شنبه، اسفند ۱۳، ۱۳۹۰

پیروزی ساندیس بر شرف و انسانیت مبارک...

دارم اخبار ساعت 2 تلویزیون ایران رو نگاه می‌کنم و از شنیدن مصاحبه‌ با مردم حرص می‌خورم...
واقعا جلوی دوربین اومدن و نون به نرخ روز درآوردن اینقدر ارزش داره؟ ارزش داره شرف و انسانیتتو زیر پا بذاری و حقایق رو ندیده بگیری؟


Balatarin

اینا‌رو الان تو صفحه‌ فیس‌بوکم نوشتم، احساس بامزگی کردم گفتم اینجا هم بذارمشون:
"شاه رو بیرون کردیم، خمینی رو آوردیم. بیایید اینا رو بیرون کنیم رضا پهلوی رو بیاریم، بعد رضا رو بیرون کنیم نوه خمینی سید حسن رو بیاریم، بعد اونو بیرون کنیم نوه‌ی رضا پهلوی رو بیاریم... همینطوری خودمونو سرگرم کنیم... زندگیه، می‌گذره..."


"یکی از بامزه‌ترین صحنه‌های رأی گیری که تلویزیون نشون داد.
مکان: صف رأی‌گیری جلوی مسجد یکی از شهرستان‌ها.
هر کس توی صف شناسنامه و کارت‌ملی‌شو جلوی دوربین نشون می‌داد. مردی درشت‌هیکل با افتخار و خوشحالی در حالی که ابروهای پهنش رو با ذوق بالا پایین می‌برد سه‌تا شناسنامه و سه‌تا کارت ملی رو نشون داد.
باتوجه به اینکه افراد جلویی و عقبی و کلا همه افراد در صف شناسنامه خودشون دستشون بود موضوع چی بود؟:) "

"تلویزیون داره مسجد گوهردشتو نشون می‌ده. گزارشگر: شما شغلتون چیه و چرا رأی می‌دید؟ - مربی ورزشم و رأی می‌دم که نماینده‌ها به ورزش بیشتر رسیدگی کنن. گزارشگر: پس شاگردهاتون کو؟ مربی ورزش:ممممم... والله نمی‌دونم الان زنگ می‌زنم بیان. چند دقیقه‌ بعد گزارشگر دوباره می‌ره سراغ همون مربی ورزش و می‌پرسه زنگ زدی شاگردات بیان؟ چرا هنوز نرسیدن؟:))) مربی هاج و واج نگاه می‌کنه یعنی عجب کنه‌ای هستی!"


"حالا فردا دوباره خاتمی یه حرف علیه این رژیم بزنه تموم اینایی که امروز دارن بهش فحش می‌دن دوباره قربون‌ صدقه‌ش می‌رن. ببین کِی گفتم!
ما اینجور مردمی هستیم..."

" اگه خاتمی بیاد بگه شرطش برای رأی دادن، آزادی میرحسین موسوی و زهرا رهنورد و کروبی بوده می‌بخشیدش؟"

جمعه، اسفند ۱۲، ۱۳۹۰

رأی دادن یا رأی ندادن خاتمی، مسئله‌ واقعا این است؟!

اگه روحیه، تلاش، امید و مبارزه شما به رأی‌دادن یا رأی ندادن آقای خاتمی بنده، همون بهتر که برید از غصه خودکشی کنید!

راستی استاد شما در انتخابات رأی می‌دید؟

حال استاد دوره‌ی دانشجویی‌ام رو ای‌میلی پرسیدم. آخرش فقط یک جمله شاید به شوخی پرسیدم، راستی استاد شما رأی می‌دید؟
که یهو سردرد دلش باز شد و برخلاف همیشه جوابی مفصل داد. اینجا می‌گذارم شاید برای شما هم جالب باشه..

نخست فراموش نکنیم وقتی در این 30 و اندی سال و به معنی دقیق کلمه هرگز در ایران اجازه و مجال برپایی هیچ انتخابات آزاد و رفراندم واقعی را این طالبان‌های به اصطلاح "ایرانی" به مردم نداده‌اند، پس به‌راستی سخن گفتن از مقوله‌های چون: کیان کاندید شده اند، کیان اصطلاح طلب و کیان کمتر طالبانی‌اند...چه تعداد شرکت خواهند کرد، و ایکاش شرکت بکنند و یا نکنند و اگر شرکت کردند به این و آن شرط باشد، دقیقا یعنی با بازی گرفتن نه تنها ملت بلکه بیشتر به بازی گرفتن هر شخصی است که دستکم خود را باسواد و بویژه خردمند بداند. به عبارت دیگر و برای انتقال بهتر پیام ام، یاد یکی از شاعران بنام فلسطینی می افتم که با این مضمون میگفت: دشمن نخست شما را له و لوردیده کرده، سپس دست و پایت را با چند لایه از زنجیر محکم بسته و قفل کرده است، بعد شما را داخل آب دریا می اندازد و بهت میگوید اگر تو آدم هستی و ارزش داری و راست میگویی که می توانی بر سرنوشت خودت مدیریت داشته باشی، یالا نشان بده که می توانی با شنا کردن خودت را از غرق شدن و همانا مرگ نجات بدهی. بعد وقتی نمی توانی او یعنی دشمن بی‌رحمانه به ریش‌ات می خندد." حال این شده داستان ما ملت. اگر حتی به قصد نوشتن یک شعار ضدحکومتی حتی به پای صندوق های رای برویم، این پتیاره ها اینقدر پررو هستند تا با خنده و در بوق کرنا حضور ما را، ولو در اصل و واقعا حضوری اعتراض آمیز و تخریبی برای نشان دادن نارضایی خود به این معرکه گیریها، تایید نظام و ولایت جهل شان بدانند و داد بزنند. واقعا من برای اولین بار وقتی واژه فرافکنی را شنیدم برایم جا نی‌فتاد اما وقتی به این معرکه گیریها دقیق شدم، دیدم پس این بود معنی واقعی عوامفریبی و فرافکنی. شما همین چند روز پیش خود هم دیدی یا خواندی که علی لاریجانی فاشیست، چگونه گستاخانه جنوساید مشهور به کوی دانشگاه تهران را با دروغ های شاخدارش لوث کرد و میگفت صحنه سازی های تصنعی بوده است زیرا گویا به قول خودش با محافظین‌اش به بیرون رفته و در تهران چرخی زده و اوضاع و احوال را دیده که آنگونه نبوده است که دشمنان گفته اند. واقعا به این می‌گویند اوج بی‌شرفی و دروغ‌های مشهور به دروغ‌های گوبلزی که همان مثل از رو نرفتن سنگ پای قزوین خودمان باشد. پس این معرکه گیری‌ها واقعا چیزی جز انتصابات آن‌هم بدترین نوع‌اش نیست.

در مملکتی که آخوند دولتی‌اش بنام دانشمند (بخوان در بین الاغ‌ها دانشمند است و نه در بین این ملت نجیب و اما واقعا تاریخا از بخت برگشته) از تلویزیون رسمی‌اش به جمعیت بسیار قابل چشمگیری از هموطنان اهل تسنن‌اش می گوید: اینها حرامزاده هستند زیرا آن دعای مشهور فاطمیه (البته من این چرندیات مذهبی را واقعا به کل نمیدانم اما او چنین استنادی کرد و کلیپ اش در یوتوب موجود است) را قبول ندارند و نمی خوانند. بعد آن الاغ گوش درازترشان دم از نمایندگی حکومت الله بر روی زمین و بویژه اخوت و برادری در بین مسلمین عالم میزند اما یادش رفته که هنوز هم اهل تسسنن اجازه ندارند تا در تهران برای خود مسجدی بسازند هر چند ایکاش هم درب مسجد شیعه و هم اهل این و آن فرقه را گل بگیرند زیرا هیچ سازگاری ذهنی و فرهنگی نه تنها با ما مردم آریایی نژاد ندارد بلکه هر روز هم ما را از پیشرفت به جلو باز میدارد زیرا جز تکرار چند آیه غضب بر این و آن هیچ هنر دیگری از این بلندگوهای مساجد و در این 1400 سال به گوش اهل دل و راز و حتی مریدان خودشان هم نرسیده و شنیده نشده است. اما وقتی پر رو هستند و دم از ام القرای اسلام بودن میزنند، به همین سادگی میشود دست دروغگوی شان را باز و رو کرد و حداقل به خودشان و با این منطق ساده گفت اگر شما دم از اخوت جهانی در بین مسلمین جهان اسلام (این اصطلاح جهان اسلام هم یک جعل بی مزه بیش نیست زیرا 100% مسلمین عالم اگر دانش و تکنولوژی و در یک کلام خدمات پیشرفته کافرها نبود، معلوم نبود تا چند سال دیگر می توانستند با گوشت و پوست و استخوان و شیر شتر زبان بسته به زندگی انگلی و مصرفی خود ادامه بدهند) می زنید، چرا حداقل به دراویش واقعا بی آزار (آنهم ناسلامتی و نکبتی این است که این دراویش هم مثل خودشان کورکورانه علی پرست هستند) که خود را مثل شیعه میدانند رحم نمی کنید؟ خلاصه این همه حاشیه رفتن بخاطر این بود تا باز هم تاکید بکنیم که انتخابات نیست و برعکس این یک نوع معرکه‌گیری نوع آخوندی و نوع خاورمیانه ای است. پس بهتر است نه آرزو بکنیم فردا کسی رای ندهد و نه بدهد و نه اگر مجبور بود رای بدهد پس چیز دیگری در صندوق بریزد ووو

باور بکن اگر یک نفر هم یعنی حتی خود آقای خودمنتصب فاشیست هم نرود رای بدهد (یا فرق نمی کند صندوق زبان بسته راه نرود تا به حضور آقای برسد تا با فرود آمدن برگه رای متبرک آقا فیض ببرد و شاید از چوب و پلاستیک بودن به جامه والاتر دیگری مثل الماس حلول بکند) در روز اعلام نتایج می گویند بیش از 70% مردم رای دادند. کاری هم ندارد زیرا با حقه های فیلم سازی و با این همه امکانات، به قول بچه های این زمانه و اهل آی تی: کپی و کلیپ و پیست
واقعا در سرزمین مادری من و شما اخلاق را چه شده است که از طرفی همه کشته و مرده و یا اصطلاحا مدرک گرا هستند و از طرف دیگر اینقدر بیشعور و الاغ تشریف دارند که کمتر از مدرک دکترای دانشگاهای معتبر هاروارد و آکسفورد قانع نمیشوند و خود را معرفی نمی‌کنند بی انکه هرگز اندیشیده باشند اگر مثلا لقمه به این بزرگی را بر نمیداشتند و دروغ به این بی‌مزگی را نمی گفتند شاید کشف دروغ شان به این آسانی ها میسر نمیشد. به دیگر سخن، 99% مقامات رسمی جهموری اسلامی یا مدرک قلابی دارند و یا اگر هم مدرک قلابی نباشد، اما چون مثل بچه آدم مراحل تحصیلی را طی نکرده اند، سوادشان هم کیلویی است. حالا 30 و اندی سال است که ما اخبار هات‌مان شده شنیدن این دروغ های بیمزه که روز به روز کشف میشوند و اما کسی هم پاسخگو نیست. یا آن بی همه چیز یعنی رفسنجانی که پدر معنوی و واقعا از هر نظر طراح، بانی و مشوق و پشتیبان این اوباش دیروز که ابتدا در لباس کمیته و بعد سپاه و بسیجی ووو هر آن چه نام اش بی احترامی به حقوق مردم و شخصیت مردم بود کردند، اما به مرور زمان شدن دکتر رضایی و دکتر مطهری و دکتر لاریجانی ووو، وقتی خاطره نوشته انگار با خاطرات عمه اش قاطی کرده است زیرا در زمان او این گرگان اجازه یافتند تا برای نمونه بدون کنکور همین دکتر و مهندس ها بشوند و از این گذشته در زمان او آن همه آزادیخواه در یک کلام سر به نیست شدند، اما در خاطرات ایشان حتی یک اشاره ساده و غیر مستقیم هم به سرنوشت فرزندان این آب و خاک که سر سبز را فدای زبان سرخ کردند، نکرده است. با این مقدمه می خواهم بگویم نکبتی اینجا است که عده ای حتی مخالفین این آخوندها به خاطرات رفسنجانی اشاره میکنند و می گویند این و آن گفت و نوشت بی آنکه بپرسند و از ایشان بخواهند پس آن همه جشن های عروسی نوبختگان کردستان را چه کسانی به آر پی جی بستند؟ چه کسانی دستور تجاوز به شیردختران مبارز دادند و گفتند...با دختر مسلمان و یا کافر باکره می بایست قبل از اعدام آن کرد زیرا پاداش اش کلید بهشت است. باور بکن برایم ابدا آسان نیست این گونه نوشتن ولی ننوشتن هم خودسانسوری است و بویژه با دوست اگر نگویی با کی بگویی

جالب است شده ایم آش داغ تر از کاسه. باور کن هنوز هم یک آخوند پیدا نمیشود به روانی یک حتی امی عرب، به لسان تازی او سخن بگوید و هنوز هم قبول نمیکند اگر این عقیده ای که آنها در این همه سال بر آن پافشاری کرده اند و بخاطر این بیماری روحی، حتی دیدیم که امثال ملاحسنی و جلادی بنام گیلانی هر کدام دو تن از رشیدترین فرزندان خود اما مخالف نظام را تیرباران کردند، اگر ریشه معنوی و تاریخی میداشت، پس چرا از حدودا یک میلیارد و اندی مسلمان جهان، تنها و حداکثر 3 تا 5 درصد آن شیعه هستند؟ آیا عرب ها (ما ایرانیان خط داشته ایم اما اختراع آن از آن خود ما نبوده است و آموختن اش هم از هر نظر سخت و واقعا غیر مدرن) علارغم بدون تعارف داشتن یک رسم الخطا 100% مدرن و با فکر و اندیشه و حقا کارا و با پشتوانه آن همه شعر و شاعری و کسانی مثل ابن خلدون که پدر علم جامعه شناسی است و کسان دیگری مثل ابن عربی (البته ایشان هم تازه یک کپی ناشیانه از کارهای فلاسفه یونان کرده بود و نه اینکه خود تولید کننده مقولات و رشته های فلسفی باشد) که معرفی کننده زبان و ادبیات پخته اصطلاحات و تجزیه و تحلیل های فلسفی است..سواد فهمیدن درست تاریخ و درک درست نیت و ماموریت باطنی و الهی (اینگونه کشک ها هم که بگذریم که ما ایرانیان در سابیدن آن مهارت معجزه آسایی داریم) عناصر و چهره های تاریخی شان مثل قرائت درست از سنت اصحابه و در یک کلام جوهر واقعی اسلام نداشته اند، اما یک مشت ایرانی که زبان خودشان هم هنوز یاد نگرفته اند شده اند آش داغ تر از کاسه و آنچنان آنالیزی از اسلام میکنند که نگو. برای این آخوندها تا وقتی منافع شان ایجاد بکند، پذیرش دله بودن امام حسن سخت است وقتی او بصورتی وقیحانه همه شرط و شروط صلح اش با معاویه را منوط به گرفتن باج و خراج از سرزمین اهورایی من و شما یعنی اهواز و خوزستان استوار کرد که به خاطر همین هم صلح کرد. اما حالا او شده باطن دار و من و میلیون ها هموطن "در وطن خویش غریب" شده ایم لابد کورباطن که از معنویات خبر نداریم. کدام معنویات وقتی تنها 5 کیلو تی ان تی را به مقبره امام عسگری بستن، همه بنا مثل موشک به فضا رفت و هیچ معجزه ای از امام سر نداد. بگذریم

خلاصه سرزمین ما علارغم این همه نعمات خداداده مثل منابع انرژی زیر زمینی یعنی نفت و گاز و کوه های طلا...و بویژه این همه جوان و کلا نسل تحصیلکرده به این سیه روزی یعنی از هر نظر مورد توجه و در یک کلام زندانی در خانه خودش بنام ایران شده است، والا به خدا ستم و جفا است حتی اگر بگوییم: صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران. زیرا نه صدا و سیما نه متعلق به جمهور یعنی عامه مردم است و نه بویژه ایرانی زیرا اگر بود این همه در این همه سال تبلیغ آنهم عده ای تازی چهره بر خاک خفته را نمیکرد و برعکس این همه صدای ایران و ایرانی واقعی را سانسور نمیکرد.

میدانم خیلی نوشتم. فقط امیدوارم در هنگام خواندن آن با صرف یک لیوان چایی آنهم چای شمال ایران (راستی هیچ متوجه شده ای که چگونه چایی های نپتونی یعنی حتی فسقلی وارداتی در جا این همه رنگ از خود تولید میکند) خستگی راه خواندن را از تن بدر بکنی. سلامت و پاینده باشی.

18:38 | Zeitoon |

پنجشنبه، اسفند ۱۱، ۱۳۹۰

نک‌ونال‌های انتخاباتی...

1- موهاش سیخ‌سیخیه و همیشه لباس مارکدار می‌پوشه، می‌گه می‌خوام فردا برم رأی بدم. می‌پرسم چرا؟ می‌گه مگه ندیدی تو تلویزیون نشون داد که کارت ملی‌مونو می‌دن به دستگاه و یه کارت الکترونیک می‌دن برای رأی دادن و بعد از رأی دادن اونو می‌دیم و کارت ملی‌مونو پس می‌دن. یعنی اینکه همه‌ی ما تحت کنترلیم و هر کارت ملی که رای نده فردا اجازه خروج از کشور بهش نمی‌دن. می‌گم 33 ساله مردم رو ترسوندن و هیچ غلطی نکردن. اون‌که قسمت انتخابات شناسنامه‌ش سفیده ویزا گرفته رفته... می‌گه کار از محکم‌کاری عیب نمی‌کنه.
می‌خواستم دو بامبی بکوبم... توی سرش؟ نه بابا ما اهل خشونت نیستیم. بزنم تو سر خودم... (مجبورم عملیات مازوخیستی انجام بدم...)

2- یک پسر دیگه همین تیپی می‌گفت به خاطر شاد نشدن دشمن می‌رم رأی می‌دم. گفتم دشمن ما خود اینان! گفت درسته اینا دزدن و بدن و شارلاتانن اما این یه دعوای درون خانواده اسلامیه. این ماهواره‌ها مسیحی‌‌ین(منظورش صاحاب‌ ماهواره‌ست) که می‌گن رای ندین. می‌گم ما به حرف خارجی‌ها چکار داریم؟ تو چرا می‌خوای به یه شارلاتان رای بدی. گفت خوب من، اگه کار نکرد و دزدی کرد، حقوقی رو که می‌گیره حلالش نمی‌کنم.

3- چون من خیلی دَدَری‌ام و می‌خواستم فردا به هیچ‌وجه از خونه خارج نشم، امروز حدود ده دوازده ساعت رفتم بیرون چرخیدم و به این و اون سرزدم و در دو تا جلسه دوستانه شرکت کردم و تا 12 شب با دوستان توی بازار ول گشتیم و بعد اومدم کل خونه رو به هم ریختم تا اونقدر خسته باشم و برای فردا اونقدر کار داشته باشم که اگه بخوام هم نتونم برم بیرون. درسته روح کنجکاوم دوست داره بره ببینه کدوم احمقی هنوز به انتخابات در این رژیم باور داره. اما باید تحمل کنم...

4- به کوری چشم دشمنان اسلام و رهبری و به حول و قوه‌ی الهی و در اثر امدادهای غیبی، صندوق‌های پُر از رأی، از همین لحظه آماده شمارشند! آقا با دست کشیدن به پشت صندوق‌ها بهشان الهام شده است که اصولگراهای ذوب در ولایت 98٪ آرا را کسب نموده‌اند.

5- - ببخشید، تو برای کی داری تبلیغ می‌کنی که فردا نره رأی بده؟
- خوب، برای دوستای اینترنتی و فیس بوکیم.
- مگه کسی از دوستات در فیس‌بوک گفته من فردا می‌خوام برم رأی بدم؟
- خوب... نه!
- دیوونه، اونا هم که خودشون همه دارن همین تبلیغ رو می‌کنن. برو سر یکی که می‌خواد رأی بده وقت بگذار
-....
(من این وقت شب، کسی رو که می‌خواد رأی بده از کجا پیدا کنم)...

3:50 | Zeitoon

"تحریم انتخابات"، نه یک کلمه کمتر، نه یک کلمه بیشتر!

سوت و کورترین انتخاباتی که تابه‌حال دیده‌ام...

به یاد ندارم هیچوقت شهر اینطور موقع انتخابات سوت و کور باشه. در میادین و چهارراه‌ها داربست‌های کوچکی زدن و روش یه پلاستیک بزرگ سفید کشیدن و هر کی می‌خواد تبلیغ کنه بروشورهاشو می‌چسبونه روش. ولی هر جایی رفتم این پلاستیک‌ها حتی پر نشده بودن چه برسه مثل انتخابات قبلی بروشورها رو روهم روهم بچسبونن.
دفترهای نامزدها خلوت خلوته،‌ من مخصوصا سرمو می‌چسبونم شیشه و برای مسئولی که اونجا نشسته ادا در میارم. اینطوری که لب پایینمو میارم روی لب بالایی‌م (تقریبا همینجوری که کردی، یه خورده گوشه‌های لبت رو به طرف پایین بکش. آها، قیافه‌تو هم مثل عاقل‌هایی که مشغول رصد سفیهانن کن،درسته... همینجوری) بعد کله‌مو به راست و به چپ تکون می‌دم. می‌دونم این ادا چه دردی داره. آخه خودم یه بار که مجبور شدم یه تیکه راه رو یه‌طرفه برم و یه راننده مسن که نمی‌دونست من تا ته خیابون رفتم و کارگرها خیابونو بسته بودن، این ادا رو به‌شکل نفرت‌باری برام درآورد و من تا سه شب از ناراحتی خوابم نبرد. با دیدن این ادا تقریبا هر بار کسی که پشت میز نشسته سرشو از خجالت پایین برده.
ایندفعه خیلی خیلی کم مغازه‌ها تبلیغی در این مورد به شیشه چسبوندن، از یه سوپری با شوخی پرسیدم این چیه چسبوندی مگه کسی هم رأی می‌ده؟ گفت نه والله خودمم رأی نمی‌دم، چک داشتم، مجبور شدم از کسی که پول خوبی می‌ده قبول کنم. به مغازه بعدی که همون عکسو چسبونده بود گفتم شما هم پول گرفتید... یهو عصبانی شد گفتم ای داد، الان می‌زنه تو گوشم. دیدم نه، رفت عکسو از پشت شیشه کند و با نفرت پاره کرد... گفت از صبح صدبار این حرفو بهم زدن.
دیشب پسری در یکی از میادین مرکزی شهر بروشور یکی از کاندیداها رو پخش می‌کرد و هی می‌گفت، خودم رأی نمی‌دم، توروخدا بگیرید زودتر برم خونه‌م. تقریبا هیچکس نمی‌گرفت... گفتم پسر جان تو که مخالفی پس چرا پخش می‌کنی؟ گفت آخه دو برابر مزد بهم دادن. پرسیدم ساعتی؟ گفت کاش ساعتی بود، هزارتایی. تبلیغ کلاس زبان یا مغازه مانتو فروشی بود چند دقیقه‌ای تموم بود، اما اینو هیچکی نمی‌گیره. بدجور گول خوردم.
فاطمه اسکندری بزرگترین پلاکاردها رو تو کرج زده. مدیوم شات. فاطمه خانوم خوشگله و چشاش رنگیه و تو عکس همچین زل زده به دوردست‌ها... آقایون وای‌می‌سن و یه کمی با حسرت نگاهش می‌کنن و رد می‌شن.
تو چند تا کلاس و جمع دوستانه بحث انداختم هیچکس نمی‌خواست رأی بده. یکی گفت من دفعه قبل و قبل‌تر به فاطمه آجرلو رأی دادم، ایندفعه صلاحیتش رد شده، اگه صلاحیت نداشت چرا گذاشتن دودوره نماینده بشه؟ اینا که با خودشون رحم نمی‌کنن چه رأیی دارم بدم؟
در یکی از میدون‌های اصلی تهران میزی گذاشته بودن که پر از بروشور و زندگینامه نامزدهای اصولگراها بود. دو تا پسر هم روی صندلی پشتش نشسته بودن. با اینکه میدون شلوغ بود هیچکس نمی‌رفت برداره. رفتم جلو، دوتا پسر با خوشحالی یه بغل بروشور‌ در اندازه‌های متفاوت حاضر کردن و به طرفم دراز کردن. گفتم اینا رو ولش، جایزه چی می‌دید؟ با تعجب نگاهم کردن، گفتم بابا ، چک‌پولی، سیم‌کارتی، گونی‌سیب زمینی، نشد، شارژ ایرانسلی، نشد ساندیسی!. یهو هر دو زدن زیر خنده و بروشورها رو گذاشتن رو میز. گفتم خداییش خودتون رأی می‌دید؟ هر دو باز خندیدن.
دیدم جنبه شوخی دارن، گفتم خودتون که اوضاع رو می‌بینید. اما چطور روشون می‌شه فرداش بگن 30 میلیون نفر رأی دادن. بی‌‌عارها بازم خندیدن.
تو این هفته هفت‌هشت‌ده تا اس‌ام‌اس از طرف مقام معظم رهبری برام اومده که برای حفظ آبروی اسلام و بردن آبروی دشمن حتما برم رأی بدم. چشم!

در فیس‌بوک نوشتم:
- در تهران و کرج با هر که حرف زدم چه مذهبی‌، چه غیرمذهبی حتی کسانی که به احمدی‌نژاد رأی داده بودن نمی‌خواست جمعه در انتخابات شرکت کنه. در جمعی داشتم اظهار خوشحالی می‌کردم یکی گفت از شهرستان‌های کوچیک و روستاها بترس که به خاطر اینکه از قوم و قبیله بخصوصی(که خودشون متعلق به اونن) حمایت کنن حتما شرکت می‌کنن. گفت من این هفته یه سفر رفتم شمال و یه سفر همدان... خیلی‌ها تصمیم داشتن رأی بدن. فقط به خاطر فامیل و فامیل‌بازی. به نظر من نیرومونو باید بذاریم روی روشنگری در شهرستان‌ها...
پس چی شد؟ پنجشنبه بیرون رفتن از خونه برای گردش و خرید،
جمعه موندن تو خونه و راه‌انداختن مهمونی و بشکن و بالابنداز یا خونه تکونی.
(تا وقت هست، برای دوستان و آشنایان شهرستانیتون روشنگری کنید لطفا)
و
- شما ذوب در ولایت هم که باشید نباید رأی بدید، چون آقا فرمودن به آدم صالح رأی بدید. آدم صالحی که صلاحیتش رو قبول کرده باشن اگه تو لیست دیدید، سلام منو بهش برسونید!
- از الان اولین خبر نیمه شب جمعه رو اینجوری نوشتن:
به کوری چشم دشمنان پیش‌بینی مقام معظم به حقیقت پیوست و 30 میلیون رأی به صندوق‌ها ریخته شد.
- من این مطلبو پارسال نوشتم و پاش وایسادم تا آخر....
من در کمال صحت عقل اعلام می دارم که در این رژیم دیگر در هیچ انتخاباتی شرکت نمی کنم!

لینک در بالاترین