جمعه، آبان ۱۸، ۱۳۸۶

تلنگ(teleng)

اصلاح‌طلب‌ها این روزا حسابی به تکاپو افتادن برای انتخابات مجلس 24 اسفند رأی جمع کنن.
با همه تماس می‌گیرن که بیایید متشکل شیم، جلسه برگزار کنیم، کمک مالی جمع کنیم و این یکی مجلسو دست خودمون(!) بگیریم و چنین کنیم و چنان کنیم.
آخه بگو این همه سال مجلس و رئیس‌جمهوری دستتون بود چیکار کردین؟
می‌گن ایندفعه موضوع فرق کرده. فریاد می‌زنیم و حق ملتو می‌گیریم.
اوضاع چه فرقی کرده؟ معجزه شده؟ شجاعت شما زیاد شده؟ قوه‌ی ناطقه‌تون پیشرفت کرده؟
تازه... تو این سال‌های احمدی‌نژاد چرا هر وقت از سر ضرورت کارمون به شماهایی که مسندی دست‌دوم در اختیار دارید افتاده با تبختر باهامون رفتار کردید و سنگ جلو پامون انداختید که هر چی باشه ما هنوز یه گوشه از حکومتو در دست داریم و یه گوشه‌ی لحاف ملا هنوز دست ماست و شما دگراندیشید و...
حالا چی شده که ما باز به‌دردخور شدیم؟
بیچاره ما مرغ‌های عزا و عروسی!

2- تلنگ
پیرزن دوست‌داشتنی، همسایه قدیمی، زنگ زد که بدو دختر همسایه عروسیشه و کارت دعوتت دست منه، بیا با هم بریم.
برای تغییر ذائقه (!) قبول کردم و با هم رفتیم.
ما همسایه‌های قدیم و جدید دوسه‌میزو کنار هم چیدیم و کنار هم نشستیم.
عروس و داماد وارد شدن و میز به میز با همه سلام علیک کردن و خوش آمدی گفتن و ملت هم بهشون تبریکی گفتن و ایشالله به‌پای هم پیر شیدی!( که چقدر لجم می‌گیره از این حرف. در اوج زیبایی و جوونی اونا رو یاد پیری می‌ندازیم) و بعد اونا رفتن رو صندلی مخصوصشون جلوس کردن.
خانم‌های همسایه شروع کردن به صحبت در مورد سرتا پای عروس... یکی گفت چقدر آرایشش تنده(غلیظه) یکی گفت اتفاقا خیلی هم کُنده(کم آرایش کرده). یکی گفت چقدر لباسش بازه. یکی گفت اتفاقا باید بیشتر دکولته می‌بود، حتما شوهرش غیرتیه که برای قسمت بالای لباس گفته بند بذارن... یکی گفت کاش موهاشو رنگ نمی‌کرد و دخترونه می‌موند و یکی دیگه گفت اتفاقا بهتر بود کنتراست های‌لایت موهاش بیشتر و طلایی‌تر بود تا بیشتر جلب توجه کنه، هر چی باشه عروسه. و از این صحبتا...
با اینکه از این‌جور اظهار نظرا و قضاوتا زیاد خوشم نمیاد اما تو دلم قند آب می‌کردن چون خیلی وقت بود حرفای خاله‌زنکی نشنیده بودم...
یهو یکیشون رفت سر اصل مطلبی که حس کردم از اول مجلس تو گلوی خانوم‌های دیگه هم مونده بوده.
- وای وای...عروس دو سال از داماد بزرگتره. عروس 31 ساله و داماد 29 ساله‌ست. چه اشتباه وحشتناکی کرده عروس.
- آره آره... ده سال دیگه که زنه بشه 41 سالش تازه داماد 39 ساله شده می‌فهمه چه غلطی کرده.(چه فرقی می‌کنه اون‌وقت؟)
- زنه شکسته می‌شه و مرده قبراق می مونه!
- مرده میره سرش هوو میاره.
یکیشون نگاهی به عروس کرد و با پچ‌پچ گفت، زیر چشم عروس از الان پر از چروک‌های ریزه...
ناراحت شدم. دلم برای عروس داماد خیلی می‌سوخت که کلی بیفتی تو خرج اون‌وقت ملت بیان بخورن و بشینن اینطوری صفحه بذارن.
پیرزن همسایه که همه روش حساب می‌کنن تا حالا ساکت بود.
یکی از خانوم‌ها رو کرد بهش و گفت: مگه نه حاج خانوم!
همه منتظر بودن بگه آره. اما گفت:
- اتفاقا برعکس! هر چی من هی هیچی نمی‌گم شماها هی ببرید و بدوزید و تن این بیچاره‌ها کنید. تو این دوره زمونه، مردا که از صبح زود تا بوق سگ باید دوسه شیفت کار کنن چهل سالشون که می‌شه تلنگشون در میره.
جسمشون فرسوده می‌شه. موهاشون سفید می‌شه یا می‌ریزه کچل می‌شن. یه عده‌شون می‌افتن سکته می‌کنن یا یه پروستاتی چیزی می‌گیرن از مردی می‌افتن!(خنده حضار)
اما زن تازه در چهل سالگی، اگه سر کارم بره خودشو بازنشسته می‌کنه و شروع می‌کنه رسیدگی به خودش. موهاشو رنگ می‌کنه. با بهترین لوازم آرایش خودشو خوشگل می‌‌کنه. به اندامش می‌رسه و استخر و مهمونی و دوره و...
اصلا چرا راه دور بریم؟ شوهر من کجاست؟ سی ساله که مرده. پروین خانوم شوهر تو چند ساله مرده؟ اصلا تو محل خودمون بشمرید ببینید چند زن بیوه داریم و چند مرد بیوه.
خودمونیم ما زنا همه سر شوهرامونو می‌خوریم.
همه خندیدن و تا آخر مجلس دیگه کسی راجع به سن عروس داماد اظهار نظر نکرد.

3- تلنگ جمهوری اسلامی کی در میره؟

چهارشنبه، آبان ۱۶، ۱۳۸۶

درخواست دوستانه یا تهدید طلبکارانه؟

فرض کنید آدرس وبلاگ شما به دلایلی عوضشده و شما دوست دارید اونایی که بهتون لینک دادن آدرستون رو بدونن و توی وبلاگشون درست کنن.
کدوم از این درخواست‌ها معقول‌تر٬ درست‌تر و انسانی‌تره:

نوع اول:
ما هم "ورد پرس"ی شدیم. این هم دلیلش. در وبلاگ جدید قدم همگی دوستان بر چشم من است. این هم آدرس آن:...
ارادتمند همگی هم هستم
(پ.ن: از دوستانی که عنایت کرده‌اند به این وبلاگ لینک داده‌اند، برای تغییر لینک به آدرس جدید من متشکرم. ببخشید توی زحمت افتادید)
ققنوس

نوع دوم:
دوستان خوبم لطفا همين الان آدرس خونه جديدم رو در ليست وبلاگتون تصحيح كنيد(!)...پرتوقعي ام را بگذاريد به حساب همان پر توقعي(کدام پر توقعی؟)...هركس اين كار رو نكنه از ليست دوستانم حذف مي‌شه(چه دوستی بی‌آلایشی!)...اين رو هم بگذارید به حساب یک تهديد كاملا دوستانه .(که فوری عملی شد.دوست واقعی به این می‌گن!)
تو خونه جديد مي بينمتون.(شاید هم نبینید!)
مسیح علی‌نژاد
(حالا جالبه که آدرس قدیمی وبلاگ بعد از چند ثانیه وارد آدرس جدید می‌شه)

نوع سومی هم البته هست:
روش کار من این است که از همه لینک بگیرم و از هر کسی که لینک مرا برداشت دلخور می‌شوم و علیه‌ش حق دارم شانتاژ کنم. روش کار من این‌است که لینک هیچکس را در وبلاگم نگذارم(نیما و مریم می‌دونن و برای این اخلاقم ستایشم می‌کنن). پس توقع لینک متقابل به هیچ‌وجه نداشته باشید.
در تمام زندگی وبلاگ نویسی‌ام از بیشتر از دوسه وبلاگ خوشم نیامده(کمتر از انگشتان یک دست) و مدت‌هاست فقط آن‌ه دوسه تا را می‌خوانم( تو تایش مال نیما و مریم هستند که خاطرات مشترکمان را می‌نویسند). حالا هم قبول کرده‌ام داوری کنم وبلاگ‌هایی را که هیچکدامشان را نخوانده‌ام و نمی‌خوانم و دوستشان ندارم.
شخص شخیص مورد علاقه‌ی شما: فرناز

---
پی‌نوشت1
غیبت‌های این چند روزه‌ی من رو جون هر کی‌دوست دارید موجه حساب کنيد وگرنه اون‌دنيا بايد پاسخگو باشيد:)

پ.ن.2
به همون دلیل موجه(که دونفر شاهد دارم براش) نمی‌تونم به همه‌ی کامنت‌ها و ای‌میل‌ها جواب بدم. و...
هین‌طور اصلاح لینک‌های عوض شده. ایشالا به محض اینکه بتونم عوض می‌کنم.