چشم همهمون روشن!
میگن این آقای 28 ساله، ساکن یکی از روستاهای فومن، به طور همزمان با دو دختر 24 و 27 ساله ازدواج کرده!
چند میلیون دیگه باید امضا جمع کنیم تا دیگه شاهد همچین فجایعی نباشیم؟
البت در چهرهی عروس خانوما هیچ علامتی مبنی بر اتفاق یک فاجعه به چشم نمیخوره. نکنه اینی که این ایمیلو برام فرستاده داماد دوم رو فرستاده گل بچینه. یا طفلکی رفته توالت و...
اگه اینطوره بگید فوری عکسو بردارم. فعلا عکسو کوچیک میذارم. :)
(چه فکر بکر و چه نبوغی! اومدن پرده رو با خود میل پرده از رو بالکن گرفتن برای عکس گرفتن. من عمرا صد سال عقلم به این چیزا برسه)
چهارشنبه، مهر ۲۴، ۱۳۸۷
سهشنبه، مهر ۲۳، ۱۳۸۷
ابراهیم نبوی
خیلی خوشحالم ابراهیم نبوی حالش خوب شده و از بیمارستان اومده بیرون.
رگهای قلبش همیشه باز باد! قلم طنز نویسیش پر جوهر و عمرش هم دراز باد!
هیجوقت یادم نمیره لذتی که با خوندن نوشتههاش از قدیمالایام بهم دست میداده.
یه بار بیمارستان خوابیده بودم و یکی از دوستان همراه با دسته گل یکی از مطالب ابراهیم نبوی رو برام آورد.
از بس خندیدم بخیههای روی شکمم تقریبا باز شد و اون دردناکترین خندهای بود که در تمام عمرم کردم! فوری دکترو صدا زدن و وقتی دید چی خوندم اونم بعد از خندهای مبسوط به همراهانم فرمود تا دو هفته خوندن هر گونه مطلبی از نبوی برام ممنوعه.!
الان درسته تعداد طنز نویسا بیشتر از اون موقعست و تازگیها نیش نوشتههای نبوی بیشتر از نوشش شده. ولی هیچوقت نمیتونیم سهم نبوی رو در خوشحال کردن، امیدوار کردن و آگاه کردن مردم افسرده در اون سالها و این سالها کتمان کنیم!
پ.ن.1
یکی اومد ابروی نظرخواهیمو درست کنه، زد چشمشو کور کرد.!
(اومد تأییدیش کنه بالکل زد از کار انداختش)
پ.ن.2
در وبلاگ ویولت خوندم که وبلاگش به عنوان بهترین وبلاگ خانمهای وبلاگنویس برنده شده. بهش خیلی تبریک میگم.
نمیدونستم یه عده هم لطف کردن به من رأی دادن و هفتم شدم. ممنون.
خیلی خوشحال شدم دیدم بعضی بچههای وبلاگنویس همدیگرو دیدن. باید خیلی هیجانانگیز باشه.
رگهای قلبش همیشه باز باد! قلم طنز نویسیش پر جوهر و عمرش هم دراز باد!
هیجوقت یادم نمیره لذتی که با خوندن نوشتههاش از قدیمالایام بهم دست میداده.
یه بار بیمارستان خوابیده بودم و یکی از دوستان همراه با دسته گل یکی از مطالب ابراهیم نبوی رو برام آورد.
از بس خندیدم بخیههای روی شکمم تقریبا باز شد و اون دردناکترین خندهای بود که در تمام عمرم کردم! فوری دکترو صدا زدن و وقتی دید چی خوندم اونم بعد از خندهای مبسوط به همراهانم فرمود تا دو هفته خوندن هر گونه مطلبی از نبوی برام ممنوعه.!
الان درسته تعداد طنز نویسا بیشتر از اون موقعست و تازگیها نیش نوشتههای نبوی بیشتر از نوشش شده. ولی هیچوقت نمیتونیم سهم نبوی رو در خوشحال کردن، امیدوار کردن و آگاه کردن مردم افسرده در اون سالها و این سالها کتمان کنیم!
پ.ن.1
یکی اومد ابروی نظرخواهیمو درست کنه، زد چشمشو کور کرد.!
(اومد تأییدیش کنه بالکل زد از کار انداختش)
پ.ن.2
در وبلاگ ویولت خوندم که وبلاگش به عنوان بهترین وبلاگ خانمهای وبلاگنویس برنده شده. بهش خیلی تبریک میگم.
نمیدونستم یه عده هم لطف کردن به من رأی دادن و هفتم شدم. ممنون.
خیلی خوشحال شدم دیدم بعضی بچههای وبلاگنویس همدیگرو دیدن. باید خیلی هیجانانگیز باشه.
اشتراک در:
پستها (Atom)