1- باور کنید حتی یک موی از بدنم راضی نبود که این عکسارو بذارم. خیلی متاسفم!
روزی رهبران مذهبی بین مردم ارج و قربی داشتن. هنوزم خیلی از کاریکاتوریست ها- حتی اونایی که در تبعیدن مثل نیک آهنگ- دلشون نمیاد کاریکاتور مراجع تقلید و رهبران مذهبی رو بکشن.
اما ببینید این حکومت تو این سی سال چقدر جوونها رو تحقیر و بهشون توهین کرده که امروز اونا تو روز روشن تو خوابگاه دانشجویی پوسترهای رهبرا رو از دیوارها می کنن و در توالت و زیر جاکفشی پهن می کنن.
حکومت باید بترسه از این همه نفرت که در سینه مردم کاشته.
2- همونطور که حدس می زدم اینترنت بعد از مراسم 13 آبان اونقدر کم سرعت شده که هیچ سایتی رو نمی تونستم باز کنم که گزارش سیزده آبانمو بدارم توش.
الان هم بعد از سه ساعت ادیتور یهو باز شد و هنوز نمی دونم می شه چیزی فرستاد یا نه.
3- سیزده آبان امسال بیشتر از همیشه فحش به رهبری و مراجع شنیده می شد و بعضی شعارها مستقیما جواب توهین هایی بود که تو این مدت به مردم شده بود.
نمی دونم این احساس منه یا واقعیت که فکر می کنم جنبش داره وارد یه فاز دیگه می شه و تقصیرشو تماما برعهده ی خود حکومت می دونم!
چه کسی بعضی از مردم رو وادار کرده برای دفاع از خود تو جیبشون چاقو و کاتر و سنگ و کلا یه وسیله دفاعی بذارن؟ چقدر راست و درست و محترمانه بیان تو خیابون و با سکوت حقشونو فریاد بزنن و در جواب چماق و باتوم و چاقو و گاز اشک آور و دستگیری و شکنجه و تجاوز تحویل بگیرن؟
13 آبان مردم واکنش خیلی شدیدی نسبت به دستگیری ها نشون می دادن. و هر کی دستگیر می شد مردم به هر وسیله سعی در آزاد کردنش داشتن.
اونروز شاید بیشتر از همیشه مأمور ریخته بودن تو خیابونا و از هیچ کاری هم ابا نداشتن. تو جیب بچه بسیجی ها پر بود از دستبندهای پلاستیکی و به طور وقیحانه ای به هر کس دلشون می خواست دستبند می زدن.
از شعارها و کتک زدن ها و گاز اشک آور حتما بچه هایی که همون روز دسترسی به اینترنت داشتن حتما نوشتن
کروبی با غیرت بت بزرگ رو بشکن...
محمود خائن, آواره کردی, خاک وطن را ویرانه کردی, کشتی جوانان وطن, الله اکبر. کردی هزاران تن کفن
الله اکبر, مرگ بر تو , مرگ بر تو... ای رهبر بی غیرت بشنو شعار ملت, نه شرقی, نه غربی, دولت سبز ملی و...
4- میدون هفت تیر قیامت بود. یه جا یه پسر حدودا 22 ساله ای داشت با سنگ شیشه ماشین پلیس رو می شکست که گرفتنش. تا می خورد زدنش و داشتن می بردنش که مردم ناظر خونشون به جوش اومد و شروع کردن به سنگ بارون کردن مامورا. به هرزحمتی که بود نزدیک شدن و در حین باتوم خوردن پسر رو نجات دادن . تعداد زیادی مامور به دنبال طعمه و نجات دهندگان حمله کردن. تعقیب و گریز رسید به یکی از کوچه های شمال میدون هفت تیر, خونه ای باز بود و منم همراه جمعیت وارد راه پله شدم.
مامورا عین شیر زخمی(شیر که چه عرض کنم, گرگ, چه بسا کفتار) با باتوم می کوبیدن به در خونه ها. هیچکی باز نمی کرد. صاحب خونه ای هم که ما دم راه پله ش ایستاده بودیم برامون آب آورد و گفت نترسید به هیچ وجه باز نمی کنم. اگر لازم شد می برمتون تو خونه.
یکی دو ساعت اونجا زندانی بودیم و مامورها کماکان می غریدند و هوار می کشیدن و زنگ می زدند و باتوم به در می زدند که درا رو باز کنید و اغتشاشگرا رو تحویل بدید.
فکر نکنم تو اون کوچه شیشه ماشین و یا در خونه ای سالم مونده باشه. همه رو قُر کردن.
در همون راه پله پسری که ملت نجاتش داده بودن با لهجه شیرینی تعریف کرد که افغان است و سالها در ایران کارگری کرده و کاری به برنامه راهپیمایی نداشته . همونطور که می گذشته مامورا الکی با باتوم هی می زننش و اینم عصبانی می شه و با سنگ می زنه شیشه ماشین پلیسو می شکنه.
پسرا شروع کردن سربه سرش گذاشتن که برو خودتو معرفی کن. الان همه مونو می گیرن شکنجه و تجاوز و ... این پسر ساده دل هم پاشد واقعا بره خودشو معرفی کنه که دم در گرفتنش که بابا به خدا شوخی کردیم و این همه زحمت نکشیدیم که دوباره بدیمت دست گرگها...
5- بعد از اینکه تو مترو مردم کلی شعار دادن(که ازش فیلم هم گرفتم اما نمی دونم چطوری کوتاهش کنم و با این سرعت کم بذارمش تو یوتیوب) و هر وقت گاز اشک آور می زدن مردم از اون طریق فرار می کردن, مامورا اومدن در متروها رو بستن .
حدود ساعت 2 بعد از ظهر پسری حدودا 25 ساله که منتظر بود در رو باز کنن بره خونه ش در کرج, که مأمورا بدون هیچ دلیلی بهش حمله کردن و با باتوم تا می خوردن زدنش و بعد دستبند پلاستیکی بستن دستش و هلش می دادن به سمت ماشین, که ناگهان مردمی که شاهد ماجرا بودن و می دونستن چه سرنوشتی در انتظار پسره, با سنگ ریختن سر مأمورا ... یکیشون با کاتر اومد دستبند پسره رو ببره که زد رگ دستشو هم همراش برید رفت درمونگاه دستش 5 تا بخیه خورد. او می گه زخم دوست خیلی شیرین تر از شکنجه و تجاوز دشمنه!
6- روز 13 آبان مردم هر بسیجی می دیدن داد می زدن چقدر گرفتی بیای مردمو بزنی؟ اونا هم عصبانی می شدن و حمله می کردن. این شده بود یه تفریح برای مردم.
7- امسال دانشگاه آزاد مقررات خیلی سختی برای جداسازی دخترها و پسرها وضع کرده. سرویس ها جدا, کلاس ها جدا و حتی در بعضی دانشگاه ها روزهای کلاس دخترا و پسرها کاملا جداست. مثلا سه روز اول هفته کلاس های دخترا و سه روز آخر هفته کلاس های پسرا تشکیل می شه.
بعد تبلیغ می کنن آقای خواهرا و برادرا بیایید برای ازدواج دانشجویی ثبت نام کنید. بگو آخه دختر پسرا همدیگرو کجا ببینن و بپسندن؟
نامه ی دانشجوایان دانشگاه آزاد واحد ساری به رئیس دانشگاه برای اعتراض به جداسازی جنسیتی ...
لینک در بالاترین
شنبه، آبان ۱۶، ۱۳۸۸
چهارشنبه، آبان ۱۳، ۱۳۸۸
امیدوارم13 آبان امسال روزی تعیین کننده برای جنبش ما باشد/ فردا روز دیگریست...
88
1- فردا روز دیگریست...
2- سنگ پاهای راستی هر چی سعی می کنن جنبش سبز رو هم به انحراف بکشونن و رنگ سبز رو مال خودشون کنن نمی تونن.
تنها خوبی ایجاد جنبش سبز علوی اینه که به راحتی می تونیم بالای ساختمونامون پرچم سبز نصب کنیم و مچ بند و روسری و...سبز ببندیم و به محض اخطار بگیم ما عضو جنبش سبز خودتونیم و توی دلمون به لری بگیم: اَدوما(از در عقب)
3- همیشه از یکی دو روز قبل از هر راهپیمایی سبز وضع اینترنت و اس ام اس خراب می شه.
الان تو کرج اس ام اس ها قطعه معمولا بعد از هر راهپیمایی که برمیگردم می بینم هیچی نمی شه فرستاد.
الان هم به سختی وارد ادیتور شدم
حالا این تیکه رو بفرستم . برسم به بقیه شماره ها
...
4- می گن احمدی نژاد و یاران از صبح دارن دعای بارون و رعد و برق و سیل و گردباد می خونن تا راهپیمایی فردا لغو بشه.
5- از چند روز پیش مسیرهای مختلفی برای سبزها اعلام کردن که فکر کنم معتبرترینشون:1- میدون هفت تیر به سمت خیابون طالقانی(محل سفارت آمریکا) که کروبی هم اونجا می ره و
مسیر 2- خیابان طالقانی از میدون فلسطین تا سفارته که موسوی و خاتمی می خوان اینو برن.
البته دوستان کرجی من می خوان از میدون آزادی برن دانشگاه شریف و از اونجا پیاده برن و یک عده هم از دانشگاه تهران و یه عده هم از پلی تکنیک و راه میفتن. مطمئنم به صورت خود بخودی بیشتر خیابونها سبز میشه.
کلا راهپیمایی هر چی مسیرش طولانیتر باشه برای سلامتی انسان ها مفیدتره .
6- من از دولت احمدی نژاد گله دارم چرا برای ما غیر تهرانی ها اتوبوس مجانی نمی ذاره برای شرکت در راهپیمایی های جدید.
7- من فردا هیچ شعاری نمی دم که توش مرگ باشه, مگه "مرگ بر دیکتاتوری"
8- من معتقدم که باید سفارت امریکا رو هر چه زودتر پس داد چون سفارت هر کشور جزء خاک اون کشور محسوب می شه.
به نظرم تموم اصلاح طلبا باید از کاری که کردن اظهار پشیمونی کنن.
9- فردا با خودم کلی چیز میزهای سبز می برم. گله ای هم از بعضی دوستان دارم که تو راهپیمایی ها فردگرایی می کنن و به فکر بقیه نیستن.
10- اونایی که در ادارات دولتی که رئیس احمدی نژادی دارن کار می کنن می ترسن برای فردا مرخصی بگیرن اما خیلی از ادارات دیگه خود جناب رئیس اومده یه جورایی به کارمنداش گفته هر کی فردا مرخصی چند ساعته می خواد بره اشکال نداره
1- فردا روز دیگریست...
2- سنگ پاهای راستی هر چی سعی می کنن جنبش سبز رو هم به انحراف بکشونن و رنگ سبز رو مال خودشون کنن نمی تونن.
تنها خوبی ایجاد جنبش سبز علوی اینه که به راحتی می تونیم بالای ساختمونامون پرچم سبز نصب کنیم و مچ بند و روسری و...سبز ببندیم و به محض اخطار بگیم ما عضو جنبش سبز خودتونیم و توی دلمون به لری بگیم: اَدوما(از در عقب)
3- همیشه از یکی دو روز قبل از هر راهپیمایی سبز وضع اینترنت و اس ام اس خراب می شه.
الان تو کرج اس ام اس ها قطعه معمولا بعد از هر راهپیمایی که برمیگردم می بینم هیچی نمی شه فرستاد.
الان هم به سختی وارد ادیتور شدم
حالا این تیکه رو بفرستم . برسم به بقیه شماره ها
...
4- می گن احمدی نژاد و یاران از صبح دارن دعای بارون و رعد و برق و سیل و گردباد می خونن تا راهپیمایی فردا لغو بشه.
5- از چند روز پیش مسیرهای مختلفی برای سبزها اعلام کردن که فکر کنم معتبرترینشون:1- میدون هفت تیر به سمت خیابون طالقانی(محل سفارت آمریکا) که کروبی هم اونجا می ره و
مسیر 2- خیابان طالقانی از میدون فلسطین تا سفارته که موسوی و خاتمی می خوان اینو برن.
البته دوستان کرجی من می خوان از میدون آزادی برن دانشگاه شریف و از اونجا پیاده برن و یک عده هم از دانشگاه تهران و یه عده هم از پلی تکنیک و راه میفتن. مطمئنم به صورت خود بخودی بیشتر خیابونها سبز میشه.
کلا راهپیمایی هر چی مسیرش طولانیتر باشه برای سلامتی انسان ها مفیدتره .
6- من از دولت احمدی نژاد گله دارم چرا برای ما غیر تهرانی ها اتوبوس مجانی نمی ذاره برای شرکت در راهپیمایی های جدید.
7- من فردا هیچ شعاری نمی دم که توش مرگ باشه, مگه "مرگ بر دیکتاتوری"
8- من معتقدم که باید سفارت امریکا رو هر چه زودتر پس داد چون سفارت هر کشور جزء خاک اون کشور محسوب می شه.
به نظرم تموم اصلاح طلبا باید از کاری که کردن اظهار پشیمونی کنن.
9- فردا با خودم کلی چیز میزهای سبز می برم. گله ای هم از بعضی دوستان دارم که تو راهپیمایی ها فردگرایی می کنن و به فکر بقیه نیستن.
10- اونایی که در ادارات دولتی که رئیس احمدی نژادی دارن کار می کنن می ترسن برای فردا مرخصی بگیرن اما خیلی از ادارات دیگه خود جناب رئیس اومده یه جورایی به کارمنداش گفته هر کی فردا مرخصی چند ساعته می خواد بره اشکال نداره
یکشنبه، آبان ۱۰، ۱۳۸۸
مژده: اعطای آزادی دستشویی رفتن به زنان در زندان های جمهوری اسلامی
1- بار دیگر حمهوری اسلامی ایران ثابت کرد که در عدالت و رأفت و انتقاد پذیری سرآمد کشورهای دیگر جهان است.
فمینیست های کوردل و دشمنان اسلام بدانند که به حول و قوه الهی از این پس زندانیان زن آزادی دستشویی رفتن دارند .
علیرغم شایعات در جمهوری اسلامی قانون دستشویی برای زنان بسیار پیشرفته تر از مردان میباشد
لینک را بخوانید:
"آنها همچنین با اشاره به مشکلات رفاهی زندان ا زجمله محدودیت در استفاده از دستشویی برای زندانی ها ،گفتند :"با پیگیریهای مستمر وشکایتهای متعدد و نامه نگاریهای هنگامه شهیدی و تحمل دو روز مجازات انفرادی به علت داشتن درخواست رفتن به دستشویی خارج از 4 نوبت در روز و پییگیریهای از طریق ریاست بازداشتگاه 209 اوین ،درحال حاضر قانون روزانه تنها حق استفاده از 4 بار استفاده از دستشویی برای زندانیان زن از میان رفته و زندانیان زن آزادانه وهر ساعت که نیاز داشته باشند می توانند از دستشویی استفاده کنند."
(..ببخشید اگر خبر کمی قدیمی بود, من واقعا تحت تأثیر رأفت اسلامی اینها قرار گرفته ام) و نمی دونم چرا بازتاب جهانی این موضوع اینقدر کم بوده. یعنی از هوا کردن موشک کمتر اهمیت داره؟
2- وقتی دستشویی ابزار شکنجه می شود،شیوا نظرآهاری
3- فریبا پژوه زخم معده دارد اما برای اعتراض به 70 روز بازداشت بی دلیل و ممنوع الملاقات بودن و محرومیتش از داشتن وکیل از دوشنبه گذشته دست به اعتصاب غذا زده است.
4 -اسم واقعی سهیلا قدیری خورشید بود....
زندگی و اعدام سهیلا قدیری یکی از غم انگیز ترین ماجراهایی بود که تا به حال شنیده بودم. ننگ اعدام یک زن بی پناه تا ابد با جمهوری اسلامی می ماند
5- شیپ...
چشم راستش گرفته بود و به نظر می رسید چیزی داخل چشمش رفته یا ضربه ای به آن خورده است.
نوبتش که رسید داخل شد. دستمال را از روی چشمش برداشت. چشم کاملا متورم بود و پلکهای قرمز به هم چسبیده بودند.
پلکها را که از هم باز کردم بیش از ده کرم کوچک سفید درون چشم شناور بودند.
6- اندر احوالات سومین فارغ التحصیلی ما...
هی نباید توی راه قلپ قلپ آب می خوردم. واسه همین ها بود که تو صف کرایه شنل داشتم از فشار جیش هی خودم رو چپ و راست می کردم. همین جور که خودم رو تکون می دادم داشتم به فارغ التحصیل های جوون نیگا می کردم. همه موهاشون رو درست کرده بودند. با آرایش خوب خوشگل با زنبل زیمبول های عالی رنگ وارنگ با دامن های کوتاه و شلوارهای شیک و تاپ های خوب و ممه های جوان بچه شیر نداده.
پ.ن. شماره 1
من جمله " مردان زندانی کماکان می توانند جیش خود را با دهان بالا کشیده و تف کنند" رو خودم از دهان یک زندانی مرد شنیده بودم که به شوخی به زندانبانش گفته بود. او تعریف می کرد که چطور یک بار مجبور شده دستشویی خودش رو در یک کیسه فریزر برای ساعت ها نگه دارد تا نوبت دستشویی اش برسد.
دلیل عصبانیت بعضی ها را از این جمله متوجه نمیشوم, با این همه پاکش کردم.
فمینیست های کوردل و دشمنان اسلام بدانند که به حول و قوه الهی از این پس زندانیان زن آزادی دستشویی رفتن دارند .
علیرغم شایعات در جمهوری اسلامی قانون دستشویی برای زنان بسیار پیشرفته تر از مردان میباشد
لینک را بخوانید:
"آنها همچنین با اشاره به مشکلات رفاهی زندان ا زجمله محدودیت در استفاده از دستشویی برای زندانی ها ،گفتند :"با پیگیریهای مستمر وشکایتهای متعدد و نامه نگاریهای هنگامه شهیدی و تحمل دو روز مجازات انفرادی به علت داشتن درخواست رفتن به دستشویی خارج از 4 نوبت در روز و پییگیریهای از طریق ریاست بازداشتگاه 209 اوین ،درحال حاضر قانون روزانه تنها حق استفاده از 4 بار استفاده از دستشویی برای زندانیان زن از میان رفته و زندانیان زن آزادانه وهر ساعت که نیاز داشته باشند می توانند از دستشویی استفاده کنند."
(..ببخشید اگر خبر کمی قدیمی بود, من واقعا تحت تأثیر رأفت اسلامی اینها قرار گرفته ام) و نمی دونم چرا بازتاب جهانی این موضوع اینقدر کم بوده. یعنی از هوا کردن موشک کمتر اهمیت داره؟
2- وقتی دستشویی ابزار شکنجه می شود،شیوا نظرآهاری
3- فریبا پژوه زخم معده دارد اما برای اعتراض به 70 روز بازداشت بی دلیل و ممنوع الملاقات بودن و محرومیتش از داشتن وکیل از دوشنبه گذشته دست به اعتصاب غذا زده است.
4 -اسم واقعی سهیلا قدیری خورشید بود....
زندگی و اعدام سهیلا قدیری یکی از غم انگیز ترین ماجراهایی بود که تا به حال شنیده بودم. ننگ اعدام یک زن بی پناه تا ابد با جمهوری اسلامی می ماند
5- شیپ...
چشم راستش گرفته بود و به نظر می رسید چیزی داخل چشمش رفته یا ضربه ای به آن خورده است.
نوبتش که رسید داخل شد. دستمال را از روی چشمش برداشت. چشم کاملا متورم بود و پلکهای قرمز به هم چسبیده بودند.
پلکها را که از هم باز کردم بیش از ده کرم کوچک سفید درون چشم شناور بودند.
6- اندر احوالات سومین فارغ التحصیلی ما...
هی نباید توی راه قلپ قلپ آب می خوردم. واسه همین ها بود که تو صف کرایه شنل داشتم از فشار جیش هی خودم رو چپ و راست می کردم. همین جور که خودم رو تکون می دادم داشتم به فارغ التحصیل های جوون نیگا می کردم. همه موهاشون رو درست کرده بودند. با آرایش خوب خوشگل با زنبل زیمبول های عالی رنگ وارنگ با دامن های کوتاه و شلوارهای شیک و تاپ های خوب و ممه های جوان بچه شیر نداده.
پ.ن. شماره 1
من جمله " مردان زندانی کماکان می توانند جیش خود را با دهان بالا کشیده و تف کنند" رو خودم از دهان یک زندانی مرد شنیده بودم که به شوخی به زندانبانش گفته بود. او تعریف می کرد که چطور یک بار مجبور شده دستشویی خودش رو در یک کیسه فریزر برای ساعت ها نگه دارد تا نوبت دستشویی اش برسد.
دلیل عصبانیت بعضی ها را از این جمله متوجه نمیشوم, با این همه پاکش کردم.
برچسبها:
آزادی,
دستشوئی,
رأفت اسلامی,
زنان,
زندان,
شکنجه,
عدالت,
هنگامه شهیدی
اشتراک در:
پستها (Atom)