‌دونم زرنگی و از پیش بر میای. از همون شعارا که برای شاه می‌دادن برای اینا هم بدین و همین امشب کارو تموم کنید.
یهو صاحب‌خونه رسید و با تعجب به من خیره شد. با عجله گفتم چشم! حتما! امر دیگه‌ای ندارید؟
گفت الهی خیر ببینی. شیر مادرت حلالت باشه. پیش من یه جایزه خوب داری.
فکر کنم دیشب خانم سرهنگ شیرین‌ترین خواب زندگیشو کرده باشه:)

12- جز این شعارها اصولا هیچ شعار دیگری نمی‌شد داد. ما یه سری شروع کردیم زندانی سیاسی آزاد باید گردد و دانشجوی سیاسی آزاد باید گردد. هیچکی غیر از ما چند نفر نگفت...

13- آقا اینو بگم لات و پات هم زیاد اومده بودن بینمون... که معمولا هم می‌شدن سردسته... صداشون عین شیر غران بود.

.





احمدی نژاد؟ چی!! هان!! صدای انقلاب شما را نمی شنوم!

1- احمدی نژاد: چی؟!! ها!!!! هر چه گوش می‌کنم صدای انقلاب شما را نمی‌شنوم.
دیشب و پریشب و پس پریشب و پس‌اون‌پریشب و پس‌پس‌اون‌پریشب رفتم بالا پشت بوم. هر چی دوربین انداختم به والله کسی رو تو خیابونا ندیدم. به پیر به پیغمبر کسی رو ندیدم. فقط هاله دور سرم کمی هوا رو روشن کرده بود و تونستم چند ضبط صوت رو پشت‌بوم‌های دیگه ببینم که داشتن نوار پخش می‌کردن. اونم نوارهای ساسی مانکن و شهرام شب‌پره و شهره صولتی...دوربینو دادم دست حاج خانوم اونم کسی رو ندید. اتفاقا باجناق‌هام هم اونجا بودن. اونا هم کسی رو ندیدن.
به علی‌آبادی گفتم ببین این سیدهای آمریکایی چطور می‌خوان خرابم کنن.

2- مدیر عامل کارخونه چیپس چی‌توز قصد داره از کسایی که لفاف چیپس رو می‌چسبونن به ماشینشون یا می‌ذارنش بغل عکس احمدی‌نژاد شکایت کنه. می‌گه آخه میمون بامزه‌ی چیپس ما که یه دروغ هم تو کارش نیست چه دخلی داره به محمود چاخان...
اما خداییش این روزا خوب فروش کرد ها... یه راننده وانت سراسر ماشینشو با جلد چی‌توز پوشونده بود.

3- این شب‌های اخیر فراموش نشدنی بود. چقدر داد زدیم و شعار دادیم و خندیدیم و رقصیدیم و با اون‌وری‌ها شوخی کردیم.
کاش انتخابات ریاست جمهوری هر سال برگزار می‌شد و هر شب مناظره بود.

4- یه اس‌ام‌اس به دستم رسیده که احمدی‌نژاد در انتخابات اخیر 288 میلیارد تومن خرج کرده.
اگه راست باشه که به نظر بعید نمی‌رسه، لعنت بهش بیاد.
شنیدم در مسابقه فوتبال دیروز بذرپاش از کیسه سایپا 60 هزار بلیت خریده و داده بسیجی‌ها. و همینطور از حق کارکنان کارخانجات مختلف برمی‌دارن و خرج تبلیغات می‌کنن. فکر می‌کنم هاشمی رفسنجانی هم که خیلی پولداره، چهار سال پیش اینقدر خرج نکرد.
5- سی‌دی دروغ‌ها و خالی‌بندی‌ها، معلق‌بازی‌ها و حق‌بازی‌های احمدی‌نژاد دست به دست می‌گرده. بعضی‌ها رو دیدم از جیب خودشون صدها سی‌دی زدن و بین مردم پخش می‌کنن. فقط سه هزارتاشو به کارگران کارخونه سایپا دادن. گرچه احمدی‌نژاد با این‌چیزا از رو نمی‌ره.

6- من فردا حتما می‌رم رأی می‌دم. دیگه این مردک برام غیر قابل تحمله. هر وقت می‌بینمش احساس کسر شأن می‌کنم.
بعد ایشالله شروع می‌کنیم از موسوی انتقاد کردن. من می‌گم فرق هست بین کسی که حرف آدمیزاد حالیشه با کسی که حالیش نیست بگید نه.
هر کس دیگری هم اینروزا می‌بینم. بخصوص کسایی که به باکره بودن شناسنامه‌شون می‌نازن(نمی‌دونم این چه اصطلاحیه بعضیا به کار می‌برن) می‌خوان برن رای بدن.


7- کرج تنها شهریه که بسیجیاش زدن تموم پوسترهای بزرگ موسوی رو پاره کردن .
اما خوب، کرج شهریه که وقتی احمدی‌نژاد خواست بیاد . علی‌رغم تبلیغات وسیع اعم از پلاکارد و اطلاعیه و رادیو کرج دم به دقیقه می‌گفت و طی یک بخشنامه به ادارات و مدارس حداقل به 200 هزار نفر دستور دادن بیان و براشون اتوبوس گذاشتن، به زور 5000 نفر جمع شد.
و کرج جاییه که وقتی موسوی اومد بدون تبلیغ 50 یا 60 هزار نفر اومدن... و همینطور سیل جمعیت به سمت ورزشگاه سرازیر بود که...
کرج تنها شهری بود که به خاطر سخنرانی موسوی اداره برقش برق اون ناحیه رو قطع کرد تا موسوی نتونه حرف بزنه و اون همه جمعیت بعد از کلی ابراز احساسات و شعار در ورزشگاه بعدش به عنوان اعتراض به قطعی برق تو خیابونا راه‌پیمایی کردن. و اونایی که در راه اومدن بودن بهشون پیوستن.
چند تا عکس از اون روز گذاشتم تو فلیکر.

8- از اون موقع‌هایی بگم که به اینترنت دسترسی نداشتم...
من از فیلم تبلیغاتی کروبی خوشم نیومد. بازتابش هم تو مردم خوب نبود. بخصوص از طرز حرف زدنش که موقع ادای حروف"ت" و "دال" زبونشو می‌بره عقب سقف دهنش، و کفی که موقع حرف زدن گوشه‌ی چپ لبهاش جمع می‌شه. بخصوص خانم‌ها خوششون نیومده بود.
می‌گن کروبی مشاوراش خوبن. اما وقتی رئیس جمهور سخنرانی داره یا با یه رئیس‌جمهور دیگه قرار داره که نمی‌تونه همه جا مشاوراشو ریسه کنه و همراهش ببره.
خودش شاید آدم خوبی باشه و بتونه مثلا رئیس مجلس یا آشتی‌دهنده بین بزرگان باشه اما برای رئیس‌جمهوری به نظر من مناسب نیست.

9- هر کس که چهار سال پیش صلاحیت احمدی‌نژاد رو به عنوان رجل تأیید کرد الهی دستش بشکنه!
واقعا تو این مملکت 70 میلیونی با این‌همه آدم فیلسوف و دانشمند و عالم و فهمیده و جنتلمن و جنتل‌زن جدا فقط باید صلاحیت این چهار تا تأیید می‌شد؟
قحط‌الرجال به این می‌گن ها....

10 هر وقت یکی با پلاکارد محسن رضایی از جلوی جمعیت سبز پوش رد می‌شد همه یک‌صدا می‌گفتن : شیرررررره!
واقعا که حسابی با خونسردی و منطق حال احمدی‌نژاد رو اساسی گرفت.


11- دیشب حدودای ساعت 11 شب تو اون هیری ویری و شعار و بوق‌بوق و صدای آهنگ، خانم سرهنگ (شوهرش سرهنگ بوده اسمش مونده رو خانمش) بعد از نود و بوقی بهم زنگ زده. صداشو اصلا نمی‌شنیدم. فقط می فهمیدم تند تند داره واسه خودش حرف می‌زنه. تو خیابونا هم جای سوزن انداختن نبود. یهو یه در باز خونه جلب توجه کرد. بی‌اجازه پریدم تو و در رو نیمه بسته کردم و دستمو گذاشتم رو اون یکی گوشم و از خانم سرهنگ خواهش کردم دوباره از اول بگه.
گفت: الهی قربونت برم زیتون! می‌دونستم تو خیلی شجاعی و سرت درد می‌کنه برای اینجور کارا.(خودش خیلی ترسوئه و بدونه یه جا شلوغه تا روزها حتی برای خرید هم بیرون نمیاد)
یه لطفی بهم بکن. با تعجب گفتم خواهش می‌کنم. بفرمایید.
خیلی جدی گفت: زیتون ، تو را به جون هر کی دوست داری روی منو زمین ننداز.... به اونایی که اومدن تظاهرات بگو حالا که همه ریختن تو خیابونا چرا فقط احمدی‌نژادو می‌خوان بیرون کنن. بگو یهو کل حکومتو جارو کنن بریزن دور. می‌دونم حرف تورو گوش می‌کنن.
گفتم خانم سرهنگ آخه ... گفت آخه ماخه نداره. بببن یه چیزی تو زندگیم ازت خواستم رومو زمین ننداز.
همین الان خودت بشو سردسته.می‌دونم زرنگی و از پیش بر میای. از همون شعارا که برای شاه می‌دادن برای اینا هم بدین و همین امشب کارو تموم کنید.
یهو صاحب‌خونه رسید و با تعجب به من خیره شد. با عجله گفتم چشم! حتما! امر دیگه‌ای ندارید؟
گفت الهی خیر ببینی. شیر مادرت حلالت باشه. پیش من یه جایزه خوب داری.
فکر کنم دیشب خانم سرهنگ شیرین‌ترین خواب زندگیشو کرده باشه:)

12- جز این شعارها اصولا هیچ شعار دیگری نمی‌شد داد. ما یه سری شروع کردیم زندانی سیاسی آزاد باید گردد و دانشجوی سیاسی آزاد باید گردد. هیچکی غیر از ما چند نفر نگفت...

13- آقا اینو بگم لات و پات هم زیاد اومده بودن بینمون... که معمولا هم می‌شدن سردسته... صداشون عین شیر غران بود.

.