پنجشنبه، آبان ۱۶، ۱۳۸۷

اطلاعیه شورای نگهبان در مورد امکان رد صلاحیت حسین‌آقا اوباما

شوراى نگهبان در اطلاعیه‌اى ضمن قدردانی و تشکر از حضور پرشور مردم در پاى صندوق هاى راى ، آمادگى خود را براى دریافت شکایات مردمى اعلام کرد. و متذکر شد صلاحیت حسین آقا ملقب به باراک اوباما هنوز تأیید نشده که اینطور جشن گرفته‌اید.
بسم‌الله الرحمان الرحیم
خداوند را سپاسگزاريم كه بار ديگر الطاف و عنايات خود را شامل نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران نمود و مردم فهيم، آگاه و دشمن‌ستيز ايران اسلامي با حضور پر شكوه خود در پاي صندوق‌هاي اخذ راي دست رد بر سينه استكبار زده و اميد واهي دشمنان را مبدل به ياس نمودند.
ببخشید اشتباه شد... منظورمان این است امت مظلوم آمریکا با حضور پرشکوه خود و به حول و قوه‌ی الهی دست رد به سینه‌ی جرج بوش خائن زدند. و حسین آقا را به ریاست جمهوری خود برگزیدند.
اما در کمال تآثر و تأسف هيات‌هاي نظارت، عوامل اجرايي و ناظرين محترم شورای نگهبان در بعضی مناطق رأی گیری شکایاتی مبنی بر تقلب دریافت نموده‌اند که انشاالله در مدت سه الی چهار ماه به آن‌ها رسیدگی خواهد شد.
همچنین بسیار متأسفیم که کاخ سفید از قبل پرونده‌های کاندیداها را به شورای محترم نگهبان برای احراز صلاحیت کاندیداها نفرستاده و ما مجبور شدیم خود راسا" مدارک لازم را جمع کنیم.
.
باید به استحضار امت آمریکا برسانیم که از امروز صبح شکایات زیادی از خود حسین‌آقا مبنی بر رعایت نکردن موازین اسلام ناب محمدی به دست ما رسیده به طوریکه خواب همه حاضرین در جلسه را حرام کرده و مرتب تنشان را به قاعده‌ی هشت ریشتر لرزانده!
تعدادی از گزارشات را خدمتتان عرض می‌کنیم:
1- حسین‌آقا در تمام مراسم چیزی به نام افسار شیطان در گردن داشته.
2- حسین‌آقا زن خود را که بزرگان دین فرموده‌اند زن مثل میوه‌ی بهشتی‌ست و او را باید داخل خانه در دیس گذاشت و رویش را پوشاند، نه تنها رویش را نپوشانده بود بلکه جلوی چشم میلیون‌ها چشم نامحرم سرلخت نمایشش داده.
3- حسین‌آقا دو دختر خود را که طبق قرائن هر دو به سن بلوغ(9 سال قمری) رسیده‌اند را با موهای میزانپیلی کرده جلوی دوربین تلویزیون‌ها آورده بود.
4- حسین‌آقا، استغفرالله، منزل خود را جلوی چشم میلیون‌ها نامحرم بوسید!
5- حسین آقا در سخنرانی‌های خود حرفی از لزوم واگذاری بیشتر مناسد قدرت به روحانیون عزیز حرفی نزد.
6- لیسانس، فوق لیسانس و دکترای حسین‌آقای اوباما هنوز مورد بررسی قرار نگرفته. از کجا که جعلی نباشد!
7- ایشان هیچگونه قولی برای برگزیدن احمدی‌نژاد یگانه متخصص لگام زدن بر اسب تورم نداده‌اند!
8- خودمان شاهد بودیم حسین‌آقا سخنرانی‌شان را در اذان ظهر تعطیل نکرده و به جفنگیات خود مبنی بر صلح و دوستی ادامه داد.
9- این شماره را به علت عفت‌عمومی قادر به توصیفش نیستیم...
10- ..×÷^٪٪﷼﷼

بقیه کساني که از نحوه‌ برگزاري انتخابات شکايت داشته باشند مي‌توانند ظرف هفت روز شکايت مستند خود را به دبيرخانه شوراي نگهبان یا به ای‌میل آدرس زیتون.ات‌ساین. جی‌میل.دات کام بفرستند تا رسیدگی بفرماییم!
و اجل فرجه ُ
بالاترین

https://balatarin.com/permlink/2008/11/6/1440775

3:03 | Zeitoon | نظرها

چهارشنبه، آبان ۱۵، ۱۳۸۷

سنگ پای کردان...

1- فکر کنم جلسه‌ی امروز استیضاح امروز کردان در مجلس، یکی از وقایع به‌یاد ماندنی‌ تاریخ ایران بخصوص دوره‌ی جمهوری اسلامی باشد.
یکی از نماینده‌ها چه خوب گفت(نقل به مضمون:) که این آقا اگر زودتر از رو می‌رفت و خودش با پای خودش کنار می‌کشید این‌قدر خرج روی دست دولت و مردم نمی‌گذاشت. (و اعصاب ملت ودولت را این‌قدر خط‌خطی نمی‌کرد به نحوی که لحن بعضی نماینده‌ها از جمله لاریجانی آنقدر عصبانی بود انگار با تمام وجود دوست داشتند با لگد بیرونش کنند)
پافشاری کردان ِ متقلب به ماندن تا حد زیادی شاید هم همه‌ی حیثیت دولت احمدی‌نژاد را به باد داد. دلیل این همه جانب‌داری احمقانه‌ی رئیس جمهور را از کردان نفهمیدم. حتی اگر به دستور یکی از آیات عظام و نزدیکانش بود نمی‌ارزید که خودش را آن‌قدر خراب کند که از خجالت حتی جرأت آمدن به جلسه‌ی امروز مجلس را نداشته باشد.
روز خوب و خنده‌داری بود. دکترا که هیچ‌چی، لیسانس و فوق لیسانس کردان هم تقلبی از کار درآمد. من حتی به فوق دیپلم و دیپلمش شک دارم. ممکن است با پارتی بازی گرفته باشد.
اگر امروز کردان رأی می‌آورد یعنی مردم ایران از امروز آزادید با مدارک جعلی خود مطب باز کنید، استاد دانشگاه شوید، برای نمایندگی ثبت نام کنید، بروید خواستگاری و... و هرج و مرجی می‌شد که بیا و ببین.
پررو بازی و از رو نرفتن کردان منو یاد سنگ پای قزوین انداخت. البته کردان هم اسم یک شهر در چندکیلومتری قزوینه... و می‌شه از این به‌بعد این ضرب‌المثل رو به صورت واژه‌ی ملموس سنگ‌پای کردان به کار برد!

2- آقا این انتخابات ریاست جمهوری آمریکا تو ایران صندوق نداره برم به اوباما رأی بدم.
این‌قدر این‌روزها از انتخابات شنیدم و دیدم و خوندم که خیلی احساس وظیفه می‌کنم منم تو این انتخابات سهمی داشته باشم.
این‌قدر زندگی‌نامه اوباما جون و مامانش اینا و مامان‌بزگش اینا و بابابزرگ و عمه‌جون خاله جونشو این‌ور اون‌ور خوندم و آلبوم عکسای خانوادگیشو از دوران نوزادی تا بزرگی دیدم که جدا فکر می‌کنم یکی از اعضای خونواده‌م مثلا عمومه!
باور کنید من الان از خانواده و زندگی عمو اوباما و خانواده‌ش بیشتر از زندگی خودم اطلاعات دارم...


3- خسن‌آقا این انتخابات را قویا" تحریم کرد واز مردم خواست تا زندان گوانتانامو هست و تا کارتن‌خواب‌ هست و تا شقایق هست در هیچ انتخاباتی شرکت نکنند...


لینک در بالاترین

دوشنبه، آبان ۱۳، ۱۳۸۷

مرگ تدریجی یک بیننده...

1- سریال "مرگ تدریجی یک رویا"ی جیرانی جون به لبمون کرد.
اون از توهین‌هاش به روشنفکرهای مهاجرت کرده به خارج که همه رو "زن‌باز" یا "مردباز"، "مشروب‌خور" ، "عوضی"، "خائن به خانواده و کشور"، اهل "زد و بند سیاسی"، و هزار صفتی که بالایی‌های حکومت ما لایقشن. اون از صدای گرگ و شغال و کفتار و آهنگ‌های ژانر وحشتیش وقتی افراد فوق‌الذکر رو نشون می‌ده.
اون از سامیه‌ی‌لک‌اش که در نقش مارال عظیمی رل یک نویسنده‌ی زنی رو بازی می‌کنه که با بازی سیاستمداران و همون روشنفکرهای مهاجرت کرده باد و معروف شده، هیچ احساسی تو صورتش و حرکاتش نیست چه وقتی بچه‌ش بغلشه و چه وقتی با خواهر یا مادرش حرف می‌زنه(یا بهتره بگم می‌زد. چون هر دو مردن)
از حق نگذریم بازی ستاره اسکندری در نقش ساناز خواهر مارال خیلی قشنگ بود. از اون کچله هم بدم نمیاد.
حامد داستان هم که نقشش رو دانیال حکیمی بازی می‌کنه یه مرد مذهبی صبور، جنتلمن، باادب، خانواده‌دار، وفادارو نمونه‌ی یک بچه مثبت تموم‌عیار بود. صد بار زنش ولش کرد و رفت اونم بخشیدش... حال آدم به هم می‌خوره از این همه سفیدی! اگه یه مرد مذهبی این‌جوری می‌شناسید لطفا شماره تلفنشو برام ای‌میل کنید!
این آقای جیرانی یا چیز‌خور شده یا از جمهوری اسلامی یه رشوه‌ مشوه‌ای گرفته. وگرنه چاقو دسته‌ی خودشو نمی‌بره! ناسلامتی خودش روشنفکره.

2- اولش فکر کردم چشمم اشتباه می‌بینه. اما درست بود.
در سریال یوسف پیامبر، در سلولی که یوزارسیف زندانی بود به جای موش تعداد زیادی همستر ول بود.
اینقدر هم نشونشون می‌داد که باور کردم اون موقع‌ها به جای موش در جاهای کثیف همستر وول می‌زند. اما چرا بدبخت‌ها رو با جارو می‌زدن له می‌کردن یا مثلا با دم می‌گرفتشون پرتشون می‌کردن. عزیزم، دلبندم، سلحشور جان اون موشه که با دم می‌گیرنش. همستر رو با پوست گردن می‌گیرن. بعدم. اینه آموزش حمایت از حیوانات؟
موقع تمیز کردن سلول‌ها جارو کردن خار و خاشاک درست. اما کندن علف‌های به اون خوشگلی دیگه چرا؟ اصلا اون علف‌های روی سنگ‌ها اونجا رو از حالت سلول درآورده و مثل باغ شده بود. اینه آموزش محیط زیست؟
پ.ن.
می‌مردین رل یوزارسیف رو می‌دادین ممدرضا گلزار بازی کنه؟ این‌یکی با اینکه به لب‌هاش کلی ژل تزریق کردن و کلی آرایشش می‌کنن گروه خونیش به پرتقال پوست‌کنان دست بُران نمی‌خوره.
شاید هم باید خدا رو شکر کنیم که رل یوسف رو ندادن به کسی شبیه به احمدی‌نژاد... اون‌موقع البته دست‌بریدن پرتقال پوست‌کنان یه دلیل دیگه داشت...

3- تنها نکته‌ی منفی خسرو شکیبایی که متاسفانه تو ذهنم مونده اینه که وقتی لاریجانی رئیس وقت صدا و سیما رفته بود سر صحنه‌ی یکی از سریال‌ها(فکر کنم روزی روزگاری) شکیبایی پرید رفت دولا شد و هر دو شونه‌ی لاریجانی رو بوس کرد.
حالا هر کسی نسبت به یه مقامی که احتمالا سودی اون مقام براش داشته از این رفتارهای چاپلوسانه کنه یاد اون می‌افتم!

4- بابا من ده شماره تو ذهنم داشتم. حالا رسیدم به چهار کپ کردم:)
پ.ن. فرداش
یه چیزایی داره یادم میاد:
تو برنامه دو قدم مانده به صبح موقع مصاحبه‌ی جیرانی با عوامل فیلم‌های دیگران مرتب سه پیغام پشت سر هم میاد روی تلویزیون.
مطالبات دولت از سینما
مطالبات سینما از دولت
مطالبات مردم از سینما و دولت..
فکر می‌کنم فیلم مرگ تدریجی یک رویای جیرانی در مقوله‌ی اول یعنی مطالبات دولت از سینما می‌گنجه!

5- در یکی از همین مصاحبه‌ها در دوقدم مانده به صبح جیرانی داشت با رضا ناجی صحبت می‌کرد.
ناجی با لهجه‌ی شیرین آذری‌اش خیلی اصرار داشت بگه بازیگره و نه نابازیگر و برای ثابت کردنش گفت: بعد از اکران فیلم آواز گنجشک‌ها در برلین آلمان چند پیرزن و پیرمرد آمدند گفتند آقای ناجی قیافه‌ی شما بیشتر به دکترها می‌خوره تا کاراکتُور پرورش دهنده‌ی شتر مرغ:)

6- ای کارگردان‌های محترم، بخصوص با شماهستم کارگردانان به اصطلاح معناگرا، شما رو به جان هر کی دوست دارید، اصلا به جان موسسه حمایت از حیوانات، این‌قدر تو فیلماتون تنگ ماهی قرمز نترکونید که ماهی مجبور شه دو ساعت روی سنگ کنار شیشه‌خورده‌ها نفس مرگ بکشه. به‌خدا دیگه این حرکت نخ‌نما شده. یارو نگرانه تو آشپزخونه داره راه می‌ره، تنگ ماهی روی یخچال می‌ترکه... شب عید که پدر در جبهه شهید می‌شه تنگ ماهی سر سفره هفت‌سین می‌ترکه! سر مادر خانواده درد می‌کنه تنگ ماهی از دستش می‌افته می‌ترکه. و ماهی بدبخت روی زمین جون‌مرگ می‌کنن!
نمی‌دونم تیزر آواز گنجشک‌ها رو هم درست دیدم یا نه که این‌بار هزاران ماهی روی زمین ریخته می‌شن و طفلک‌ها تندتند نفس‌نفس می‌زنن غافل از اینکه اونا آبشش دارن نه شش!

7- تو فیلم‌های سینمایی و تلویزیونی ایرانی بارها شاهدیم که مثلا زن خانواده داره چمدون می‌بنده که قهر کنه بره خونه‌ی باباش... یا مثلا بره مسافرت.
می‌بینیم یه مشت لباس گل‌گلی و عجق وجق اسلامی و بلند هی می‌چپونه تو چمدون. یک بار نشد ببینیم زنه شورت و سوتین و گن و نوار بهداشتی و مسواک و کرم و اسپری زیر بغل و لوازم آرایش و پیرایش(موچین) بذاره تو ساک یا چمدون. در صورتیکه میدونیم بدون اینا چمدون هیچ زنی بسته نمی‌شه!

8- اطلاعیه صدا و سیما
صدا و سیمای جمهوری اسلامی به مناسبت سی‌امین سال انقلاب در نظر دارد به جای دهه فجر امسال بیسته‌ی فجر برگزار کند. اما برای
ساخت برنامه‌های دهه‌ی فجر دربه‌در دنبال هم‌وطنان عزیزی می‌گردد که در انقلاب 57 شرکت داشتند و الان عین سگ پشیمان نیستند!
از آن‌ها خواهش می‌کنیم با دریافت مبلغی مکفی مارا در ساخت برنامه‌های این بیسته یاری رسانند! این افراد باید قول بدهند در طول زمان مصاحبه هیچگونه فحش و ناسزایی به خودشان و انقلاب از دهانشان نپرد!


لینک در بالاترین

یکشنبه، آبان ۱۲، ۱۳۸۷

انتظار داشتید مهدی جامی مثل هخا باشد؟

دیشب بعد از دوسه روز دوری از اینترنت، وقتی پشت کامپیوتر نشستم، اولین وبلاگی که باز کردم سیبستان مهدی‌جامی بود. خوندم که هیئت مدیره رادیو زمانه بدون خبر او را کنار گذاشتن. راستش رادیو زمانه برای من برابر با مهدی جامیه . اصلا نمی‌تونم زمانه رو بدون جامی تصور کنم. انگار مثلا از فردا ببینیم در وبلاگ نیک‌آهنگ کوثر یکی دیگه می‌نویسه و کاریکاتور می‌کشه.
درسته که بودجه‌ی رادیو زمانه رو دولت هلند می‌داد. درسته که نویسنده‌های متعدد داشت اما همیشه می‌دیدم آقای جامی مرتب از بلاگرها می‌خواد وسط گود شن و بنویسن. همیشه راه ورود به زمانه برای آدم‌هایی با افکار مختلف باز بود. این رو همیشه صفحه‌ی اولش می‌خوندیم...
چه بسیار گزارشگران و نویسنده‌هایی توسط جامی به اعتماد به نفس رسیدند،‌خودشونو باور کردن(چه به حق چه به ناحق) و به کمک او خودشون رو ارتقا دادن. فکر نمی‌کنم هیچ ایرانی دیگری در اینترنت اینقدر دست هموطنانش رو گرفته باشه. از این نظر همه ما به مهدی جامی مدیونیم.
البته اینجا منظورم کیفیت کار نیست. من هم مثل همه‌ی شما انتقاداتی به سایت زمانه و بعضی مطالب داشتم. این طبیعیه. اما کنار گذاشتن مدیر یک سایتی که خودش پیشنهادشو داده باشه و به قول خود هیئت مدیره که همین الان بیانیه‌شونو خوندم شنوندگان رادیو زمانه و خوانندگان سایت زمانه رو به رقم بالایی رسونده کار دموکرات‌منشانه‌ای نیست.
شنیدم مهدی جامی برای همکارانش در ای‌میلی بیشتر توضیح داده. کاش می‌دونستم چی نوشته.
می‌گن یکی از انتقادهایی که به مهدی جامی گرفتن(از پارسال البته این شایعه به گوش من هم رسیده بود) اینه که با دولت جمهوری اسلامی مماشات می‌کنه و نمی‌ذاره کسی علیه‌ش بنویسه.
نمی‌دونم منظورشون چه مماشاتیه؟ اینکه یک‌بار آقای جامی و معصومه ناصری بیان ایران و بدون خطری برن آیا جرمه؟ حتما باید بگیرنشون و شکنجه‌شون بدن تا بفهمیم آدم‌های مستقلی‌ان و وابسته به دولت نیستن؟
درسته همون‌طور که در پست قبلیم نوشتم خیلی آدم‌های بی‌گناه رو مثل عشا مومنی، برادران علایی، جهان‌بگلو ، هاله اسفندیاری و... گرفتن انداختن زندان و خیلی‌ها رو الکی ممنوع‌الخروج می‌کنن. اما همه‌ی ما شاهدیم که خیلی‌از آدم‌های مورد دار و مخالف رژیم بدون هیچ مشکلی میان و میرن.
بعدش من منظور از رسانه‌ی اپوزیسیون رو نمی‌فهمم. آیا اگه مثل بعضی تلویزیون‌های بی‌خود ماهواره‌ای بیان صبح‌تا شب به جمهوری اسلامی فحش بدن(مثل هخا و داور در تلویزیون رنگارنگ) رادیوی خوبی می‌شه؟
به نظر من که بالا بردن سطح فرهنگ و سواد مردم یک مملکت از شوروندن بی‌هدف اونا مهمتره. وقتی مردمی آزاد و آگاه به تمام مسائل داشته باشیم خواه‌ناخواه حکومت بهتری هم خواهیم داشت.
مردمی که قراره اعتراضی به حکومت بکنن باید حقایقو بدونن و بفهمن به چی اعتراض دارن. لابد انتظار داشتید رادیو زمانه اعلام کنه ای ملت روز شنبه ساعت 9 چراغ‌های ماشین‌هاتونو روشن کنید و به عنوان اعتراض دو تا بوق بزنید!


23:01 | Zeitoon | نظرها