برادران و خواهران!
خدای تبارک و تعالی شاهد است که این روزها وقتی چشمم به بعضی از این جادهها میافتد نمیتوانم تاب بیاورم! آخر این روزها روزهای ارتحالات ما میباشد یا عشق و حال شما؟ جاده چالوس از تهران که نگاه میکنی تا خود چالوس و شهرهای دیگر همینطور ماشین است که در ترافیک گیر کرده است الا ماشائلله. آخر مرقد ما جنوب تهران، بغل بهشت زهراست یا شمال؟
راه را عوضی نرفتهای برادر؟ راه را عوضی نرفتهای خواهر من؟
من به بسیجیها اعلام خطر کردم! گفتم جادهها را ببندید و فقط به طرف مرقد ما باز باشد. اما گفتند از توان ما خارج است. جلوی ماشینی را میگیریم میگوییم سر خر را کج کن! دخترک خائن و خبیثی از صندلی پشت میگوید برادرِ من نگران نباش... مایوی دو تیکهی مشکیام را برداشتهام. برای عزاداری میروم شمال.
من توی دهن آن دختر میزنم! من توی دهن پدر آن دختر میزنم! توی دهن مادرش هم میزنم! به واسطهی تربیت دختر ناشزهای چون او! من به پشتیبانی بسیج تربیتِ دختر تعیین میکنم! تربیت پسر هم به هکذا!
این دولت اسلامی برای این روزها چه برای شما کم گذاشته که همهتان از سهماه پیش رفتهاید برای این چهار روز( دو روز ارتحالات و یک جمعه و یک بینالتعطیلین) در یک شهر تفریحی هتل رزرو کردهاید...
به من خبر رسیده که بلیت سفر به دبی از 180 هزار تومن در روزهای ارتحالات ما به 400 هزار تومن رسیده!
تمام تورهای داخل و خارج از سهماه قبل به فروش رفته. تمام هتلها رزرو شده. اُف بر تو!
در حالیکه ستاد ما اتوبوسهای مجانی تحت عنوان راهیان نور در اختیار شما گذاشتهایم به طرف مرقد مان. به هر کارخانه دستور دادهایم ده هزار پرس غذا بیاورد. و همه چیز! همه نوع مأکولات و اطعمه و اشربه!
سینماها را در این روزها بستیم و بهترین برنامههای تلویزیونی برای شما تدارک دیدهایم.
و لاکن، برادر من، آبشنگولی میبری شمال؟
ای مردم! بیدار باشید، نقشه دارند می كشند، می خواهند دوباره ما را برگردانند به آن عهدی كه همه چیزمان اختناق در اختناق و دانسینگ باشد . همه هستی ما به كام آمریكا برود.
ما نخواهیم گذاشت، تا جان داریم نخواهیم گذاشت و من از خدای تبارك و تعالی سلامت همه شما را خواستار هستم و من عرض می كنم بر همه ما واجب است كه نهضت ارتحالات را زنده نگهداریم! چرا برای امام حسین(ع) شله زرد میپزید و برای من نه! مگر من چه هیزم تری به شما فروختم؟ برای خاطر شما جام زهر ننوشیدم؟ گرچه زهرش یک سال طول کشید اثر کند.
من باید یك نصحیت به مردم بكنم و یك تشكر از بسیح، اما آن نصحیتی كه می كنم این است که امت عزیز من، مستقل باشید، درست است زحمت کشیدهاید، خون دادهاید، اما حیثیت و آبرو داشته باشید، مشایخ ما حبس رفتند، زجر كشیدند که شما آدم شوید. شما نمی خواهید مستقل باشید؟
برادر! خواهر! شما نمی خواهید مستقل باشید، شما می خواهید نوكر آمریکا و اسرائیل باشید و همهاش خوشی کنید. ولاکن من به شما نصحیت می كنم كه بیائید در آغوش ملت، همان كه بسیج می گوید بگوئید. بسیج مگر چه میگوید؟می گوید ملت باید مستقل باشد و در ارتحالات شرکت کند. ملت نباید زیر فرمان دولت آمریكا و اسرائیل و سایر اجنبیها پاشد برد شمال. پاشد بِرَد دوبی.
شما هم بیائید به آغوش بسیج، ما برای خاطر شما این حرف را می زنیم. برای شما فرودگاه را هم بستهایم! فروشگاهها، سینماها، حتی سبزیفروشیها را هم بستهایم! دیگر چه میخواهید.
آبروی امت اسلامی و نهضت اسلامی را حفظ کنید... گزک به دست خبرگزاریهای خارجی ندهید. مایوی دوتکه نپوشید! ما میخواهیم نظام محفوظ بماند!
لكن نظام ناشی از ملت در خدمت بسیج نه در خدمت اجانب!
یک چیز دیگر باید عرض کنم و آن این است که بعضی دشمنان برای هم پیامک میفرستند که هپی ارتحالیدی**. امروز شنیدم موقع خداحافظی همه به هم همینها را میگویند.
وقتی این را شنیدم استخوانهایم به لرزه درآمد حتی از روزی که شنیدم شورت لامبادا مد شده بیشتر!
خواهرم، برادرم، دست بردار از این کارها!
به علت تألمات روحی قادر به ادامهی سخنرانی نیستم.
والسلام علیكم ورحمت الله وبركاته
* یک پیامک از دیار فانی
** Happy Erteholiday
لینک در بالاترین
مرتبط:
1 - یک هفته با امام زمان !... ابلهی که همه چیز را میدانست.
2 - انشاء : ایام سوگواری را چگونه گذراندید ؟
3 - اگر لینک طنز دیگهای در این مورد هست لطفا در نظرخواهی بنویسید.
پ.ن.
چند وقت پیش که برنج کمیاب شده بود. تو فروشگاه رفاه دنبال یه 5 کیلوییش میگشتم که دیدم نیست(بعضیها اول یه مدت برنجها رو قایم کردن) منم از لجم یه کارتن کله قند و دو بسته چایی خریدم آوردم خونه. سیبا بهم خندید.
- بابا بازار پره از قند و شکرهای اهدایی آقای آیتالله فلان.
گفتم انتظار داشتی یه شکارچی دست خالی بیاد خونه.
حالا دیدم یهو امروز تخم شکر و چایی هم ملخ خورده...
چایی دوغزال در بستهی نیمکیلویی هفتهزار تومن( قبلا:3500) و قند کیلویی1200 (قبلا: 800) خیلی مسخرهست. نه؟
پودر هم که قیمتش دوبرابر شد(250 تومن بود حالا شده 500 و 700) حالا برم سراغ چی؟
حبوبات هم که قبلا گرون شده بود.... نون هم نمیشه ذخیره کرد....
ای بابا... برم دو سه کیلویی پشم گوسفند بخرم. شاید گرون شد:)
سهشنبه، خرداد ۱۴، ۱۳۸۷
اشتراک در:
پستها (Atom)