پنجشنبه، خرداد ۱۲، ۱۳۹۰

در کجای دنیا اینطور دخترِ پدر مرده رو می زنن؟

1-هر وقت میام چیزی در وبلاگم بنویسم یه خبر بد داغونم می کنه. روحیه مو می ریزه به هم و دستم برای تایپ خشک می شه. میگم قرار بود چیزی بنویسم که دیگرانو بخندونه. ببینن تو موقعیت های سخت هم میشه امیدوار بود و خندید. اما ...
کشته شدن هاله سحابی هزار بار فجیع تر از مرگ پدر مبارزش عزت الله سحابی بود.
نمی دونم اعضای این حکومت پیش خودش چی فکرمی کنن؟ تاکی می تونن به این دیکتاتوری وحشی خودشون ادامه بدن...
واقعا شوکه شدم. فکر می کنید این خبرو چه جوری شنیدم .از صبح بیرون بودم. کارای اداری و بانک و خرید و... صبحش وقتی تو کانال های ماهواره ای می چرخیدم به صورت زیرنویس خونده بودم که وزارت اطلاعات به خانواده سحابی دستور داده مراسم تشییع جنازه رو بندازن ساعت 7 . پیش خودم گفتم ای چه ظلمیه برای خانواده ی مردی که یک عمر مبارزه کرده و هرگز از حرفش پایین نیومده. سحابی خیلی راحت می تونست مثل خیلی ها بره خارج و راحت زندگی کنه. (نه البته خیلی راحت, مبارزه از راه دور ) اما موند و حرفشو زد و کلی هزینه داد.
ساعت 5 بعداز ظهر خسته و گرسنه رفتم مرغ فروشی, دادم دوتا برام تیکه کنه تا برم خونه برای خودم چیزی درست کنم.
مرغ فروش شرق و آرمان می خونه و هر وقت میرم تا وقتی کارشو بکنه با هم گپ می زنیم. گفتم نمی دونم از کی روغن شده دوبرابر؟ بطری یک لیتری که دوهفته پیش خریدم هزار و هشتصد تومن امروز خریدم سه هزار و ششصد. گفت کاش فقط گرونی اذیتمون می کرد. نگاش رفت به سمت عکس سحابی روی صفحه اول آرمان. گفتم آره واقعا حیف همچین مردی.
گفت و حیف همچون زنی. گفتم کدوم زن؟ چی شده؟
گفت برای ناهار رفته بودم خونه. پسرم پای اینترنت بود گفت که هاله دختر سحابی تو مراسم ختم پدرش به دست لباس شخصی ها کشته شده شده.
با چه حالی برگشتم خونه.

نه که ندونم توی مراسم دفن و ختم عزت الله سحابی لباس شخصی ها حتما می ریزن. اما باورم نمیشد اینطور با شقاوت. واینطور گستاخ که دختر پدرمرده رو بزنن.


2- روایت یک زندانی سیاسی از اکبر امینی که ۲۵ بهمن از جرثقیل بالا رفت
انگیزه اکبر برای بالا رفتن از جرثقیل چه بود؟

3- شنیده شد که هاشم صباغیان در پی حمله قلبی در مراسم تشییع جنازه دوست و همرزمش عزت الله سحابی فوت کرده اما بعد تکذیب شد.

4- چه باید کرد؟

لینک در بالاترین