چهارشنبه، خرداد ۰۳، ۱۳۹۱

فیس‌بوک نوشت...

1- خرمشهر رو خدا  آزاد کرد...  ایران رو کی  آزاد می‌کنه؟

2- چند روز پیش رفتم نون بخرم دیدم تمام عکسای تیم استقلال که تمام دیوار نونوایی رو پوشونده بود کنده شدن... با پسر بیست‌و دوسه ساله صاحب‌نونوایی همیشه سر استقلال پرسپولیس کل‌کل داشتیم، تی‌شرت قرمزی تنش کرده بود، گفتم به‌به! سرعقل اومدی، پرسپولیسی شدی!
با عصبانیت گفت نه بابا، هردوشون برن گم‌شن! الان مملکت در خطره.
اومدم طبق معمول سیاسی حرف بزنم و بابائه کمی فحش بده من دلم خنک شه،‌دیدم نونوائه لب می‌گزه و چشم و ابرو میاد، یعنی هیچی نگو...
....

وقتی نونام رو گرفتم و چند قدمی دور نشده بودم که دیدم بابائه اومده دنبالم...
دستاش می‌لرزید، تورو خدا چاره‌ای جلو پام بذار خانوم.
ترسیدم، گفتم چی شده مگه؟
می‌گه پسرم ناخلف شده. دیدی که فوتبال هم گذاشته کنار.
پرسیدم ناخلف؟ یعنی سیگار؟ مواد؟ گفت نه بابا از اینا بدتر!
رفته بسیجی شده... فکر کنم زده به سرش!
دلم خوش بود تو مغازه‌م یه فحشی چیزی میدم دلم خنک می‌شه اما تا با مشتری ازین حرفا می‌زنم می‌گه می‌رم لوت می‌دم!
گفتم ببرش پیش مشاور... گفت نمیاد. اون فکر می‌کنه ما دیوونه‌ایم. مغزشو شستشو دادن. یه حقوق خوبی هم می‌دن بهش... که بهش گفتم اگه تو خونه ما خرج کنی از گوشت سگ نجس‌تره...
گفتم نمی‌دونم والله... نمی‌ دونم درمونش چیه...

3- طرف زرت و زرت به خدا و پیغمبر و اماما فحش می‌ده، بعد می‌ره حج از مکه استاتوس می‌زنه که حال عجیبی دارم...
دوباره برمی‌گرده و دوباره همون استاتوس‌های قبلی...
چطوریاست؟

4- شما تو فیس‌بوک موقع لایک دادن بیشتر نگاه می‌کنید "کی" گفته یا اینکه "چی" گفته؟
.
.
.

البته جوابشو می‌دونم، آمار لایک‌ها زیر بعضی نوشته‌ها خبر می‌دهد از سر درونتان:)


5- این مارک زوکربرگ چقدر الاغه که اومده دوست‌دخترشو گرفته!
خوب احمق جان، با دوست دخترت حالتو می‌کردی و بعد میومدی از ایران دختر باکره( اعم از ترمیمی یا غیرترمیمی) باخودت برمیداشتی می‌بردی!

هیچ نظری موجود نیست: