جمعه، فروردین ۲۴، ۱۳۸۶

نمایشنامه‌ای از ولگرد عزیز

نمایشنامه‌ای از ولگرد
"مصاحبه با کدخدا"
يک نمايش روحوضی در يک پرده:
بازيکنان : کدخدا . دستيار کدخدا و يک خانم بی‌حجاب
مدعوين:
نه تنها اهالی تمام اهالی دهستان از زن و مرد و دختران و پسران جوان گرفته تا بچه و
پیر بلکه گروهی هم از ده های دوردست ودهات مجاور آمده بودند تا ناظر اين "نمايش روحوضی"باشند ...!
..................
پرده بالا مي‌رود
محل نمايش:
چون در دهستان تأتری وجود نداشت بنابراين " روی حوض بزرگ وسط حياط خانه زيتون" يکی از اهالی ده را با تخته سه لايی پوشانيده بودند و نمايش بايد در آنجا اجرا می‌شد.

روی "حوض" را از سه طرف پوشانيده بودند با ديوارها. سقف‌اش به‌شکل اطاقی درآمده است که محل اجرای نمايش بود.
آرايش صحنه:
بر ديوار روبروی اين اطاق دو قاب عکس بزرگ تنگاتنگ هم آويزان شده است. که تصوير دو مرد مسن با ريش های بلند در حاليکه که دور سرهايشان با باندهای پهن و سياه پيچيده‌اند در ان قاب عکس‌ها ديده مي‌شود.
روی ديوار ديگر اطاق يک "وان يکاد" فرش‌باف در قابی طلايی نصب شده که اطاق را تزئين داده است .
.لامپی از سقف آويزان است که به اطاق روشنايی مي‌دهد ..
دورتا دور اطاق به‌جای صندلی پشتی هايی "فرش باف" برای نشستن و تکيه زدن بدان‌ها گذاشته‌اند..
و در يک گوشه از اطاق يک تلفن روی زمين باچند تا کتاب ديده مي‌شود...
درطرف مقابل آن روی يک ميز کوچک يک تلويزيون قديمی است. که روی ان " وی سی اری" به چشم مي‌خورد ..
که يک ویديو موزيک" مذهبی ريتم‌دار " در حال پخش است ..
...............
در ميان اطاق
مرد کوچک اندامی با ريشی کوتاه که پوشش او يک "زير پيرهنی رکابی" و پيژامه‌ای با رنگ‌هايی قرمز و سبز وسفيد " خط خطی"(همون راه‌راه‌ قدیم) است بدون کفش و جوراب ... در حال" وکيوم" کردن اطاق است( زیتون: وکیوم یعنی جارو برقی)
او ضمن اينکه "وکيوم" را روی فرش مي‌کشد.. بدن خود را هم با ريتم آن ویديو موزيک حرکت مي‌دهد ..
و گاهی هم بادست ديگرش برسر خود مي‌کوبد... گاهی هم بر يکی از لمبر با انگشتانش ضرب مي‌گيرد..
اين مرد کدخدای ده است ...
کدخدايی که همه مردم ده مي‌گويند يک جورايی به زور استاندار کدخدا اين ده شده ...(ولگرد جان، منظورت کیه؟)
کدخدای با خودش حرف مي‌زند ..
ــ عجب دور و زمانی شده عيال برای خريد بيرون مي‌رود..من بجای اينکه به کارهای ده برسم بايد خانه را تميز کنم..
- چه مي‌شود کرد! عيال را بايد راضی نگاه داشت . حتما اهالی ده فکر مي‌کنند من کارهای اداری ده را از خانه هم مي‌توانم به کمک قل هوالله انجام دهم .
.......
ناگهان کسی به در مي‌کوبد
کدخدا درحال جنباندن خود و "وکيوم" کردن به طرف در مي‌رود. گوشه در را باز مي‌کند ..
يکی از دستياران اوست. که خانم بی‌حجابی همراه اوست.
ــ دستيار
سلام کدخدا اين خانم از ده بالا امده تا باشما در باره پيشرفت‌های دهمان مصاحبه کنند ..و پيشرفت‌های ده ما را ببنند.( از نظر هسته‌ای؟)

کدخدا باديدن زن بی‌حجاب ِ نامحرم زبانش بند مي‌آید و سرش را پايين مي‌اندازد ..
بدون آنکه به آن زن نگاه نکند ..به دستيارش مي‌گويد :
ـ منتطر باشيد الان برمي‌گردم .".وکيوم" را جلو در روی زمين رها مي‌کند .
با عجله به داخل اطاق برمي‌گردد ..
و از توی چمدانی که در گوشه‌ای از اطاق قرار دارد يکی از روسری‌های عيالش بيرون مي‌کشد .. وروی سر خودش می‌اندازد..!!
و دوان دوان بطرف در برمي‌گردد.. چون عجله دارد " وکيوم " را
نمی‌بيند و بسختی سکندری مي‌خورد ...
و مجکم به کف صحنه مي‌خورد !
در اثر ضربه بدن او به کف صحنه ناگهان سقف و ديوارهای صحنه از هم جدا مي‌شوند و به‌روی صحنه فرو می‌ريزند.
در اثر سنگينی ديوارها و سقف، قطعات کف صحنه از هم جدا مي‌شوند. کل صحنه و با همه محتويات صحنه همرا ه با کدخدا در حوض ريخته مي‌شوند ..
....................
هلهله و قهقهه از هر طرف در بين تماشاچيان شنيده مي‌شود ...
ولی به‌زودی
همه تماشاچيان آن "نمايش روحوضی" فهميدند فروپاشی ريزش صحنه در "حوض " قسمتی از نمايش " مصاحبه با کدخدا " نبود ..
حادثه‌ای بود که عاملش بی احتياطی کدخدا بود .. بنابراين
"مصا حبه با کدخدا " هرگز انجام نگرفت ...
قرار بود اين نمايش کمدی باشد..
متاسفانه در اثر غفلت کدخدا درام شد...
ولگرد
پايان
.........

+ نوشته شده در جمعه بیست و چهارم فروردین 1386ساعت 2:36 توسط زیتون

پنجشنبه، فروردین ۲۳، ۱۳۸۶