1- به نظر من یکی از بهترین راههای تزریق شادی به مردم و جلوگیری از خودکشی هموطنان عزیزمون از سر فقر و استیصال، مصاحبههایی پیدرپی با بعضی از حامیان دولت و هیئت مؤتلفههایی چون آقاسدالله بادامچیانه.
به جان شما اثرش از صد تا خوندن کتاب طنز و دیدن سیرک بیشتره. من که امشب کلی انبساط خاطر پیدا کردم با خوندن مصاحبهش با روزنامه اعتماد، و هر چی خستگی خونهتکونی در بدنم مونده بود به یک آن ناپدید شد.
راستش سیبا هر روز چند تا روزنامه میخره و شب بیاتشده و به صورت فلهای و درهم تحویل من میده( چند بار اعتراض کردم و گفتم خرید روزنامه با من. اما اعتراف میکنم که وقتی نوبت من بود خوب عمل نکردم و هر بارش یکی از روزنامههای مورد علاقهمونو گیر نیاوردم) منم گاهی بدون توجه به اینکه این که دارم میخونم چه روزنامهایه هی ورق میزنم. البته از صفحهبندی میشه فهمید... اما امشب وقتی به صفحهی مربوط به این مصاحبه رسیدم ، هنوز چند خط پیش نرفته بودم که پیش خودم داد زدم: آخ جون گلآقا، بازم چاپ شده. و هنوز خط سیر نگاهم به لوگوی روزنامه نرسیده بود و داشتم میگفتم اما چرا سیاه و سفید؟ که لوگوی اعتماد رو دیدم فهمیدم طنز نیست بلکه کلا" هنر آقای بادامچیان طنز گوییه...
ایشون بعد از اینکه خودسوزیهای اخیر تهران رو بازی سیاسی اصلاحطلبها خونده،
وقتی خبرنگار از فقیرتر شدن مردم با نفت 140 دلار ازش پرسیده گفته:
- مردم حاضر نیستند یک مرغ در خانهشان نگهداری کنند چون بو میدهد، مبادا تخم مرغشان اینطوری(!) تأمین کنند. از سه میلیون خانهای که در تهران داریم چند نفرشان پرنده دارند؟
چند نفر در گلدانهایشان ریحان میکارند تا نان و پنیرشان را به ریحان بخورند.
(حالا خوب شد نگفت نون و بوقلمون با ریحون. گر چه قیمت پنیر اینروزها با بوقلمون برابری میکنه و قیمت هر دو شون کیلویی چهار هزار تومنه)
من در همینجا از حماقت اسدالله میرزا کمال تشکر را دارم و ازشون خواهش میکنم وقت مصاحبههاشونو بیشتر کنن.
لینک مصاحبه بادامچیان... متاسفانه لینک اعتماد رو پیدا نکردم.
2- این اصلاحطلبها چرا به محمد خاتمی میگن خاتمی اما خیلی اصرار دارن به میرحسین موسوی ، میرحسین خالی میگن. شاید چون جوونپسندتره و امکان رأی آوردن بیشتری داره.
یهجورایی احساس میکنم این دوتا میخوان عین اوباما و کلینتون اول هر دو بیان جلو بعدا کلینتون به نفع اوباما ببخشید خاتمی به نفع میرحسین بره کنار و همه هیجانزده بشن و...
3- در صفحهی حوادث روزنامهها نوشتن که در اثر تصادف یک پراید با یک الاغ در جادهی یاسوج شیراز دو نفر کشته و دو نفر مصدوم شدن. البته این خبر وحشتناکیه... اما چرا هیچ روزنامهای از سرنوشت الاغ بدبخت چیزی ننوشته.
4- امروز یه ساعت وسط روز اومدم خونه ناهار بخورم برم بیرون. تا تلویزیونو روشن کردم(فکر کنم کانال یک بود) دیدم توی یکی از این سریالها مثلا مراسم خواستگاریه و دختر و پسرو فرستادن تو اتاق تا حرفاشونو با هم بزنن.
دختر مصرا" تقاضای "حق طلاق" داشت. پیش خودم گفتم چه عجب! بالاخره یه فیلمنامه نویس یه جوری این حق بهجای خانومها رو تو فیلمنامهش چپونده. اما دیدم نخیر. آقاهه گفت فوتینا! دستت پیش من روئه.
میخوای از طریق من که استادتم بورس خارج از کشور بگیری و بعد طلاق بخوایی و نامردی و بیوفایی(نقل به مضمون)..
دختره هم با خجالت از اینکه این کلکش نگرفته سرشو پایین میندازه. مادر و پدر دختره هم کلی جلو داماد شرمنده شدن که دخترشون با خیرهسری حق طلاق خواسته و مادره یک سیلی محکم من باب تأدیب به دختره میزنه و حالشو میگیره. یعنی کماکان حق طلاق متعلق به مرداست و اونا میدونن چی واسه زندگی خوبه چی بد.
5- گذرگاه مخصوص اسفند دوازده روزه منتشر شده.
6- چند وقته خیابونهای اصلی شهر بخصوص جاهایی که مرکز خریده حسابی شلوغه. مردم مشفول خرید عید هستن. قیمتهای کفش و کیف و پوشاک و مواد غذایی و حشتناکه. برعکس قیمت زمین و خانه و آپارتمان که حدودا یک سوم شدن. مردم نسبت به سالای قبل خیلی با احتیاطتر و پس از قیمت کردن چندین فروشگاه خرید میکنن. و خیلیها رو میبینی که دست خالی میرن خونه. اینا همه از کرامات شیوخ ما پس از سیسال هستن....
7- من به جای احمدر ضا رادان فرمانده نیروی انتظامی خجالت میکشم که تقریبا تموم مصاحبههام در مورد حجاب خانمهاست. حالا خیلی کشورمون امن و امونه و تنها مسئلهای که مردموتهدید میکنه نوع بستن روسری و تنگی گشادی مانتوهای خانمهاست!
پ.ن.
8- در بالاترین عکسی منتشر شده بود که حسین درخشان رو جلوی لوگوی خبرگزاری فارس نشون میداد و گفتن ببینید حسین آزاده و داره با رژیم همکاری میکنه.(من الان به بالاترین دسترسی ندارم که جملهی دقیقشو بنویسم)
برای من واضح بود که این عکس قدیمیه و مربوط به بدو ورودش به ایرانه. چون تیشرت آستین کوتاه تنش بود. امامهمترین دلیل من اینه که حسین درخشان اینقدر شجاع هست که اگه آزاد شه بیاد بگه. مگه وقتی بعضیا فحش بارونش میکردن از کسی ترسید؟
من با بیشتر عقایدش کاملا مخالفم اما این دلیل نمیشه از زندانی بودنش خوشحال شم یا براش شایعه درست کنم.
حسین درخشان همونه که هست. همونه که نشون میده.
دلم میخواست میتونستم با خواهرش آزاده در تماس باشم.
خوشبختانه سبیلطلا هست. او همیشه حد مروت و انصاف رو نگهمیداره.
مرسی نازلی جان
باور کنید خیلی از شما در به وجود اومدن مواضع جدید حسین درخشان مقصرید! با پس زدنتون و توهین کردن به اون. چون او مثل شماها نبود...
حسین درخشان اگر کمی سیاست داشت و کمی زرنگ و عاقل بود میتونست الان یکی از مجریان تلویزیون بیبیسی فارسی باشه.
9- امان از دست این بلوچ... وبلاگ گپ و گفت
9- طی یک عملیات محیرالعقول از روی دیوار از حیاط منزل اسدالله بادامجیان با موبایل عکس گرفتم .ببخشید کیفیتش خوب نیست.
سهشنبه، اسفند ۱۳، ۱۳۸۷
اشتراک در:
پستها (Atom)