‏نمایش پست‌ها با برچسب موسوی. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب موسوی. نمایش همه پست‌ها

یکشنبه، خرداد ۲۶، ۱۳۹۲

بعد از انتخابات 92... 24 خرداد


1- عقب‌نشینی دیکتاتور!
2- می‌گن علت تأخیر در اعلام رأی‌ها این بوده که طفلک‌ها اولین بارشون بوده رأی می‌شمردن. بابا اینقدر هولشون نکنید…
3- من مونده بودم مردم چه نمادهای در جشن پیروزی شرکت می‌کنن. آیا بنفش جای سبز رو می‌گیره؟ ته ِ دلم می‌گفتم یعنی مردم ما اینقدر کم‌وفان؟(بی‌وفا که مطمئنم نیستن)
تهرانو نمی‌دونم(گرچه طوطیان شکر‌شکن تهرونی گفتن تقریبا همینطور بوده) اما در کرج از نماد سبز بیشتر استفاده شد تا بنفش.
شعارها هم بیشتر در حمایت از موسوی، زندانی‌های سیاسی، شهدای 88 بود تا حمایت از روحانی و خیلی‌ها صرفا از روحانی به عنوان وسیله‌ای برای نزدیک شدن به مقصد آزادی یاد می‌کردن.
اگر یه بادکنک بنفش به در چپ ماشینی وصل کرده بودن یه بادکنک سبز هم به در راستش بود. نمی‌گم بنفش خالی یا پوستر تکی روحانی نبود، بود… اما دورنگ‌ها و سبزها می‌چربیدن.
شعارها:
برادر شهیدم رأی‌تو پس گرفتم…( لابد خواهر به قافیه نمی‌خورده)
تا آزادی موسوی، هر شب همین بساطه!
موسوی ،‌ کروبی، آزادتان می‌کنیم…
یا حسین، میرحسین هم که جز‌ء نقل و نبات شعارها بود…
سبز و بنفش نداره، ایرانی پُر ش…اره(راستش نفهمیدم ایرانی پر از چیه؟ پرشمار؟ پرشعار؟)
زندانی سیاسی آزاد باید گردد…
نه غزه، نه لبنان،‌ جانم فدای ایران…
عوامل کهریزک اعدام باید گردند…
استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی…
ترانه‌ها: یار دبستانی، ای ایران
چیزی که برای من جالب بود این بود که خیلی خانوما چه تو ماشین و چه جزء تظاهرکننده‌ها روسری‌شونو برداشته بودن. حالب‌تر اینکه قبل از اینکه کسی رو ببینم خودم اول اینکارو کرده بودم.
مراسم آتش‌بازی جدید… ملت می‌ریختن از مغازه‌های اسپری پرکننده گاز فندک می‌خریدن می‌پاشیدن رو هوا و آتیشش می‌زدن اینجوری دقایقی فضا پر از نور و روشنایی می‌شد که البته خطرناک هم بود…. گاهی گاز مایع رو صورت و مانتوی ما پاشیده می‌شد و کافی بود شعله‌ش برسه با ما…
تعدادی بسیجی اومدن و «حیدر، حیدر» سر دادن. بقیه گفتن: تو که اون گوشه نشستی خفه شود… مرگ بر دیکتاتور…
وقتی نیروی انتظامی بسیجی‌ها رو عقب روند. مردم فریاد زدن: نیروی انتظامی تشکر تشکر…
4- ما شنیده‌بودیم فقط حکومت رأی دزده :) ))
کسی که هی فحش می‌داد به کسایی که می‌خوان رأی بدن،‌ حالا نوشته ما بیشماریم… دیدین گفتم ما پیروز می‌شیم:)
بابا کم‌رو… بابا باآبرو… بابا کمپوت حیا…
5- دیروز یه دختر دانشجو(18 ساله) داشت گریه می‌کرد می‌گفت 30 تا از دوست‌های فیس‌بوکیم که بیشترشون با من هم‌دانشگاهی بودن چون گفته بودم می‌خوام رأی بدم بلاکم کردن. وای… دوستیمون تموم شد…
گفتم بابا ما این‌چیزا زیاد دیدیم. درست می‌شه. تو که کسی رو که به‌خاطر رأی ندادن شماتت یا آنفرند نکردی؟ گفت نه به‌خدا، من می‌گم ما باید تمرین دموکراسی بکنیم.
گفتن خوب اونا هم دارن تمرین دیکتاتوری می‌کنن، بعد که رفتن توش و دیدن فایده‌ نداره میان به سمت دموکراسی اون‌وقت تو سابقه‌ی دموکرات بودنت طولانی‌تره. خندید…
6- می‌گن قالیباف دستور داده تونل نیایش رو پر از خاک کنن، گفته شما ملت لیاقت منو ندارید!
می‌گن قالیباف دستور داده آشغالها رو از دم در نبرن گفته روحانی‌تون بیاد جمع کنه. به من چه!
7- کی‌می‌گه بین «بد» و «بدتر» و «گند و گْه» فرقی نیست.
تا وقتی که دستمون به «خوب» و «خوب‌تر» نمی‌رسه ملت باید یه راه نفس‌کشیدن پیدا می‌کردن.
مثال خوبی نیست اما فکر کن توی یه شهر با دیوارهای آهنین غیرقابل فرار زندانی بودی و از بین رؤسایی که یکیشون دستور می‌داد روزی یک‌بار و دیگری روزی 50 بار و آن دیگری روزی هزار بار به زندانی‌ها تجاوز کنن کدومو انتخاب می‌کردی. یا از بین ضحاک‌هایی که مارهای روی دوششون روزی یک مغز جوان و روزی صد تا و روی هزار تا مغز خوراکشون بود…
درسته که بهترین راه شورش یا فرار از زندان یا کشتن مارهای ضحاک یا بیرون کردن خود ضحاکه… اما وقتی هنوز متحد نیستیم و یا هر اعتراضی رو در گلو خفه‌می‌کنن و یا اینکه مردم ما دیگه مردم سال 57 نیستن که حاضر باشن به خاطر عقیده‌شون کشته بشن. چه باید کرد؟
8- سایت افسران بسیجی. قبل از اعلام نتایج دست به دعا و نذر و نیاز افتادن:) گفتم شاید پستشون رو بردارن کاملشو سیو کردم.
فوری / هر کس دغدغه امام و شهدا و حضرت آقا و پیروزی جبهه حق رو داره بخونه
افسران – فوری / هر کس دغدغه امام و شهدا و حضرت آقا و پیروزی جبهه حق رو داره بخونه

- طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران رییس جمهور باید حداقل 50% کل آرای ماخوذه را بدست بیاورد و اگر درصد آرایش کمتر از این مقدار باشد بهمراه نامزد بعد از خودش به دور دوم میرود…نامزد ضد ولایت تاکنون حول و حوش همین رقم را بدست آورده است(50/48%)
2-ترکیب آرا در استانهای مختلف،متفاوت است و جابه جایی درصد آرا کاملا محتمل و مسبوق به سابقه.یعنی اینکه امید به امکان سقوط آراء روحانی کاملا وجود دارد و امکان رفتن به مرحله دوم دور از انتظار نیست.
3-ما بعنوان نیروهای متراکم حزب اللهی که-انشاءالله- عقبه گفتمان انقلاب اسلامی و افسران جنگ نرم امام خامنه ای هستیم دقیقا الان چکار میتوانیم بکنیم تا انتخابات به مرحله دوم برود!!!؟؟؟؟
الف)از نظر ساز وکار و ابزار و وسایل کار از کار گذشته وهیچ کاری نمیشود کرد.
ب)از نظر معنوی و امدادهای غیبی و دعا کردن دقیقا میتوانیم کاری انجام بدهیم.چرا؟ چون پیامبر اسلام فرمودند:
«الدعاء یرد القضاء ولو ابرم ابراما… «:دعا قضاء و قدر را برمیگرداند ولو اینکه آن قضاء و قدر بسیار بسیار محکم شده باشد.(یعنی اگر گمان کنیم 100%کار از کار گذشته میشود ورق رابرگرداند)
بنده بعنوان یک طلبه آنچه از فرمایشات بزرگان درباره اعمالی که دفع بلا و تغییر قضاء میدهند میگویم ودوستان مجاهدانه با تمام قوا در فضلی مجازی و حقیقی انتشار بدهند.
مطالب زیر از این بزرگواران نقل شده که بعضی را خودم در محضرشان بوده و مستقیم شنیده ام:
آیت الله سید علی قاضی طباطبایی
آیت الله سید احمد کربلایی
آیت الله ملا حسینقلی همدانی
آیت الله یهاءالدینی
آیت الله العظمی بهجت
امام خمینی
امام خامنه ای
آیت الله خوشوقت
آیت الله مجتبی تهرانی
آیت الله حق شناس
علامه مصباح یزدی
آیت الله مجتهدی تهرانی و…
اعمال:
1-خواندن سوره یس،سپس سوره اعلی و بعد7بار گفتن(یاالله) و بعد 3 بار گفتن:»اللهم اکشف عنی البلاء»
2-مداومت در خواندن سوره فتح(انا فتحنا لک فتحا مبینا)
3- خواندن این ذکر بصورت مرتب(رب انی مغلوب فانتصر)
4- قربانی کردن یا به کشتن مرغ و خروس یا گوسفند(متناسب با بضاعت مالی)
5-صدقه دادن برای سلامتی امام زمان(سلام الله علیه)اگر مبلغ1200 یا1400 تومان باشد بهتر است و حتما از طرف 14 معصوم برای سلامتی حضرت صدقه بدهد
6-تلاوت سوره حشر و دعای جوشن صغیر
7-نذر صلوات برای سلامتی حضرت صاحب
8-خواندن حدیث شریف کساء بصورت دسته جمعی ولو 2 نفره
9-توسل به حضرت زینب(سلام الله علیها)
10-لعن بر دشمنان اهلبیت(علیهم السلام)بصورت:»اللهم العن الجبت و الطاغوت»
11-ادعیه معتبر در مفاتیح الجنان مانند:مجیر،مقاتل،سریع الاجابه،یا من تحل به عقدالمکاره،دعای فرج و…
_
تذکرات مهم:
#دوستان مطلعند که خطر روی کار آمدن اسلام آمریکایی بقدریست که امام راحل فرمود: اگر اینها روی کار بیایند اسلام سیلی خواهد خورد که تا قرنها کمر راست نخواهد کرد(قریب به مضمون)
#اصلاحاتیان،سبزها،فتنه گران و غربزدگان این بار اگر قدرت بگیرند دیگر اشتباهات زمان اصلاحات را تکرار نخواهند کرد و ولایت فقیه به مسلخ خواهد رفت…
#داستان شهادت شیخ فضل الله نوری و زمان مشروطه باید درس عبرت بزرگی برای ما باشد تا نگذاریم اماممان تنها شود و این بی دینها که قبله آمالشان استکبار است بر جان و مال و آبرو و نوامیس شیعه مسلط شوند
##دست بکار شوید که وقت تنگ است.اندکی صبر سحر نزیک است .امیدوار باشیم چون ما خداپرستیم و خدا بندگان صالحش را یاری خواهد کرد.والسلام. یاعلی

چهارشنبه، اردیبهشت ۲۰، ۱۳۹۱

شاهین نجفی، عصیان‌زده یا مرتد؟

ماجرا اینه که شاهین نجفی اومده یه آهنگی خونده و ظاهرا مشکلات جامعه امروز ایرانی‌ها رو بیان کرده. این ترانه سرو صدایی در اینترنت راه انداخته، طرفداران و دشمنان زیادی برای خودش دست و پا کرده. صفحاتی برای حکم ارتداد و یا حتی کُشتن او در فیس‌بوک راه افتاده.
حتی سکولارهای اطلاح‌طلب هم واکنش نشون دادن و بعضی‌ها موافق و بعضی‌ها مخالف پخش این آهنگن.
اول تعصب رو کنار گذاشته متن ترانه جدید شاهین تجفی رو با حوصله بخونیم :
نقی تو رو قسم به شوخ طبعی‌یت
به این بیرون از گودِ تو تبعید
به این آلتِ بزرگ زندگانی
که پشت ما نشسته رو به تهدید
نقی تو رو به طول و عرض تحریم
دلارِ رو به رشد و حس تحقیر
نقی تو رو به امام مقوایی
به طفل علی گوی توی رحم گیر
به درس فقه تو اطاق عمل بینی
به آقا و تسبیح و جا نماز چینی
نقی تو رو به انگشت شیث رضایی
به دینی که اوت شد و فوتبال دینی
آی نقی!
حالا که مهدی خوابه ,ما تو رو صدا میزنیم
آی نقی!
تو ظهور کن که ما آماده تو کفنیم
آی نقی!
نقی تو رو قسم به عشق و ویاگرا
تو رو به لنگای هوا شده وچاکرا
تو رو به سنگک و مرغ و گوشت و ماهی
سینی سیلی کنی و بکارت راه راه
نقی تو رو به ممه های گلشیفته
به آبروی نداشته که از ما ریخته
نقی تو رو به نژاد آریایی
به پلاکی که به گردن آویخته
نقی جون من تو رو به شوشول فرنود
سه هزار میلیارد زیر گنبد کبود
خلیج فارس و ارومیه هم قصه بود
راستی اسم رهبر جنبش سبز چی بود؟
آی نقی!
حالا که مهدی خوابه ,ما تو رو صدا میزنیم
آی نقی!
تو ظهور کن که ما آماده تُو کفنیم
آی نقی!
به رحلت جانگوز امام امّت
به سیاسیون فسیلی تُو غربت
به بیوه های با کلاس پلاس دیسکو
به بحثای روشنفکری تُو چت
به غیرت مردای اون کاره
به زنان مدافع حقوق مرد
به انقلاب رنگی از تُو تلویزیون
به سه درصد جمعیت کتاب خون
تو رو به شعارای آبکی و تُو خالی
نقی تو رو به این جماعت حالی به حالی
صبح زنده باد میگن و شب مرده باد
به قهرمانای قصه های خیالی
آی نقی!
حالا که مهدی خوابه ,ما تو رو صدا میزنیم
آی نقی!
تو ظهور کن که ما آماده تُو کفنیم
آی نقــــــــــــی!
وای نقــــــــــــــی!
خوب، می‌بینیم که شاهین نجفی با گفتن مشکلات جامعه‌مون از قبیل گرونی و فسیل شدن سیاسیون در غرب و فراموش کردن موسوی کنج عزلت وتحریم، عوض شدن اسم خلیج فارس و خشک شدن دریاچه ارومیه، دزدیده شدن 3000 میلیارد، رشد قیمت دلار و حس تحقیر، تبعید خیل عظیمی از روشنفکران و مردم ایران، فساد در فوتبال، به اینکه بعد از 33 سال هنوز مهر و جانماز از چین وارد می‌کنیم ، اینکه سینه برهنه گلشیفته کدوم آبروی نداشته‌ی ما رو تو جهان برده؟ اعتراض خودشو به زبون آورده.
شاهین نجفی در بیان مشکلات از بعضی خط قرمزهای جمهوری اسلامی هم عبور کرده. مثل:
خواب بودن امام زمان، صدا زدن امام نقی که نسبت به بقیه اماما کمتر معروفه و کمتر بهش استناد می‌شه و حساسیتی که حکومت روی صفحه فیس‌بوکی که به طنز باز شده و "کمپین یادآوری امام نقی به شیعیان" جزء پربازدیدکننده‌ترین صفحاته، داره.
مسخره کردن امام مقوایی که در مراسم روز 22 بهمن امسال به نمایش دراومد،
انگشت شیث رضایی و مسئله فوتبال دینی، دخترانی که اجبارا درس فقه می‌خونن ولی همه‌ش به فکر زیبایی و عمل جراحی دماغن!
( سهراب سپهری هم دختر همسایه‌شو مسخره کرده بود که زیر نارون زیبایی درس فقه می‌خونه. اما لحن سهراب چون نرمه کسی معترض نشد، فقط یواشکی یه قسمت‌هاییش حذف شد)
طعنه زدن به امام‌هایی که عمل جنسی زیادی داشتن .
به یاعلی گفتن خامنه‌ای موقع تولد از رحم مادرش و...
یه عده نکات مثبت ترانه رو گرفتن و یه عده پرچم وااسلاما بلند کردن که شاهین نجفی پاشو از گلیمش درازتر کرده و حتی بعضیا شعر رو به حروفی برگردوندن و گفتن این شعر حرفای نعل به نعل شیطان پرستیه. پس شاهین نجفی خود شیطانه.
یه عده گفتن امام‌ها عین پدر ما می‌مونن اگه کسی به پدر شما توهین کرد آیا می‌بخشیدیدش؟
غافل از اینکه اگر یه عده بیان بابای منو اونقدر گنده کنن و به اسم عقاید بابام به همه زور بگن و هر کاری کرد یه آیه از بابام بیارن که چنین و چنان و اینجور لباس نپوش و اینطور نگرد و اینطور بخور اونطور بخواب با فلان پا برو مستراح و ... برای بابای منم از این صفحات درست می‌شه و ازین شعرا هم می‌گن. چه اشکال داره اجازه بدیم جوونه‌های ما حرف دلشونو بزنن؟
من می‌گم شما هم فکر کن شاهین برادرته! ایا تو میای برادرتو به صرف ابراز عقیده اعدام کنی!
من می‌گم ما باید هوشیار باشیم، یه عده دارن عین قضیه سوسک مانا نیستانی و عین کاریکاتور نیک‌اهنگ کوثر از آیت‌الله مصباح به آتش ماجرا دامن می‌زنن. نباید بذاریم بین ما دودستگی راه بندازن.
و نباید بذاریم با حکم ارتداد دادن به یکی از برادرامون روح آزاد اندیشی ما کشته بشه.
والله به نفع حکومته عین زمان سلمان رشدی تموم هم و غم نظام و مردم بشه ترور کردن یا نکردن یه نویسنده.
شما ببینید این مسئل به نفع حکومته یا ما؟
سعه صدر داشته باشیم!
راستی اینم آهنگ این ترانه که شاهین نجفی با دهنش نواخته.
balatarin

یکشنبه، بهمن ۰۹، ۱۳۹۰

مصاحبه انتخاباتی/ جواب‌های دندان‌شکن من به آمارگیر صدا و سیما

- در میدون معروفی با دوستم قرار داشتم. طبق معمول دیر کرده بود. من خسته و بی‌حوصله به دختر مقنعه‌ای-چادری‌یی نگاه‌‌ می‌کردم که فرم‌هایی در دست داشت و هر چند دقیقه‌ آدمی رو از بین جمعیت سوا می‌کرد و باهاش مصاحبه می‌کرد و روی صفحه‌ای علامت می‌گذاشت و چیزهایی می‌نوشت. جالب اینجا بود که با تموم سختی پیدا کردن افرادی برای مصاحبه و با اینکه چندبار نگاهش به من افتاد اما از من تقاضای مصاحبه نمی‌کرد. با دقت بیشتر، متوجه شدم فقط از آقایون ریشو و زنان چادری یا مانتو مقنعه‌ای رو از بین جمعیت انتخاب می کنه. یک ربع بیست‌دقیقه بعد دیدم بیکاره و باز تا نگاهش به من افتاد نگاهشو فوری دزدید و روشو کرد اونور. گفتم: چیه؟ من نمی‌تونم به سوالاتون جواب بدم؟ با اکراه کمی اومد جلو و با تردید گفت باشه. از طرف صدا و سیما برای انتخابات آمار می‌گیریم. با لبخندی پیروزمندانه گفتم اشکالی نداره! بپرسید.(انگار کارمند صدا و سیما جرمی مرتکب شده و من با بزرگواری می‌گم اشکالی نداره)
تأخر و تقدم سوالها دقیقا یادم نیست. اما اینها رو پرسید:
- می‌دونید چه انتخاباتی در پیشه؟
- بله، انتخابات مجلس.
- فکر می‌کنید چند درصد مردم شرکت کنند؟
- بین 20 تا 30!
با نگاه شماتت‌باری پرسید چرا اینقدر کم؟
- شما بقیه سوالاتونو بپرسید لطفا.
- خوب اینم سواله دیگه،( من کله کشیدم، او ورق را از من قایم کرد) آخه هیچکی به کمی شما نگفت.
- خوب من نظرمو گفتم.
- دلیلش؟
- یه دلیلش انتخابات ریاست جمهوری سال 88ه.
- یعنی چطور؟
من با خنده: شما فکر کنید موسوی مثلا چند رأی داشت؟
- وا... چه ربطی داره؟
- الان می‌گم، شما فکر کن مثلا 13 میلیون رأی، رای کروبی و رضایی (تندتند یه چیزهایی می‌نوشت) چند تا؟ بگیریم به قول شما 5 میلیون. خود به خود 18 میلیون از رای دهنده‌ها می‌رن کنار؟
- برای چی برن کنار؟ یعنی فکر می‌کنید اصلاح‌طلبا نمی‌رن رای بدن؟
- لابد انتظار دارید با چیزهایی که پیش اومد و کشت و کشتارها و زندانی شدن رهبراشون موسوی و کروبی برن رأی برن؟
طفلک رنگ و روش پرید. اما پرسید: یعنی در حصر بودن آقای موسوی هم در رأی ندادن موثره؟
- نه پس موثر نیست!
فقط همین؟
- نخیر، شما فرض کن، خیلی‌ها می‌خوان رأی بدن و اصلا هم از کشت‌و کشتارها و تجاوزات و زندانی‌کردن‌ها ناراحت نیستن، اما کاندیدای مورد علاقه‌شون رد صلاحیت شده.
- پس بنویسم، به علت رد صلاحیت کاندیدای مورد علاقه!
- اینم بنویس لطفا: نارضایتی از وضع مملکت، گرونی‌ها، قیمت دلار و طلا، بیکاری و...
خودش حرفمو برید: آیا به اخبار صدا و سیما گوش می‌دید؟
- نه، وقتشو ندارم.
- وقتشو ندارید یا...
- اعتماد هم ندارم. کی تاحالا حرف راست شنیدیم ازشون؟
- آیا رسانه‌های خارجی مثل بی‌بی‌سی و وی‌اُ اِی در رأی ندادن مردم مؤثرن؟
- بله که مؤثرن.
- چرا؟
من با خنده- پرسیدن نداره؟ چون مردم ایران هر شب پای اخبار همین رسانه‌هان!
- من یه سری اسم می‌گم شما بگو کدوم از اینا برای رأی دادن یا ندادن رو مردم، دانشجوها تأثیر می‌ذارن: رسانه‌های داخلی، خارجی، روزنامه‌ها، روحانیون، هم‌کارها، استاد دانشگاه، هم‌کلاسی‌ها، مسجد، همسایه، مردم کوچه و بازار و...
- همه‌شون!
- مگه می‌شه همه‌شون؟
- بله، شما مثلا دختر همسایه‌تونو تو تظاهرات 88 گرفتنش و میاد تعریف می‌کنه تو زندان چی بر سرش گذشته، تو تاکسی می‌شنوید یکی از فامیلش می‌گه که از فقر کلیه‌شو فروخته، تو روزنامه می‌خونیم که دزدی و جنایت چند برابر قبل ازانقلابه، همکار تعریف می‌کنه دخترش دانشگاه قبول شده اما پول نداشته و نذاشته بره دانشگاه، روحانی تو مسجد محل تعریف می‌کنه که قناعت کنید اما پسر خودش ماشین صد یا دویست میلیونی سواره، استاد دانشگاه هم که وظیفه‌شه روشنگری کنه و همکلاسی‌ها هم که خودتون می‌دونید چیا می‌گن...
حرفمو قطع کرد... خوب ، خوب متوجه شدم...(یواش یواش داشت عصبانی می‌شد)
- شما چقدر به سلامت انتخابات باور دارید؟ خیلی زیاد، زیاد، کم، خیلی کم،
- خیلی کم!
- آیا فکر می‌کنید در انتخابات آتی تقلبی از طرف یکی از جناحها صورت خواهد گرفت.
- بله، مسلما.
- فکر می‌کنید کدوم گروه بیشترین رأی رو برای نمایندگی بیارن؟ اصولگرا، اصلاح‌طلب یا هر گروهی که خودتون اسم ببرید.
- خوب معلومه اصولگراها از توی صندوق بیرون میان!
- سوال آخر، شما می‌رید رأی بدید؟
- جوابشو خودت بهتر می‌دونی...
- همین دیگه، برای همین نمی‌خواستم باهات مصاحبه کنم. از همون اولش فهمیدم.
و پشتشو کرد و داشت می‌رفت... فکر کنم تحقیقات میدانیش جریحه‌دار شده بود.
صداش کردم و گفتم خانوم،(برگشت به طرفم)- آمار گیری اون نیست که بیای همه‌ش با همفکرای خودت مصاحبه کنی. من از اولش دیدم یه عالمه پسر دختر دانشجو و خانوم و آقای با ظاهر غیرمذهبی از جلوت رد شدن با یکیشون مصاحبه نکردی، فقط با هم‌تیپای خودتو صدا کردی. یه طرفه می‌ری قاضی و راضی برمیگردی.
بعدا می‌گید آمار گرفتیم 80 درصد مردم تو انتخابات شرکت می‌کنن. و بعد انتظار دارید بگیم تقلب نشده؟ همین مصاحبه شما با افراد شبیه به خودتون مصداق بارز تقلب در آماره...
پشت چشمی نازک کرد و یه خداحافظی کوچولو کرد و رفت.
حیف من میام با اینا مصاحبه می‌کنم والا...

بالاترین

مصاحبه انتخاباتی/ جواب‌های دندان‌شکن من به آمارگیر صدا و سیما

- در میدون معروفی با دوستم قرار داشتم. طبق معمول دیر کرده بود. من خسته و بی‌حوصله به دختر مقنعه‌ای-چادری‌یی نگاه‌‌ می‌کردم که فرم‌هایی در دست داشت و هر چند دقیقه‌ آدمی رو از بین جمعیت سوا می‌کرد و باهاش مصاحبه می‌کرد و روی صفحه‌ای علامت می‌گذاشت و چیزهایی می‌نوشت. جالب اینجا بود که با تموم سختی پیدا کردن افرادی برای مصاحبه و با اینکه چندبار نگاهش به من افتاد اما از من تقاضای مصاحبه نمی‌کرد. با دقت بیشتر، متوجه شدم فقط از آقایون ریشو و زنان چادری یا مانتو مقنعه‌ای رو از بین جمعیت انتخاب می کنه. یک ربع بیست‌دقیقه بعد دیدم بیکاره و باز تا نگاهش به من افتاد نگاهشو فوری دزدید و روشو کرد اونور. گفتم: چیه؟ من نمی‌تونم به سوالاتون جواب بدم؟ با اکراه کمی اومد جلو و با تردید گفت باشه. از طرف صدا و سیما برای انتخابات آمار می‌گیریم. با لبخندی پیروزمندانه گفتم اشکالی نداره! بپرسید.(انگار کارمند صدا و سیما جرمی مرتکب شده و من با بزرگواری می‌گم اشکالی نداره)
تأخر و تقدم سوالها دقیقا یادم نیست. اما اینها رو پرسید:
- می‌دونید چه انتخاباتی در پیشه؟
- بله، انتخابات مجلس.
- فکر می‌کنید چند درصد مردم شرکت کنند؟
- بین 20 تا 30!
با نگاه شماتت‌باری پرسید چرا اینقدر کم؟
- شما بقیه سوالاتونو بپرسید لطفا.
- خوب اینم سواله دیگه،( من کله کشیدم، او ورق را از من قایم کرد) آخه هیچکی به کمی شما نگفت.
- خوب من نظرمو گفتم.
- دلیلش؟
- یه دلیلش انتخابات ریاست جمهوری سال 88ه.
- یعنی چطور؟
من با خنده: شما فکر کنید موسوی مثلا چند رأی داشت؟
- وا... چه ربطی داره؟
- الان می‌گم، شما فکر کن مثلا 13 میلیون رأی، رای کروبی و رضایی (تندتند یه چیزهایی می‌نوشت) چند تا؟ بگیریم به قول شما 5 میلیون. خود به خود 18 میلیون از رای دهنده‌ها می‌رن کنار؟
- برای چی برن کنار؟ یعنی فکر می‌کنید اصلاح‌طلبا نمی‌رن رای بدن؟
- لابد انتظار دارید با چیزهایی که پیش اومد و کشت و کشتارها و زندانی شدن رهبراشون موسوی و کروبی برن رأی برن؟
طفلک رنگ و روش پرید. اما پرسید: یعنی در حصر بودن آقای موسوی هم در رأی ندادن موثره؟
- نه پس موثر نیست!
فقط همین؟
- نخیر، شما فرض کن، خیلی‌ها می‌خوان رأی بدن و اصلا هم از کشت‌و کشتارها و تجاوزات و زندانی‌کردن‌ها ناراحت نیستن، اما کاندیدای مورد علاقه‌شون رد صلاحیت شده.
- پس بنویسم، به علت رد صلاحیت کاندیدای مورد علاقه!
- اینم بنویس لطفا: نارضایتی از وضع مملکت، گرونی‌ها، قیمت دلار و طلا، بیکاری و...
خودش حرفمو برید: آیا به اخبار صدا و سیما گوش می‌دید؟
- نه، وقتشو ندارم.
- وقتشو ندارید یا...
- اعتماد هم ندارم. کی تاحالا حرف راست شنیدیم ازشون؟
- آیا رسانه‌های خارجی مثل بی‌بی‌سی و وی‌اُ اِی در رأی ندادن مردم مؤثرن؟
- بله که مؤثرن.
- چرا؟
من با خنده- پرسیدن نداره؟ چون مردم ایران هر شب پای اخبار همین رسانه‌هان!
- من یه سری اسم می‌گم شما بگو کدوم از اینا برای رأی دادن یا ندادن رو مردم، دانشجوها تأثیر می‌ذارن: رسانه‌های داخلی، خارجی، روزنامه‌ها، روحانیون، هم‌کارها، استاد دانشگاه، هم‌کلاسی‌ها، مسجد، همسایه، مردم کوچه و بازار و...
- همه‌شون!
- مگه می‌شه همه‌شون؟
- بله، شما مثلا دختر همسایه‌تونو تو تظاهرات 88 گرفتنش و میاد تعریف می‌کنه تو زندان چی بر سرش گذشته، تو تاکسی می‌شنوید یکی از فامیلش می‌گه که از فقر کلیه‌شو فروخته، تو روزنامه می‌خونیم که دزدی و جنایت چند برابر قبل ازانقلابه، همکار تعریف می‌کنه دخترش دانشگاه قبول شده اما پول نداشته و نذاشته بره دانشگاه، روحانی تو مسجد محل تعریف می‌کنه که قناعت کنید اما پسر خودش ماشین صد یا دویست میلیونی سواره، استاد دانشگاه هم که وظیفه‌شه روشنگری کنه و همکلاسی‌ها هم که خودتون می‌دونید چیا می‌گن...
حرفمو قطع کرد... خوب ، خوب متوجه شدم...(یواش یواش داشت عصبانی می‌شد)
- شما چقدر به سلامت انتخابات باور دارید؟ خیلی زیاد، زیاد، کم، خیلی کم،
- خیلی کم!
- آیا فکر می‌کنید در انتخابات آتی تقلبی از طرف یکی از جناحها صورت خواهد گرفت.
- بله، مسلما.
- فکر می‌کنید کدوم گروه بیشترین رأی رو برای نمایندگی بیارن؟ اصولگرا، اصلاح‌طلب یا هر گروهی که خودتون اسم ببرید.
- خوب معلومه اصولگراها از توی صندوق بیرون میان!
- سوال آخر، شما می‌رید رأی بدید؟
- جوابشو خودت بهتر می‌دونی...
- همین دیگه، برای همین نمی‌خواستم باهات مصاحبه کنم. از همون اولش فهمیدم.
و پشتشو کرد و داشت می‌رفت... فکر کنم تحقیقات میدانیش جریحه‌دار شده بود.
صداش کردم و گفتم خانوم،(برگشت به طرفم)- آمار گیری اون نیست که بیای همه‌ش با همفکرای خودت مصاحبه کنی. من از اولش دیدم یه عالمه پسر دختر دانشجو و خانوم و آقای با ظاهر غیرمذهبی از جلوت رد شدن با یکیشون مصاحبه نکردی، فقط با هم‌تیپای خودتو صدا کردی. یه طرفه می‌ری قاضی و راضی برمیگردی.
بعدا می‌گید آمار گرفتیم 80 درصد مردم تو انتخابات شرکت می‌کنن. و بعد انتظار دارید بگیم تقلب نشده؟ همین مصاحبه شما با افراد شبیه به خودتون مصداق بارز تقلب در آماره...
پشت چشمی نازک کرد و یه خداحافظی کوچولو کرد و رفت.
حیف من میام با اینا مصاحبه می‌کنم والا...

بالاترین

چهارشنبه، آبان ۱۳، ۱۳۸۸

امیدوارم13 آبان امسال روزی تعیین کننده برای جنبش ما باشد/ فردا روز دیگریست...

88
1- فردا روز دیگریست...

2- سنگ پاهای راستی هر چی سعی می کنن جنبش سبز رو هم به انحراف بکشونن و رنگ سبز رو مال خودشون کنن نمی تونن.
تنها خوبی ایجاد جنبش سبز علوی اینه که به راحتی می تونیم بالای ساختمونامون پرچم سبز نصب کنیم و مچ بند و روسری و...سبز ببندیم و به محض اخطار بگیم ما عضو جنبش سبز خودتونیم و توی دلمون به لری بگیم: اَدوما(از در عقب)

3- همیشه از یکی دو روز قبل از هر راهپیمایی سبز وضع اینترنت و اس ام اس خراب می شه.
الان تو کرج اس ام اس ها قطعه معمولا بعد از هر راهپیمایی که برمیگردم می بینم هیچی نمی شه فرستاد.
الان هم به سختی وارد ادیتور شدم
حالا این تیکه رو بفرستم . برسم به بقیه شماره ها
...

4- می گن احمدی نژاد و یاران از صبح دارن دعای بارون و رعد و برق و سیل و گردباد می خونن تا راهپیمایی فردا لغو بشه.

5- از چند روز پیش مسیرهای مختلفی برای سبزها اعلام کردن که فکر کنم معتبرترینشون:1- میدون هفت تیر به سمت خیابون طالقانی(محل سفارت آمریکا) که کروبی هم اونجا می ره و
مسیر 2- خیابان طالقانی از میدون فلسطین تا سفارته که موسوی و خاتمی می خوان اینو برن.
البته دوستان کرجی من می خوان از میدون آزادی برن دانشگاه شریف و از اونجا پیاده برن و یک عده هم از دانشگاه تهران و یه عده هم از پلی تکنیک و راه میفتن. مطمئنم به صورت خود بخودی بیشتر خیابونها سبز میشه.
کلا راهپیمایی هر چی مسیرش طولانیتر باشه برای سلامتی انسان ها مفیدتره .

6- من از دولت احمدی نژاد گله دارم چرا برای ما غیر تهرانی ها اتوبوس مجانی نمی ذاره برای شرکت در راهپیمایی های جدید.

7- من فردا هیچ شعاری نمی دم که توش مرگ باشه, مگه "مرگ بر دیکتاتوری"

8- من معتقدم که باید سفارت امریکا رو هر چه زودتر پس داد چون سفارت هر کشور جزء خاک اون کشور محسوب می شه.
به نظرم تموم اصلاح طلبا باید از کاری که کردن اظهار پشیمونی کنن.

9- فردا با خودم کلی چیز میزهای سبز می برم. گله ای هم از بعضی دوستان دارم که تو راهپیمایی ها فردگرایی می کنن و به فکر بقیه نیستن.

10- اونایی که در ادارات دولتی که رئیس احمدی نژادی دارن کار می کنن می ترسن برای فردا مرخصی بگیرن اما خیلی از ادارات دیگه خود جناب رئیس اومده یه جورایی به کارمنداش گفته هر کی فردا مرخصی چند ساعته می خواد بره اشکال نداره

یکشنبه، خرداد ۳۱، ۱۳۸۸

گور خود را می کنید!

اولش مردم راضی بودند به عوض شدن رئیس جمهور.
با امید به عوض شدن شرایط رفتیم رإی دادیم.

بعد از تقلب عجولانه و تبریک عجولانه تر رهبر, مردم خیلی محترمانه گفتند ما قبول نداریم, آرا باید بازشماری بشود. هنوز راضی بودیم, رهبر باشد, تشخیص مصلحت باشد. شواری نگهبان باشد, به جهنم! حتی آن قانون اساسی کوفتی با هزار اشکال سرجاش باشد. فقط احمدی نژاد نباشد...
خودمان سر صندوق ها بودیم خبر داشتیم حدودا هر کس چند رای آورده, پس اعتراض کردیم. تجمع کردیم. هر جا می رفتیم احمدی نژاد هم همانجا تجمع می گذاشت. با وقاحت ما را خس و خاشاک و کثافت خطاب کرد.

تجمع ها ادامه پیداکرد. این بار به گفته شهردار سه میلیون نفر در راهپیمایی مسالمت آمیز در تهران شرکت کردند . بدون یک کلمه توهین و فحش. خودشان باورشان نمی شد و باچشم های گشاد به این منظره نگاه می کردند. آخرش یکیشان تاب نیاورد و تیراندازی کرد..
.
در تلویزیون مرتب به مردم معترض اوباش و اغتشاش گر گفته می شد. تحلیل گرانی آمدند و هر چه مزخرف و دروغ از دهنشان بیرون آمد گفتند و برایمان خط و نشان کشیدند. عصبانی تر شدیم.
موبایل و اس ام اس و یاهو و فیس بوک و... به رویمان بستند روی تلویزیون های ماهواره ای پارازیرت انداختند. متحد تر شدیم.
شب ها روی پشت بام دروغ گویی و دیکتاتوری این ها را فریاد زدیم. و مجبور شدیم(علی رغم لاییک بودن بعضی هایمان) از ظلم و جور شان به خدایی که ادعا داشتند می پرستندش و از او می ترسیدند پناه ببریم و الله اکبر بگوییم.
..
برای گرفتن حقمان هر روز به خیابان رفتیم. با وقاحت گفتند اینها عامل بیگانه اند. از اوباما و سارکوزی و براون دستور می گیرند. بمب گذار و مجاهد تقلبی تراشیدند و به تلویزیون آوردند. مکالمه تلفنی تقلبی پخش کردند که مثلا زنی از انگلیس رهبری جنبش را در دست دارد.

هر چه دروغ گفتند و سعی کردند از هم جدایمان کنند متحدتر شدیم و عزممان برای گرفتن حقمان جزم تر شد. دیگر نمی توانستیم در خانه بمانیم. بهمان توهین شده بود. هر روز با همدیگر در خیابان قرار می گذاشتیم.
اما هر روز بدون دلیل مردم را به خاک و خون کشاندند. بیش از ده نوع نیروی ویژه مثل سگ هار به جان مردم انداختند.
راهپیمایی بزرگتری را تدارک دیدیم.
خیلی از روزنامه نگارها, وبلاگ نویس ها و روشنفکران شچاعی که فکر می کردند رهبری جنبش در دست آنهاست دستگیر کردند و طبق خبرها چند نفرشان هنوز زیر وحشیانه ترین شکنجه ها قرار دارند.

رهبرمان در نماز جمعه آمد به جای میانجی گری , اعتقادمان را به سخره گرفت. و با آوردن کل سپاهش از سراسر ایران خواست ارعابمان کند.
فهمیدیم ارتش 20 میلیونی بسیج که قرار بود از منافع ملت دفاع کند برای رویارویی با مردم تربیت شده اند.

رئیس نیروی انتظامی با دماغ سفیدشده از شدت ترس آمد تلویزیون برایمان خط و نشان کشید که هر کس فردا به خیابان بیاید جانش پای خودش است.
کسانی که تا به حال ملتفت نشده بودند که خیابان ها هم مثل تمام ثروت این مملکت ارث پدری ایشان است و ابراز اعتراض در آن قدغن است حالیشان شد.
خیلی هامان وصیت نامه نوشتند. خیلی هامان باورمان نمیشد رژیمی که با راهپیمایی میلیونی مردم آمده و سوار شده, بیاید روی همان مردم آتش بگشاید.
دیروز گاز اشک آور و اسید و گلوله و باتوم بود که و حشیانه بر سر و روی مردم فرود می آمد. در بیمارستان ها و درمانگاه ها هم در امان نبودیم. خیلی ها به توصیه دکترها مجبور شدند با اسم دروغین و بدون استفاده از دفترچه بیمه از شکستگی های دست و پایشان عکس بگیرند و یا بخیه شوند. تا تحت تعقیب قرار نگیرند.
چه جوان هایی را سوار وانت و کامیون کردند و تا می خوردند با باتوم زدنشان و چون در زندان دیگر جایی نداشتند با لگد از ماشین به پایین پرتشان کردند.
به زن حامله و پیرزن و پیرمرد هم رحم نکردند.
چشم ها همه از گاز اشک آور سرخ بود.
بهترین صحنه ها همکاری مردم و باز گذاشتن درهای خانه به روی معترضین و
بدترین صحنه دیدن پیکر دختر زیبای ایران, ندا در فیلم بود که اشک به چشمان همه مان آورد...
امشب الله اکبرها سوز دیگر داشت. شعار مرگ بر دیکتاتور شدت بیشتری داشت. خیلی ها بعد از الله اکبر مرگ بر رهبر هم اضافه کرده بودند... و ندا جان, ندا جان راهت ادامه دارد...
دیگر مردم فقط به عوض شدن رئیس جمهور راضی نیستند. دیگر رهبر و بقیه بالایی ها را نمی خواهند.
همه احساس انزجار و نفرت داریم از حکومتی که به روی مردم پاک کشور گلوله می ریزد.

تا آخرش با هم می مانیم. چون
"اینان هراسشان ز یگانگی ماست."
-------------

1- امیرفرشاد ابراهیمی: در اعتراضات و حضور خود در خیابانها نکات زیر را فراموش نکنید/ حتما بخوانید نکات خیلی مفیدی هستند.

2- چند ای میل به دستم رسیده که از هواداران هر سه کاندیدا موسوی و کروبی و رضایی خواستن سه شنبه دوم تیر اعتصاب کنن و سرکاراشون نرن.. خبرش نمی دونم معتبره یا نه.

3- ششمین بیانیه میرحسین موسوی
خبر دلخراش شهادت گروهي ديگر از معترضان به وقوع تقلب گسترده در انتخابات اخير، جامعه ما را در بهت و سوگ فروبرده است. تيراندازي به مردم ، پادگاني شدن فضاي شهر، ارعاب، تحريك و قدرت نمايي همگي فرزندان نامشروع قانون گريزي شديدي است كه در معرض آن قرار داريم و عجبا كه بانيان چنين شرايطي ديگران را به اين خطا متهم مي كنند. به كساني كه مردم را به خاطراظهار نظر قانون شكن ناميده اند خبر مي دهم كه بي قانوني بزرگ عدم اعتنا و نقض صريح اصل 27 قانون اساسي از سوي دولت در عدم صدور مجوز براي اجتماعات مسالمت آميز است. آيا مردمي انقلابي كه با مشابه همين اجتماعات ما و شما را از فراموشخانه هاي تاريخ ستم شاهي بيرون آوردند مورد ضرب وجرح قرار گيرند و تهديد به زورآزمايي شوند؟

اينجانب به عنوان يك هم سوگ همچنان مردم عزيز را به خويشتنداري دعوت مي كنم. كشور متعلق به شماست. انقلاب و نظام ميراث شماست. اعتراض به دروغ و تقلب حق شماست. به احقاق حقوق خود اميدوار باشيد و اجازه ندهيد كساني كه براي نااميدي و ارعاب شما مي كوشند خشمتان را برانگيزند. در اعتراضات خود همچنان به پرهيز از خشونت پايبند بمانيد و چون پدران و مادراني دل شكسته با رفتارهاي نامتعارف فرزندانتان در قواي امنيتي برخورد كنيد. در عين حال از نيروهاي نظامي و انتظامي انتظار دارم نگذارند خاطرات اين ايام لطمه هاي جبران ناپذير به روابط آنها و مردم بزند. اين كه نام و نشان شهيدان، مجروحان و بازداشت شدگان به خانواده آنها اطلاع داده نشود و آنان در سرگرداني قرار گيرند هيچ سودي در برقراري آرامش ندارد و تنها احساسات را جريحه دار مي كند. همچنين است دستگيري هاي فله اي كه تنها موجب هتك پرهيزها و برداشته شدن رعايت ها ميان فرزندان نظامي و انتظامي ملت و بدنه جامعه مي شود.
از خداوند متعال براي اين شهيدان عزيز رحمت و علو درجات مسئلت مي كنم و براي خانواده هاي داغديده شان صبر و اجر آرزو دارم.
ميرحسين موسوي
31 خرداد 1388

4- پیش بینی زیتون
پنجشنبه, نتایج واقعی آرا بعد از رسیدگی شورای نگهبان: رای احمدی نژاد 40 میلیون, موسوی 5 میلیون, رضایی ده هزار. کروبی منفی سیصد هزار

نظرها

شنبه، خرداد ۳۰، ۱۳۸۸

نکات امنیتی برای راهپیمایی فردا

فردا روز دیگری ست..
راهپیمایی فردا شنبه, 30 خرداد از میدون انقلاب تا آزادی که خوشبختانه موسوی و خاتمی و کروبی هر سه توش شرکت می کنن و شعار هم مجاز اعلام شده, بعد از قدرت نمایی زشت امروز در نماز جمعه نقطه عطفی در روند این اعتراض ها می تونه باشه.
تا حالا چه با هویج و شیرینی و کشیدن لپ و گفتن گوگولی مگولی و چه با ارعاب و کتک و باتوم و چماق و مصادره ی شعارها و مکان های تجمع خواستن بگن هری... رایتونو دزدیدیم که دزدیدیم. یه آبم روش می خوریم. به ریشتون هم می خندیم.

خودشون فکر می کردن که غرغرمون نهایت تا هفت روز بعد از انتخابات که نماز جمعه رو به امامت رهبری برگزار می کنن ادامه پیدا می کنه و از دوروز قبل اتوبوس اتوبوس و قطار قطار و هواپیما هواپیما, .... و ..... نمازگزار از روستاها و شهرهای دیگر وارد کردن که بگن بله ما این همه ایم...
فکر می کردن خفه خون می گیریم و دیگه نمی ریم رو پشت بوم شعار بدیم و می گیم. ئه... جان ِمن! رهبر هم تایید کرده؟ پس ما اشتباه کرده بودیم.
چشم دیگه می ریم می تمرگیم خونه و هیچی نمی گیم و احمدی نژاد رو می ذاریم رو سرمون!

راستش رو بگم امشب هر چه به ساعت ده نزدیک تر می شدیم, قلبم تندتر می زد. ده و پنج دقیقه هنوز سکوت مطلق بود. گفتم بیا... تموم شد. ملت ترسیدن. اما وقتی اولین الله اکبر رو شنیدم می خواستم از رو بام مون پرواز کنم برم ببوسمش....
بعد یهو ملت چنان الله اکبری گفتن که شهر می لرزید. تا یازده و نیم ادامه داشت.
تازه, شعارهای تندتری هم اضافه شده بود.

اینطور هم که از ظهر به بعد می شنوم همه می خوان به راه پیمایی فردا بیان.

امیدوارم راهپیمایی فردا اتفاقی نیفته. ولی چون قراره شعار بدیم و چون ممکنه حزب اللهی ها و بسیجی هایی که از اقصی نقاط ایران اومدن هنوز تهران مونده باشن. بهتره نکته ای امنیتی رو در نظر بگیریم.
حتما با دوسه نفر دوست و آشنا بریم و اگه تنها بودیم همان اوائل اسم و شماره ی خود و خانواده مون رو به کسی که به او اطمینان داریم بدیم. تا آخر ِشب همدیگر را چک کنیم.
یکی از بدترین وضعیت ها گم کردن یکی از اعضای خانواده ست. که نمی دونیم چی به سرش اومده. گرفتنش, بلایی سرش اومده و یا خدای نکرده زبونم لال...
من شنیدم هنوز خانواده هایی هستن که دنبال فرزند گمشده شون که در راهپیمایی های قبلی شرکت کرده, می گردن و کسی ازشون خبری نداره.
سعی کنیم از هم جدا نشیم.
بعد از تموم شدن راهپیمایی با هم سوار اتوبوس و وسائل نقلیه عمومی بشیم و از سوار شدن به ماشین های مشکوک خودداری کنیم.
بیشتر از خیابون های شلوغ تردد کنیم و بدون اطمینان از اینکه تعقیب نمی شیم وارد کوچه های خلوت نشیم.
نیروهای امنیتی رو تحریک نکنیم. بخصوص وقتی تعدادمون کمه.
اون های قوای بدنیشون کمه حتی الامکان زیاد جلوی نیروهای انتظامی نرن. چون در صورت حمله ممکنه جان افراد دیگه برای نجاتشون به خطر بیفته.

ااین روزها تحاد بین مردم اشک شوق به چشم آدم میاره.
دیگه کسی کاری نداره کی سلطنت طلبه, کی سوسیالیست, کی پولدار و کی فقیر همه دست به دست هم دادن.
موارد زیادی از بچه های بسیجی بخصوص سهمیه های دانشگاه آزاد دیدم که به طرف مردم روی آوردن.
و با چشم خودم کسایی رو دیدم که به احمدی نژاد رای دادن اما از شامورتی بازی های حکومت شدیدا" احساس شرم و خجالت می کنن.


آفرین به سینماگران غیور که اصلا کوتاه نمیان....

سایت خرداد 88 برای اطلاع رسانی
سایت حامیان موسوی در کرج

من این روزها تو ذهنم خیلی با احمدی نژادحرف می زنم و نصیحتش می کنم می دونم بعضی شما هم ممکنه همین وضعیت رو داتشه باشید. شاید هم به قول مشهدی ها من خُل رفتم و خودُم خبر ندارُم.

پیشنهاد می کنم هر کدوممون(اعم از بلاگر و غیر بلاگر) یک نامه برای احمدی نژاد بنویسیم و حرفامونو بهش بزنیم. بعد در یک جا (مثلا وبلاگ) جمعش کنیم و آدرسشو براش بفرستیم.
موافقید؟

لینک در بالاترین

جمعه، خرداد ۲۹، ۱۳۸۸

در صورت پافشاری رژیم بر تقلب, در آینده چه تحریمی بکنیم ما...

1- اگه ما نتونیم تو این روزا حقمونو بگیریم. مطمئنم که در انتخابات بعدی یکی از بزرگترین تحریم ها در دنیا رو داشته باشیم و شاید فقط همون پنج میلیون و ششصد هزار نفر رای بدن. تازه اگه نصفشون تا چهار سال دیگه پشیمون نشده باشن. اون دو میلیون هم کسانی خواهند بود که منافع مادیشون با رژیم گره خورده.
من مرده شما زنده
(البته دور از جون)

2- لطفا اخبار صحیح و از منابع موثق در مورد راهپیمایی ها رو در نظرخواهی بگذارید.
خیلی خوشحالم که راهپیمایی طرفداران کروبی در نماز جمعه لغو شد. مگه هنوز محمود متوهم رو نشناختیم که همه چیزو این روزا به حساب خودش می گذاره!
شنبه ساعت 4 میدون انقلاب

امیرفرشاد ابراهیمی 3-: سرکوبگران را از روی لباسشان شناسایی کنیم... دستش درد نکنه.


4- عکس سه شهید روزهای اخیر... آدم دلش آتیش می گیره.


5- ضرغامی باید خجالت بکشه
از شجاعت هنرمندا بخصوص بازیگرها و کارگردان ها خیلی خوشم اومد هم قبل از انتخابات بیانیه دادن و هم بعدش. سفت و سخت هم پای موسوی وایسادن. تعجبم از کارمندای صدا و سیماست که چطور بیشرمانه هر روز میان صداشونو می ندازن پس کله شون و خبرای دروغو به خورد ملت می دن. از نجف زاده بگذریم (بر او حرجی نیست) از حیاتی که نشریات اصلاح طلب اینقدر براش سر و دست می شکستن توقع نداشتم. در واقع حالم بهم خورد. بعدش چند تا هم مصاحبه الکی منشون می دن که مردم بیزارن از اوباش.
مثلا امروز با چند مغازه دار مصاحبه کردن که می گفتن به خاطر اعتشاشگران فروشمون کم شده.در حالیکه مردم گر و گر از جلوی مغازه شون رد می شدن همچین زانوی غم به بغل گرفته بودن که انگار کشتی هاشون غرق شده بود.
یعنی تو صدا و سیما یه کارگردان, یه مجری, یه فیلمبردار یه صدابردار آدم پیدا نمی شه که بگه من نون دروغ نمی خورم.
بازم گلی به گوشه جمال 150 استاد دانشگاه شریف.

6- هیچوقت در زندگیم به یاد ندارم تلویزیون اینقدر فیلم سینمایی پشت سر هم پخش کرده باشه.
که مثلا مردمو تو خونه نگه داره. ولی کی گول می خوره!
گاهی هر 5 کانال با هم دارن فیلم نشون می دن و از آخوند خبری نیست.

7- روزای مناظره کامپیوترم خراب بود. خیلی حرفا داشتم بزنم. به خصوص سر فیلم های انتخاباتی.
خیلی از چیزهایی که در مورد نوع فیلمبرداری و صدا برداری و شات ها می خواستم بگم محسن مخملباف تو وی او ای گفت و حسابی کفرم در اومد که چرا من اول نتونستم بگم(سی با هم شاهده)
از اینکه قبلا با محسن رضایی اون شوخی رو کرده بودم متاسفم.(عمو جغذ شاخدار)
تو مناظره ها از شخصیتش خوشم اومد. نمی گم رئیس جمهور خوبی می شد. اما صداقتش و خونسردیش و جنتلمنیش حسابی تحت تاثیرم قرار داد.
مطمئنم بالای سه چهار میلیون رای آورده.

8- کروبی هم به نظرم رئیس جمهور خوبی نمی شد. اینو هر کی از نزدیک باهاش حرف زده باشه متوجه می شه. از بس به حاشیه ها می پردازه.. درسته حرفای خیلی بهتری از بقیه می زنه(نه تو مناظره ها... تو مصاحبه هاش و روزنامه ش.. فیلم انتخاباتیش هم مزخرف کامل بود) اما به نظرم ضمانت اجرایی نداره. در ضمن ممکن بود همه ش توجیه کنه که چرا نداره.
اما از اینکه بیشتر از همه در این انتخابات مغضوب واقع شد خیلی ناراحت شدم.
برای جمهوری اسلامی خیلی شرم آور بود که رای هاشو 300 هزار اعلام کرد.

9- فکر کنم این انتخابات برای مردم و برای رژیم یک نقطه عطف باشه و شروع تغییرات بسیاری که در کتاب های تاریخ حتما خواهند نوشت و بچه هایمان برای بچه هایشان با آب و تاب تعریف خواهند کرد .

فقط خدا کنه کشته کمتر بدیم!


10- اگه دوست دارین گوگل لوگوشو یه روز برای کمک به مردم ایران برای انتخابات اخیر عوض کنه امضا کنید.

11- شهید حاج امینی...
این هم یک عکس تاریخی برای ضرغامی که از صدا و سیمایش امروز داشت نوحه "یاد امام و شهدا" پخش می کرد!

12- عکس هواداران دکتر در ونزوئلا. را در زیر ببینید..
.ما یک نفر را دوست داشته باشیم عکسشو روی قلبمون می ذاریم. اینها کجاشون:)
زیتون دات کام

رژیم لاغری تضمینی بدون قرص و دارو



امروز که می خواستیم برویم بیرون, بعد از پوشیدن مانتو شلوار, دیدیم ای وای... تنبانمان دارد از پایمان می افتد. گفتیم شاید دکمه اش افتاده. مانتومان را زدیم بالا دیدیم نخیر!
گفتیم شاید چون جنسش کشی است یک سایز کش آمده. یک شلوار دیگر پوشیدیم. دیدیم بعله! مایی که در این یکی دوسال خودمان را کشتیم تا چند کیلوی ناقابل را از دست بدهیم, برای مثال رژیم دکتر کرمانی گرفتیم , کلی نخورایی کشیدیم, هرچند اولش 5 کیلو لاغر کردیم اما بعدش با اجازه ی شما 7 کیلو اضافه کردیم. کلاس ورزش تضمینی رفتیم روزی دوساعت سخت با دستگاه کار کردیم, کلی عرق ریختیم 6 کیلو کم کردیم اما بعد از منع کردن دکتر به ورزش سخت به خاطر کمردرد و دست درد و پادرد یکهو بعد از چند روز وزنمان زرتی آمد سر جای اول.زحمت کشیدیم, روزی هشت کیلومتر پیاده روی کردیم, اما هیچ فرقی نکردیم که نکردیم, حالا بدون اینکه اصلا متوجه بشویم یا گرسنگی بکشیم کلی سایز و وزن کم کردیم. گفتیم درست است که این روزها هیچکس به فکر هیکل میزان و رژیم لاغری نیست ولی خوب این مسئله با سلامت جامعه سرو کار دارد وما هم عاشق و چاکر و خواهان سلامتی مردم جامعه . وظیفه مان است تجربیاتمان را بدون هیچگونه چشمداشتی(!) در اختیار عزیزانمان بگذاریم:

1- از یک هفته قبل از انتخابات هر شب به جای دیدن سریال های مبتذل تلویزیونی و خوردن حرص با طعم چیپس و پفک, می رفتیم میدان محل و فریاد می زدیم: دکتر برو دکتر, احمدی بای بای و اتل متل توتوله دیکتاتور کوتوله. کلی با احمدی نژادی ها سربه سر می گذاشتیم و" ای ول ای وله, ای ول" می گفتیم و می خندیدیم. گاهی هم با شعارها کف می زدیم. خودتان می دانید که خندیدن, داد زدن و کف زدن باعث از بین رفتن چربی های دور قلب, گردن و کمر می شود.

2- بقیه اوقات چه در محل کار چه در محله و چه در خانه همه ش بحث سر شرکت کردن یا نکردن در انتخابات بود و انرژی فراوانی مصرف می نمودیم. و می دانید با دهن پر اصلا نمی شود بحث کرد.

3- هر روز پیاده به دنبال خرازی فروشی و پارچه فروشی هایی که روبان و پارچه رنگ سبز سیدی داشتند می گشتیم و همه را می خریدیم و می بردیم خانه.

4- شب ها مشغول تلفن بازی و قرار با دوستان و بریدن روبان اندازه مچ دست و شال و سربند می شدیم واصلا وقت نمی شد احوالی از یخچال بپرسیم.

5- از صبح روبان ها و شال ها ی آماده را می بردیم در ستادهای موسوی و شب در خیابان بین مردم پخش می کردیم.

6- روز انتخابات از صبح تا دوازده شب به این حوزه و به آن حوزه سر می زدیم و از اینکه همه با انگشت هایشان برایمان وی هوا می کردند, ذوق می کردیم.
از اینکه احمدی نژاد حتما می رود خوشحال بودیم و تنها ناراحتی مان این بود که تا دو ماه دیگر که قرار است رئیس جمهور عوض شود چه طوری تحملش کنیم!(ما رو باش)

7- ساعت یک نصفه شب که رسیدیم خانه و شنیدیم اولین صندوق هایی که باز کردند اسم احمدی نژاد از تویش درآمده اشتهایمان پاک کور شد و تا شش و هفت صبح مرتب دق خوردیم!

8- دقیقه به دقیقه از چگونگی اعلام آراء حالت تهوع بهمان دست می داد و معده مان تیر می کشید. پنداری از تجاوز به رإی هایمان همه حامله شده بودیم و ویار کرده بودیم.

9- صبح نه تنها ما که همه ملت و حتی شهرها آبستن(!) شده بودند. همه صبحانه نخورده گیج و ویج و بهت زده همدیگر را نگاه می کردیم. همه مان می دانستیم شهر واقعا آبستن حوادث شده و انتظار زایمان زودرس داشتیم.

10- نگاه کردن به تلویزیون جمهوری اسلامی بعد از انتخاب زوری احمدی نژاد و سخنرانی های تهوع آور برایمان عذاب الیم بود و نصف گوشتمان را آب کرد.

11- شب که از بهت خارج شدیم, همه به خیابان ها ریختیم و تظاهرات نمودیم و داد زدیم: تقلب, 1 درصد, دو درصد نه 53 درصد. رأی مارو دزدیدن, دارن باهاش پز می دن . نه سازش نه تسلیم نبرد با دروغگو. پلیس و لباس شخصی ها کلی دنبالمان کردند, گشنه تشنه کلی دویدیم, و دوباره به آنها یورش بردیم. و با حمله دوباره آنان باز از دستشان فرار نمودیم. کلی باتوم نوش جان کردیم.

12- خدا خیرشان بدهد, موسوی و کروبی و رضایی سازش نکردند و برایمان راهپیمایی گذاشتند. شما فکرش را بکن از انقلاب تا آزادی, از هفت تیر تا میدان ولی عصر, از ونک تا صدا و سیما و... پیاده گز کنی, نه آبی نه غذایی . آن هم در این هوای گرم.

13- شب ها را بگویید! شب ها را عشق است. هرشب شام نخورده می رویم روی پشت بام. ماشالله همه همسایه ها هستند. حتی آن هایی که قبلا سایه هم را با تیر می زدند, زری خانم که به خاطر مبل های استیل کهنه شمسی خانم برایش پشت چشم نازک می کرد. و کمال آقا که به خاطر پارک در پارکینگش روی زانتیای قسطی منوچهر خان با کلید خط کشیده بود. حالا همه با هم آشتی کرده اند و به هم تعارف می کنند که چه کسی اولین الله اکبر را بگوید. بیشتر از نیم ساعت با صدای بلند الله اکبر می گوییم. صدای منوچهر خان که تازه از سفر حج آمده از همه بلندتر است و آقا کمال که در عمرش نمی دانسته سیاست را با چه "س"ای می نویسند,به او ای ول می گوید.
. دانشجوها و دانش آموزان ساختمان به بزرگترها غر می زنند که چرا اینقدر زود خسته می شوید و صدایتان می گیرد. شمسی خانم می گوید برای فردا شب شیر و نشاسته می جوشاند می آورد و قربان صدقه پسر صدا کلفتش می رود.
بعد از الله اکبر, حدود دوساعت دیگر همگی روی پشت بام می مانیم و خبرهای دست اول را به هم می دهیم و نسخه ی احمدی نژاد و... و یارانش را به نحو احسن می پیچیم! بچه های کوچک با هم خاله بازی و احمدی نژاد بازی می کنند و سر تعداد کشته هایی که از پدر و مادرشان شنیده اند بحث می کنند.
با اهالی ساختمان های دیگر از دور بای بای می کنیم و قرار شب های بعد را می گذاریم.

14- بعد از قطعی اس ام اس ها, و پارازیت انداختن روی کانال های ماهواره ای بی بی سی فارسی و وی او ای صدای آمریکا, و فیلتر شدن سایت های موسوی و هر چه سایت به درد بخور برای این روزهاست. آخرین خبرها را تا کسی نخوابیده با تلفن به هم می دهیم(امیدوارم این یکی را ازدستمان نگیرند) و از مکان راهپیمایی روز بعد با خبر می شویم .

15- شب روزنامه به دست خوابمان می برد.

با این وضع , گوشت به بدن می مونه؟ نه والله
چربی به بدن می مونه؟ نه بالله!
همه با هم:
گوشت به بدن می مونه؟ نه والله!
چربی به بدن می مونه؟
چی؟
نه بالله...

لینک در بالاترین















کلیه عکس ها با موبایل در روز راهپیمایی دوشنبه 25 خرداد از انقلاب تا آزادی گرفته شده. به جز آخری که ورزشگاه انقلاب کرج است.
عکس اول
و عکس سوم برای من نمیان. برای شما چطور؟

----
چند روزیه که بی بی سی فارسی رو نمی تونیم بگیریم. یکی بهم گفت که چون ما دیشمون 90 سانتیه پارازیتی که ایران روش می فرسته اثر می کنه و دیش 120 سانتی ها می تونن بگیرن. ما کلی به دیش بزرگا حسودیمون شد تا اینکه از امشب دلمون خنک شد و دیش 120 سانتی ها هم از امشب نمی گیرن.
یکی دیگه بهم گفت سیگنال هایی که ایران داره رو ماهواره می فرسته ثانیه ای 13 هزار پوند خرج داره. از کیسه ی باباشون که نمی دنش. از پول ما مردم بیچاره ست..

امواج تازه کانال بی بی سی فارسی
تعدادی فیلتر شکن:
زیتون دات کام

رژیم لاغری تضمینی بدون قرص و دارو



امروز که می خواستیم برویم بیرون, بعد از پوشیدن مانتو شلوار, دیدیم ای وای... تنبانمان دارد از پایمان می افتد. گفتیم شاید دکمه اش افتاده. مانتومان را زدیم بالا دیدیم نخیر!
گفتیم شاید چون جنسش کشی است یک سایز کش آمده. یک شلوار دیگر پوشیدیم. دیدیم بعله! مایی که در این یکی دوسال خودمان را کشتیم تا چند کیلوی ناقابل را از دست بدهیم, برای مثال رژیم دکتر کرمانی گرفتیم , کلی نخورایی کشیدیم, هرچند اولش 5 کیلو لاغر کردیم اما بعدش با اجازه ی شما 7 کیلو اضافه کردیم. کلاس ورزش تضمینی رفتیم روزی دوساعت سخت با دستگاه کار کردیم, کلی عرق ریختیم 6 کیلو کم کردیم اما بعد از منع کردن دکتر به ورزش سخت به خاطر کمردرد و دست درد و پادرد یکهو بعد از چند روز وزنمان زرتی آمد سر جای اول.زحمت کشیدیم, روزی هشت کیلومتر پیاده روی کردیم, اما هیچ فرقی نکردیم که نکردیم, حالا بدون اینکه اصلا متوجه بشویم یا گرسنگی بکشیم کلی سایز و وزن کم کردیم. گفتیم درست است که این روزها هیچکس به فکر هیکل میزان و رژیم لاغری نیست ولی خوب این مسئله با سلامت جامعه سرو کار دارد وما هم عاشق و چاکر و خواهان سلامتی مردم جامعه . وظیفه مان است تجربیاتمان را بدون هیچگونه چشمداشتی(!) در اختیار عزیزانمان بگذاریم:

1- از یک هفته قبل از انتخابات هر شب به جای دیدن سریال های مبتذل تلویزیونی و خوردن حرص با طعم چیپس و پفک, می رفتیم میدان محل و فریاد می زدیم: دکتر برو دکتر, احمدی بای بای و اتل متل توتوله دیکتاتور کوتوله. کلی با احمدی نژادی ها سربه سر می گذاشتیم و" ای ول ای وله, ای ول" می گفتیم و می خندیدیم. گاهی هم با شعارها کف می زدیم. خودتان می دانید که خندیدن, داد زدن و کف زدن باعث از بین رفتن چربی های دور قلب, گردن و کمر می شود.

2- بقیه اوقات چه در محل کار چه در محله و چه در خانه همه ش بحث سر شرکت کردن یا نکردن در انتخابات بود و انرژی فراوانی مصرف می نمودیم. و می دانید با دهن پر اصلا نمی شود بحث کرد.

3- هر روز پیاده به دنبال خرازی فروشی و پارچه فروشی هایی که روبان و پارچه رنگ سبز سیدی داشتند می گشتیم و همه را می خریدیم و می بردیم خانه.

4- شب ها مشغول تلفن بازی و قرار با دوستان و بریدن روبان اندازه مچ دست و شال و سربند می شدیم واصلا وقت نمی شد احوالی از یخچال بپرسیم.

5- از صبح روبان ها و شال ها ی آماده را می بردیم در ستادهای موسوی و شب در خیابان بین مردم پخش می کردیم.

6- روز انتخابات از صبح تا دوازده شب به این حوزه و به آن حوزه سر می زدیم و از اینکه همه با انگشت هایشان برایمان وی هوا می کردند, ذوق می کردیم.
از اینکه احمدی نژاد حتما می رود خوشحال بودیم و تنها ناراحتی مان این بود که تا دو ماه دیگر که قرار است رئیس جمهور عوض شود چه طوری تحملش کنیم!(ما رو باش)

7- ساعت یک نصفه شب که رسیدیم خانه و شنیدیم اولین صندوق هایی که باز کردند اسم احمدی نژاد از تویش درآمده اشتهایمان پاک کور شد و تا شش و هفت صبح مرتب دق خوردیم!

8- دقیقه به دقیقه از چگونگی اعلام آراء حالت تهوع بهمان دست می داد و معده مان تیر می کشید. پنداری از تجاوز به رإی هایمان همه حامله شده بودیم و ویار کرده بودیم.

9- صبح نه تنها ما که همه ملت و حتی شهرها آبستن(!) شده بودند. همه صبحانه نخورده گیج و ویج و بهت زده همدیگر را نگاه می کردیم. همه مان می دانستیم شهر واقعا آبستن حوادث شده و انتظار زایمان زودرس داشتیم.

10- نگاه کردن به تلویزیون جمهوری اسلامی بعد از انتخاب زوری احمدی نژاد و سخنرانی های تهوع آور برایمان عذاب الیم بود و نصف گوشتمان را آب کرد.

11- شب که از بهت خارج شدیم, همه به خیابان ها ریختیم و تظاهرات نمودیم و داد زدیم: تقلب, 1 درصد, دو درصد نه 53 درصد. رأی مارو دزدیدن, دارن باهاش پز می دن . نه سازش نه تسلیم نبرد با دروغگو. پلیس و لباس شخصی ها کلی دنبالمان کردند, گشنه تشنه کلی دویدیم, و دوباره به آنها یورش بردیم. و با حمله دوباره آنان باز از دستشان فرار نمودیم. کلی باتوم نوش جان کردیم.

12- خدا خیرشان بدهد, موسوی و کروبی و رضایی سازش نکردند و برایمان راهپیمایی گذاشتند. شما فکرش را بکن از انقلاب تا آزادی, از هفت تیر تا میدان ولی عصر, از ونک تا صدا و سیما و... پیاده گز کنی, نه آبی نه غذایی . آن هم در این هوای گرم.

13- شب ها را بگویید! شب ها را عشق است. هرشب شام نخورده می رویم روی پشت بام. ماشالله همه همسایه ها هستند. حتی آن هایی که قبلا سایه هم را با تیر می زدند, زری خانم که به خاطر مبل های استیل کهنه شمسی خانم برایش پشت چشم نازک می کرد. و کمال آقا که به خاطر پارک در پارکینگش روی زانتیای قسطی منوچهر خان با کلید خط کشیده بود. حالا همه با هم آشتی کرده اند و به هم تعارف می کنند که چه کسی اولین الله اکبر را بگوید. بیشتر از نیم ساعت با صدای بلند الله اکبر می گوییم. صدای منوچهر خان که تازه از سفر حج آمده از همه بلندتر است و آقا کمال که در عمرش نمی دانسته سیاست را با چه "س"ای می نویسند,به او ای ول می گوید.
. دانشجوها و دانش آموزان ساختمان به بزرگترها غر می زنند که چرا اینقدر زود خسته می شوید و صدایتان می گیرد. شمسی خانم می گوید برای فردا شب شیر و نشاسته می جوشاند می آورد و قربان صدقه پسر صدا کلفتش می رود.
بعد از الله اکبر, حدود دوساعت دیگر همگی روی پشت بام می مانیم و خبرهای دست اول را به هم می دهیم و نسخه ی احمدی نژاد و... و یارانش را به نحو احسن می پیچیم! بچه های کوچک با هم خاله بازی و احمدی نژاد بازی می کنند و سر تعداد کشته هایی که از پدر و مادرشان شنیده اند بحث می کنند.
با اهالی ساختمان های دیگر از دور بای بای می کنیم و قرار شب های بعد را می گذاریم.

14- بعد از قطعی اس ام اس ها, و پارازیت انداختن روی کانال های ماهواره ای بی بی سی فارسی و وی او ای صدای آمریکا, و فیلتر شدن سایت های موسوی و هر چه سایت به درد بخور برای این روزهاست. آخرین خبرها را تا کسی نخوابیده با تلفن به هم می دهیم(امیدوارم این یکی را ازدستمان نگیرند) و از مکان راهپیمایی روز بعد با خبر می شویم .

15- شب روزنامه به دست خوابمان می برد.

با این وضع , گوشت به بدن می مونه؟ نه والله
چربی به بدن می مونه؟ نه بالله!
همه با هم:
گوشت به بدن می مونه؟ نه والله!
چربی به بدن می مونه؟
چی؟
نه بالله...

لینک در بالاترین















کلیه عکس ها با موبایل در روز راهپیمایی دوشنبه 25 خرداد از انقلاب تا آزادی گرفته شده. به جز آخری که ورزشگاه انقلاب کرج است.
عکس اول
و عکس سوم برای من نمیان. برای شما چطور؟

----
چند روزیه که بی بی سی فارسی رو نمی تونیم بگیریم. یکی بهم گفت که چون ما دیشمون 90 سانتیه پارازیتی که ایران روش می فرسته اثر می کنه و دیش 120 سانتی ها می تونن بگیرن. ما کلی به دیش بزرگا حسودیمون شد تا اینکه از امشب دلمون خنک شد و دیش 120 سانتی ها هم از امشب نمی گیرن.
یکی دیگه بهم گفت سیگنال هایی که ایران داره رو ماهواره می فرسته ثانیه ای 13 هزار پوند خرج داره. از کیسه ی باباشون که نمی دنش. از پول ما مردم بیچاره ست..

امواج تازه کانال بی بی سی فارسی
تعدادی فیلتر شکن:
زیتون دات کام

دوشنبه، خرداد ۲۵، ۱۳۸۸

تو این هیری ویری, نامه به احمدی نژاد...



نظرخواهی در پست پایین تر, اینو برای تغییر ذائقه گذاشتم. از بس اینروزا اعصابمون خورده.

پ.ن.
عماد بهاور از اعضای هسته مرکزی پویش «موج سوم» و رییس شاخه جوانان نهضت آزادی، علیرضا رجایی،هدی صابر، رضا علیجانی، کیوان صمیمی واز فعالان ملی مذهبی و نهضت آزادی بازداشت شدند.
روزنامه اعتمادملي توسط نيروهاي باتوم به دست لباس شخصي محاصره شده.
این پيام تلفنی از میر حسین موسوی اخذ شده است: «با توجه به ابراز نگرانی های مردم اعلام می کنم که حال اینجانب و خانواده ام خوب است و علیرغم فشارهای زیادی که از سوی مقامات کشور برای پذیرش نتیجه انتخابات ساختگی وجود دارد برای احقاق حقوق و صیانت از آرای واقعی مردم و درخواست ابطال آرای اعلام شده به وزارت کشور مراجعه کرده ام. همچنین امکان حضور در میان مردم یا هرنوع ارتباط و گفتگو با آنان از من سلب گردیده و تحت نظارت می باشم . از سوی دیگر ستاد مرکزی اینجانب نیز پلمپ شده و اعضای حزب مشارکت دستگیر شده اند. از مردم عزیز می خواهم ضمن حضور در صحنه، از هرگونه درگیری و تشنج که قطعا به نفع گروه قانون گریز و متقلب تمام خواهد شد بپرهیزند.».

تو این هیری ویری, نامه به احمدی نژاد...



نظرخواهی در پست پایین تر, اینو برای تغییر ذائقه گذاشتم. از بس اینروزا اعصابمون خورده.

پ.ن.
عماد بهاور از اعضای هسته مرکزی پویش «موج سوم» و رییس شاخه جوانان نهضت آزادی، علیرضا رجایی،هدی صابر، رضا علیجانی، کیوان صمیمی واز فعالان ملی مذهبی و نهضت آزادی بازداشت شدند.
روزنامه اعتمادملي توسط نيروهاي باتوم به دست لباس شخصي محاصره شده.
این پيام تلفنی از میر حسین موسوی اخذ شده است: «با توجه به ابراز نگرانی های مردم اعلام می کنم که حال اینجانب و خانواده ام خوب است و علیرغم فشارهای زیادی که از سوی مقامات کشور برای پذیرش نتیجه انتخابات ساختگی وجود دارد برای احقاق حقوق و صیانت از آرای واقعی مردم و درخواست ابطال آرای اعلام شده به وزارت کشور مراجعه کرده ام. همچنین امکان حضور در میان مردم یا هرنوع ارتباط و گفتگو با آنان از من سلب گردیده و تحت نظارت می باشم . از سوی دیگر ستاد مرکزی اینجانب نیز پلمپ شده و اعضای حزب مشارکت دستگیر شده اند. از مردم عزیز می خواهم ضمن حضور در صحنه، از هرگونه درگیری و تشنج که قطعا به نفع گروه قانون گریز و متقلب تمام خواهد شد بپرهیزند.».

ای جلاد ننگت باد...

1- جوان های ما را به جرم دفاع از حقیقت به قصد کشت می زنن . مغازه دارای اطراف کرکره شونو به حال نیمه بسته درمیارن تا جوون هایی که از دست نیروی انتظامی فرار می کنن راه بدن و کرکره رو بدن پایین, پلیس هم می زنه با باتوم شیشه های مغازه ها رو خورد می کنه , بعد با بی شرمی در تلویزیون جمهوری اسلامی می گن یه سری اراذل و اوباش به اموال عمومی صدمه می زنن... تف بر صدا و سیمای جمهوری اسلامی... چرا هیچ کدوم از کارمنداش به خاطر این دروغ ها استعفا نمی دهi؟







2- امروز ساعت 5 احمدی نژاد می خواد درست همونجایی که بیشترین تعداد تظاهرکننده ها رو داشت سخنرانی کنه. از قبل هم دستور داده چند تا از مهمترین خیابون های شهر تهران, یعنی خیابون هایی که به میدون ولی عصر منتهی می شن ببندن. ولی عصر, بلوار کشاورز, کریمخان و... چرا نرفت همون مصلاش؟



3- الان سه چهار روزه اس ام اس های کرج و احتمالا همه شهرها به طور کلی قطع شده.
فکر نمی کنم در دیکتاتور ترین رژیم در دنیا هم همچین کاری بکنن!


4- یکی از اس ام اس هایی که قبل از انتخابات به دستم رسید و راستش به خاطر توهین زیاد توقسمت اس ام اس هایی انتخاباتی نذاشتمش این بود:

ستاد انتخاباتی کشور اعلام کرد کلمات مخدوشی از قبیل:
میمون, کثافت, بی شعور, کوتوله, دیکتاتور, شامپانزده, بلبل درخت نارگیل, محموت, ماموت, کون نشسته, خائن , خر, الاغ, نفهم, بوزینه, گاو و... به نقع احمدی نژاد خوانده می شود.
در ضمن چون مادر احمدی نژاد در کودکی به او سفید برفی می گفته اند اوراق سفید هم به نام ایشان خوانده می شود.
در مدرسه هم چون با کوزه برای معلم ها آب می برده , به او میرآب امام حسین می گفتند که بعدا مخفف شد به میرحسین, آرای میر حسین هم هکذا.

انگار حقیقتی در این اس ام اس نهفته بود...

5-




6- خیلی جالبه بعضی تحریمی ها ازم خواستن از مردم معذرت بخوام که رای دادم. خیلی ها هم البته بهم فحش دادن.
من از رای دادن و از فعالیت هام برای میرحسن هیچ پشیمون که نیستم هیچ, خوشحال هم هستم.
حالا ما هیچی نمی گیم ها...
و دم تحریمی های عزیزی گرم که علی رغم اختلاف عقیده حالا ما رو تنها نمی ذارن !
شاعر می فرماید:
اتحاد, اتحاد, ای ملت, ما با هم متحد می شویم, تا برکنیم ریشه ی استبداد....


7- در وبلاگ بلوچ و مهشید آدرس پتیشن اعتراض به رهبران کشورهای جهان برای تقلب در انتخابات ریاست جمهوری ایران 88
رو پیدا کردم. شما هم امضا کنید لطفا


8- یادتون نره کاریکاتورهای زیبای نیک آهنگ کوثر رو در مورد انتخابات اخیر ببینید...


9- یه بچه ی دوساله هم می دونه که ده میلیون نفری که به تعداد رای دهنده های این دوره اضافه شده متعلق به تحریمی های سابقه و تقریبا همه شون به موسوی و تعداد کمتریشون هم به رضایی و کروبی رای دادن. حداقل ده میلیون از رای دهنده های حرفه ای هم به احمدی نژاد رای ندادن.
این رای ها کجا رفتن؟ متقلب ها باید هوشمندانه تر تقلب می کردن.
.تکبیر!


10- دوست عزیزی در نظرخواهی نوشته چون قراره ساعت 5 حزب اللهی ها برن میدون ولی عصر مردم هم برن اونجا. من هیچ همچین پیشنهادی ندارم چون الان اونا هارن و آماده حمله و اتفاقا منتظر اینچنین لحظه هایی هستن... جاهای دیگه الان شلوغه. مثل شهرک غرب و نزدیک های تجریش و...
هر کس خبری داره لطفا در نظرخواهی بنویسه.


11- فتو کاریکاتورهای بامزه انتخاباتی, کاری مشترک از عبدالقادر بلوچ و کریم پورحمزاوی...

12- کسی می دونه علت به هم چسبیدن تموم جمله هام چیه؟ بین هر شماره دو تا اینتر زدم بازم به هم می چسبه.

13- لینک در بالاترین

احمدی نژاد؟ چی!! هان!! صدای انقلاب شما را نمی شنوم!

1- احمدی نژاد: چی؟!! ها!!!! هر چه گوش می‌کنم صدای انقلاب شما را نمی‌شنوم.
دیشب و پریشب و پس پریشب و پس‌اون‌پریشب و پس‌پس‌اون‌پریشب رفتم بالا پشت بوم. هر چی دوربین انداختم به والله کسی رو تو خیابونا ندیدم. به پیر به پیغمبر کسی رو ندیدم. فقط هاله دور سرم کمی هوا رو روشن کرده بود و تونستم چند ضبط صوت رو پشت‌بوم‌های دیگه ببینم که داشتن نوار پخش می‌کردن. اونم نوارهای ساسی مانکن و شهرام شب‌پره و شهره صولتی...دوربینو دادم دست حاج خانوم اونم کسی رو ندید. اتفاقا باجناق‌هام هم اونجا بودن. اونا هم کسی رو ندیدن.
به علی‌آبادی گفتم ببین این سیدهای آمریکایی چطور می‌خوان خرابم کنن.

2- مدیر عامل کارخونه چیپس چی‌توز قصد داره از کسایی که لفاف چیپس رو می‌چسبونن به ماشینشون یا می‌ذارنش بغل عکس احمدی‌نژاد شکایت کنه. می‌گه آخه میمون بامزه‌ی چیپس ما که یه دروغ هم تو کارش نیست چه دخلی داره به محمود چاخان...
اما خداییش این روزا خوب فروش کرد ها... یه راننده وانت سراسر ماشینشو با جلد چی‌توز پوشونده بود.

3- این شب‌های اخیر فراموش نشدنی بود. چقدر داد زدیم و شعار دادیم و خندیدیم و رقصیدیم و با اون‌وری‌ها شوخی کردیم.
کاش انتخابات ریاست جمهوری هر سال برگزار می‌شد و هر شب مناظره بود.

4- یه اس‌ام‌اس به دستم رسیده که احمدی‌نژاد در انتخابات اخیر 288 میلیارد تومن خرج کرده.
اگه راست باشه که به نظر بعید نمی‌رسه، لعنت بهش بیاد.
شنیدم در مسابقه فوتبال دیروز بذرپاش از کیسه سایپا 60 هزار بلیت خریده و داده بسیجی‌ها. و همینطور از حق کارکنان کارخانجات مختلف برمی‌دارن و خرج تبلیغات می‌کنن. فکر می‌کنم هاشمی رفسنجانی هم که خیلی پولداره، چهار سال پیش اینقدر خرج نکرد.
5- سی‌دی دروغ‌ها و خالی‌بندی‌ها، معلق‌بازی‌ها و حق‌بازی‌های احمدی‌نژاد دست به دست می‌گرده. بعضی‌ها رو دیدم از جیب خودشون صدها سی‌دی زدن و بین مردم پخش می‌کنن. فقط سه هزارتاشو به کارگران کارخونه سایپا دادن. گرچه احمدی‌نژاد با این‌چیزا از رو نمی‌ره.

6- من فردا حتما می‌رم رأی می‌دم. دیگه این مردک برام غیر قابل تحمله. هر وقت می‌بینمش احساس کسر شأن می‌کنم.
بعد ایشالله شروع می‌کنیم از موسوی انتقاد کردن. من می‌گم فرق هست بین کسی که حرف آدمیزاد حالیشه با کسی که حالیش نیست بگید نه.
هر کس دیگری هم اینروزا می‌بینم. بخصوص کسایی که به باکره بودن شناسنامه‌شون می‌نازن(نمی‌دونم این چه اصطلاحیه بعضیا به کار می‌برن) می‌خوان برن رای بدن.


7- کرج تنها شهریه که بسیجیاش زدن تموم پوسترهای بزرگ موسوی رو پاره کردن .
اما خوب، کرج شهریه که وقتی احمدی‌نژاد خواست بیاد . علی‌رغم تبلیغات وسیع اعم از پلاکارد و اطلاعیه و رادیو کرج دم به دقیقه می‌گفت و طی یک بخشنامه به ادارات و مدارس حداقل به 200 هزار نفر دستور دادن بیان و براشون اتوبوس گذاشتن، به زور 5000 نفر جمع شد.
و کرج جاییه که وقتی موسوی اومد بدون تبلیغ 50 یا 60 هزار نفر اومدن... و همینطور سیل جمعیت به سمت ورزشگاه سرازیر بود که...
کرج تنها شهری بود که به خاطر سخنرانی موسوی اداره برقش برق اون ناحیه رو قطع کرد تا موسوی نتونه حرف بزنه و اون همه جمعیت بعد از کلی ابراز احساسات و شعار در ورزشگاه بعدش به عنوان اعتراض به قطعی برق تو خیابونا راه‌پیمایی کردن. و اونایی که در راه اومدن بودن بهشون پیوستن.
چند تا عکس از اون روز گذاشتم تو فلیکر.

8- از اون موقع‌هایی بگم که به اینترنت دسترسی نداشتم...
من از فیلم تبلیغاتی کروبی خوشم نیومد. بازتابش هم تو مردم خوب نبود. بخصوص از طرز حرف زدنش که موقع ادای حروف"ت" و "دال" زبونشو می‌بره عقب سقف دهنش، و کفی که موقع حرف زدن گوشه‌ی چپ لبهاش جمع می‌شه. بخصوص خانم‌ها خوششون نیومده بود.
می‌گن کروبی مشاوراش خوبن. اما وقتی رئیس جمهور سخنرانی داره یا با یه رئیس‌جمهور دیگه قرار داره که نمی‌تونه همه جا مشاوراشو ریسه کنه و همراهش ببره.
خودش شاید آدم خوبی باشه و بتونه مثلا رئیس مجلس یا آشتی‌دهنده بین بزرگان باشه اما برای رئیس‌جمهوری به نظر من مناسب نیست.

9- هر کس که چهار سال پیش صلاحیت احمدی‌نژاد رو به عنوان رجل تأیید کرد الهی دستش بشکنه!
واقعا تو این مملکت 70 میلیونی با این‌همه آدم فیلسوف و دانشمند و عالم و فهمیده و جنتلمن و جنتل‌زن جدا فقط باید صلاحیت این چهار تا تأیید می‌شد؟
قحط‌الرجال به این می‌گن ها....

10 هر وقت یکی با پلاکارد محسن رضایی از جلوی جمعیت سبز پوش رد می‌شد همه یک‌صدا می‌گفتن : شیرررررره!
واقعا که حسابی با خونسردی و منطق حال احمدی‌نژاد رو اساسی گرفت.


11- دیشب حدودای ساعت 11 شب تو اون هیری ویری و شعار و بوق‌بوق و صدای آهنگ، خانم سرهنگ (شوهرش سرهنگ بوده اسمش مونده رو خانمش) بعد از نود و بوقی بهم زنگ زده. صداشو اصلا نمی‌شنیدم. فقط می فهمیدم تند تند داره واسه خودش حرف می‌زنه. تو خیابونا هم جای سوزن انداختن نبود. یهو یه در باز خونه جلب توجه کرد. بی‌اجازه پریدم تو و در رو نیمه بسته کردم و دستمو گذاشتم رو اون یکی گوشم و از خانم سرهنگ خواهش کردم دوباره از اول بگه.
گفت: الهی قربونت برم زیتون! می‌دونستم تو خیلی شجاعی و سرت درد می‌کنه برای اینجور کارا.(خودش خیلی ترسوئه و بدونه یه جا شلوغه تا روزها حتی برای خرید هم بیرون نمیاد)
یه لطفی بهم بکن. با تعجب گفتم خواهش می‌کنم. بفرمایید.
خیلی جدی گفت: زیتون ، تو را به جون هر کی دوست داری روی منو زمین ننداز.... به اونایی که اومدن تظاهرات بگو حالا که همه ریختن تو خیابونا چرا فقط احمدی‌نژادو می‌خوان بیرون کنن. بگو یهو کل حکومتو جارو کنن بریزن دور. می‌دونم حرف تورو گوش می‌کنن.
گفتم خانم سرهنگ آخه ... گفت آخه ماخه نداره. بببن یه چیزی تو زندگیم ازت خواستم رومو زمین ننداز.
همین الان خودت بشو سردسته.می‌دونم زرنگی و از پیش بر میای. از همون شعارا که برای شاه می‌دادن برای اینا هم بدین و همین امشب کارو تموم کنید.
یهو صاحب‌خونه رسید و با تعجب به من خیره شد. با عجله گفتم چشم! حتما! امر دیگه‌ای ندارید؟
گفت الهی خیر ببینی. شیر مادرت حلالت باشه. پیش من یه جایزه خوب داری.
فکر کنم دیشب خانم سرهنگ شیرین‌ترین خواب زندگیشو کرده باشه:)

12- جز این شعارها اصولا هیچ شعار دیگری نمی‌شد داد. ما یه سری شروع کردیم زندانی سیاسی آزاد باید گردد و دانشجوی سیاسی آزاد باید گردد. هیچکی غیر از ما چند نفر نگفت...

13- آقا اینو بگم لات و پات هم زیاد اومده بودن بینمون... که معمولا هم می‌شدن سردسته... صداشون عین شیر غران بود.

.





جمعه، خرداد ۲۲، ۱۳۸۸

احمدی نژاد؟ چی!! هان!! صدای انقلاب شما را نمی شنوم!

1- احمدی نژاد: چی؟!! ها!!!! هر چه گوش می‌کنم صدای انقلاب شما را نمی‌شنوم.
دیشب و پریشب و پس پریشب و پس‌اون‌پریشب و پس‌پس‌اون‌پریشب رفتم بالا پشت بوم. هر چی دوربین انداختم به والله کسی رو تو خیابونا ندیدم. به پیر به پیغمبر کسی رو ندیدم. فقط هاله دور سرم کمی هوا رو روشن کرده بود و تونستم چند ضبط صوت رو پشت‌بوم‌های دیگه ببینم که داشتن نوار پخش می‌کردن. اونم نوارهای ساسی مانکن و شهرام شب‌پره و شهره صولتی...دوربینو دادم دست حاج خانوم اونم کسی رو ندید. اتفاقا باجناق‌هام هم اونجا بودن. اونا هم کسی رو ندیدن.
به علی‌آبادی گفتم ببین این سیدهای آمریکایی چطور می‌خوان خرابم کنن.

2- مدیر عامل کارخونه چیپس چی‌توز قصد داره از کسایی که لفاف چیپس رو می‌چسبونن به ماشینشون یا می‌ذارنش بغل عکس احمدی‌نژاد شکایت کنه. می‌گه آخه میمون بامزه‌ی چیپس ما که یه دروغ هم تو کارش نیست چه دخلی داره به محمود چاخان...
اما خداییش این روزا خوب فروش کرد ها... یه راننده وانت سراسر ماشینشو با جلد چی‌توز پوشونده بود.

3- این شب‌های اخیر فراموش نشدنی بود. چقدر داد زدیم و شعار دادیم و خندیدیم و رقصیدیم و با اون‌وری‌ها شوخی کردیم.
کاش انتخابات ریاست جمهوری هر سال برگزار می‌شد و هر شب مناظره بود.

4- یه اس‌ام‌اس به دستم رسیده که احمدی‌نژاد در انتخابات اخیر 288 میلیارد تومن خرج کرده.
اگه راست باشه که به نظر بعید نمی‌رسه، لعنت بهش بیاد.
شنیدم در مسابقه فوتبال دیروز بذرپاش از کیسه سایپا 60 هزار بلیت خریده و داده بسیجی‌ها. و همینطور از حق کارکنان کارخانجات مختلف برمی‌دارن و خرج تبلیغات می‌کنن. فکر می‌کنم هاشمی رفسنجانی هم که خیلی پولداره، چهار سال پیش اینقدر خرج نکرد.
5- سی‌دی دروغ‌ها و خالی‌بندی‌ها، معلق‌بازی‌ها و حق‌بازی‌های احمدی‌نژاد دست به دست می‌گرده. بعضی‌ها رو دیدم از جیب خودشون صدها سی‌دی زدن و بین مردم پخش می‌کنن. فقط سه هزارتاشو به کارگران کارخونه سایپا دادن. گرچه احمدی‌نژاد با این‌چیزا از رو نمی‌ره.

6- من فردا حتما می‌رم رأی می‌دم. دیگه این مردک برام غیر قابل تحمله. هر وقت می‌بینمش احساس کسر شأن می‌کنم.
بعد ایشالله شروع می‌کنیم از موسوی انتقاد کردن. من می‌گم فرق هست بین کسی که حرف آدمیزاد حالیشه با کسی که حالیش نیست بگید نه.
هر کس دیگری هم اینروزا می‌بینم. بخصوص کسایی که به باکره بودن شناسنامه‌شون می‌نازن(نمی‌دونم این چه اصطلاحیه بعضیا به کار می‌برن) می‌خوان برن رای بدن.


7- کرج تنها شهریه که بسیجیاش زدن تموم پوسترهای بزرگ موسوی رو پاره کردن .
اما خوب، کرج شهریه که وقتی احمدی‌نژاد خواست بیاد . علی‌رغم تبلیغات وسیع اعم از پلاکارد و اطلاعیه و رادیو کرج دم به دقیقه می‌گفت و طی یک بخشنامه به ادارات و مدارس حداقل به 200 هزار نفر دستور دادن بیان و براشون اتوبوس گذاشتن، به زور 5000 نفر جمع شد.
و کرج جاییه که وقتی موسوی اومد بدون تبلیغ 50 یا 60 هزار نفر اومدن... و همینطور سیل جمعیت به سمت ورزشگاه سرازیر بود که...
کرج تنها شهری بود که به خاطر سخنرانی موسوی اداره برقش برق اون ناحیه رو قطع کرد تا موسوی نتونه حرف بزنه و اون همه جمعیت بعد از کلی ابراز احساسات و شعار در ورزشگاه بعدش به عنوان اعتراض به قطعی برق تو خیابونا راه‌پیمایی کردن. و اونایی که در راه اومدن بودن بهشون پیوستن.
چند تا عکس از اون روز گذاشتم تو فلیکر.

8- از اون موقع‌هایی بگم که به اینترنت دسترسی نداشتم...
من از فیلم تبلیغاتی کروبی خوشم نیومد. بازتابش هم تو مردم خوب نبود. بخصوص از طرز حرف زدنش که موقع ادای حروف"ت" و "دال" زبونشو می‌بره عقب سقف دهنش، و کفی که موقع حرف زدن گوشه‌ی چپ لبهاش جمع می‌شه. بخصوص خانم‌ها خوششون نیومده بود.
می‌گن کروبی مشاوراش خوبن. اما وقتی رئیس جمهور سخنرانی داره یا با یه رئیس‌جمهور دیگه قرار داره که نمی‌تونه همه جا مشاوراشو ریسه کنه و همراهش ببره.
خودش شاید آدم خوبی باشه و بتونه مثلا رئیس مجلس یا آشتی‌دهنده بین بزرگان باشه اما برای رئیس‌جمهوری به نظر من مناسب نیست.

9- هر کس که چهار سال پیش صلاحیت احمدی‌نژاد رو به عنوان رجل تأیید کرد الهی دستش بشکنه!
واقعا تو این مملکت 70 میلیونی با این‌همه آدم فیلسوف و دانشمند و عالم و فهمیده و جنتلمن و جنتل‌زن جدا فقط باید صلاحیت این چهار تا تأیید می‌شد؟
قحط‌الرجال به این می‌گن ها....

10 هر وقت یکی با پلاکارد محسن رضایی از جلوی جمعیت سبز پوش رد می‌شد همه یک‌صدا می‌گفتن : شیرررررره!
واقعا که حسابی با خونسردی و منطق حال احمدی‌نژاد رو اساسی گرفت.


11- دیشب حدودای ساعت 11 شب تو اون هیری ویری و شعار و بوق‌بوق و صدای آهنگ، خانم سرهنگ (شوهرش سرهنگ بوده اسمش مونده رو خانمش) بعد از نود و بوقی بهم زنگ زده. صداشو اصلا نمی‌شنیدم. فقط می فهمیدم تند تند داره واسه خودش حرف می‌زنه. تو خیابونا هم جای سوزن انداختن نبود. یهو یه در باز خونه جلب توجه کرد. بی‌اجازه پریدم تو و در رو نیمه بسته کردم و دستمو گذاشتم رو اون یکی گوشم و از خانم سرهنگ خواهش کردم دوباره از اول بگه.
گفت: الهی قربونت برم زیتون! می‌دونستم تو خیلی شجاعی و سرت درد می‌کنه برای اینجور کارا.(خودش خیلی ترسوئه و بدونه یه جا شلوغه تا روزها حتی برای خرید هم بیرون نمیاد)
یه لطفی بهم بکن. با تعجب گفتم خواهش می‌کنم. بفرمایید.
خیلی جدی گفت: زیتون ، تو را به جون هر کی دوست داری روی منو زمین ننداز.... به اونایی که اومدن تظاهرات بگو حالا که همه ریختن تو خیابونا چرا فقط احمدی‌نژادو می‌خوان بیرون کنن. بگو یهو کل حکومتو جارو کنن بریزن دور. می‌دونم حرف تورو گوش می‌کنن.
گفتم خانم سرهنگ آخه ... گفت آخه ماخه نداره. بببن یه چیزی تو زندگیم ازت خواستم رومو زمین ننداز.
همین الان خودت بشو سردسته.می‌دونم زرنگی و از پیش بر میای. از همون شعارا که برای شاه می‌دادن برای اینا هم بدین و همین امشب کارو تموم کنید.
یهو صاحب‌خونه رسید و با تعجب به من خیره شد. با عجله گفتم چشم! حتما! امر دیگه‌ای ندارید؟
گفت الهی خیر ببینی. شیر مادرت حلالت باشه. پیش من یه جایزه خوب داری.
فکر کنم دیشب خانم سرهنگ شیرین‌ترین خواب زندگیشو کرده باشه:)

12- جز این شعارها اصولا هیچ شعار دیگری نمی‌شد داد. ما یه سری شروع کردیم زندانی سیاسی آزاد باید گردد و دانشجوی سیاسی آزاد باید گردد. هیچکی غیر از ما چند نفر نگفت...

13- آقا اینو بگم لات و پات هم زیاد اومده بودن بینمون... که معمولا هم می‌شدن سردسته... صداشون عین شیر غران بود.

.
2009-06-12




چهارشنبه، خرداد ۲۰، ۱۳۸۸

ایران ملتهب و شعارها و اس ام اس های انتخاباتی 88

احساس می کنم این روزا انگار رو یه بشکه باروت نشستیم. همه هیجان زده ایم. روزها تقریبا زندگی عادی جریان داره. اما از پنج و شش عصر به بعد مردم می ریزن تو خیابونا. بخصوص بعد از هر مناظره.... چهره ی شهرها دیدنیه. هر کس آرزوی خودشو تو رئیس جمهور بعدی (تو بخوان موسوی) می بینه. موسوی چی ها شهرها رو قرق کردن. شعار می دن و می رقصن...
- ای ول ای وله, ای ول. موسی تاج سره. ای ول.
موسوی تکه, ای ول. احمدی خره, ای ول...
- اتل متل, توتوله, احمدی کوتوله(بعضیا می گن دیکتاتور کوتوله)
-موسوی زلزله, محبوب هر چی دله...
- دولت سیب زمینی , نمی خوایم, نمی خوایم.
- یه هفته, دوهفته, محمود حموم نرفته.
-احمدی حیا کن, مملکتو رها کن.
- اگر تقلب نشه, موسوی اول می شه.
- احمدی بای بای...
- هر کس که کم میاره, ناموس وسط میاره.
- ایران شده فلسطین, مردم چرا نشستین.
- عمو زنجیرباف, بله, زنجیر منو بافتی؟ بله.پشت کوه انداختی؟ بله. موسی اومده. چی چی آورده؟ آزادی, اندیشه ...
- آزادی اندیشه با ریش و پشم نمی شه.(حالا نیست موسوی هفت تیغه می زنه!)
- آزادی اندیشه بی موسوی نمی شه.
- دکتر, برو دکتر...
- نه سازش, نه تسلیم, نبرد با دروغگو...
- یک یاحسین, تا میرحسین...
- بگم؟ بگو.... بگم؟ بگو... دو دوتا؟ ده تا...
- رآی من از ذهن سبزم دور نیست, بشکند هر کس که چشمش کور نیست(این شعار سختو روزی که از راه آهن تا تجریش خط سبز تشکیل داده بودن شنیدم)
- تورمو, ننه جون مهدی فهمید, احمدی باز نفهمید.
- موسوی غوغا می کنه, کروبی افشا می کنه...
هر وقت هم یه ماشین یا موتور احمدی نژادی(که پرچم ایران دستشونه) رد می شن می گن:
- هر چی جک و جواده, با احمدی نژاده.
یه ورژن دیگه ش:
- هر کی که بی سواده, با احمدی نژاده.
- احمدی بای بای, احمدی بای بای...



طرفدارای احمدی نژاد هم میان جلو خوب گوش می دن بعد میان تو شعارها هر جا موسوی داره تبدیلش می کنن به احمدی و بالعکس
- مثلا: موسوی بای بای, موسوی بای بای(غافل از اینکه میرحسین رو کار نبوده که باهاش بای بای کنن. تازه می خواد بیاد)
- آزادی اندیشه بی احمدی نمی شه.
- ای ول ای وله, ای ول. محمود تاج سره, ای ول...
- اگر تقلب نشه, احمدی اول می شه.
-یا موسوی رو مسخره می کنن: موسوی می گه چیز چیز.
- آزادی اندیشه با چیز و چیز نمی شه.
(طرفدارای موسوی هم امشب تلافی کردن و بعد از اینکه احمدی نژاد دیشب در مناظره به جای خون در رگ گفت رگ در خون. امشب خطاب به احمدی نژادی ها می گفتن تا رگ در خون ماست عنتری رهبر ماست)


اس ام اس هایی که راه به راه به آدم می رسه:
- انگشتتو تو دماغت نکن! تو با این انگشت قراره حماسه بیافرینی.
- ما بصیجیان دوکتور موحندث به اهمدی نجات رعی می دحیم! رعیص صطاد عنطباخواباط احمدی نجات در طحران(الی کردان. فارق الطهسیل عاکصفورت)
-هر موبایل, یک ستاد...
-احمدی نژاد گفت: در زمان دولت ما دوران بارداری زنان از 9 ماه به 5 ماه رسید. سندش در وزارت بهداشت موجود است...
- در پیش تو شوره زار کم آورده/ بر سرو قدت چنار کم آورده
در عزم دروغ گفتنت ای محمود/ پینوکیو هم دماغ کم آورده
- بعد از مناظره چهارشنبه شب, یک هاله زرد رنگ اطراف شلوار احمدی نژاد دیده شد.
بسی رنج دادم در این 4 سال/ وطن را بکردم همه ریده مان
محال است آبادی این سرزمین/ به کردار ثابت نمودم من این
گرم بار دیگر کنید انتخاب/ برینم به کلی به این انقلاب.
-احمدی نژاد: خدایا من دوستت دارم ولی اینجا پرونده خانومی هست به اسم مریم مقدس... بگم؟ بگم؟
- کلنگ اتوبان شهید احمدی نژاد توسط هاشمی رفسنجانی زده شد.
-سه ویرانگر تاریخ ایران: محمود غزنوی.محمود افغان. محمود احمدی نژاد...
-در پی استعمال توهم زا, احمدی نژاد موسوی را 3 نفر می دید.
- من رای نمی دهم, تو رای نمی دهی. اما او رای می آورد...
- بانو سوسانو گفت: نه جومونگ, نه تسو, فقط محموت چسو...(این بی مزه و بی وزن و قافیه بود به نطرم)
- کروبی گفت: اگه محمود تومناظره عکس زنمو رو کنه, منم عکس ننه شو رو می کنم.
- به میرحسین رای بدید. اگه این اس ام اسو حتما برای ده نفر بفرستید, امشب خواب خانمی رو می بینید. یک نفر بی توجهی کرد شب خواب احمدی نژاد رو دید.
- (بروزن شعر باز باران گلچین گیلانی) باز محمود/ با دروغ های فراوان/ می خورد از مال مردم/ می پرد برکول مردم/
یادم آید از فلسطین/ از بلندی های جولان
از دلار نفت ایران/
شرع چون شمشیر بران/ پاره می کرد مغزها را
حرف های احمقانه/ از رجایی زمانه
بشنو اینک کودک من/ مرز و بوم پاک میهن
این رئیس جمهور نادان/ کرد ویران خاک ایران...

یه اس ام اس احمدی نژادی هم برام رسید:
رنگ یا برنامه؟ به کدوم رای می دی؟ (من در جوابش نوشتم, معلومه رنگ:) )
خدائیش از شدت هیجان زده گی تا به حال بیشتر از 30 توپ روبان و سه طاقه پارچه سبز خریدم و برای مردم مچ بند و شال درست کردم...(منی که قبلا از رنگ سبز سیدی اصولا بدم میومد)
تا به حال اینقدر مردمو شاد و خوشحال و با انگیزه و امیدوار ندیده بودم.
اگر موسوی هر زمان دیگری- تو این 20 سال- کاندیدا می شد عمرا می تونست این جور محبوب شه. اما بعد از احمدی نژاد مثل یک ناجی به نظر می رسه..
از بس ادبیات احمدی نژادی, قلدر مآبی های احمدی نژادی, خالی بندی ها و دروغ های احمدی نژادی, پرروبازی های احمدی نژادی, بی منطقی های احمدی نژادی تو جامعه بخصوص بین بالایی ها رسوخ کرده بود مردم خسته شده بودن

راستی می گن تو مدرسه ها رای بدید نه تو مساجد. امکان تقلب کمتره.
2009-06-10

نظرها(80)




ایران ملتهب و شعارها و اس ام اس های انتخاباتی 88

احساس می کنم این روزا انگار رو یه بشکه باروت نشستیم. همه هیجان زده ایم. روزها تقریبا زندگی عادی جریان داره. اما از پنج و شش عصر به بعد مردم می ریزن تو خیابونا. بخصوص بعد از هر مناظره.... چهره ی شهرها دیدنیه. هر کس آرزوی خودشو تو رئیس جمهور بعدی (تو بخوان موسوی) می بینه. موسوی چی ها شهرها رو قرق کردن. شعار می دن و می رقصن...
- ای ول ای وله, ای ول. موسی تاج سره. ای ول.
موسوی تکه, ای ول. احمدی خره, ای ول...
- اتل متل, توتوله, احمدی کوتوله(بعضیا می گن دیکتاتور کوتوله)
-موسوی زلزله, محبوب هر چی دله...
- دولت سیب زمینی , نمی خوایم, نمی خوایم.
- یه هفته, دوهفته, محمود حموم نرفته.
-احمدی حیا کن, مملکتو رها کن.
- اگر تقلب نشه, موسوی اول می شه.
- احمدی بای بای...
- هر کس که کم میاره, ناموس وسط میاره.
- ایران شده فلسطین, مردم چرا نشستین.
- عمو زنجیرباف, بله, زنجیر منو بافتی؟ بله.پشت کوه انداختی؟ بله. موسی اومده. چی چی آورده؟ آزادی, اندیشه ...
- آزادی اندیشه با ریش و پشم نمی شه.(حالا نیست موسوی هفت تیغه می زنه!)
- آزادی اندیشه بی موسوی نمی شه.
- دکتر, برو دکتر...
- نه سازش, نه تسلیم, نبرد با دروغگو...
- یک یاحسین, تا میرحسین...
- بگم؟ بگو.... بگم؟ بگو... دو دوتا؟ ده تا...
- رآی من از ذهن سبزم دور نیست, بشکند هر کس که چشمش کور نیست(این شعار سختو روزی که از راه آهن تا تجریش خط سبز تشکیل داده بودن شنیدم)
- تورمو, ننه جون مهدی فهمید, احمدی باز نفهمید.
- موسوی غوغا می کنه, کروبی افشا می کنه...
هر وقت هم یه ماشین یا موتور احمدی نژادی(که پرچم ایران دستشونه) رد می شن می گن:
- هر چی جک و جواده, با احمدی نژاده.
یه ورژن دیگه ش:
- هر کی که بی سواده, با احمدی نژاده.
- احمدی بای بای, احمدی بای بای...



طرفدارای احمدی نژاد هم میان جلو خوب گوش می دن بعد میان تو شعارها هر جا موسوی داره تبدیلش می کنن به احمدی و بالعکس
- مثلا: موسوی بای بای, موسوی بای بای(غافل از اینکه میرحسین رو کار نبوده که باهاش بای بای کنن. تازه می خواد بیاد)
- آزادی اندیشه بی احمدی نمی شه.
- ای ول ای وله, ای ول. محمود تاج سره, ای ول...
- اگر تقلب نشه, احمدی اول می شه.
-یا موسوی رو مسخره می کنن: موسوی می گه چیز چیز.
- آزادی اندیشه با چیز و چیز نمی شه.
(طرفدارای موسوی هم امشب تلافی کردن و بعد از اینکه احمدی نژاد دیشب در مناظره به جای خون در رگ گفت رگ در خون. امشب خطاب به احمدی نژادی ها می گفتن تا رگ در خون ماست عنتری رهبر ماست)


اس ام اس هایی که راه به راه به آدم می رسه:
- انگشتتو تو دماغت نکن! تو با این انگشت قراره حماسه بیافرینی.
- ما بصیجیان دوکتور موحندث به اهمدی نجات رعی می دحیم! رعیص صطاد عنطباخواباط احمدی نجات در طحران(الی کردان. فارق الطهسیل عاکصفورت)
-هر موبایل, یک ستاد...
-احمدی نژاد گفت: در زمان دولت ما دوران بارداری زنان از 9 ماه به 5 ماه رسید. سندش در وزارت بهداشت موجود است...
- در پیش تو شوره زار کم آورده/ بر سرو قدت چنار کم آورده
در عزم دروغ گفتنت ای محمود/ پینوکیو هم دماغ کم آورده
- بعد از مناظره چهارشنبه شب, یک هاله زرد رنگ اطراف شلوار احمدی نژاد دیده شد.
بسی رنج دادم در این 4 سال/ وطن را بکردم همه ریده مان
محال است آبادی این سرزمین/ به کردار ثابت نمودم من این
گرم بار دیگر کنید انتخاب/ برینم به کلی به این انقلاب.
-احمدی نژاد: خدایا من دوستت دارم ولی اینجا پرونده خانومی هست به اسم مریم مقدس... بگم؟ بگم؟
- کلنگ اتوبان شهید احمدی نژاد توسط هاشمی رفسنجانی زده شد.
-سه ویرانگر تاریخ ایران: محمود غزنوی.محمود افغان. محمود احمدی نژاد...
-در پی استعمال توهم زا, احمدی نژاد موسوی را 3 نفر می دید.
- من رای نمی دهم, تو رای نمی دهی. اما او رای می آورد...
- بانو سوسانو گفت: نه جومونگ, نه تسو, فقط محموت چسو...(این بی مزه و بی وزن و قافیه بود به نطرم)
- کروبی گفت: اگه محمود تومناظره عکس زنمو رو کنه, منم عکس ننه شو رو می کنم.
- به میرحسین رای بدید. اگه این اس ام اسو حتما برای ده نفر بفرستید, امشب خواب خانمی رو می بینید. یک نفر بی توجهی کرد شب خواب احمدی نژاد رو دید.
- (بروزن شعر باز باران گلچین گیلانی) باز محمود/ با دروغ های فراوان/ می خورد از مال مردم/ می پرد برکول مردم/
یادم آید از فلسطین/ از بلندی های جولان
از دلار نفت ایران/
شرع چون شمشیر بران/ پاره می کرد مغزها را
حرف های احمقانه/ از رجایی زمانه
بشنو اینک کودک من/ مرز و بوم پاک میهن
این رئیس جمهور نادان/ کرد ویران خاک ایران...

یه اس ام اس احمدی نژادی هم برام رسید:
رنگ یا برنامه؟ به کدوم رای می دی؟ (من در جوابش نوشتم, معلومه رنگ:) )
خدائیش از شدت هیجان زده گی تا به حال بیشتر از 30 توپ روبان و سه طاقه پارچه سبز خریدم و برای مردم مچ بند و شال درست کردم...(منی که قبلا از رنگ سبز سیدی اصولا بدم میومد)
تا به حال اینقدر مردمو شاد و خوشحال و با انگیزه و امیدوار ندیده بودم.
اگر موسوی هر زمان دیگری- تو این 20 سال- کاندیدا می شد عمرا می تونست این جور محبوب شه. اما بعد از احمدی نژاد مثل یک ناجی به نظر می رسه..
از بس ادبیات احمدی نژادی, قلدر مآبی های احمدی نژادی, خالی بندی ها و دروغ های احمدی نژادی, پرروبازی های احمدی نژادی, بی منطقی های احمدی نژادی تو جامعه بخصوص بین بالایی ها رسوخ کرده بود مردم خسته شده بودن

راستی می گن تو مدرسه ها رای بدید نه تو مساجد. امکان تقلب کمتره.
2009-06-10

نظرها(80)




دوشنبه، خرداد ۰۴، ۱۳۸۸

یکی به نعل, یکی به میخ

1- جمعه عصر در پاركي جنگلي، زير درختان سرسبز، صٌم‌البكم نشسته بوديم و منظره‌ي زيباي هندوانه خوردن دو كلاغ زاغي خوشگل رو كه كم‌كم فكر كرده بودن ما مجسمه هستيم و از ما نمي‌ترسيدند تماشا مي‌كرديم كه ناگهان صداي واق واق موبايلم هم چرت مارو پروند و هم زاغي‌هاي خوشگل شكمو رو از روي نيمه‌ي سرخ هندوانه. نمي‌دونم كدوم ازخدابي‌خبري مدتی‌پیش زنگ اس‌ام‌اسم رو صداي واق واق سگ گذاشته بود و من حوصله نكرده بودم عوضش كنم.
اس‌ام‌اس از دوستي مشاركتي بود كه: امشب ساعت 9:45 يادت نره صحبت‌هاي موسوي رو از تلويزيون تماشا كني.( آخه تو تلويزيون صحبتها رو تماشا مي‌‌كنن)
تا برسيم خونه، ده بار ديگر صداي اس‌ام‌اس موبايل من و سي‌با به صدا دراومد.( سي‌با تهديد كرد صداي زنگ اس‌ام‌اسم را عوض كنم.)

در راه از جلوي ستاد موسوي كه رد مي‌شديم. يك عده جوون خوشتيپ و تي‌تيش با مچ‌بند سبز و پرچم سبز جلومونو گرفتن(یا بهتره بگم ریختن سرمون) و سر ايكي ثانيه ده‌ها تراكت و پوستر و اعلاميه و مچ‌بند سبز ريختن تو ماشين، و بعد كه رسيديم خونه ديديم آنتن ماشين رو هم به يك نوارك سبز بلند مزين كردن. در راه مي‌ديديم بعضي‌ها برامون بوق مي‌زنن و با انگشت برامون حرف وي انگليسي هوا مي‌كنن و من فكر كرده بودم حتما اونا فهميدن من چه شخصيت مهمي‌ام:) .

2- نوع فيلمبرداري (تا چند دقيقه فقط لانگ شات موسوي رو نشون ميداد. از نوع اكستريم) و دكور قرمز تند صحنه مناسب نبود.
قبلش هيچ تبليغ یا زیر نویسی براي اين سخنراني نشد و يهو بي‌هوا شروع شد. اگر همين شرايط براي بقيه كانديداها باشه كه حرفي نيست. ظلم بالسويه عدله. (من اینو چند ساعت بعد از سخنرانی موسوی نوشتم و تا حالا موفق نشده بودم برم تو ادیتورم ارسالش کنم).
اما اگه سخنراني احمدي‌نژاد رو تو بوق و كرنا كنن زشته. گرچه لازم هم نیست تو بوق و کرنا کنن اینقدر پلاکارد و عکس و پارچه‌نویسی به خاطر سفرهاش هنوز رو در و دیوار شهر هست که دیگه تبلیغ احتیاج نداره.

3- موقع قرعه‌كشي گوي‌هاي قرمز و آبي و زرد و سبز وقتي زنگنه نماينده موسوي گوي سبز رو درآورد داشت تقريبا ذوق‌مرگ مي‌شد. چون سبز نماد موسویه.
گوي قرمز به احمدي‌نژاد افتاد. و گوي زرد به كروبي كه به علت اينكه در ايران رنگ زردِ بيچاره رو زياد جالب نمي‌دونن طلايي خطابش كردن و آبي هم به جغد شاخدار رسيد. بابا از بس اين محسن رضايي گوشت‌تلخ و بد اخمه من به شوخي بهش مي‌گم عمو جغد شاخدار، وگرنه قصد جسارت ندارم.

4- چه زود اين چهار سال گذشت، يادش به خير نباشه، وقتي بين كانديداها چشممون به احمدي‌نژاد در اون ته‌مه‌هاي جدول مي‌افتاد زود ازش رد مي‌شديم و مي‌گفتيم اين يكي كه امكان نداره بشه... ولي شد و حالا... نكنه يه وقت محسن‌رضايي بياد بالا!
بعید نیست.

5- داشتم از نطق ميرحسين موسوي مي‌گفتم.
اولش خيلي صداش ضعيف بود. انگار اعتماد به نفس نداشته باشه. يه كم بايد از احمدي‌نژاد "خداي رو" ياد بگيره كه چرت و پرت‌ترين حرفا رو همچين با اعتماد به نفس و پررويي مي‌گه كه انگار حرفش استغفرالله از كتاب آسماني دراومده.
اما هر چه از نطقش مي‌گذشت موتورش روشنتر و صداش قويتر شد. بهتر بود سخنراني‌شو از آخر شروع می‌کرد:)
به شوخي به سي‌با گفتم كاش ميرحسينِ شما قبل از نطق يه پيك عرق می‌نداخت بالا يا يه كم شيشه مي‌كشيد تا از قبل گرم شه. ماشالله احمدي‌نژاد انگار تو خونش الكل خدايي داره، حيا و خجالت هيچ تو بساطش نيست.

6- ميرحسين تو نطقش اما زرنگي كرد و يكي به نعل زد يكي به ميخ.
از كارگران و زحمتكشان كه گفت اونورش از كارفرماهاو كارخونه‌دارا هم گفت. كه البته از نظر من كار درستي كرد.
تو ايران ديگه هيچ سرمايه‌داري احساس امنيت نمي‌كنه كه با خيال راحت سرمايه‌گذاري كنه. فكركن سرمایه‌دار باشی، ميلياردها دلار خرج يه كارخونه‌ي پارچه‌بافي يا لاستيك سازي يا روغن‌كشي يا قند و شكر بكني، يه عالمه كارگر و كارمند استخدام كني، از اون طرف يهو يه "آخوند" كه اصلا كارش يه چيز ديگه‌ست زرتي بياد بيشتر از نياز كشور پارچه و شكر و لاستيك و روغن و كوفت و زهرمار وارد كنه. خوب اينجوري ريده شده به هر چي توليدكننده و كارخونه‌ست.(باور كنيد براي بيان احساساتم كلماتي بهتر از زرتي و ريده شدن پيدا نكردم)

7- ميرحسين از خيلي چيزها و خيلي كَسها گفت: از هاشمي، از خميني، از خامنه‌اي، از اقتصاد، تورم، كوجك شدن سفره مردم و...
و از خيلي‌چيزها نگفت: از نبود آزادي بيان و قوانين ضد زن و دانشجوها و روزنامه‌ها و...
خوب شايد حس كرده اول بايد دل بالايي‌ها و پاييني‌ها رو به دست بياره و چيزاي كلي رو بگه بعد بره رو موضوعات جزئي(!). اميدوارم تو مناظره‌ها كمي شجاع‌تر و بي‌پرواتر و با اعتمادبه‌نفس‌تر حرف بزنه.

8- نظرخواهي پست قبليم رو باز كردم و سي‌با رو با ناراحتي صدا زدم بياد بخونه.
اون موقعي كه سي‌با وبلاگمو كشف كرد ازش قول گرفتم ديگه هرگز به وبلاگم نره. حالا نمي‌دونم تا چه حد رو قولش وفادار مونده. ازش نمي‌پرسم.
اما وقتي نظرخواهي رو مي‌خوند نديدم هيچ بپرسه مگه تو چي نوشته بودي... موقع خوندن هي با سيبيل‌هاي باروتيش ور مي‌رفت. فكر كنم اگه زير ميز كامپيوترم رو بگردم بيست بيلش اونجا ريخته.
من اونور روي مبل نشسته بودم و ظاهرا تلويزيون نگاه مي‌كردم اما نگاهشو حس مي‌كردم كه گاهي با تعجب گاهي با تآسف و گاهي بفهمي نفهمي با شماتت برمی‌گرده نگام مي‌كنه. يكي دو بار هم وقتی کامنت‌ها رو می‌خوند لبخندي كجكي روي لبهاش ديدم.
وقتی تموم کرد پرسيدم مي‌بيني چيا بهم گفتن.
گفت همه‌ش هم بد نيست. چند نفر خيلي خوب و منطقي حرف زدن.
در حاليكه سبيلهاشو مي‌كشيد بين دندوناش و مي‌جويدشون ، براي چند ثانيه به فكر فرو رفت و بعد مثلا خواست جو ناراحت كننده رو بشكنه.
چشمكي زد و گفت: تو که می‌دونی مازوخیسم چیه.
آهي كشيدم وگفتم: فكر كنم بهش دچارم...

باز به شوخي اضافه‌كرد تو شبها از آغوش گرم و نرم و امن من مياي بيرون كه بياي فحش بخوري؟
گفتم برو بابا تو هم که به فکر خودتی. همونطور كه خودتم مي‌گي همه يه جور نيستن و يه جور برخورد نمي‌كنن.
خيلي‌ها هم ايميل دادن و گفتن تو نظرخواهيم می‌ترسن كامنت بنويسن وگرنه باهام موافقن يا اونايي‌هم كه نيستن به خاطر عقيده‌مخالفمون هرگز حاضر به قطع دوستي يا تهمت زدن نيستن.

كمي راجع به بستن يا تآييدي كردن نظرخواهي حرف زديم . گفتم چند بار خواستم تاييديش كنم نشده. و اگر هم بشه فكر كنم اينجور نظرها رو هم منتشر كنم چون بالاخره عقايد آدماست نسبت به نوشته‌م و بستن نظرخواهي رو هم حرفشو نزن. اون‌جوری حس می‌کنم براي ديوار حرف مي‌زنم.
گفت اين تهمت‌هاي مزدوري يا قلم به مزد رو چطور براي خودت توجيه مي‌كني؟ اونهم از طرف دوستان چند ساله اينترنتيت(اینو خودت بهش گفتم) و فقط به خاطر اينكه عقايدشون در اين زمينه بخصوص باهات فرق داره.

براي چند ثانيه فكرم رفت به فروش تقريبا تمام طلاهاي سرعقد و كادويي كه به خاطر هزينه هاي اي دي اس ال و كامپيوتر همه‌شو يكي يكي فروختم..
فكرم رفت به اخراجم از دو كار مهم به خاطر عقايدم. و تهديدهايي كه مرتب از اول وبلاگنويسيم مي‌شدم و به اينكه وبلاگم از اولين وبلاگهايي بود كه فيلتر شد.
گفت ميبيني شدي چوب دو سر طلا؟ هم از طرف اينا تهمت بشنوي هم از طرف اونا؟
به اين فكر كردم كه چطور از اول به هيچ وجه نتونستم خودمو راضي كنم در يكي از باندهاي دنياي مجازي وارد شم و سعي كردم هويت مستقل خودمو حفظ كنم.
اصولگراها(راست‌ها) كه هيچ... به خونم تشنه‌ن. اصلاح‌طلبا چون هميشه بهشون انتقاد دارم باهام خوب نيستن.
مخالفان حكومت هم چون روش بيشترشون رو نمي‌پسندم و تووبلاگم انتقاد ميكنم همه به نوعي باهام چپن.
ما هستيمي‌ها يه جور، سلطنت‌طلبها چون فكر مي‌كنم ديگه در ايران ديگه پادشاهي نمی‌شه ، جور ديگه، اكثريت‌ها يا براندازهاي نرم يه جور اقليتها و براندازهاي سخت يه جور، توده‌ايها جور ديگه. حتي با اينكه فمينيستم و در اين راه فعاليت‌زيادي دارم چون به بعضياشون انتقاد كردم اونا هم سعي مي‌كنن يه جورايي برام بزنن.
به سي‌با گفتم انگار شعار من شده:
هزار دشمن كم و يك دوست بسيار است...
من مي‌خوام فقط خود زيتون باشم نه كپي ديگران اما انگار ديگران بيشتر كپي و طوطي مي‌پسندن.
خيلي حرفا زديم. حس كردم سي‌با دلش برام ميسوزه و اين اصلا احساس خوبي نيست.

آخرش به شوخي سبيلشو تاب داد و گفت تا يه مدت فقط به وبلاگ عباس آقا سر م‌يزني و تو نظرخواهيت فقط كامنت‌هاي عباس‌آقا رو ميخوني و جواب ميدي.
خنديدم گفتم بهش می‌گم!

9- حسن آقا تا به حال دو پست انتقادي در موردم نوشته:
روانشناسی سوتین، G-string و انتخابات آخوندی!
و
خواب خرگوشی 8تون خانم
در اولي منو چنان آدم هوشمند و زيركي نشون داده كه با شماره‌بندي‌های توطئه‌آمیز و هدف‌مند خواننده رو به سمت مشروعيت دادن رژيم جمهوري اسلامي سوق ميدم(جل‌الخالق) كه خواننده متوجه نمي‌شه(توهين به خواننده‌هاي وبلاگم) و منو مقايسه كرده با حسين درخشان كه چون او يهو كون برهنه مي‌پره وسط معركه از همه فحش مي‌خوره اما من با ناز و عشوه طوري استريپ‌تيز مي‌كنم كه خواننده ناخودآگاه به جمهوري اسلامي اعتقاد پيدا ميكنه!(اگه بد فهميدم بگو بد فهميدي خسن‌آقا)
بقیه‌شو اونور می‌نویسم... روی ادامه مطلب کلیک کنید لطفا

اون دفعه من به جز كامنتي كه براش نوشتم ديگه عكس‌العملي نشون ندادم. يعني وقتي ديدم در نظرخواهيش كسي جز توهين حرفي نداره قضيه رو رها كردم. حرف زدن نتيجه نداشت.
اصلا آدم به کجا از تهمت‌های بلاگرها شکایت کنه؟ جز تو وبلاگ خودت؟
فقط تازگي كه باز به اين لينك مراجعه كردم(خود حسن آقا در بالاترين بهش لينك داده بود) ديدم "دختري جوان" در كامنتش يكي از حرفهاي دل منو زده:
حسن آقای عزیز من میخواهم 2 خط در مورد زیتون بنویسم که بدانی تمام بلاگرهایی که در ایران همزمان با او شروع به نوشتن کردند گرچه هیجوقت محبوبیت او را نداشتند اما همه خود را از بابت معروفیت نصفه نیمه شان به جایی رساندند. از پیدا کردن شوهر در خارج بگیر تا گرفتن بورسیه و پناهندگی که خودت بهتر میدانی چه کسانی را میگویم. کافی بود زیتون هم هویتش را کمی بر ملا میکرد یا در فلان و بهمان تظاهرات به همه اعلام میکرد که من زیتونم اونوقت به جای زندگی با سیبا در کرج الان داشت با یک آقای پولدار و سیتزن آمریکا کنار استخر ویلایش در فلوریدا یا هر جای دیگری آفتاب میگرفت و برنامه شبش را با صدای آمریکا دوره میکرد. بد نیست کمی منصف باشیم. از اصول دموکراسی که من و شما آن را میخواهیم همین است که به یکدیگر احترام بگذاریم و برای هم راه و روش زوری تعیین نکنیم.
راستش من خودم اول که آمدم خارج و دیدم مدرکم را قبول نمیکنند و بعدتر که دانستم زمان همان خاتمی دیوث همین مدرک معتبر بوده کلی به خودم فحش دادم که چرا نرفتم به رفسنحانی رای بدهم! البته آن موقع عصبانی بودم و الان هم میگویم که رای نمیدهم اما زیتونی که باید هر روز مرغ و گوشت تهیه کند و بی برقی بکشد و هزار مشکل دیگر حق دارد فکر کند که زمان خاتمی یا شیخ فسنجان این مشکلات نبود پس به انها رای بدهد فقط چیزی که در نظر نمیگیرد این است که رای او اصلا شمرده نمیشود و هرکس قرار باشد از صندوق در میاید! خاتمی هم برای این انتخاب نشد که مردم به او رای دادند برای این انتخاب شد که بیاید و جان تازه ای به جمهوری اسلامی ببخشد و عمر آن را که رو به پایان بود درازتر کند.
اين قضيه رو راست گفته دختر جوان. من از طرف خيلي كشورها دعوت شدم: آلمان، آمريكا، فرانسه، سوئد، سويس، پرتغال و...
چه براي بورسيه شدن و چه پناهندگي و چه مثلا براي داوري مسابقه دويچه وله با پول بليت و اقامت و... چندين بار براي مصاحبه با وي‌او اي صداي آمريكا، راديو فردا، و راديوهاي مقيم سوئد و سویس و خيلي از كشورهاي اروپايي ديگه دعوت شدم و هرگز قبول نكردم.
درحاليكه مي‌دونيد يه عده اصلا به خاطر همين پناهندگي چطور به عسس گفتن منو بگير و با يكي دوروز دستگيري حالا دارن در يكي از بهترين دانشگاه‌هاي خارج دارن درس مي‌خونن و كار مي‌كنن.
براي مصاحبه يا كار در كلي از نشريات داخلي هم دعوت شدم و نرفتم..
تقريبا هيچ‌وقت وسوسه نشدم كه قبول كنم. چون از اولي كه تصميم گرفتم مستعار بنويسم پي اين رو به تنم ماليدم كه من با خرج شخصي خودم عقايدم رو با ديگران در ميون بذارم. البته تازگي‌ها به اين نتيجه رسيدم كه تا حدودي اشتباه مي‌كردم و چه عيب داره آدم با نوشتن (و اما نه با فروختن عقايدش) پول در بياره.

10- كساني كه در اينترنت به راحتي به ديگران تهمت مي‌زنن و ديگرانو نسيت به هم بدبين مي‌كنن اتفاقا بهترين خدمت رو به حكومت مي‌كنن. چون خود حكومت هميشه در پي تفرقه انداختن بين بلاگرها بوده و در اين راه زحمت و پول زيادي داره خرج مي‌‌كنه. خوب اگه اين كار به دست خود بلاگرها اتفاق بيفته چه بهتر از اين ...
قديما مي‌گفتن فلاني آب به آسياب امپرياليسم مي‌ريزه. حالا اينا آب به آسياب جمهوري اسلامي مي‌ريزن به اسم مبارزه با جمهوری اسلامی.

11- حسن‌آقاي عزيز
خوبه منم به شما بگم شماها چرا سي‌سال پيش انقلاب كردين و بعد خودتون رفتين(نمي‌گم در رفتين، مهاجرت كردين) و ما رو انداختين تو چنين هچل و بدبختي بزرگي؟ که تازه بیایید بگید چه‌جوری درستش کنیم و چه جوری نکنیم. اگه شما بلد بودین همون سی‌سال پیش درست انجامش می‌دادین:)
اما من هرگز اينو نمي‌گم. انقلاب اون موقع لابد يه ضرورت تاريخي بوده و ما هم داريم سعي مي‌كنيم اشتباه بعدي شما رو كه گذاشتين ميوه‌چينها بيان دست‌رنجتونو ببرن درست كنيم.
يه سوال هم مي‌تونستم تمام اين هفت سال بلاگريم از شما بپرسم. شما كه ايران زندگي نمي‌كنيد چطور هيچوقت حاضر نشدين با اسم اصلي مطلب بنويسيد.
جوابتونو مي‌دونم. چون گاهي مي‌آييد به ايران و به اقوام سر مي‌زنيد. و من احترام مي‌ذارم به اين كارتون.

12- اصلا ول كنيم اين چيزها رو. ما بلاگرها تقریبا همه هم‌هدف هستیم و نباید به جون هم بیفتیم.
بريم و گذرگاه شماره جديد رو بخونيم ...

13- يه جو انصاف و مروت و انسانيت براي اونايي كه به سادگي به ديگران تهمت مي‌زنن آرزو مي‌كنم.

14- قدر آقای ابطحی رو باید بدونیم که جواب تمام انتقادها رو هم دوستانه می‌ده. فکر می‌کردم اگر حسن‌آقا آخوند بود جواب انتقاد‌های تند و تیز ما رو چه‌جوری می‌خواست بده.

15- تا به حال چند نفر با ای‌میل از من پرسیدن چطور می‌شه فرزند خوانده گرفت و یا یه خیریه مطمئن بهشون معرفی کنم تا خرج یه کودک نیازمند رو بدن. یا برای من بفرستن بدم. من راستش تابه‌حال نتونستم با جرأت بگم کدوم خیریه پول رو تمام و کمال به اون نیازمند می‌رسونه.(من و چند نفر آشنا مستقیما کمک‌های هر چند ناچیزمونو به دو خانواده می‌کنیم که براشون کافیه.)
چند ماه پیش زن زمینی در ای‌میلش نوشت که با اینکه از طریق کمیته‌امداد فرزند خوانده گرفته اما کاری کرده که شماره حساب مستقیم و آدرس خونه‌ی بچه رو بهش بدن . من ازش خواهش کردم ماجراشو بنویسه که نوشته.

16- کریم پ. در وبلاگ آینده ما در مورد نوشته‌ی من و جواب حسن‌آقا نوشته:
زیتون نازنین هم در این هیاهو مشکل عظمی را در ایرانیان خارج از کشور پیدا کرد و آنها را نشانه رفت! هیچ اشکالی هم ندارد, زیتون نظر خود را گفت. خسن آقا هم مجالش نداد! کلا توصیه نمیکنم کسی البسه خود را بدست خسن آقا بسپارد, چون احتمال دارد بیکباره تمامی آنها را بر فرغ سر خود ببیند! اما خسن آقا, تو که عزیزی باید بدانی که زیتون هم عزیز وبلاگستان است. آن تندروئی شایسته او نبود. دلمان را آزردی خسن آقا.

17- من کد جدید بلاگ‌رولینگمو گذاشتم تو قالب. اما فونتاش عوضی میاد. با اینکه روی UTF-8 هم هست. شما بگویید چکنم؟

18- من دیشب 22 شماره نوشتم اما انگار منتشر نشده. یحتمل زیر سر این پهنای باند سروره.

19-


نظرها(187)

چهارشنبه، اردیبهشت ۰۲، ۱۳۸۸

با نگرانی اوضاع و احوال کشور را دنبال می کنم....

1- واردات این همه نفرت به ایران و صادرات این همه آبرو توسط شخص شخیص احمدی نژاد در اجلاس ضد نژادپرستی ژنو.
او با این کارش عملا نژادپرستی رو گسترش داد. نمونه اش موضع اخیر اسرائیل بعد از سخنرانی او.
یه عده از بچه های بلاگرخودمون او رو شجاع می دونن. اما این چه شجاعتیه که دولت ها و مردم دنیا رو بر ضدمون متحد می کنه. اسم این کار بیشتر حماقت نیست؟

2- زدن اتهام بزرگ جاسوسی به رکسانا صابری (خبرنگار)و بریدن 8 سال زندان برای او.
نامه بهمن قبادی نامزد رکسانا.
چه بازی های سیاسی کثیفی تو مملکت ما در حال اجراست!

3- نامه‌ی پر از توهین مایلی کهن مربی تیم ملی فوتبال ایران به قلعه نویی. به خاطر همین نامه مجبور به استعفا شد.


4- بازی‌های کثیف انتخاباتی. بازی هایی که بازنده اصلی مردم هستن. راستش می‌ترسم بازم احمدی نژاد انتخاب بشه.

5- فیلم سوپر استار میلانی رو رفتم دیدم. فیلم تا وقتی هنوز معلوم نشده بود رها, دخترک فیلم یک فرشته ماورایی ست قابل تحمل بود. فرشته‌ی دروغگو, کلک, حقه باز, اغواگرو... نوبره والله. خانم میلانی چه عیبی داشت این فرشته کلک شما واقعا وجود داشت و مثلا واقعا دختر سوپراستار بود؟ آخرش عین فیلم های مکتبی شده بود.

6- کارآگاه علوی 2 انگار فقط ساخته شده بود برای آبرو بری و فحش و فضاحت به حزب توده. هیچ قسمتیش نبود که توهینی به نورالدین کیانوری و بقیه توده ای ها نکنه. همه شون رو قاتل و جانی و جاسوس و منفعت طلب جلوه داده بود.
من از این حزب چیز زیادی نمی دونم, فقط اینور و اونور خوندم که به وجود اومدن این حزب در زمان خودش یک ضرورت تاریخی بوده و خیلی از روشنفکرای اون زمان که خیلی هاشون هنوز هم زنده ن عضوش بودن و بیشترشون اهداف متعالی و مردمی داشتن. فیلمی که صرفا برای کوبیدن یه حزب ساخته بشه به لعنت خدا نمی ارزه. مثل فیلم مرگ تدریجی یک رویای جیرانی که فقط ساخته شده بود که بگه هر چی روشنفکره عوضی و عرق خور و لاابالیه و هر چی آدم مذهبیه خوب و پاک و درست و حسابی.

7- شکست سنگین تیم فوتبال پرسپولیس از تیم الغرافه قطر با نتیجه 5-1...

8- چند روز پیش من و سی‌با در یکی از پارک های جنگلی دست اندر دست هم داشتیم قدم می زدیم. درختای میوه پر از شکوفه بود و بارون نم نم می بارید. صورتم کمی متمایل به طرف سی‌با بود و داشتیم باهم خوش طبعی و شوخ طبعی می کردیم. یک هو جسمی بزرگ, نیمه مایع, لزج و گرم از بالای درخت جنار بلندی که همون لحظه داشتیم ازش رد می شدیم محکم به سمت راست صورتم پرتاب شد و پس از گذار از قسمتی از روسری و لپ من به قسمت راست کاپشن سی‌با برخورد کرد و پس از آلوده کردن آنجا یک راست روی کفشش افتاد. و کلاغ مذکور که راحت شده بود با خوشحالی قارقاری بلند سر داد. من حالت تهوع بهم دست داده بود و حتی نمی تونستم روسریمو که همون صبحش خریده بود و همینطور صورتمو پاک کنم. که سی‌با زحمتشو برام کشید.
گفتم از کی کلاغ ها یاد گفتن یهو برینن به همه چیز, بعد عین فاتح ها بخندن؟ قبلنا فوقش کارشونو روی سر آدم می کردن.
سی‌با گفت از کی؟ بعد با انگشت حساب کرد گفت فکر کنم نزدیک چهار سالی هست که همزمان ریدن به همه چیز در این مملکت باب شده.

9- آقای احمدی نژاد می خواست اون لنگه کفشی که منتظرالزیدی به سمت بوش پرت کرد به قیمت گزافی بخره. چرا مشتری دماغ دلقکی که به سمت خودش پرتاب شد نیست؟

10- غلط نویسی در وبلاگ ها داره عادی میشه.
مرجان در وبلاگش کویر سمنان نوشته:

((اينكه وبلاگ هر كى 4 ديوارى اختياريه شكى نيست، اما كلا ادبيات فارسى با سيرى وحشتناك داره به سمت ته دره سقوط ميكنه.
و اين يعنى فاجعه. نميدونم كه حتى بايد معلم رو سرزنش كرد يا دانش آموز رو.
قسمت خيلى وحشتناك ترش اينه كه بعضى از اين وبلاگ ها رو كه ميخونى ميگن ليسانسم تموم شد و منتظر امتحان فوق ليسانس هستم و اونموقع است كه ناخود آگاه مجبور ميشم بگم اى واى، نويسنده اين متن قراره فوق ليسانس باشه؟
بعضى وقتها اشتباهات تايپى پيدا ميشه كه خوب شايد در متون خودم هم پيدا بشه اما مشكلات املايى،
مخصوصا وقتى كه يك كلمه در طول متن چند بار تكرار ميشه ديگه قابل چشم پوشى نيست.
از جمله كلماتى كه منو آزار ميده ، ميخام، ميخاستم، خابيدم، خاهش ، خدت ( خودت ) خدش ( خودش ) راجب ( راجع به )
اصراف ( اسراف ) مذخرف ( مزخرف ) عسابم ( اعصابم ) توجيح ( توجيه ) ترجيه ( ترجيح) حدث ( حدس ، اينكه ديگه منو رسما ميكشه ) هرف ( حرف ) عظيمت ( عزيمت) وختى ( وقتى ) نخطه ( نقطه ) اسن ( اصلا ) بقل ( بغل )
خوانواده ( خانواده ) مذبور ( مزبور ) مزكور ( مذكور ) اسلاح ( اصلاح) واقن ( واقعا ) مسطرب ( مضطرب)
شورو ( شروع ) موزو ( موضوع) و خيلى كلمات ديگه كه واقعا يادم نيست.
جالبه كه يك جا ديدم مثلا نوشته بود، فلان موضوع رفته رو نروم !! اينقدر عسابم خورد شد كه نگو !!
در همين راستا كسى براى من كامنتى گذاشته بود با اين عنوان كه :
مرجان خانم مگه چند ساله از ايران رفتى كه ميگى اون سالها كه من ايران بودم ، به نذرم ! شما حويتت ! رو كاملن ! فراموش كردى
.))

متاسفانه این غلط نویسی ها داره روی من هم تاثیر می ذاره. و اونقدر در این وبلاگ اون وبلاگ کلمات رو به صورت غلط می خونم که گاهی شک می کنم به نحوه درست نوشتنش. مثلا در پست پیش که خواستم بنویسم مظنه, اونقدر در املاش شک کردم که آخر نوشتمش مضنه.
قضیه از وبلاگها فراتر رفته و در زیرنویس های تلویزیون هم بارها کلمات با املای اشتباه می بینیم.
در فیلم های دوبله شده به صورت زیر نویس که خیلی وحشتناک است. نیمی از کلمات اشتباه نوشته شده ن و این باعث می شه ما یواش یواش درست نویسی یادمون بره.

11-در صفحه سوم روزنامه همشهری چند روز پیش کاریکاتوری کشیده بودن که مثلا بنگاه دار خونه ای بی نهایت کوچک رو به مردی نشون می ده و می گه: درست اندازتون,( به جای درست اندازتونه)

12-مهندس نژادعسکری که در 30 فروردین 88 ساعت 12 ظهر داشت تو تلویزیون باغبانی یاد می داد, بارها از کلمه ی آب پاچی یا غبارپاچی(به جای آب پاشی و غبار پاشی) استفاده کرد.


13- می آیید غلط نویسی ها را به هم گوشزد کنیم؟

14- چرا ابطحی مشاور کروبی شد؟:(
من از نزدیک هم با کروبی و هم با همسرش صحبت کردم. اصلا قابل قیاس با میرحسین موسوی و زهرا رهنورد نیستن! شاید کروبی آدم خوبی باشه(!) اما برای من مسلمه که رئیس جمهور خوبی نخواهد شد.


15- در مقدمه ی مصاحبه اعتماد با زهرا رهنورد(30 فروردین) خبرنگار اونقدر از کلمات مجیزگویانه و چاپلوسانه مثل فول پروفسور و بهترین و فهمیده ترین زن ایرانی, کسی که همه چیز می داند, استفاده کرده بود که من به راستی حالم بد شد. طفلکی خود رهنورد خوب صحبت می کنه. خرابش نکنید.