‏نمایش پست‌ها با برچسب تحلیف. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب تحلیف. نمایش همه پست‌ها

سه‌شنبه، مرداد ۱۳، ۱۳۸۸

ضایعه دردناک, جانسوز و اسفناک تنفیذ را به عموم ملت ایران تسلیت عرض می کنم

1- مراسم تنفیذ بیشتر به مراسم ختم می خورد. تقریبا همه دمغ بودند به جز رهبر که لبخندی مصنوعی به لب داشت.

2- درود بر همه ی کسانی که به هر بهانه به این مراسم نرفتند: خاتمی, موسوی, کروبی,حسن خمینی, رفسنجانی و......

3- ننگ بر آن هایی که به خاطر یک مشت دلار تن به خفت پشتیبانی از دولت کودتا دادند: احمد نجفی, افشین قطبی, علی لاریجانی, شاهرودی, حسین رضازاده و...(بر بقیه حرجی نیست... قبلا چهره تمیزشان را شناخته بودیم)

4- نگاه کردن مدام به زمین و انگشت ها و قیافه ی حجالت زده ها و عزادارها را گرفتن از گناهتان کم نمی کند!

5- مجتبی خامنه ای پشت پرده است...

6- احمدی نژاد حقیرترین و خفت بارترین رئیس جمهوری است که من تا به حال دیده ام.

7- تکرار لینک: فراخوان راهپیمایی برای روز تنفیذ و تحلیف احمدی نژاد( 12 و 14 مرداد)دوشنبه 12 مرداد , ساعت 6ال 8 راهپیمایی و پیاده روی آرام از میدان ونک تا میدان ولیعصر.
چهارشنبه, 14 مرداد تجمع میلیونی بهارستان, مجلس


8- بابک داد: امروز 12 مرداد 88 «روز نكبت» است


9- ...وای بر حکومت جمهوری اسلامی... دایی گمشده نیما نامداری هم در درگیری ها کشته شده است... نامش بهزاد مهاجر... 47 ساله... خبر خیلی دردناکی بود

لینک در بالاترین

یکشنبه، مرداد ۱۱، ۱۳۸۸

ترسم نرسی به تحلیف ای احمدی!

1- موقع دیدن اعترافات محمدعلی ابطحی حتی برای یک لحظه و حتی یک ذره احساس بدی بهش نداشتم. براش اشک می ریختم. برای خودش و زخم های تازه خوب شده ی صورتش و برای دخترش, همسرش... و برای تموم زندانیان که تحت چه شرایط بدی هستن...
اما نه من که هر کی اون فیلمو دید, ندیدم حتی یه خورده شماتتش کنه.
آخه ما از کجا می دونیم تا چه حد تاب کم خوابی, تاب سرما, تاب تحقیر, تاب لامپ روشن 24 ساعته توی صورت, تاب تنهایی در انفرادی, تاب قرص های روانگردان و توهم زای جورواجور, تاب گرسنگی, تاب کثافت هایی به عنوان غذا و آب بهمون می دن, تاب بیماری,و ندادن قرص های لازممون, تاب کابل و شلنگ, تاب خوردن ادرار و مدفوع, تاب تجاوز, تاب فحش و سیلی, تاب شنیدن خبرهای دروغی مثل مرگ اعضای خانواده مون و... داریم؟

اونجور که تو کتابا خوندیم حتی چریک های زمان شاه که دوره دیده بودند هم به هم تیمی هاشون می گفتن سعی می کنیم 24 ساعت اولو مقاومت کنیم تا شما خونه تیمی رو عوض کنید.
حالا از آدم هایی که تنها دارایی و تواناییشون فکر کردن و عقیده داشتنه و هیچ تمرین چریکی و خودسازی ندارن, چه توقعی می شه داشت؟
گیرم یکی زمان بیشتری تاب میاره یکی کمتر.
خجالت رو اونایی باید بکشن که بدتر از زمان قرون وسطی شکنجه می کنن.
خجالت رو اونایی باید بکشن که بهترین مردم ما رو دارن تو خیابونا و تو زندان ها می کشن.
خجالت رو احمدی نژاد باید بکشه که تو روز روشن دروغ می گه و تقلب می کنه و بعد توسط شکنجه گراش مردمو وادار می کنه که بگن تقلب نشده.
خجالت رو اون وزیر و رئیس جمهوری باید بکشن که تحقیقات و اختراعات مردم رو می دزدنو به اسم خودشون ثبت می کنن...
ماجرای اتاق امن از منظری دیگر...

2- یکی از بچه های قدیمی وبلاگستان که چند باری دستگیر شده بود و بازم دنبالش بودن, یه بار برام یه ای میل رسمی نوشت و ازم خواست اگر دستگیر شد حتما اونو تو وبلاگم منتشر کنم. به این مضمون که اگه این بار دستگیر شدم و مجبورم کردن ن جلوی دوربین تلویزیون اعتراف کنم بدونید همه حرفام دروغه!

3- نمی دونم به چه علت فکر می کنم داغ تنفیذ رهبری و تحلیف و ریاست جمهوری به دل احمدی نژاد می مونه!

4- مصرع:
ترسم نرسی به تحلیف ای احمدی

5- مجتبی سمیعی نژاد: من هم در برگه‌های بازجویی نوشته بودم؛ اشتباه کردم

6- بابک داد: هنوز از «اعتراف گرفتن دروغين» خجالت نمي كشيد؟ «ظلم» پابرجا نمي ماند! بيخودي دست و پا مي زنید!

7- جمهور: دادگاه مخملی و کارگردان ناشی...

8- موج آزادی: محاکمه دلسوزترین فرزندان ایران با اتهامات واهی، کیفرخواستی با نثر و ادبیات کیهانی
میهن در بهت و حیرت، ملت در خشم و نفرت.

9- آقا, توروخدا اگه اضافه وزن دارید, خر نشید برید جلو مإمورا شعار بدید تا بگیرنتون و ببرن زندان لاغر شید.
این لاغر شدگی با لاغر شدگی مورد نظر شما تومنی پنج زار فرق می کنه.

10- 4دیواری.: انقلاب فرزندان خود را می خورد(وای چه عکسی)

لینک در بالاترین

پنجشنبه، بهمن ۰۳، ۱۳۸۷

بدرقه اوباما به کاخ سفیید را مقایسه کنید با سفرهای استانی رئیس‌جمهور خودمان

1- آقا ما عادت نداریم به این نوع گزارش‌ها...
این همه بوق‌های تبلیغاتی رژیم آمریکا داد و هوار راه انداختن که از چند روز قبل مردم دنیا رفتن واشنگتن، هتل‌ها رو همه رزرو کردن و عده‌ی زیادی در سرمای فلان درجه زیر صفر تو خیابون خوابیدن و... تا امروز در مراسم رژه‌ اوباما به سمت کاخ سفید شرکت کنن. اون‌وقت عین تلویزیون ایران عرضه نداشتن یه فتوشاپیست بیارن- و با دوسه دقیقه تأخیر - جمعیتو چند برابر نشون بدن و زیرش مثلا بنویسن میلیون‌ها نفر، بلکه میلیاردها نفر در استان(!) واشنگتن وایساده بودن رئیس‌جمهور جدیدو در حال رفتن به کاخ سفید ببینن.
هر چی چشم انداختم نه کسی مردمو هل می‌داد و نه برای دید بهتر بالای درخت و تیر چراغ برق رفته بود.
نه کسی از میله‌ها می‌پرید اینور و خودشو به رئیس جمهور برسونه و دست و سر و کله‌شو ببوسه و نه کسی از در و پنجره ماشینش آویزون ‌می‌شد. نه هیچ فیلمبرداری به خودش جرأت می‌‌داد بره جلو توی ماشین ضدگلوله اوباما که عین ماشین عروس یواش می‌رفت سرک بکشه.
نه اوباما تو سخنرانیش کلی آیه و سوره آورد نه برای کسی خط و نشون کشید و نه خواستار محو کشور بخصوصی شد.
ما تو این سی سال عادت کرده بودیم که تو این جور بدرقه کردن‌ها مردمو یک‌پارچه سیاه‌پوش ببینیم. بخصوص خانم‌ها رو. اون‌وقت امروز همه لباسای رنگ رنگی پوشیده بودن و رنگ قرمز و زرد و آبی تو چشممون می‌زد.
ما عادت کرده بودیم همسران رئیس‌جمهورامونو هرگز تو هیچ مراسمی نبینیم مگر یکی دوبار در طول مدت ریاست جمهوریشون یه صورت یه دماغ از لای چادر.
اما این زنیکه میشل، با قد درازش که با یه کفش شش‌هفت سانتی دومتر قد داشت و یه کوچولو از شوهرش بالا زده بود، بی‌حجاب با یه لباس زیتونی رنگ دراز همه جا در کنار شوهرش حضور داشت و استغرالله چند باری ماچش کرد و در حین رژه دستش رو هم گاهی عاشقانه می‌گرفت.
ما هی از کانال بی‌بی سی می‌زدیم وی‌اُ ای و از وی‌ اُ اِی می‌زدیم بی‌بی‌سی، هر دو از هم گاگول‌تر
زیر نویس کرده بودن هزاران نفر (که بعدا نوشتن 13‌هزار نفر. حتی عددو از حالت نحسی درنیاورده بودن) برای بدرقه رییس‌جمهور جدید به کاخ سفید اومدن.
من پیشنهاد می‌کنم مسئولین تلویزیون‌هاشون بیان پیش ضرغامی‌اینا یه دوره کارآموزی و خالی‌بندی ببینن که می‌تونن نشون بدن در یک سفر روستایی رئیس جمهورمون میلیون‌ها نفر می‌رن استقبال.

2- تلویزیون بی‌بی‌سی رو با دوسه روز تاخیر بالاخره تونستم ببینم. خیلی به دلم نشست و برنامه‌هاش برام جالب بود. فعلا که خیلی تنوع داره.
امیدوارم به این زودی به ورطه تکرار نیفته و خسته‌کننده نشه.
یکی از خوبی‌هاش نزدیک کردن مردم همزبان ایران و افغانستانه. هم مجری و گزارشگر ایرانی داره و هم افغان‌. اونایی که این مسئله براشون تابوئه و خودشون رو یک سر و گردن که نه، چند سروگردن از افغان‌ها بالاتر می‌دونن. کم‌کم بهش عادت می‌کنن. تا به حال به این نزدیکی با مسائل داخلی افعانستان نگاه نکرده بودم.

سیاوش مجری برنامه نوبت شما، یه کم تیپ عمو پورنگ مجری برنامه کودک خودمونه. به همون شیرین زبونی و بامزگی. البته نه از نیم‌رخ.
امیدوارم تلفن‌ها و اس‌ام‌اس‌هاش مثل برنامه‌های کانال‌های لس‌آنجلسی نشه. البته سیاوش خیلی سعی می‌کنه نذاره و تسلط داره تو زود‌قطع کردن تلفن‌ها.
بقیه برنامه‌هاشو بیشتر باید ببینم تا بتونم نظر بدم. اما اخبارش ظاهرا بهتر و همه جانبه‌تر از وی‌اُایه.

چیزی که برام جالبه اینه که از وقتی تلویزیون فارسی بی‌بی‌سی راه افتاده به وضوح می‌شه تلاش وی اُ اِی آمریکا رو برای رقابت با بی‌بی‌سی حس کرد که به نفع ماست. ما هم عین بچه لوسا کنترل تلویزون به‌دست هی این کانال اون کانال می‌کنیم تا ببینیم کدومشون بیشتر مارو جلب می‌کنن. سعیتونو بیشتر کنید لطفا.
فرانسه و ایتالیا و آلمان و هلند و سوئد و کانادا و... هم بد نیست یه تلویزیون فارسی بذارن تا ما حال بیشتری ببریم!

3- سه روز از جلوی کمیته‌ی امداد کرج رد شدم که یک صندوق شیشه‌ای برای کمک به بچه‌های غزه گذاشتن و حتی یک اسکناس یا سکه توش ننداخته بودن. اونقدر مردی که پشت صندوق نشسته بود بد اخم بود که نتونستم عکس بگیرم. اما با دوسه نفر که می‌دونستم طرفدار حماس هستن صحبت کردم، گفتن به این دلیل کمک مالی نمی‌کنن چون می‌دونن خود دولت حسابی بهشون کمک می‌کنه و اضافه کردن چراغی که به خونه رواست به مسجد حرومه. بعدا تو روزنامه خوندم که کمیته امداد بچه‌های شهدای غزه رو تحت حمایت خودش گرفته.

4- چطوره تو ایران هم یه سیاه‌پوست گیر بیاریم کاندیدای رئیس‌جمهورش کنیم. شاید برای مشکلات ما هم افاقه کنه. اون هنرپیشه‌هه که نقش دوست یوزارسیف رو بازی می‌کرد اسمش چیه؟

5- من خیلی سوتی می‌دم تو زندگیم. یکیش هم اینکه دو خاطره از اشتباهات مردم ایران در مورد افغان‌ها نوشتم و عدل تقدیمش کردم به دو دوست عزیز افغانم.
در حال خواب‌آلودگی آنلاین نوشتن وسریع ارسال کردن نوشته این چیزا هم داره.

6- کامپیوترم مدت زیادیه قاط زده. به زور می‌تونم یه صفحه رو باز کنم. امشب سومین شبیه که نتونستم کامنت‌ها و ای‌میلامو باز کنم. الانم ادیتورم فقط باز شد و بدون ادیت اینو نوشتم و فوری می‌فرستم. امیدوارم سوتی نداشته باشه.

7- گذرگاه شماره 87 ویژه‌ی بهمن ماه منتشر شد...

8- آقای مانی خان، منصور خرسندی، مثل برادر گرامی‌اش هادی خرسندی دستی در شعرهای طنز داره. گاهی شعرهای قشنگی فی‌البداهه در نظرخواهیم می‌گذاره که ازخوندشون کلی مشعوف می‌شم. ممنونم و باعث افتخارمه.

9- زن بی‌حجاب در مراسم عزاداری عاشورا در لبنان...

پ.ن.
10- خیلی جالب بود. امروز چهارشنبه. بحث برنامه "نوبت شما" تلویزیون بی‌بی‌سی در مورد نحوه‌ی رفتار ایرانی‌ها با افغانی‌های مقیم ایران بود و موضوع‌هایی شبیه به پست قبلی‌ام مطرح شد...

لینک در بالاترین