شنبه، شهریور ۳۱، ۱۳۸۶
بفرمایید، حلیم افطاری!
1- بیست و چهارم شهریور پنجمین سالگرد وبلاگنویسیم بود...
بیچاره ملت وبلاگخون.
2- بیست و پنج شهریور سالگرد ازدواجم با سیبیلباروتی...
بیچاره سیبا:)
3- رامین در وبلاگ همسفر از سفرش به آنتالیا نوشته
4- عبدالواحد رفیعی وبلاگنویس افغانی هم در وبلاگش از سفرهاش مینویسه...
5- اینم سفرنامه محلات میس زالزالک...
6- منم یه سفر شمال رفتم که شاید، احتمالا،...بنویسمش:)
6/5- هر کس دیگه تعطیلات تابستونی رفته مسافرت و تو وبلاگش سفرنامه نوشته لطفا تو نظرخواهی خبر بده... چون اقلا وصفالعیش، نصفالعیش باشه برامون...
7-گزارش تصویری سایت قدیمی ها از بهشت زهرای تهران، بر مزار هنرمندان...
البته دیدن سنگقبرای هنرمندان ناراحتکنندهست. اما تا اونجایی که سنگها برام اومد(با این سرعت اینترنت) از سنگ اسدالله ملک بیشتر خوشم اومد...
8- دویچه وله و چهارمین دورهی انتخاب وبلاگهای برتر..."از۳۱ اوت دور جدید مسابقات انتخاب وبلاگ برتر توسط دویچهوله آغاز میشود.در کاری مشترک با سازمان خبرنگاران بدون مرز، مسئلهی آزادی بیان نقشی محوری در این دور از گزینشها دارد. فرصت شرکت در این رقابتها تا ۳۰ سپتامبر است."
درسته قضاوت خیلی سخته و معمولا هم یه اشتباهاتی پیش میاد و گاهی یه پارتیبازیهایی هم صورت میگیره که به نظر من در بیشتر مسابقهها اجتنابناپذیره. مسابقهی دو نیست که یکی تندتر بدوه و یکی کندتر. در وبلاگستان همه خوبن...
هر کی دوست داره میتونه شرکت کنه. جایزهشم درسته دیر میرسه. اما بالاخره میرسه:) پارسال که من برندهی هیئت داوران بودم قول جایزهشو پیشپیش به دوتا داداش دادم. هی میپرسیدن پس چی شد اون آیپادی که میخواستی بهمون بدی. وقتی رسید که دیگه کاملا کچل شده بودم:) ولی خوب این شامپو ضد کچلیها به دادم رسید...
زیتون دات کام
دوشنبه، شهریور ۲۶، ۱۳۸۶
3152
سی و یک، پنجاه و دو... این عدد رو خوب به خاطر بسپرید!
.
.
.
درسته. کُد رمزه. اما نه کد رمز یک عملیات مثل یازهرا، بلکه:
شمارههای کانالهای تلویزیونی که این سی روز باید پشت سر هم بگیرید.
اول کانال سه، ساعت 7 درست بعد از افطار، سریال "یک وجب خاک" عبدالعلیزاده. همون که رضا بابک و مهتاج نجومی و برزو ارجمند و اینا توش -بازی میکنن! هی اتفاقات مسخره توش میافته!
بعد کانال یک، ساعت 7:30 درست بعد از تموم شدن اونیکی سریال، سریال" اغما"سیروس مقدم داره. همون که امینتارخ و شیرینبینا توش بازی میکنن. امین تارخ جراح مغز و اعصابه. خیلیهم خوشتیپ و خوش خندهست و عاشق زنشه. میاد مغز زنشو عمل کنه که زنش همون قسمت دوم میمیره... یه شیطونی این وسط موش میدوونه. حالا شیطون کیه؟ باید تا آخر ببینید!
بعد یه ساعت استراحت برای هضم غذا و هضم دو سریال اولی و سپس... کانال پنج سریال "شکرانه" رو داره. همون که پوریا پورسرخ پسر یه برجساز پولدار خدا زده تو سرش و شدیدا عابده و طرفدار رعایت حقالناس... دایی جون لبهی تیغ هم رل باباشو بازی میکنه. اما اینجا عصا و سبیل و کلاه نداره:)
درست بعدش کانال دو سریال" میوهی ممنوعه" حسن فتحی رو نشون میده.
با بازی علی نصیریان، گوهرخیراندیش، و امیر جعفری(که یواش یواش داره از حیث پدرسوختگی در نقشهاش، جای شریفینیا رو میگیره) و حاج آقا نصیریان مایهدار در عزای فرار دخترش و ازدواج با یه مردی که تو زلزلهی بم زن و بچهشو از دست داده داره دق میکنه!
خوب حالا، ساعت شده ده و نیم. برید بخوابید تا سحر بتونید از جاتون پاشید.
مادر بدبخت خانواده هم که بعد از افطار تو آشپزخونه جون کنده برای سحری فردا.
و فردا همین آش است و همین کاسه...
این سیروز خوش بگذره:)
.
.
.
درسته. کُد رمزه. اما نه کد رمز یک عملیات مثل یازهرا، بلکه:
شمارههای کانالهای تلویزیونی که این سی روز باید پشت سر هم بگیرید.
اول کانال سه، ساعت 7 درست بعد از افطار، سریال "یک وجب خاک" عبدالعلیزاده. همون که رضا بابک و مهتاج نجومی و برزو ارجمند و اینا توش -بازی میکنن! هی اتفاقات مسخره توش میافته!
بعد کانال یک، ساعت 7:30 درست بعد از تموم شدن اونیکی سریال، سریال" اغما"سیروس مقدم داره. همون که امینتارخ و شیرینبینا توش بازی میکنن. امین تارخ جراح مغز و اعصابه. خیلیهم خوشتیپ و خوش خندهست و عاشق زنشه. میاد مغز زنشو عمل کنه که زنش همون قسمت دوم میمیره... یه شیطونی این وسط موش میدوونه. حالا شیطون کیه؟ باید تا آخر ببینید!
بعد یه ساعت استراحت برای هضم غذا و هضم دو سریال اولی و سپس... کانال پنج سریال "شکرانه" رو داره. همون که پوریا پورسرخ پسر یه برجساز پولدار خدا زده تو سرش و شدیدا عابده و طرفدار رعایت حقالناس... دایی جون لبهی تیغ هم رل باباشو بازی میکنه. اما اینجا عصا و سبیل و کلاه نداره:)
درست بعدش کانال دو سریال" میوهی ممنوعه" حسن فتحی رو نشون میده.
با بازی علی نصیریان، گوهرخیراندیش، و امیر جعفری(که یواش یواش داره از حیث پدرسوختگی در نقشهاش، جای شریفینیا رو میگیره) و حاج آقا نصیریان مایهدار در عزای فرار دخترش و ازدواج با یه مردی که تو زلزلهی بم زن و بچهشو از دست داده داره دق میکنه!
خوب حالا، ساعت شده ده و نیم. برید بخوابید تا سحر بتونید از جاتون پاشید.
مادر بدبخت خانواده هم که بعد از افطار تو آشپزخونه جون کنده برای سحری فردا.
و فردا همین آش است و همین کاسه...
این سیروز خوش بگذره:)
اشتراک در:
پستها (Atom)