‏نمایش پست‌ها با برچسب رئیس جمهور. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب رئیس جمهور. نمایش همه پست‌ها

شنبه، اسفند ۱۵، ۱۳۸۸

کابوس مشترک هرگز جدا جدا درمان نمی شود...

1- گیجم...
این روزها وقتی تلویزیون را روشن می کنم یا از روی بی حواسی رادیو را, باورم نمیشود دارم وقایع امروز را می بینم و می شنوم. می گویم شاید خواب باشم.
این مردک کیست که دارد حرف می زند؟ واقعا رئیس جمهور ماست؟ این یکی واقعا رهبر است؟ از کی ما اینقدر احمق شدیم که برای همه امور احتیاج به قیم داریم و برای هر کاری باید اجازه او را داشته باشیم و به اسم او حتما کلمه معظم بچسبانیم؟
چه کابوس بدیست این.
این آخوند کیست که دو ساعت است دارد ما را به سبک هزاران سال پیش نصیحت می کند؟ این کارشناسان کیستند که چهار ساعت است دارتد شر و ور می بافند و فکر می کنند برای فجایع انسانی و اقتصادی و فرهنگی اخیر توجیه محکم دارند؟
این هیئت دولت مردانه و ریشو و ذوب در ولایت, این مجلس مسخره که تقریبا هیچ یک از مردم مارا نمایندگی نمی کند واقعا مجلس کشور من ایران است؟
می زنم کانال بعد. دارد قسمتی از یک سریال را نشان می دهد. مو و تمام قسمت های بدن زن ها همه به طرز مسخره ای پوشیده شده. مجری ها همه انگار از مجلس ختم مسجد برگشته اند.
آیا من کانالهای طنز تلویزیون را گرفته ام ؟ چرا خنده ام نمی گیرد؟ کانال های جدی اش کجاست؟
می زنم روی ماهواره. کانال هایی که پارازیت ندارد دارد جوانان نازنین ما را نشان می دهد که توسط افراد نامعلومی به نام لباس شخصی کتک می خورند. به خاطر ابراز عقیده شان واقعا کتک می خورند! زخمی می شوند. به زندان می افتند. اعدام می شوند!
باورم نمی شود! من کجا هستم؟ خوابم؟ نکند مرا دزدیده اند و به کشوری به دور از تمدن برده اند؟ گیجم...
در شبکه های مختلف افرادی یک به یک می آیند برای من و بقیه هموطنان من دل می سوزانند... با تردید نگاه می کنم. گوش می کنم. مارا می گویند؟ نه بابا... همه چیز لابد روبه راه است و من فقط حالم بد است. نکند روانی شده ام؟ یا دارم کابوس می بینم؟
به اینترنت وصل می شوم. همه جا همان عکس ها و همان حرف ها... حالم بد می شود از بس خبر دستگیری و توقیف این روزنامه و آن نشریه را می خوانم.
ما اینقدر بدبختیم؟ نه. نه. حتما سی سال پیش پدران و مادران ما نگذاشته اند به اینجا برسد؟ آنها زندگی بهتر می خواستند نه هزاران بار بدتر.

می روم به صورتم آبی می زنم تا شاید بیدار شوم...
به یاد شلوغی های بعد از انتخابات می افتم... با عجله می روم سراغ عکس هایی که از تظاهرات و تجمع ها گرفته ام... و از کسانی که به ما حمله کرده اند. از تجمع آرام 60 هزار نفره ای که برق را بر روی ما قطع کردند تا صدای نماینده های واقعی مردم را نشنویم. از کتک ها, از زخم ها. همه راست بود... اما ما امسال همه به پا خواسته ایم. خیلی هستیم. همه سبزیم. همه یک دلیم. همه یک هدف داریم.
همه با هم می توانیم از این کابوس خلاص شویم... باید بتوانیم... باید خلاص شویم... دیگر طاقت ندارم... نمی خواهم بچه هایمان هم سرنوشتی چون ما پیدا کنند. ایران آباد و آزاد خودم را می خواهم...





2- به ویولت و روحیه اش غبطه می خورم. تنهایی بلند شده رفته کلی از شهرهای اروپایی رو گشته. بدون کمک
همینه هر وقت بیام اینترنت حتما باید یه سری هم به وبلاگش بزنم. خیلی دوستش دارم.

3- بهم دلداری می ده می گه خودتو جای اینا بذار ببین برای بقای خودت چیکار می کردی؟.
می گم من جاشون بودم خیلی راحت معذرت می خواستم حکومتو می سپردم دست مردم. می گه دِ نه دِ! منظورم اینه که فکر کن تو مثل اونا قسی القلب و دیکتاتور و زراندوز و مال مردم خوری! می گم خوب... وقتی می دیدم دیگه کسی منو نمی خواد و هر روز آشوبه و دیگه با زور اسلحه دارم حکومت می کنم ثروتی که تا به حال جمع می کنم برمی دارم می رم...
- کجا؟
- چه می دونم, سوریه ای, روسیه ای, چینی, ونزوئلایی,....
- خیلی ساده ای! اولا این کشورها مگه مغز خر خوردن این همه آخوند و اطلاعاتی رو راه بدن؟ شاه به اون شاهیش و اون همه دوست تا مدت زیادی نتونست یه جا برای خود و اعضای خانواده اش دست و پا کنه .
- خوب می رفتم به استان سی ام ایران کومور
- به همین راحتی از این خوان نعمت نفت و ثروت و قدرت و کشور قشنگی مثل ایران دست می کشی؟
- خوب آره...
- عزیز من, می گم خودتو جای اینا بذار. انگار از پسش بر نمیای...
-نه والله. مثل آدمای دیکاتور فکر کردن خیلی سخته.

4- پرده های بین مردم و حکومت کاملا دریده شده و هیچ جوره نمی شه دوباره دوختش. آقا جان تلاش بی فایده ست.

5- نمی دونم ملت مگه از کیهان انتظار بیشتری داشتن که اینجور برافروخته شدن؟ خوب اینا تموم روزنامه ها رو بستن که فقط کیهان منتشر شه و هر شر و وری دلشون خواست بنویسن. همین نوشته نشون می ده چقدر عصبانی ین. از موسوی از خاتمی و از کروبی.
به قول بهشتی: عصبانی باش و از عصبانیت بمیر!



پ.ن.
اصل شعر : کاین درد مشترک هرگز جدا جدا درمان نمی شود...

سه‌شنبه، آبان ۲۶، ۱۳۸۸

چه رازیست در پسِ حماقت هایِ پرشمارِ یک رئیس جمهور

18 آبان 88 , شب, داخلی, فروشگاه رفاه

چرخ خرید را از همان در ورودی فروشگاه با عجله برمی دارم.

هفته پیش که آمدم, خیلی از کالاهای مورد نیازم را نداشتند. گفتند دارند انبارگردانی می کنند. هفته بعد بیا. هر چه بخواهی انشاالله خواهیم داشت.

راست می گفتند, قفسه ها همه پر هستند. از خوشحالی نزدیک است سکته کنم! (نمی دانم چه مرضی ست که تازگی ها به سکته کردن می گویند سکته زدن!)

دیشبش مسئولی در تلویزیون گفته بود که : مبادا خیال کنید با دادن یارانه ها کالایی گران می شود! نه به جان شما! حاشا و کلا! ابدا"!

به همسرم گفتم : ای وای... دیدی, (یعنی شنیدی!) قرار است بعد از دادن یارانه های نقدی بدبخت بشویم. ما هم که بابی خیالی تو(نمیدانم چرا نسبت به کلمه بیعرضه حساس شده است) همیشه هشتمان گرو نهمان است.

از پشت روزنامه صورتش را بیرون می آورد و با بی خیالی اعصاب خورد کنش می گوید: ولی من شنیدم که گفت گران نمی شود. اشتباه شنیدی. و دوباره صورتش را پشت روزنامه می برد.

متوسل به زور می شوم. روزنامه را از دستش می کشم و با نیش و کنایه می گویم تو مثلا خبر نداری هر چه در تلویزیون می گویند حتما برعکسش می شود.

با تعجب می گوید: مگر داری به تلویزیون جمهوری اسلامی نگاه می کنی؟ می گویم: نه پس, تلویزیون کره مریخ است.

تورا به جان هر کس که دوست داری فردا بیا برای یک بار هم که شده حرف مرا گوش کن و برویم فروشگاه رفاه کمی مواد غذایی بخریم تا برای مدتی از گرسنگی نمیریم.

مثل همیشه می گوید حالا تا ببینم.

من نسبت به این جمله حساسم. یعنی چه حالا تا ببینم. که معمولا هم یعنی نمی آید.

نیامد ماشین را هم با خودش برده. عیبی ندارد. فوقش موقع برگشتن یک ماشین دربست می گیرم. وقتی بعد از دادن یارانه ها قیمت ها گران شد آنوقت به هوش و موقع شناسی من آفرین می گوید.

اول دال رفتم سروقت قفسه بیسکویت جات که همان جلوی فروشگاه است. ده بسته بیسکویت ساقه طلایی هم بخرم در زمان قحطی 20 روز زنده نگهمان می دارد. زنی با پسرش می آید و عدل بالای سر من می ایستد و هر دو با چشم های درشت و سیاهشان زل می زنند به بیسکویت ها در چرخ خرید من. در قفسه فقط 8 بیسکویت ساقه طلایی بود که همه را برداشته بودم. احساس محتکری بدجنس به من دست می دهد, چهار تایش را بیرون می آورم و به زن می دهم. او هم یکی را می چرخاند و می گوید: خاک برسرشان! قیمتش دو برابر شده و پرتشان می کند در قفسه.

یکی از بیسکویت های چرخ خودم را برمی دارم و قیمتش را نگاه می کنم هر بسته صد تومان گران شده. یعنی 25%.

بور و خیط شده با همان چهار بسته به راه خودم ادامه می دهم. به قفسه قند و شکر و چایی می روم. اینها به مدد آیت الله سلطان شکر حتما به قیمت قبلی هستند. اما زهی خیال باطل! اجبارا برای اینکه دست خالی به خانه برنگردم دو بسته نیم کیلویی چای و سه بسته یک کیلویی شکر برمی دارم. زن و شوهر جوانی که قیمت جدید را می بینند شروع می کنند به فحش دادن, گه به قبر پدرشان! کثافت ها! وای... اصلا به تیپشان نمی آید حرف به این رکیکی بزنند.

به قفسه آرایشی بهداشتی می روم. دوسه شامپوی صحت و یک بسته صابون گلنار و چهار بسته دستمال کاغذی برمی دارم. اگر در زمان قحطی گرسنه ماندیم عیب ندارد اما اقلا جلوی دوستان و آشنایان تمیز و مرتب باشیم. یک هو شیطان گولم می زند که قیمت ها را نگاه کنم. دود از کله ام برمی خیزد. هر بسته صابون گلنار 500 و هر قوطی شامپوی صحت 300 و دستمال چهارتایی 800 تومان گران شده .

خجالت می کشم آن ها را برگردانم سرجایشان.

پیرمرد و پیرزنی که به عینک نزدیک بین خود شک دارند, بسته ای 300 برگی دستمال کاغذی را به من می دهند. دخترم, قیمت روی آن را درست نمی بینیم چند است؟ می خوانم و می گویم 2000 تومن. می گوید بر پدرشان لعنت! چقدر؟ می گویم 2000 تومان. البته نوع نامرغوب ترش که من خریده ام ارزان تر است. مرد موقر بلند می گوید: آشغال های عوضی, زدن مملکت مارا خراب کردند حالا می خواهند مردم را از گرسنگی بکشند. می خواهم بگویم که آدم از نخوردن می میرد نه از بی دستمالی که ادامه می دهد: غرفه ی گوشت رفته ای؟ می گویم هنوز نه. پیرزن مدام در حال نفرین کردن یک کوتوله است که من نفهمیدم چه کسی ست.

می آیم کرم دست بردارم و درحال دیدن قیمت جدیدش هستم که از پشت غرفه ی گردان صدای زن و شوهر جوانی را می شنوم ( و قسمتی از لباسهایشان را می بینم) که آن طرف مشغول انتخاب کاندوم هستند. مرد می گوید قبلا بسته هایش 12 تایی بود 2000 تومان بود حالا بسته ی سه تایی 1500 تومان شده. هنوز یارانه نداده به استقبال گرانی رفته اند. ایشاالله همین امسال تکلیف این حکومت معلوم میشود. دختر میگوید نخریم, خودمان یک کارش می کنیم. و انگار دارد با اشاره توضیح بیشتری می دهد که پسر میگوید یعنی چه یک کارش می کنیم؟ با این وضع مملکت یک بچه را هم پس بیندازیم و بدبختش کنیم؟

می خواهم به شوخی از پشت غرقه بگویم : در عوض ماهانه یک یارانه دیگر به درآمدهای خانواده تان اضافه می شود که از خشم و عصبانیت پسر می ترسم و نمی گویم.

کرم دست ایرانی 400 تومانی شده 1100 تومان. ناچار یکی برمیدارم.

می روم سراغ قسمت گوشت و مرغ و ماهی. قیمت ماهی و مرغ بسته بندی که وحشتناک است. تصمیم می گیرم غیر بسته بندی و از بازار بخرم. اوضاع گوشت چرخ کرده اما بهتر است. فقط بسته ای هزار تومن اضافه شده. سه بسته برمیدارم.

از هر قسمت مواد پروتئینی که رد می شوم صدای فحش و بحث می شنوم.

- الهی به زمین گرم بخورند! ابله ها!

- جوان هایمان را با تیر و تفنگ و چماق می کشند مارا هم می خواهند از گرسنگی بکشند.

- همه اش تقصیر آن مردک یک دست است.

- نه بابا. او هم یک عروسک خیمه شب بازی است . آخر یک آدم کوتوله می تواند بر یک کشور بزرگ حکومت کند؟

- نه که نمی تواند. همین جوان ها نسخه اش را پیچیده اند.

- کار کار امریکاست.

- نخیر آقا, کار کار انگلیس است.

- ببخشید, اما شما روسیه را دست کم گرفته اید.

- کار کار خود مردک احمقه! به کشورهای دیگه چه ربطی داره؟

- تا خون ما را نمکند مگر ول کن هستند آقا, کجا بروند به از اینجا. اصلا کجا را دارند بروند انگلها.

- شوهر مرا از سر کار معلق کرده اند. رفته به برادر یکی از همین جوانهایی که در تظاهرات بعد از انتخاباتت کشته شده سر بزند. دلش سوخته بود برای خانواده اش. کسی گزارشش را داده و گفته اند فعلا یک هفته نیا سرکار.

- اینها خیر نمی بینند خواهر. جزای کارهایشان را می بینند.

- ای خانم, نفرین اگر به اینها اثر داشت که سی سال حکومتشان طول نمیکشید. همان سالهای 67 بعد از آن همه اعدام رفته بودند.

- آخر مگر هنوز یارانه داده اند که همه چیز اینقدر گران شده است.

- دارد می شود عین سالهای زمان انقلاب. لابد از فردا مردم هی بچه پس می اندازند که درآمد خانواده شان زیاد شود. غافل از اینکه همین یک شاهی صنار باعث می شود قیمت ها چند برابر شود. بیا! گوشتی را برمی دارد بعد از خواندن قیمت پرتش می کند, هنوز به جیب ما نرسیده بادش به اینها خورده.

- رای هایمان را خوردند می خواهید جیبهایمان را خالی نکنند؟آخ... اگر موسوی رئیس جمهور می شد...

- جوان, تو هنوز خامی, اگر موسوی هم می آمد کاری نمی توانست بکند. اینها باید بالکل بروند. همه شان با هم.

- الاغ از اینها بهتر میفهمد. دیدید چطور چین هر چه آشغال دارد به کشور ما صادر می کند و جوان های ما بیکار شده اند.

- ایران یک رضا شاه یا آتاتورک احتیاج دارد تا چوب در... اینها فرو کند و از کشور بیندازدشان بیرون.

و فحش های رکیکی که اجبارا نشنیده می گیرم.

می روم سروقت ماکارونی و رب گوجه و روغن. و شکلات. از هر کدوام چند تایی برمی دارم اما عجیب احساس سرداری شکست خورده در نبردی عظیم را دارم.

خوب شد همسرم با من به خرید نیامد. کلی مسخره ام می کرد و کلمه ی معروف " دیدی گفتم" را بارها تکرار می کرد.

هنوز فکرش از سرم نگذشته که به موبایلم زنگ می زند. کجایی؟ تا می گویم فروشگاه رفاه. می گوید ای وای...اصلا یادم نبود. وایسا. اتفاقا نزدیک آنجا هستم.

می خواهم تا نرسیده, زود چرخ را به طرف صندوق هل بدهم و حساب کنم که می رسد. خریدم 150 هزار تومن می شود. درست موقع فیش دادن می رسد. به خانه می آیم. دانه دانه با هم حساب می کنیم. اگر هفته ی پیش همین خریدها را می کردیم حدود 50 هزار تومان کمتر می شد.

فحش ها را یک بار دیگر در ذهنم مرور می کنم.

واقعا چه رازیست در پس حماقت های پرشمار یک رئیس جمهور یا یک حکومت؟

لینک در بالاترین

دوشنبه، خرداد ۲۵، ۱۳۸۸

احمدی نژاد؟ چی!! هان!! صدای انقلاب شما را نمی شنوم!

1- احمدی نژاد: چی؟!! ها!!!! هر چه گوش می‌کنم صدای انقلاب شما را نمی‌شنوم.
دیشب و پریشب و پس پریشب و پس‌اون‌پریشب و پس‌پس‌اون‌پریشب رفتم بالا پشت بوم. هر چی دوربین انداختم به والله کسی رو تو خیابونا ندیدم. به پیر به پیغمبر کسی رو ندیدم. فقط هاله دور سرم کمی هوا رو روشن کرده بود و تونستم چند ضبط صوت رو پشت‌بوم‌های دیگه ببینم که داشتن نوار پخش می‌کردن. اونم نوارهای ساسی مانکن و شهرام شب‌پره و شهره صولتی...دوربینو دادم دست حاج خانوم اونم کسی رو ندید. اتفاقا باجناق‌هام هم اونجا بودن. اونا هم کسی رو ندیدن.
به علی‌آبادی گفتم ببین این سیدهای آمریکایی چطور می‌خوان خرابم کنن.

2- مدیر عامل کارخونه چیپس چی‌توز قصد داره از کسایی که لفاف چیپس رو می‌چسبونن به ماشینشون یا می‌ذارنش بغل عکس احمدی‌نژاد شکایت کنه. می‌گه آخه میمون بامزه‌ی چیپس ما که یه دروغ هم تو کارش نیست چه دخلی داره به محمود چاخان...
اما خداییش این روزا خوب فروش کرد ها... یه راننده وانت سراسر ماشینشو با جلد چی‌توز پوشونده بود.

3- این شب‌های اخیر فراموش نشدنی بود. چقدر داد زدیم و شعار دادیم و خندیدیم و رقصیدیم و با اون‌وری‌ها شوخی کردیم.
کاش انتخابات ریاست جمهوری هر سال برگزار می‌شد و هر شب مناظره بود.

4- یه اس‌ام‌اس به دستم رسیده که احمدی‌نژاد در انتخابات اخیر 288 میلیارد تومن خرج کرده.
اگه راست باشه که به نظر بعید نمی‌رسه، لعنت بهش بیاد.
شنیدم در مسابقه فوتبال دیروز بذرپاش از کیسه سایپا 60 هزار بلیت خریده و داده بسیجی‌ها. و همینطور از حق کارکنان کارخانجات مختلف برمی‌دارن و خرج تبلیغات می‌کنن. فکر می‌کنم هاشمی رفسنجانی هم که خیلی پولداره، چهار سال پیش اینقدر خرج نکرد.
5- سی‌دی دروغ‌ها و خالی‌بندی‌ها، معلق‌بازی‌ها و حق‌بازی‌های احمدی‌نژاد دست به دست می‌گرده. بعضی‌ها رو دیدم از جیب خودشون صدها سی‌دی زدن و بین مردم پخش می‌کنن. فقط سه هزارتاشو به کارگران کارخونه سایپا دادن. گرچه احمدی‌نژاد با این‌چیزا از رو نمی‌ره.

6- من فردا حتما می‌رم رأی می‌دم. دیگه این مردک برام غیر قابل تحمله. هر وقت می‌بینمش احساس کسر شأن می‌کنم.
بعد ایشالله شروع می‌کنیم از موسوی انتقاد کردن. من می‌گم فرق هست بین کسی که حرف آدمیزاد حالیشه با کسی که حالیش نیست بگید نه.
هر کس دیگری هم اینروزا می‌بینم. بخصوص کسایی که به باکره بودن شناسنامه‌شون می‌نازن(نمی‌دونم این چه اصطلاحیه بعضیا به کار می‌برن) می‌خوان برن رای بدن.


7- کرج تنها شهریه که بسیجیاش زدن تموم پوسترهای بزرگ موسوی رو پاره کردن .
اما خوب، کرج شهریه که وقتی احمدی‌نژاد خواست بیاد . علی‌رغم تبلیغات وسیع اعم از پلاکارد و اطلاعیه و رادیو کرج دم به دقیقه می‌گفت و طی یک بخشنامه به ادارات و مدارس حداقل به 200 هزار نفر دستور دادن بیان و براشون اتوبوس گذاشتن، به زور 5000 نفر جمع شد.
و کرج جاییه که وقتی موسوی اومد بدون تبلیغ 50 یا 60 هزار نفر اومدن... و همینطور سیل جمعیت به سمت ورزشگاه سرازیر بود که...
کرج تنها شهری بود که به خاطر سخنرانی موسوی اداره برقش برق اون ناحیه رو قطع کرد تا موسوی نتونه حرف بزنه و اون همه جمعیت بعد از کلی ابراز احساسات و شعار در ورزشگاه بعدش به عنوان اعتراض به قطعی برق تو خیابونا راه‌پیمایی کردن. و اونایی که در راه اومدن بودن بهشون پیوستن.
چند تا عکس از اون روز گذاشتم تو فلیکر.

8- از اون موقع‌هایی بگم که به اینترنت دسترسی نداشتم...
من از فیلم تبلیغاتی کروبی خوشم نیومد. بازتابش هم تو مردم خوب نبود. بخصوص از طرز حرف زدنش که موقع ادای حروف"ت" و "دال" زبونشو می‌بره عقب سقف دهنش، و کفی که موقع حرف زدن گوشه‌ی چپ لبهاش جمع می‌شه. بخصوص خانم‌ها خوششون نیومده بود.
می‌گن کروبی مشاوراش خوبن. اما وقتی رئیس جمهور سخنرانی داره یا با یه رئیس‌جمهور دیگه قرار داره که نمی‌تونه همه جا مشاوراشو ریسه کنه و همراهش ببره.
خودش شاید آدم خوبی باشه و بتونه مثلا رئیس مجلس یا آشتی‌دهنده بین بزرگان باشه اما برای رئیس‌جمهوری به نظر من مناسب نیست.

9- هر کس که چهار سال پیش صلاحیت احمدی‌نژاد رو به عنوان رجل تأیید کرد الهی دستش بشکنه!
واقعا تو این مملکت 70 میلیونی با این‌همه آدم فیلسوف و دانشمند و عالم و فهمیده و جنتلمن و جنتل‌زن جدا فقط باید صلاحیت این چهار تا تأیید می‌شد؟
قحط‌الرجال به این می‌گن ها....

10 هر وقت یکی با پلاکارد محسن رضایی از جلوی جمعیت سبز پوش رد می‌شد همه یک‌صدا می‌گفتن : شیرررررره!
واقعا که حسابی با خونسردی و منطق حال احمدی‌نژاد رو اساسی گرفت.


11- دیشب حدودای ساعت 11 شب تو اون هیری ویری و شعار و بوق‌بوق و صدای آهنگ، خانم سرهنگ (شوهرش سرهنگ بوده اسمش مونده رو خانمش) بعد از نود و بوقی بهم زنگ زده. صداشو اصلا نمی‌شنیدم. فقط می فهمیدم تند تند داره واسه خودش حرف می‌زنه. تو خیابونا هم جای سوزن انداختن نبود. یهو یه در باز خونه جلب توجه کرد. بی‌اجازه پریدم تو و در رو نیمه بسته کردم و دستمو گذاشتم رو اون یکی گوشم و از خانم سرهنگ خواهش کردم دوباره از اول بگه.
گفت: الهی قربونت برم زیتون! می‌دونستم تو خیلی شجاعی و سرت درد می‌کنه برای اینجور کارا.(خودش خیلی ترسوئه و بدونه یه جا شلوغه تا روزها حتی برای خرید هم بیرون نمیاد)
یه لطفی بهم بکن. با تعجب گفتم خواهش می‌کنم. بفرمایید.
خیلی جدی گفت: زیتون ، تو را به جون هر کی دوست داری روی منو زمین ننداز.... به اونایی که اومدن تظاهرات بگو حالا که همه ریختن تو خیابونا چرا فقط احمدی‌نژادو می‌خوان بیرون کنن. بگو یهو کل حکومتو جارو کنن بریزن دور. می‌دونم حرف تورو گوش می‌کنن.
گفتم خانم سرهنگ آخه ... گفت آخه ماخه نداره. بببن یه چیزی تو زندگیم ازت خواستم رومو زمین ننداز.
همین الان خودت بشو سردسته.می‌دونم زرنگی و از پیش بر میای. از همون شعارا که برای شاه می‌دادن برای اینا هم بدین و همین امشب کارو تموم کنید.
یهو صاحب‌خونه رسید و با تعجب به من خیره شد. با عجله گفتم چشم! حتما! امر دیگه‌ای ندارید؟
گفت الهی خیر ببینی. شیر مادرت حلالت باشه. پیش من یه جایزه خوب داری.
فکر کنم دیشب خانم سرهنگ شیرین‌ترین خواب زندگیشو کرده باشه:)

12- جز این شعارها اصولا هیچ شعار دیگری نمی‌شد داد. ما یه سری شروع کردیم زندانی سیاسی آزاد باید گردد و دانشجوی سیاسی آزاد باید گردد. هیچکی غیر از ما چند نفر نگفت...

13- آقا اینو بگم لات و پات هم زیاد اومده بودن بینمون... که معمولا هم می‌شدن سردسته... صداشون عین شیر غران بود.

.





جمعه، خرداد ۲۲، ۱۳۸۸

احمدی نژاد؟ چی!! هان!! صدای انقلاب شما را نمی شنوم!

1- احمدی نژاد: چی؟!! ها!!!! هر چه گوش می‌کنم صدای انقلاب شما را نمی‌شنوم.
دیشب و پریشب و پس پریشب و پس‌اون‌پریشب و پس‌پس‌اون‌پریشب رفتم بالا پشت بوم. هر چی دوربین انداختم به والله کسی رو تو خیابونا ندیدم. به پیر به پیغمبر کسی رو ندیدم. فقط هاله دور سرم کمی هوا رو روشن کرده بود و تونستم چند ضبط صوت رو پشت‌بوم‌های دیگه ببینم که داشتن نوار پخش می‌کردن. اونم نوارهای ساسی مانکن و شهرام شب‌پره و شهره صولتی...دوربینو دادم دست حاج خانوم اونم کسی رو ندید. اتفاقا باجناق‌هام هم اونجا بودن. اونا هم کسی رو ندیدن.
به علی‌آبادی گفتم ببین این سیدهای آمریکایی چطور می‌خوان خرابم کنن.

2- مدیر عامل کارخونه چیپس چی‌توز قصد داره از کسایی که لفاف چیپس رو می‌چسبونن به ماشینشون یا می‌ذارنش بغل عکس احمدی‌نژاد شکایت کنه. می‌گه آخه میمون بامزه‌ی چیپس ما که یه دروغ هم تو کارش نیست چه دخلی داره به محمود چاخان...
اما خداییش این روزا خوب فروش کرد ها... یه راننده وانت سراسر ماشینشو با جلد چی‌توز پوشونده بود.

3- این شب‌های اخیر فراموش نشدنی بود. چقدر داد زدیم و شعار دادیم و خندیدیم و رقصیدیم و با اون‌وری‌ها شوخی کردیم.
کاش انتخابات ریاست جمهوری هر سال برگزار می‌شد و هر شب مناظره بود.

4- یه اس‌ام‌اس به دستم رسیده که احمدی‌نژاد در انتخابات اخیر 288 میلیارد تومن خرج کرده.
اگه راست باشه که به نظر بعید نمی‌رسه، لعنت بهش بیاد.
شنیدم در مسابقه فوتبال دیروز بذرپاش از کیسه سایپا 60 هزار بلیت خریده و داده بسیجی‌ها. و همینطور از حق کارکنان کارخانجات مختلف برمی‌دارن و خرج تبلیغات می‌کنن. فکر می‌کنم هاشمی رفسنجانی هم که خیلی پولداره، چهار سال پیش اینقدر خرج نکرد.
5- سی‌دی دروغ‌ها و خالی‌بندی‌ها، معلق‌بازی‌ها و حق‌بازی‌های احمدی‌نژاد دست به دست می‌گرده. بعضی‌ها رو دیدم از جیب خودشون صدها سی‌دی زدن و بین مردم پخش می‌کنن. فقط سه هزارتاشو به کارگران کارخونه سایپا دادن. گرچه احمدی‌نژاد با این‌چیزا از رو نمی‌ره.

6- من فردا حتما می‌رم رأی می‌دم. دیگه این مردک برام غیر قابل تحمله. هر وقت می‌بینمش احساس کسر شأن می‌کنم.
بعد ایشالله شروع می‌کنیم از موسوی انتقاد کردن. من می‌گم فرق هست بین کسی که حرف آدمیزاد حالیشه با کسی که حالیش نیست بگید نه.
هر کس دیگری هم اینروزا می‌بینم. بخصوص کسایی که به باکره بودن شناسنامه‌شون می‌نازن(نمی‌دونم این چه اصطلاحیه بعضیا به کار می‌برن) می‌خوان برن رای بدن.


7- کرج تنها شهریه که بسیجیاش زدن تموم پوسترهای بزرگ موسوی رو پاره کردن .
اما خوب، کرج شهریه که وقتی احمدی‌نژاد خواست بیاد . علی‌رغم تبلیغات وسیع اعم از پلاکارد و اطلاعیه و رادیو کرج دم به دقیقه می‌گفت و طی یک بخشنامه به ادارات و مدارس حداقل به 200 هزار نفر دستور دادن بیان و براشون اتوبوس گذاشتن، به زور 5000 نفر جمع شد.
و کرج جاییه که وقتی موسوی اومد بدون تبلیغ 50 یا 60 هزار نفر اومدن... و همینطور سیل جمعیت به سمت ورزشگاه سرازیر بود که...
کرج تنها شهری بود که به خاطر سخنرانی موسوی اداره برقش برق اون ناحیه رو قطع کرد تا موسوی نتونه حرف بزنه و اون همه جمعیت بعد از کلی ابراز احساسات و شعار در ورزشگاه بعدش به عنوان اعتراض به قطعی برق تو خیابونا راه‌پیمایی کردن. و اونایی که در راه اومدن بودن بهشون پیوستن.
چند تا عکس از اون روز گذاشتم تو فلیکر.

8- از اون موقع‌هایی بگم که به اینترنت دسترسی نداشتم...
من از فیلم تبلیغاتی کروبی خوشم نیومد. بازتابش هم تو مردم خوب نبود. بخصوص از طرز حرف زدنش که موقع ادای حروف"ت" و "دال" زبونشو می‌بره عقب سقف دهنش، و کفی که موقع حرف زدن گوشه‌ی چپ لبهاش جمع می‌شه. بخصوص خانم‌ها خوششون نیومده بود.
می‌گن کروبی مشاوراش خوبن. اما وقتی رئیس جمهور سخنرانی داره یا با یه رئیس‌جمهور دیگه قرار داره که نمی‌تونه همه جا مشاوراشو ریسه کنه و همراهش ببره.
خودش شاید آدم خوبی باشه و بتونه مثلا رئیس مجلس یا آشتی‌دهنده بین بزرگان باشه اما برای رئیس‌جمهوری به نظر من مناسب نیست.

9- هر کس که چهار سال پیش صلاحیت احمدی‌نژاد رو به عنوان رجل تأیید کرد الهی دستش بشکنه!
واقعا تو این مملکت 70 میلیونی با این‌همه آدم فیلسوف و دانشمند و عالم و فهمیده و جنتلمن و جنتل‌زن جدا فقط باید صلاحیت این چهار تا تأیید می‌شد؟
قحط‌الرجال به این می‌گن ها....

10 هر وقت یکی با پلاکارد محسن رضایی از جلوی جمعیت سبز پوش رد می‌شد همه یک‌صدا می‌گفتن : شیرررررره!
واقعا که حسابی با خونسردی و منطق حال احمدی‌نژاد رو اساسی گرفت.


11- دیشب حدودای ساعت 11 شب تو اون هیری ویری و شعار و بوق‌بوق و صدای آهنگ، خانم سرهنگ (شوهرش سرهنگ بوده اسمش مونده رو خانمش) بعد از نود و بوقی بهم زنگ زده. صداشو اصلا نمی‌شنیدم. فقط می فهمیدم تند تند داره واسه خودش حرف می‌زنه. تو خیابونا هم جای سوزن انداختن نبود. یهو یه در باز خونه جلب توجه کرد. بی‌اجازه پریدم تو و در رو نیمه بسته کردم و دستمو گذاشتم رو اون یکی گوشم و از خانم سرهنگ خواهش کردم دوباره از اول بگه.
گفت: الهی قربونت برم زیتون! می‌دونستم تو خیلی شجاعی و سرت درد می‌کنه برای اینجور کارا.(خودش خیلی ترسوئه و بدونه یه جا شلوغه تا روزها حتی برای خرید هم بیرون نمیاد)
یه لطفی بهم بکن. با تعجب گفتم خواهش می‌کنم. بفرمایید.
خیلی جدی گفت: زیتون ، تو را به جون هر کی دوست داری روی منو زمین ننداز.... به اونایی که اومدن تظاهرات بگو حالا که همه ریختن تو خیابونا چرا فقط احمدی‌نژادو می‌خوان بیرون کنن. بگو یهو کل حکومتو جارو کنن بریزن دور. می‌دونم حرف تورو گوش می‌کنن.
گفتم خانم سرهنگ آخه ... گفت آخه ماخه نداره. بببن یه چیزی تو زندگیم ازت خواستم رومو زمین ننداز.
همین الان خودت بشو سردسته.می‌دونم زرنگی و از پیش بر میای. از همون شعارا که برای شاه می‌دادن برای اینا هم بدین و همین امشب کارو تموم کنید.
یهو صاحب‌خونه رسید و با تعجب به من خیره شد. با عجله گفتم چشم! حتما! امر دیگه‌ای ندارید؟
گفت الهی خیر ببینی. شیر مادرت حلالت باشه. پیش من یه جایزه خوب داری.
فکر کنم دیشب خانم سرهنگ شیرین‌ترین خواب زندگیشو کرده باشه:)

12- جز این شعارها اصولا هیچ شعار دیگری نمی‌شد داد. ما یه سری شروع کردیم زندانی سیاسی آزاد باید گردد و دانشجوی سیاسی آزاد باید گردد. هیچکی غیر از ما چند نفر نگفت...

13- آقا اینو بگم لات و پات هم زیاد اومده بودن بینمون... که معمولا هم می‌شدن سردسته... صداشون عین شیر غران بود.

.
2009-06-12




چهارشنبه، خرداد ۲۰، ۱۳۸۸

ایران ملتهب و شعارها و اس ام اس های انتخاباتی 88

احساس می کنم این روزا انگار رو یه بشکه باروت نشستیم. همه هیجان زده ایم. روزها تقریبا زندگی عادی جریان داره. اما از پنج و شش عصر به بعد مردم می ریزن تو خیابونا. بخصوص بعد از هر مناظره.... چهره ی شهرها دیدنیه. هر کس آرزوی خودشو تو رئیس جمهور بعدی (تو بخوان موسوی) می بینه. موسوی چی ها شهرها رو قرق کردن. شعار می دن و می رقصن...
- ای ول ای وله, ای ول. موسی تاج سره. ای ول.
موسوی تکه, ای ول. احمدی خره, ای ول...
- اتل متل, توتوله, احمدی کوتوله(بعضیا می گن دیکتاتور کوتوله)
-موسوی زلزله, محبوب هر چی دله...
- دولت سیب زمینی , نمی خوایم, نمی خوایم.
- یه هفته, دوهفته, محمود حموم نرفته.
-احمدی حیا کن, مملکتو رها کن.
- اگر تقلب نشه, موسوی اول می شه.
- احمدی بای بای...
- هر کس که کم میاره, ناموس وسط میاره.
- ایران شده فلسطین, مردم چرا نشستین.
- عمو زنجیرباف, بله, زنجیر منو بافتی؟ بله.پشت کوه انداختی؟ بله. موسی اومده. چی چی آورده؟ آزادی, اندیشه ...
- آزادی اندیشه با ریش و پشم نمی شه.(حالا نیست موسوی هفت تیغه می زنه!)
- آزادی اندیشه بی موسوی نمی شه.
- دکتر, برو دکتر...
- نه سازش, نه تسلیم, نبرد با دروغگو...
- یک یاحسین, تا میرحسین...
- بگم؟ بگو.... بگم؟ بگو... دو دوتا؟ ده تا...
- رآی من از ذهن سبزم دور نیست, بشکند هر کس که چشمش کور نیست(این شعار سختو روزی که از راه آهن تا تجریش خط سبز تشکیل داده بودن شنیدم)
- تورمو, ننه جون مهدی فهمید, احمدی باز نفهمید.
- موسوی غوغا می کنه, کروبی افشا می کنه...
هر وقت هم یه ماشین یا موتور احمدی نژادی(که پرچم ایران دستشونه) رد می شن می گن:
- هر چی جک و جواده, با احمدی نژاده.
یه ورژن دیگه ش:
- هر کی که بی سواده, با احمدی نژاده.
- احمدی بای بای, احمدی بای بای...



طرفدارای احمدی نژاد هم میان جلو خوب گوش می دن بعد میان تو شعارها هر جا موسوی داره تبدیلش می کنن به احمدی و بالعکس
- مثلا: موسوی بای بای, موسوی بای بای(غافل از اینکه میرحسین رو کار نبوده که باهاش بای بای کنن. تازه می خواد بیاد)
- آزادی اندیشه بی احمدی نمی شه.
- ای ول ای وله, ای ول. محمود تاج سره, ای ول...
- اگر تقلب نشه, احمدی اول می شه.
-یا موسوی رو مسخره می کنن: موسوی می گه چیز چیز.
- آزادی اندیشه با چیز و چیز نمی شه.
(طرفدارای موسوی هم امشب تلافی کردن و بعد از اینکه احمدی نژاد دیشب در مناظره به جای خون در رگ گفت رگ در خون. امشب خطاب به احمدی نژادی ها می گفتن تا رگ در خون ماست عنتری رهبر ماست)


اس ام اس هایی که راه به راه به آدم می رسه:
- انگشتتو تو دماغت نکن! تو با این انگشت قراره حماسه بیافرینی.
- ما بصیجیان دوکتور موحندث به اهمدی نجات رعی می دحیم! رعیص صطاد عنطباخواباط احمدی نجات در طحران(الی کردان. فارق الطهسیل عاکصفورت)
-هر موبایل, یک ستاد...
-احمدی نژاد گفت: در زمان دولت ما دوران بارداری زنان از 9 ماه به 5 ماه رسید. سندش در وزارت بهداشت موجود است...
- در پیش تو شوره زار کم آورده/ بر سرو قدت چنار کم آورده
در عزم دروغ گفتنت ای محمود/ پینوکیو هم دماغ کم آورده
- بعد از مناظره چهارشنبه شب, یک هاله زرد رنگ اطراف شلوار احمدی نژاد دیده شد.
بسی رنج دادم در این 4 سال/ وطن را بکردم همه ریده مان
محال است آبادی این سرزمین/ به کردار ثابت نمودم من این
گرم بار دیگر کنید انتخاب/ برینم به کلی به این انقلاب.
-احمدی نژاد: خدایا من دوستت دارم ولی اینجا پرونده خانومی هست به اسم مریم مقدس... بگم؟ بگم؟
- کلنگ اتوبان شهید احمدی نژاد توسط هاشمی رفسنجانی زده شد.
-سه ویرانگر تاریخ ایران: محمود غزنوی.محمود افغان. محمود احمدی نژاد...
-در پی استعمال توهم زا, احمدی نژاد موسوی را 3 نفر می دید.
- من رای نمی دهم, تو رای نمی دهی. اما او رای می آورد...
- بانو سوسانو گفت: نه جومونگ, نه تسو, فقط محموت چسو...(این بی مزه و بی وزن و قافیه بود به نطرم)
- کروبی گفت: اگه محمود تومناظره عکس زنمو رو کنه, منم عکس ننه شو رو می کنم.
- به میرحسین رای بدید. اگه این اس ام اسو حتما برای ده نفر بفرستید, امشب خواب خانمی رو می بینید. یک نفر بی توجهی کرد شب خواب احمدی نژاد رو دید.
- (بروزن شعر باز باران گلچین گیلانی) باز محمود/ با دروغ های فراوان/ می خورد از مال مردم/ می پرد برکول مردم/
یادم آید از فلسطین/ از بلندی های جولان
از دلار نفت ایران/
شرع چون شمشیر بران/ پاره می کرد مغزها را
حرف های احمقانه/ از رجایی زمانه
بشنو اینک کودک من/ مرز و بوم پاک میهن
این رئیس جمهور نادان/ کرد ویران خاک ایران...

یه اس ام اس احمدی نژادی هم برام رسید:
رنگ یا برنامه؟ به کدوم رای می دی؟ (من در جوابش نوشتم, معلومه رنگ:) )
خدائیش از شدت هیجان زده گی تا به حال بیشتر از 30 توپ روبان و سه طاقه پارچه سبز خریدم و برای مردم مچ بند و شال درست کردم...(منی که قبلا از رنگ سبز سیدی اصولا بدم میومد)
تا به حال اینقدر مردمو شاد و خوشحال و با انگیزه و امیدوار ندیده بودم.
اگر موسوی هر زمان دیگری- تو این 20 سال- کاندیدا می شد عمرا می تونست این جور محبوب شه. اما بعد از احمدی نژاد مثل یک ناجی به نظر می رسه..
از بس ادبیات احمدی نژادی, قلدر مآبی های احمدی نژادی, خالی بندی ها و دروغ های احمدی نژادی, پرروبازی های احمدی نژادی, بی منطقی های احمدی نژادی تو جامعه بخصوص بین بالایی ها رسوخ کرده بود مردم خسته شده بودن

راستی می گن تو مدرسه ها رای بدید نه تو مساجد. امکان تقلب کمتره.
2009-06-10

نظرها(80)




ایران ملتهب و شعارها و اس ام اس های انتخاباتی 88

احساس می کنم این روزا انگار رو یه بشکه باروت نشستیم. همه هیجان زده ایم. روزها تقریبا زندگی عادی جریان داره. اما از پنج و شش عصر به بعد مردم می ریزن تو خیابونا. بخصوص بعد از هر مناظره.... چهره ی شهرها دیدنیه. هر کس آرزوی خودشو تو رئیس جمهور بعدی (تو بخوان موسوی) می بینه. موسوی چی ها شهرها رو قرق کردن. شعار می دن و می رقصن...
- ای ول ای وله, ای ول. موسی تاج سره. ای ول.
موسوی تکه, ای ول. احمدی خره, ای ول...
- اتل متل, توتوله, احمدی کوتوله(بعضیا می گن دیکتاتور کوتوله)
-موسوی زلزله, محبوب هر چی دله...
- دولت سیب زمینی , نمی خوایم, نمی خوایم.
- یه هفته, دوهفته, محمود حموم نرفته.
-احمدی حیا کن, مملکتو رها کن.
- اگر تقلب نشه, موسوی اول می شه.
- احمدی بای بای...
- هر کس که کم میاره, ناموس وسط میاره.
- ایران شده فلسطین, مردم چرا نشستین.
- عمو زنجیرباف, بله, زنجیر منو بافتی؟ بله.پشت کوه انداختی؟ بله. موسی اومده. چی چی آورده؟ آزادی, اندیشه ...
- آزادی اندیشه با ریش و پشم نمی شه.(حالا نیست موسوی هفت تیغه می زنه!)
- آزادی اندیشه بی موسوی نمی شه.
- دکتر, برو دکتر...
- نه سازش, نه تسلیم, نبرد با دروغگو...
- یک یاحسین, تا میرحسین...
- بگم؟ بگو.... بگم؟ بگو... دو دوتا؟ ده تا...
- رآی من از ذهن سبزم دور نیست, بشکند هر کس که چشمش کور نیست(این شعار سختو روزی که از راه آهن تا تجریش خط سبز تشکیل داده بودن شنیدم)
- تورمو, ننه جون مهدی فهمید, احمدی باز نفهمید.
- موسوی غوغا می کنه, کروبی افشا می کنه...
هر وقت هم یه ماشین یا موتور احمدی نژادی(که پرچم ایران دستشونه) رد می شن می گن:
- هر چی جک و جواده, با احمدی نژاده.
یه ورژن دیگه ش:
- هر کی که بی سواده, با احمدی نژاده.
- احمدی بای بای, احمدی بای بای...



طرفدارای احمدی نژاد هم میان جلو خوب گوش می دن بعد میان تو شعارها هر جا موسوی داره تبدیلش می کنن به احمدی و بالعکس
- مثلا: موسوی بای بای, موسوی بای بای(غافل از اینکه میرحسین رو کار نبوده که باهاش بای بای کنن. تازه می خواد بیاد)
- آزادی اندیشه بی احمدی نمی شه.
- ای ول ای وله, ای ول. محمود تاج سره, ای ول...
- اگر تقلب نشه, احمدی اول می شه.
-یا موسوی رو مسخره می کنن: موسوی می گه چیز چیز.
- آزادی اندیشه با چیز و چیز نمی شه.
(طرفدارای موسوی هم امشب تلافی کردن و بعد از اینکه احمدی نژاد دیشب در مناظره به جای خون در رگ گفت رگ در خون. امشب خطاب به احمدی نژادی ها می گفتن تا رگ در خون ماست عنتری رهبر ماست)


اس ام اس هایی که راه به راه به آدم می رسه:
- انگشتتو تو دماغت نکن! تو با این انگشت قراره حماسه بیافرینی.
- ما بصیجیان دوکتور موحندث به اهمدی نجات رعی می دحیم! رعیص صطاد عنطباخواباط احمدی نجات در طحران(الی کردان. فارق الطهسیل عاکصفورت)
-هر موبایل, یک ستاد...
-احمدی نژاد گفت: در زمان دولت ما دوران بارداری زنان از 9 ماه به 5 ماه رسید. سندش در وزارت بهداشت موجود است...
- در پیش تو شوره زار کم آورده/ بر سرو قدت چنار کم آورده
در عزم دروغ گفتنت ای محمود/ پینوکیو هم دماغ کم آورده
- بعد از مناظره چهارشنبه شب, یک هاله زرد رنگ اطراف شلوار احمدی نژاد دیده شد.
بسی رنج دادم در این 4 سال/ وطن را بکردم همه ریده مان
محال است آبادی این سرزمین/ به کردار ثابت نمودم من این
گرم بار دیگر کنید انتخاب/ برینم به کلی به این انقلاب.
-احمدی نژاد: خدایا من دوستت دارم ولی اینجا پرونده خانومی هست به اسم مریم مقدس... بگم؟ بگم؟
- کلنگ اتوبان شهید احمدی نژاد توسط هاشمی رفسنجانی زده شد.
-سه ویرانگر تاریخ ایران: محمود غزنوی.محمود افغان. محمود احمدی نژاد...
-در پی استعمال توهم زا, احمدی نژاد موسوی را 3 نفر می دید.
- من رای نمی دهم, تو رای نمی دهی. اما او رای می آورد...
- بانو سوسانو گفت: نه جومونگ, نه تسو, فقط محموت چسو...(این بی مزه و بی وزن و قافیه بود به نطرم)
- کروبی گفت: اگه محمود تومناظره عکس زنمو رو کنه, منم عکس ننه شو رو می کنم.
- به میرحسین رای بدید. اگه این اس ام اسو حتما برای ده نفر بفرستید, امشب خواب خانمی رو می بینید. یک نفر بی توجهی کرد شب خواب احمدی نژاد رو دید.
- (بروزن شعر باز باران گلچین گیلانی) باز محمود/ با دروغ های فراوان/ می خورد از مال مردم/ می پرد برکول مردم/
یادم آید از فلسطین/ از بلندی های جولان
از دلار نفت ایران/
شرع چون شمشیر بران/ پاره می کرد مغزها را
حرف های احمقانه/ از رجایی زمانه
بشنو اینک کودک من/ مرز و بوم پاک میهن
این رئیس جمهور نادان/ کرد ویران خاک ایران...

یه اس ام اس احمدی نژادی هم برام رسید:
رنگ یا برنامه؟ به کدوم رای می دی؟ (من در جوابش نوشتم, معلومه رنگ:) )
خدائیش از شدت هیجان زده گی تا به حال بیشتر از 30 توپ روبان و سه طاقه پارچه سبز خریدم و برای مردم مچ بند و شال درست کردم...(منی که قبلا از رنگ سبز سیدی اصولا بدم میومد)
تا به حال اینقدر مردمو شاد و خوشحال و با انگیزه و امیدوار ندیده بودم.
اگر موسوی هر زمان دیگری- تو این 20 سال- کاندیدا می شد عمرا می تونست این جور محبوب شه. اما بعد از احمدی نژاد مثل یک ناجی به نظر می رسه..
از بس ادبیات احمدی نژادی, قلدر مآبی های احمدی نژادی, خالی بندی ها و دروغ های احمدی نژادی, پرروبازی های احمدی نژادی, بی منطقی های احمدی نژادی تو جامعه بخصوص بین بالایی ها رسوخ کرده بود مردم خسته شده بودن

راستی می گن تو مدرسه ها رای بدید نه تو مساجد. امکان تقلب کمتره.
2009-06-10

نظرها(80)




دوشنبه، اسفند ۰۵، ۱۳۸۷

می‌شود به خاتمی یا موسوی رأی داد، اما با شرط‌ُها و شروط‌ِها

ما رفتارهای متفاوتی می‌توانیم در مقابل انتخابات ریاست جمهوری خرداد سال آینده پیش بگیریم.
می‌توان مثل خیلی از دفعاتی که رأی ندادیم انتخابات را تحریم کنیم و بگوییم گور پدرشان! هر کاندیدایی که این رژیم صلاحیتش را تأیید کرده به درد ما نمی‌خورد.
می‌توانیم مخلصانه و چشم بسته به یکی‌شان مثلا خاتمی یا کروبی یا احمدی‌نژاد رأی بدهیم و بگوییم بهترین انتخاب است...
یا به یکی دیگر، هر کاندیدا شد مهم نیست، حتی به گوگوش و داریوش رأی بدهیم بگوییم مهم ثبت مهر انتخابات در شناسنامه‌ام است . فردا می‌خواهم هر کسی خر شد سوارش بشوم و در این مملکت کار کنم. شاید هم به جایی، نان و نوایی رسیدم.
من که تصمیم ندارم به خارج کشور بروم پس نمی‌خواهم مُهر ناراضی و ملحد و ضد انقلاب بر پیشانی‌ام بخورد.

اما...
می‌شود به خاتمی و یا موسوی و یا هر کاندید اصلاح‌طلبی رأی داد، نه کشکی، بلکه به شرط‌ها و شروط‌ها...
برای احمدی‌نژادها که نمی‌شود شرط و شروط گذاشت. اما برای اصلاح‌طلب‌ها که این‌روزها داعیه‌ی مردمسالاری و عدالت طلبی دارند می‌شود.
شرط‌هایی منطقی که ما تعیین می‌کنیم و اگر قول بدهند که از آن‌ها عدول نمی‌کنند می‌شود روی رأی دادن به آن‌ها فکر کرد.
بیایید فرض کنیم قرار است خاتمی و یارانش این نوشته‌ها را بخوانند، (فکر می‌کنم قرار است چنین کاری در وبلاگستان بشود. عده‌ای بنویسند، در یک وبلاگ بخصوص گذاشته شوند و بگذارند در اختیار خاتمی‌چی‌ها) شما چه انتقاداتی به روش کارشان در هشت سالی که دولت در دستان بود دارید و چه پیشنهادهایی...

چرا در انتخابات گذشته جوانانی که قبلا خودشان را برای خاتمی می‌کُشتند یک‌باره ناامید و منفعل شدند و داو را به دست راستی‌ها دادند.
آیا می‌شود دوباره به آن‌ها اعتماد کرد.
نکند مثل دفعه‌ی قبل انفعال ما منجر به بد اند بدتری دیگر بشود.
همه ما که ساکمان را همراه با پاسپورت و ویزا و بلیت هواپیما آماده نگذاشته‌ایم دم در، که بگوییم اشکالی ندارد اگر وضع بدتر از این شد می‌گذاریم از این مملکت می‌رویم. به یک جای بهتر، آزادتر...

من هرگز به کسی نمی‌گویم رأی بده یا نده. حق این را ندارم.
فقط می‌پرسم. با وجودی که می‌دانیم خاتمی و یاران او هم هر چه باشد برخاسته از این نظام‌ اند و مثل بقیه روحانی‌ها در پیوندی سبیی و یا نسبی با تمام روحانی‌های دیگر . اما آیا شرایطی به نظرتان می رسد که در صورت قول به شرط عمل آن‌ها دلتان بیاید به یکی از آن‌ها رأی بدهید؟

راستش خود من به عنوان کسی که در هر دو دوره - بار اول با امید به تغییر و بار دوم با بی‌علاقه‌گی و ناباوری - به خاتمی رأی دادم انتقادهای زیادی به این جریان دارم.

اول- پارتی بازی
جریان اصلاح‌طلب(خاتمی) به محض رسیدن به قدرت تمام دوستان و فک‌وفامیل و مجیز‌گویان خود را بدون در نظر گرفتن اینکه آیا اصلا صلاحیت انجام کاری که به آن‌ها محول شده دارند یا نه، سر کار گذاشت.
خود من که با نماینده مجلس اصلاح طلب و دست راستی هر دو برخورد داشتم. با اینکه از نظر اخلاقی و شخصیتی و مال‌اندوزی نماینده اصلاح‌طلب بهتر به نظر می‌رسید اما نماینده‌ی راست عملا بهتر به حرف آدم گوش می‌کرد و البته ساز راست هشت‌گاه خودش را می نواخت. نمونه‌اش خانم آجرلو و پسرخاله‌اش عباس پالیزدار بسیار محکم تر از نماینده قبلی آقای خلیلی خواهر زاده خاتمی عمل کردند.

2- نسیان
به محض رسیدن به قدرت، تمام شعارهای خود را فراموش می‌کنند و تمام هم و غم خودشان را صرف نگهداری قدرت و مسائل شخصی خود می‌کنند. به مردم بی‌اعتنا هستند.

3- ترس
بسیار بیش از آنچه باید از جناج راست حکومت می‌ترسند. بنابراین منفعل عمل می‌کنند. ما انتظار شجاعت و عمل واقعی داریم.

4- حقوق زنان
با اینکه جناح اصلاح‌طلب داعیه‌ی پذیرش حقوق برابر زنان با مردان را دارد و در بعضی کلاس‌هایشان مواضع کمپین یک میلیون امضا را آموزش می‌دهند اما به نظر می‌آید این تاکتیکی‌ست برای به دست آوردن رأی زنان و روشنفکران بیشنر تا اعتقاد واقعی.
نمونه‌اش اینکه خاتمی حتی یک وزیر زن در دولتش نداشت . انتخاب مشاوران زن هم بیشتر به صورت نمایشی و دوستانه بود تا اعتقاد واقعی(خانم معصومه ابتکار دخترِ دوست خاتمی بود و رشته‌ی دانشگاهی‌اش محیط زیست نبود) نمونه‌ی بارزتر و جدیدترش نوشته‌ی خانم فاطمه راکعی- نماینده اصلاح طلب مجلس ششم- در مطلب "انتظارات زنان از انقلاب" که در پست قبلی وبلاگم گذاشتم...
اگر قرار است باز هم اصلاح‌طلب‌ها بگویند زنان همه ، فارغ از هر عقیده و دینی، باید حجاب را کاملا حفظ کنند وگرنه بازداشت می‌شوند، زن نصف مرد حساب می‌شود، زن نصف مرد ارث می‌برد، زن باید بنشیند خانه‌داری‌اش را بکند آیا می‌توان انتظار داشت زنان به آن‌ها رأی بدهند؟

5- چاپلوسی
مرتب می‌گویند به همه عقاید و مذاهب احترام می‌گذاریم و در محفل‌های شخصی اعتقاد به ولایت فقیه را زیر سوال می‌برند اما در سخن‌رانی‌های علنی مرتب روی واجب‌الوجود بودن ولی فقیه و همینطور اسلامی‌بودن کشور (که همه چیزش باید اسلامی باشد) تکیه می‌کنند.


6- نداشتن نماینده‌ی عقاید مختلف
در حالیکه اکثر کشورهای دموکرات و حتی- به قول این‌ها- رژیم خونخوار و غاصب اسرائیل، چند کرسی در محلس به حزب کارگر و کمونیست‌ و... اختصاص داده‌اند اما از نظر اصلاح‌طلب‌ها هم اصالت وجودی دیگر عقاید کاملا زیر سوال می‌رود و ظاهرا عقیده دارند ما اصلاح‌طلب‌ها باشیم، گور پدر دیگران. به ما ربطی ندارد. ما خر خود را می‌رانیم.

7- شما بگویید... پیشنهاد.... انتقاد... هر چه دوست دارید... رای می‌دهید، نمی‌دهید، با شرط و شروط، بی‌شرط و شروط...
آیا خاتمی می‌تواند به طور واقعی عدالت اجتماعی و اقتصادی برقرار کند. در توانش هست که جلو دزدی بزرگ‌مردان و آقازاده‌ها را بگیرد؟
و هر چه در این باره دلتان خواست بنویسید...

* * * * *
بسمه تعالی

فراخوان
بیایید از انتخابات حرف بزنیم!(مقصر اصلی این پروژه: سمیه خانم توحید لو)




ما یعنی این‌ها، تاحالا اعلام

آق بهمن
بر ساحل سلامت ... سمیه توحیدلو
بلاگ نوشت ... صادق جم
جمهور ... مهدی محسنی
دیده بان ... بهرنگ تاج‌دین
زیتون
سوشیانت ... امیر عباس ریاضی
کافه ناصری ... معصومه ناصری
کمانگیر... آرش آبادپور
ملکوت... داریوش محمدپور
وحید آنلاین
Sad Eye Never Lie... حدیثه حسینی‌پور
به همت داریوش ملکوت... نوشته‌های بلاگرها در مورد خاتمی.... در وبلاگ خاتمی نامه گرد آوری می‌شود...
شما هم اگر دوست دارید در این باره بنویسید و لینکش رو در نظرخواهی بگذارید تا به لینک‌ها اضافه شود...