پنجشنبه، آذر ۱۸، ۱۳۸۹

نامه ای به امیرکبیر درباره درخواست موقوف کردن شکنجه در ایران

نامه ای که وزیر مختار روس و انگلیس در سال 1267 ه.ق. به امیرکبیر نوشتن و از وجود شکنجه از طرف عُمال شاهزاده و وزیر نظام آذربایجان در شهرهایی به جز پایتخت خبر می دن و اونو نصیحت میکنن که اگه می خواد ایران جزء کشورهای بشردوست حساب بشه باید به اعمال زشت پایان بده و شکنجه گران رو مواخذه و مجازات کنه. امیر هم بعد از خوندن این نامه دستور داد تا شکنجه متوقف و برای دلجویی از شکنجه دیدگان عاملان شکنجه را در ملأ عام تازیانه بزنند.( که البته در زمان ما تازیانه زدن در ملأ عام خودش شکنجه به حساب میاد ولی لابد اون موقع دل مردمو شاد می کرده که یکی هست که به دادشون برسه )
حالا شما مقایسه کنید با نامه هایی که حالا ملت تحت ستم برای رئیس جمهور و رهبر می نویسن و اونا اهمیت که نمی دن هیچی نویسنده های نامه رو هم میدن زندانی و شکنجه کنن.

و اما متن نامه:

" دوستداران بر عهده خود می دانند که در خصوص برخی حرکات تازه شاهزاده و وزیر نظام آذربایجان به اولیای دوست ایران اطلاع بدهند. حرکات مزبور ضمیمه نامه در نوشتاری دیگر است اگر امنای دوست ایران اجازه بدهند که این حرکات بسیار زشت بدون مؤاخذه و مجازات ادامه و به دیگر نقاط کشور برسد آنها هم در این اهمال مهیب خوفناک آلوده خواهند بود و این دولت دیگر حق ندارد خود را داخل ممالک بشردوست بشمارد. آن جناب در مراسله مورخ هفدهم ربیع الثانی سال 1267به دوستداران اعلام گردید که در مخالفت شکنجه احکام برای حکام و ولایات صادر می شود. با وجود این نواب شاهزاده آذربایجان چنین تصور کرده که شکنجه احکام برای حکام و ولایات صادر می شود. با وجود این نواب شاهزاده آذربایجان چنین تصور کرده که شکنجه مزبور منسوخ شده و فقط در پایتخت حکم است و در شهرهای دیگر وجود ندارد. به این جهت خود را مجاز دانسته هر نوع شکنجه را مرتکب شود بدون اینکه مؤاخذه شود. دوستداران امید دارند آن جناب فرصت وقت را از دست ندهد که این بی مبالاتی را که گناه متوجه می شود را رفع فرمایند. لازم بود اظهار شود."
تحریر در 29 شهر رمضان 1267

این نامه رو من در هفته نامه "نامه امیر" که در شهر اراک, استان مرکزی چاپ میشه پیدا کردم.
که اونم به نقل از کتابِ "نامه های امیرکبیر" در سازمان اسناد ملی ایران صفحه 76 آورده

سه‌شنبه، آذر ۱۶، ۱۳۸۹

عوض شده ایم, عوضمان کرده اند...

1- چهارشنبه پیش کاری در مرکز کرج برام پیش اومد و طبق عادت یه شال با رنگ شاد سرم کردم و رفتم اما به قدری آدم سیاهپوش تو خیابون دیدم و نگاه های چپ چپ همون آدمها که فکر کردم ماه محرم رسیده و من گناه بزرگی مرتکب شدم, بعد دیدم نخیر سه شنبه هفته بعدشه(یعنی پس فردا. الان نصف شبه, در واقع فردا). توجهم جلب شد به پلاکاردها و پرچمهای سیاه و تکیه ها و اتاقکهایی که برای دادن شربت نذری درست کرده بودن. پیش خودم بیچاره اونایی که با دلِ دلها این روزا عروسیشونه و دلشون خوشه هنوز مجرم نیومده و وقتی میان تو خیابونا جز مشکی چیزی نمی بینن. دو ماه محرم صفر کم بود که یه هفته هم زودتر رفتن پیشواز. البته به کمک بسیجیان جان برکف.


2-از دیدن فیلم چاقو کشی سعادت آباد تونستم در برم, اما نمی دونم کدوم شیر پاک خورده ای فیلم کشته شدن مردی به دست زنش در کرج رو گذاشته بود رو دسکتاپم(کار کار برادر گلکارم بود). صبح جمعه که بعد از مدتها نشستم پای کامپیوتر و با کنجکاوی فیلمو باز کردم با دیدن صحنه ای که زن مرتب می ره چاقو می زنه تو سینه مردی که خونین و مالین کف خیابون خوابیده و مردم هم از دور نظاره می کنن و پلیس بی غیرت هم علی رغم داشتن باتوم و اسلحه و گاز اشک اور و دونستن فنون رزمی هیچ کاری نمی کنه و تکنسین اورژانس هم خیلی شیک می ره کنار قلبم نزدیک بود از کار بیفته. چنان جیغ هایی می زدم که سی با از خواب پروندم و اونم با دیدن قسمتهایی از فیلم, خیلی متاثر شد. من گفتم فکر کنم مادرش باشه, آخه با یه عشقی میرفت نگاش می کرد. خیلی دلم برای زنه میسوخت. سیبا گفت مرده حتما معتاد بوده و این احتمالا زنشه. که فرداش فهمیدیم حدسش درست بوده.
تموم روزمون خراب شد و در مورد این جریان حرف می زدیم. من تو فیس بوکم نوشتم که پلیس منتظره آقاهه بمیره و بعد خود به خود زنه قصاص می شه. چرا زحمت اضافه بکشه؟
شبش اصلا خوابم نبرد.
فرداش تو کلاس ورزش حال و حوصله نداشتم. بچه ها پرسیدن چرا دمغی؟ ماجرا رو تعریف کردم. انتظار داشتم بگن آخی... وای چه وحشتناک و.. از این جور حرفا. اما جمله م هنوز تموم نشده بود که الف گفت دستش درد نکنه!
ب گفت شیری که خورده حلالش باشه. با تعجب و ناراحتی گفتم پلیس هم اونجا بود و هیچ دخالتی نکرد! شین گفت نباید هم میکرد یه مرد از روی زمین کم! سین گفت چقدر ما زنا باید از دست مردا عذاب بکشیم. و همهمه ای از همینجور حرفا. یه عده که اونطرف شروع کردن از شوهراشون بدگویی کردن.
گفتم آخه مردم هم دخالتی نمیکردن و هیچکس سعی نمیکرد چاقوی کوچک میوه خوری رو از دست زن دربیاره. گفتن به جهنم! برای چی دخالت کنه... بیا بابا ورزشتو بکن و همه خندیدن. اول فکر کردم چون اینا فیلمو با چشم خودشون ندیدن عمق ماجرا رو نگرفتن.یا دارن انتقام سالها تبعیض جنسیتی رو می گیرن. بعد پیش خودم گفتم لابد اینا هم اگه از نزدیک شاهد ماجرا بودن لنگه پلیس و بقیه شاهدهای عینی رفتار میکردن.
دلیلش هر چه باشه, سنگدل شده ایم!

اینم لینک فیلم اگه مثل من کم طاقت و حساسید نبینیدش. باور کنید از اون روز زندگی ندارم.

3- پلیس کرج بعدا با حماقت تمام این فیلمو ساختگی اعلام کرد. و در جایی دیگه گفت این ماجرا مربوط به زمستان سال گذشته ست.
اولا از کی تا حالا صنعت فیلمسازی ما اینقدر رشد کرده تا بیاییم اینجوری صحنه ها رو بسازیم.
بعدش هم ما نفهمیدیم قسم حضرت عباستونو باور کنیم یا دم خروستونو. اگه ماجرا و صحنه ها ساختگیه پس چطور میگید سال گذشته همچین انفاقی افتاده و سمیرای 26 ساله زده شوهر 40 ساله معتادشو اول تو خونه با چاقو زخمی کرده و بعدا که مرده فرار کرده تو خیابون دنبالش کرده و کارشو تموم کرده.
و از همه مهمتر مگه پارسال با امسال چه فرقی میکنه. اون موقع احمدی نژاد روی کار نبوده یا حکومت شاهنشاهی بوده؟

4- همون روزی که رفتم مرکز کرج به خیابون امیری هم سری زدم. شنیده بودم مغازه مبل فروشی خانم طلعت احراری که دامادش می گردوندش آتیش زدن. خیابون امیری مدتهاست که تبدیل شده به مرکز تخت و مبل فروشی و مغازه خانم احراری شاید ساده ترین مغازه بود. پس رقیب هیچکس نبود. تنها جرم خانم احراری بهایی بودنشه. پیدا کردن مغازه شون سخت نبود. مغازه ای خالی با دیوارهای سوخته دود گرفته.
اونطور که مغازه دارها تعریف می کردن ساعت 12 نصف شب همسایه خانم احراری که اونم بالای مغازه ش زندگی می کنه پا میشه که مسواک بزنه می بینه دو موتورسوار سیاه پوش زدن شیشه مغازه همسایه رو شکستن و از اونجا مواد مشتعل پرت کردن تو مغازه و فرار کردن. این همسایه اول می دوه و خانم احراری رو از خونه بیرون میکشه تا دچار آتیش سوزی نشه و بعد به پلیس و آتیش نشانی خبر می ده. مهار آتیش تا 4 صبح طول میکشه . مبلها و مغازه به کلی سوختن.
این موتورسوارهای سیاه پوش کی یی که آزادانه آدم میکشن, مغازه آتیش می زنن و هیچوقت هم شناسایی نمیشن؟
اگه به قول حکومتی ها اسرائیلی و انگلیسی و آمریکایی هستن که پس الان نصف قدرت دست اوناست. ما پارسال بعد از انتخابات تو روز روشن هم سوار موتورهاشون می دیدمشون و کلی هم ازشون فحش و باتون و گاز اشک آور خوردیم.


5- در فیس بوکم نوشتم:
در رو که بر روی برادرم باز کردم, احمدی نژاد داشت توی تلویزیون میگفت: این گرفتگی باید باز بشه, دستاشو مثل تلمبه تکون می داد. برادرم گفت حتما این دفعه داره راجع به گرفتگی لوله و چاه( فاضلاب)حرف میزنه؟ زیرنویس تلویزیون رو براش خوندم, "روز جهانی فلسفه." بعد احمدی نژاد گفت باید امام زمان بیاد تا گرفتگی های این جامعه رو باز کنه...

6- در فیس بوکم لینک دادم:
می خوان یک کشیش رو ( یوسف ندرخانی) اعدام کنن.

7- ببینید این جوون خوش ذوق چه طوری آستریاس رو به جای گیتار با ساز باقلاما می زنه.

8- ببخشید اینجاها کمتر میام. دل و دماغ ندارم. گاهی که به اینترنت وصل میشم به فیس بوک سری می زنم. اینم صفحه مه.

9- با اینکه هفته ای نیست که خبر اعدام یکی از هموطنانمون رو نشنویم اما اعدام شهلا جاهد تاثیر بیشتری روی ما گذاشت. تا جایی که به یادم هست دو زن محکوم به اعدام خیلی سرو صدا به پا کردن و همدردی مردم رو برانگیختن. یکی افسانه نوروزی بود که در دفاع از خودش یک آقای متصل به بالا(!) رو کشت و خوشبختانه بعد از چند سال تبرئه شد و دیگری شهلا جاهد بود متهم به قتل همسر ناصر محمدخانی که هشت سال با او زندگی کردیم, از طریق نوشته ی خبرنگارهایی که در دادگاه شیفته شخصیت جالب او شده بودن, برعکس بقیه زیر چادر زندان خودشو قایم نمیکرد و شجاعانه از عشق حرف میزد. از طریق دوستان زن زندانی بخصوص فعالین حقوق زنان که چقدر شهلا به اونا محبت کرده بود و کارت تلفن و لباس زیر و ملافه در اختیارشون گذاشته بود و برای خودش کلانتر زنی بود.
قوانین کشور ما بخصوص اونایی که مربوط به جنسیت هستن ,عیب دارن , قدیمی ین, ناسالمن, تبعیض آمیزن. بخصوص این جریان صیغه. یعنی چه که یه مرد می تونه چهار زن عقدی و بینهایت صیغه ای داشته باشه.
این قانون توهینیه به همه. اگر مردی فکر می کنه این قانون به نفعشه اشتباه کرده. در واقع قانون به اون به شکل یه حیوون نگاه کرده. خود آقایون هم می دونن و برای همینه که همه شون یواشکی اینکارو می کنن. از کارشون خجالت زده ن و معمولا هم آخرش تق کارشون در میاد و شرمش میمونه براشون.
روزی که شهلا اعدام شد اینترنت پر شد از فحش به ناصر محمدخانی. من عجولانه(جمله م کلی عیب و ایراد داره) در فیس بوک نوشتم:
"طنز تلخ: طرف به دور از چشم زنش معشوقه داره و هر جا لینکی از شهلا جاهد دیده فحش و بد و بیراهی نثار ناصرمحمدخانی کرده و نوشته مقصر واقعی اوست"

ناصر محمد خانی بد کرد( بعضیا میگن لج کرد) که رضایت نداد. اما ناصر محمدخانی که قانون رو ننوشته. بیچاره خودش هم معلول این جامعه ست. خیلی از مردا فکر می کنن این فرصتیه که نصیبشون شده. شما فکر می کنید چند درصد آقایون در ایران زن صیغه ای یا معشوقه دارن؟ از مسلمون و غیرمسلمون و لامذهب بگیر برو جلو.
یک آدم موثق که در کارخونه ای ده هزار نفره کار می کنه می گفت حدود هفتاد درصد کارکنان و حتی کارگرا حداقل یک بار زنی رو صیغه کردن.

ما به جای اینکه بباییم به معلولهای اجتماع فحش بدیم باید بیاییم به قوانین غلط, تبعیض آمیز, فاشیستی و... اعتراض کنیم. و بخواهیم که اونا رو لغو یا عوض کنن.
به اعدام اعتراض کنیم, به چند همسری, به اینکه انتقاد از رهبری توهین تلقی می شه و حکمش اعدامه. به اینکه اگر کسی از دین برگشت لقب ملحد می گیره و اعدام میشه. به قانون جنایتکارانه سنگسار, شلاق, قطع دست و پا, شکنجه برای گرفتن اعتراف, زندانی کردن سیاسی ها و هر کسی که عقیده ای جز عقیده ی حاکمان رژیم رو داشت ...
چرا باید احساساتی بشیم و ناصر محمدخانی ها رو مقصر اصلی بدونیم؟

balatarin

نظرها