سه‌شنبه، آبان ۰۵، ۱۳۸۸

الهذیونات الکبیر

1- یه جمله معروف هست که می گه هر مشکلی که آخر سر نکشدت, قوی ترت می کنه.
ما رو بیماری نکشت, اما قوی ترم هم نکرد. دارم می میرم از ضعف.

2- اینقدر این روزها هذیان گفتیم و باعث نشاط و انبساط خاطر عمله جات بیمارستان شدیم که چه!
مثلا در حالت تب و زیر سرم به دکتر که داشته با سی با از ترسیدنش از سوار شدن به هواپیما می گفته گفتیم "این حکومت خودش داره سقوط می کنه چه برسه به هواپیماهاش" و دکتر هم با کمال مهربانی گفت شما راحت بخوابید فکر مغشوش نکنید.

3- اینقدر این روزها دل نازک شدیم که وقتی سوسک توی فیلم کارتونی هم روی برف لیز می خورد های های می زنیم زیر گریه.
4- گاهی هم از شنیدن چیزهای گریه دار بیهوا می زنیم زیر خنده و تازه بعد از چند دقیقه پی به اشتباهمان می بریم . مثلا اولش که شنیدم دو تا راننده که از قضا اسم هر دو غلامرضا بوده در تاریخی نزدیک به 8/8/88 بر سر سوار کردن یک مسافر با هم دیگر دوئل می کنن و یکیشان می زند آن دیگری را می کشد.

5- خدا به شما هم شفای عاجل عنایت کند. خسته شدیم از خوابیدن و گریه کردن.

6- وقتی یه مدت نمیام به وبلاگم یه خورده دست و دلم به نوشتن نمی ره. بخصوص که فکر می کنم از دنیای وبلاگستان عقب افتادم. یا فکر می کنم اصلا مگه کی دلش برای زیتون تنگ می شه.

7- بعد از ماجرای سیستان و بلوچستان رفته بودم به محله ای غریب برای خرید. مرد فروشنده داشت برام میوه می کشید. (شغلشو تو این نوشته عوض کردم) دیدم چند تاشون لک داره. گفتم توروخدا میوه خوب بگذار. کُرد که جنس خراب نمیده دست مشتری. مثلا خواستم بگم از لهجه ت فهمیدم کُردی.
رگ غیرتش به جوش اومد و میوه قبلی ها رو خالی کرد و از نو شروع کرد به برچیدن درشت ترینشون. حالا از من اصرار که نه دیگه, برای بقیه مشتری هات هم بذار. همه خوب خوباشو برای من نذار. گفت نخیر, باید کرد بودنمو به شما ثابت کنم .
بعد گفت فکر نکنی از اون کرد معمولیاش هستم ها... گفتم یعنی چه؟ گفت من یک پ.ک.ک. هستم. عشق من عبدالله اوجالانه. اون موقع روز اونجا خلوت بود و مشتری دیگه غیر از من اونجا نبود. اسم اوجالان که اومد بقیه همکاراش هم بهش پیوستن و شروع کردن از اوجالان تعریف کردن . گفتن اسم پژاک به گوشت نخورده؟ گفتم چرا شنیدم اما نمی دونم چی می گن. راستش یه خورده ازشون ترسیدم. گفتم نکنه اینا آنتن هستن و می خوان ببینن من چی می گم. گفتم من زیاد شناختی ازشون ندارم. به هم با خنده نگاه کردن و گفتن حتما شنیدی گروه ریگی تو بلوچستان چیکار کرده؟ دمشون گرم. پژاک هم همینطوره.
خواستم نصبحتشون کنم, گفتم یعنی شما با ترور و عملیات انتحاری موافقید؟ گفتن آره. مگه شما موافق نیستید؟ گفتم معلومه که نه! ترور باعث ناامنی تو اجتماع می شه از اول انقلاب هم دیدیم هر کیو می کشن فوری یکی از اون بدتر به جاش میاد. اون کشته شده هم شهید والامقام حساب می شه. مثلا همین احمدی نژادو اگه کشته بودن الان اینقدر خوار و خفیف می شد؟این وسط یه عده آدم بیگناه هم کشته می شن.
گفتن خوب انقلاب هزینه داره. گفتم چه انقلابی بابا؟ ترور و هرج و مرج کجاش انقلابه؟ باعث میشه حکومت نیروی نظامیشو بیشتر تقویت کنن و بهانه بده به دستشون برای سرکوب انقلابیها. من که هیچوقت دوست ندارم حکومتی سرکار بیاد که دشمناشو با ترور از بین برده. و تفنگ و بمب زبونشونه. گفتن ولی این تنها چاره ست. با اینکه این حرفو از خیلی ها این روزا شنیده بودم اما باز باورم نشد و هنوز ازشون می ترسیدم. چند بار گفتن نکنه تو طرفدار آخوندایی؟ گفتم نه بابا! غلط بکنم!
موقع پول دادن, چون در حین حرف زدن کلی خرید کرده بودم و از هر چی یک کیلو خواسته بودم سه چهار کیلو برام کشیده بودن و ترسیدم اعتراض کنم برام تفنگ بکشن:) پول توی کیفم کم اومد و مجبور شدم به جیب مخفی کیف که برای روز مبادا چند اسکناس 5 هزار تومنی قائم کرده بودم مراجعه کنم که در آوردن پول همانا و ریختن چندین مچ بند سبز که همونجا جاسازی کرده بودم همان.
همه شون قهقه زدن زیر خنده. پس تو از اون سوسولایی که با النگوی سبز می رن انقلاب نرم کنن؟ حوصبه نداشتم, گفتم نه بابا نذر دارم می خوام آجیل مشکل گشا بخرم بکنم تو کیسه دورش روبان ببندم. گفتن تو گفتی و ماهم باور کردیم. اما یادت باشه انقلاب باید سخت باشه نه نرم!
آخرش هم نفهمیدم شوخی کردن یا جدی گفتن.

8- کرزای با این همه هیکل و کبکبه و دبدبه قبول کرد تقلب شده و انتخابات باید به دور دوم بره, اما احمدی نژاد کوچولوی ریزه میزه قبول نکرد.
ژان پسر 23 ساله نیکلای سارکوزی رئیس جمهور فرانسه- که یک سوم سن احمدی نژادو داره- با پارتی بازی قرار بود بشه رئیس یه نهاد مالی خودش خجالت کشید و انصراف داد اما اینا با پررویی عین بختک چسبیدن به تموم پست هایی که با پارتی بازی صاحبشون شدن.


9- کاریکاتور جالب نیک آهنگ کوثر در مورد 13 آبان.



خدا کنه روز آنلاینی ها نفهمن به فضاشون لینک دادم. فلیکر خودم مدتیه باز نمیشه بذارم اونجا. وبلاگ آقای کوثر هم باز نمیشه ببینم گذاشته تو وبلاگ خودش یا نه. انگار خلافش خیلی سنگینه چون با آنتی فیلتر هم می گه اکسس دینای

10- خوشحالم که بالاخره پدر حسین درخشان سکوت رو شکست و به بازداشت پسرش اعتراض کرد.

از تمام کسایی که اسامی و عکسای بازداشت شده ها رو در وبلاگشون دارن خواهش می کنم اسم و عکس حسین درخشان رو هم –اگه تاحالا اضافه نکردن- اضافه کنن. من واقعا نگرانشم. و اگه هنوز پدر و مادری پیدا می شن که فکر می کنن اگه دستگیری فرزندشونو به مردم اطلاع ندن حکومت براشون تخفیفی قائل می شه عبرت بگیرن.

11- خوشحالم که هنوز افرادی مثل ژیلا بنی یعقوب تو مملکتمون هستن. جایزه هاش مبارکش باشه.

12-( اگر دین دارید, چه اشکال دارد کمی هم آزاده باشید! (کار مشترکی از من و حسین آقا)


13- التظاهراته, من الایمان!
بخصوص از نوع 13 آبانیش

پ.ن.
می گم گاهی الکی خنده ام می گیره شما هی باور نکنید.
شروع کردم کامنت های پست قبلو از آخر خوندن دیدم آرش برای آقای خامنه ای و احمدی نژاد و سردار جعفری کامنت نوشته:
آقای خامنه ای، آقای احمدی نژاد، آقای سردار جعفری... و دیگران، بیایید با هم کشور خود را بسازیم.
"بگذارید آیندگان و فرزندان ما به خرد و همدلی ما و زندگی کردن در ایرانی آباد و آزاد و سربلند به خود ببالند. هنوز دیر نشده. اختلافات همیشه بوده و خواهد بود. بگذارید همان طور که قرآن گفته داوری اختلافات مان را به پیش داور بزرگ اندازیم. به نفع همه ماست که برای زندگانی مسالمت آمیز در کنار یکدیگر به دمکراسی و داوری صندوق های رای تن در دهیم. "

آخه آرش جان اگه هدف اینا از روی کار اومدن ساختن مملکت بود که الان ایران باید گلستان می بود.
یعنی چه هنوز دیر نشده؟ یعنی مثلا بیان بگن ببخشید اشتباه کردیم, یه سی سال دیگه به ما مهلت بدین ,ما هم باید بگیم چشم بفرمایید ایران ما چند تا سی سال دست شما!؟

لینک در بالاترین

هیچ نظری موجود نیست: