شنبه، دی ۲۱، ۱۳۸۷

کنجکاوی های عاشورایی

1- آقا، فلسفه‌ی پختن قیمه برای عزاداری‌ها چیه؟ مردیم از بس قیمه خوردیم. مگه اون زمونا تو عربستان کسی قیمه می‌پخته؟ چرا قرمه‌سبزی و خورش کرفس و بیفتک و جوجه کباب نمی‌دین؟
به خدا سر پل سراط جلوتونو می‌گیرم از دل دردام می‌گم و نمی‌ذارم خدا ببردتون به بهشت.

2- چرا این همسایه نامرد ما امسال مارو تو خماری گذاشت؟
خانم جان، خیلی زشته آدم اعلام کنه هر سال ظهر عاشورا نذری ناهار می‌ده. حالا قیمه می‌دی به‌درک. اما بده. رو نذرت بمون. نذر قولیه که به خدا دادی. خوب حالا اگر ما هم صابونی به شکممان زده باشیم، رو حساب این قول شما به خدای تبارک و تعالی‌ست!
این همسایه‌ی ما از عصر تاسوعا یهویی همراه با کل خانواده گم شد. پچ‌پچ همسایه‌ها از ساعت یازده دوازده ظهر وقتی دیدن مثل هر سال بوبرنگی از خونه‌شون نمیاد شروع شد. هی به هم زنگ می‌زدن تو از خانم کاشانی خبر نداری؟ حالا کسی هم روش نمی‌شه بگه تو از "قیمه"‌ی خانم کاشانی خبر نداری. یکی دو نفر که کنجکاوتر بودن رفتن به بهانه‌ی قرض گرفتن پیاز سیب‌زمینی در آپارتمانشو زدن. اما هیچ خبری نبود که نبود. نمی‌شد هم به پلیس 110 زنگ زد. پلیس نمی‌گفت چه همسایه‌های گداگودوله‌ای، لنگ یه قیمه‌ی همسایه‌شونن؟ این همه جا دارن قیمه می‌دن شماهم برین تو صف!
راست می‌گفت. یعنی اگه زنگ می‌زدیم اینا رو می‌گفت راست می‌گفت.
خلاصه که شال و کلاه کردیم و راه افتادیم. هر خانواده به مسیری که فکر می‌کرد شانس موفقیت بیشتری توش هست. یه نوع رقابت بود انگار. هر چی هم از هم سوال می‌کردیم تو کدوم وری و به کدوم خیابون می‌ری مگه کسی لب تر می‌کرد.
شب کیسه‌زباله اونی که بیشتر توش ظرف یک‌بار مصرف نذری بود برنده این رقابت حساب می‌شد. کسی از خانوم کاشانی خبری نداره؟ هنوز نیومده خونه‌شون.

3- سُلافه تو چه خوشبخت بودی دختر!
تو دهه‌ی اول محرم هر شب سریال "طفلان مسلم" پخش می‌شد.
داستان همون‌طور که از اسمش معلومه درمورد دو پسر ده و دوازده ساله‌ی مسلم‌بن عقیله که از خیمه‌ی اسرا فرار کردن و در کوفه سرگردونن. دختر خوشگلی از اول داستان کمکشون می‌کنه به اسم سُلافه، که اونم عاشق یه غلام خوش‌تیپ وصورت تیغ‌زده‌ست به اسم فُلیح.
دختر دم ابروهاشو به سمت بالا کشیده و یه لباس مشکی شبیه به چادر ملی ایرانی‌ها پوشیده منتها تنگ‌تر و سکسی‌تر، با یک گردنبند مدل هیپی‌ها روش و پسر ردایی به رنگ نارنجی تنشه.
این دو هر وقت می‌خوان در کوچه خیابان های کوفه مشغول دل‌دادن و قلوه گرفتن و جرو بحث درمورد آزادی دو طفلان مسلمند و هیچکس هم کاریشون نداره.
بارها دوتایی با هم گزمه‌ها رو اذیت کردن و بازم هیچوقت گشت ارشاد کوفه دستگیرشون نکرده. سلافه چتری‌هاش بیرونه(البته تو تلویزیون ایران موها به صورت شرابه و کاموا نشون داده می‌شه)بازم هیچوقت تذکر نمی‌گیره. صبح تا شب و شب تا صبح تو خیابون‌های کوفه در حال دویدن و پریدن و جهیدن و تعقیب‌کردن آقایونه، اما هیچ همسایه فامیل و حتی فاطمه کماندویی بهش نمی‌گه :
- دختر، سنگین باش! دختر، این وقت شب تو کوچه چیکار می‌کنه.
هیچ‌کس بهش متلک نمی‌گه.
حالا هی بگید ما اهل کوفه نیستیم. بابا صد رحمت به اهالی کوفه.

4- این کاهنان معبد آمون در فیلم یوسف پیامبر عجیب مثل آخوندهای خودمونن. تمام توطئه‌هاشون برای گرفتن قدرت، کشتن مخالفاشون و ترویج خرافات و دین(فرق نمی‌کنه چه دینی. خداپرستی باشه یا بت پرستی) فقط برای بقا و سود خودشونه... و این هدیه گرفتناشون که مثل خمس و زکات می‌مونه و زنای دیگرانو صیغه کردن و...
البته این آنِخ‌ماهو کاهن اعظمشونو من خیلی دوست دارم. یه جور بدجنسی‌های بامزه‌ای داره. عین مارمولکه.

5- صبح تا شب در تمام اخبار ساعات مختلف تلویزیون داره فقط اخبار غزه رو می ده. یه نفر عین گزارشگرای هواشناسی چوب به دست میاد می‌گه که حماس کجاهای اسرائیلو زده. و یه موشکایی ویژژژژ از غزه به سمت شهرک‌های مختلف شلیک می‌شه و همچین انفجار مهیبی به صورت انیمشن نشون می‌دن که آدم فکر می‌کنه عن‌قریبه که دولت اسرائیل سقوط کنه...

6- من می‌خوام با این پست در مسابقه سیب وبلاگای عاشورایی شرکت کنم:) شانس موفقیتم چقدره؟

7- احساس می‌کنم از دین دکانی ساخته‌اند به وسعت تمام ایران...

8- آقا، یکی به داد من برسه بگه این دیگه چیه؟ یه وانتو به رنگ قرمز درآورده بودن یه آقای قرمز پوش اون ته‌تها مثل شازده‌ها نشسته بود و یکی دیگه رفته بود تو پوست حیوونی مثل شیر. یه صندوق قرمز هم اونجا بود. شمر و خولی و بچه های مسلم هم به دنبال وانت راه می‌رفتن و یه عده هم زنجیر زن دنبال اینا. ملت هم فحش و بد بیراه که دیگه اینا کی‌ین دو روز بعد از عاشورا خیابونا رو بند آوردن.




9- اینم مسابقه‌ی شیرخواره‌های حسینی.



اقلا نمی‌شد یه عکس قشنگ‌تری بذارن رو پوستراشون؟

10- تقویم یوزارسیف رسید...




11- چقدر ماشین های رنگ شده عاشورایی امسال زیاد شده بود. از پیکان جوادی گرفته تا بی‌ام و و ماکیسما و بنز و پرادو...




12- تلویزیون بی‌بی‌سی فارسی هم راه افتاد. البته آزمایشیش. رسمیش از 25 دی شروع می‌شه.
خیلی از کسایی که تو وبلاگستان می‌شناسیم هستن.
مسعود بهنود، عصیان، فرناز قاضی‌زاده(اتفاقا چند روز پیش داشتم به سینا مطلبی و فرناز و پسرشون فکر می‌کردم و می‌گفتم چرا چند وقته خبری ازشون نیست. حالا می‌بینیم فرناز خوشگل موشگل یکی از مجریان این تلویزیونه.) فرین عاصمی عزیز و خیلی‌های دیگه...

13- راسته جمشید مشایخی فوت کرده؟:(

لینک در بالاترین
لینک در بلاگ نیوز