سه‌شنبه، بهمن ۱۳، ۱۳۸۳

دوئل‏ هفت

1- می خواست پیانو بنوازه،
اما دست هاش به کلید های پیانو نمی رسیدند.
وقتی بالاخره دست هاش به کلید ها رسیدند
پاهاش به کف زمین نمی رسیدند.
وقتی سرانجام هم دست هاش به کلید ها رسیدند،
هم پاهاش به کف زمین رسیدند
دیگه اصولا دلش نمی خواست اون پیانوی کهنه رو بنوازه...
شل سیلورستاین

2- اینقدر گفتن سینما سپیده صداش با سیستم دالبی پخش می شه ، سیستم دالبی هم به استاندارهای جهانی نزدیکه و این حرفا... که خیلی هوس کرده بودم که برم ببینم این دالبی دالبی که می گن چیه؟ دیروز یه مسافر از خارج اومده داشتیم که دوست داشت اینجا یه سینمایی هم بره. اومدم براش کلاس بذارم که ماهم ازین سینماها داریم. تلفن زدم دیدم سینما سپیده فیلم دوئل رو نشون می دادن، شنیده بودم برای تهیه ی این فیلم چند میلیارد تومن خرج کردن. گفتم چی بهتر از این. خلاصه بردیمش.
هوای سالن که این قدر گرم بود که به قول مهمونمون خواستن هوای گرم و شرجی خرمشهر رو برامون تداعی کنن و بوی بد عرق بدن و پاها، بوی بد رزمنده های حموم نرفته رو.
صداش هم که عین صدای کامپیوتر بود وقتی توش سی دی فیلم می ذاری...پس سیستم صدای کامپیوترها دالبیه:).
خوشبختانه هپی اند هم داشت. اونم دوبله. دوتا عروس دوماد... 4 تن طلا هم که رفت به خورد خاک زرخیز خوزستان و قیلی لی لی...
ولی خوب نسبت به بقیه ی فیلم های این تیپی بد نبود. فیلم برداریش و موسیقیش و بازی هاش هم خوب بودن.
فقط نمی دونم چرا درویش نقش زن ها رو در جنگ این قدر کمرنگ نشون داده. همه ش تحت حمایت مردان و در حال فرار و همه هم بدون استثنا با چادر. در صورتیکه من شنیدم اون موقع(اولای جنگ) دختران و زنان زیادی دوش به دوش مردان با بلوز و شلوار جنگیدن و یا به مداوای مجروحین پرداختن. فقط که نباید زنان رو در نقش زن شهیدی که وفادارانه منتظر شوهرشه و دست رد به سینه ی همه مردای دیگه می زنه و به کم هم خل وضعه نشون داد! .


3- سبیل باروتیم اومد:) بهترین دوست زندگیم! انگار دنیا رو بهم دادن.
خودم رئیس کمیته ی استقبالش بودم. خوشحالم که تونستم سهمی در برگشتنش داشته باشم...

4- فکر نمی کردم مطلب قبلیم باعث سوءتفاهم بشه. وقتی این نوشته رو خوندم اولش خنده ام گرفت... ولی بعد فکر کردم عجب دختر ساده ای... آخی... نازی... به جان خودم اگه اینجا بود به میمنت خبر شماره قبلی یه ماچش می کردم:)
امیدوارم که فوق لیسانس هم قبول شه. البته دعا بلد نیستم. اگه دعاها عملی می شد که وقتی تو تلویزیون و رادیو اعلام کردن برای امام دعا کنید و این همه آدم تا صبح بیدار موندن و دعا خوندن، او نمی مُرد. پس تلاش خود فرد از همه چیز مؤثرتره! بهترین راهو خودش انتخاب کرده. بستن وبلاگ و نخوندن وبلاگای دیگه که اگه هم بخونی چون حواست پرته ممکنه اشتباهاتی ازین قبیل هم پیش بیاد:) منم بودم شاید اشتباه می‌کردم... اشکالی نداره...از صمیم قلب هم امیدارم این‌یکی مشکلش هم به زودی حل بشه!

5- بی شوخی، من به این نتیجه رسیدم اگه برای برج های دوقلوی نیویورک گاوی گوسفندی بزی، کلی، میشی چیزی قربونی می کردن و یا سر درش ون یکاد می نوشتن محال بود بپکه! عقلشون به این چیزا قد نمی ده بیچاره های امریکایی های غرب زده!

6- اوخ... شل سیلور ستاین(لعنه الله علیه) هم که بی دین و ایمان از آب در اومد. (اومدم کتاب رو ببندم که یهو این صفحه ش اومد):
اگه آدم خرافاتی باشه، هیچ وقت پاش رو روی درز موزائیک نمی ذاره.
اگه آدم چشمش به یه نردبون بیفته، نباید هیچ وقت از زیرش رد شه.
اگه هر وقت کسی یه خرده نمک این ور و اون ور بپاشه،
باید یه خرده هم به پشت سرش بپاشه.
باید همیشه ی خدا یه پای خرگوش همراهش باشه، شاید بهش نیاز بشه.
آدم باید هر سنجاقی، سوزنی، چیزی روی زمین می بینه از زمین برش داره
یا هیچ وقت و هیچ جا، اصلا و ابدا، نباید کلاهش رو روی تخت بذاره،
یا وقتی توی خونه س نباید چترش رو باز کنه دیگه
و هر وقت هم اگه یه چیزی بگه که نمی بایست بگه،
باید زبونش رو گاز بگیره.(اگه راست بود که دیگه زبون برای زیتون باقی نمی موند:) )
هر وقت آدم از قبرستون گذر می کنه
باید نفسش رو توی سینه نگه داره و انگشت هاش رو به هم گره کنه.
دیگه اینکه هیچ وقت عدد سیزده برای آدم شگون نداره.
ضمنا گربه سیاه هم نحسه. البته همه ی اینها در صورتیه که آدم خرافاتی باشه. آره.
ولی من که شکر خدا خرافاتی نیستم.
(بزنم به تخته که چشم نخورم!)

7- فیلم هفت(Seven) دیوید فینچر رو دیدم. با شرکت برد پیت( که فکر می کنم با این بازیش مشهور شده) به نقش کارآگاه دیوید میلز آدمی برون گرا و احساساتی ... مورگان فریمن بازیگر توانا و سیاهپوست امریکایی در نقش کارآگاه ویلیام سامرست آدمی درون گرا و با عقل و منطق ... و کوین اسپیسی در نقش جان دوآل، قاتل کتابخوانی که فکر می کنه با کشتن هفت نفر که نماینده ی هفت گناه کبیره(تن پروری، طمع، تنبلی، حسد، منازعه، شهوت و...) هستن، وظیفه ش رو انجام داده.
مدیر فیلمبرداریش داریوش خُنجی هموطن هنرمند خودمونه. نوع فیلمبرداریش خیلی بدیع و جالبه. بیشتر شخصیت ها در تاریکی قرار دارن و بیشتر وقتا فقط نصف صورت ها رو واضح می بینیم. برای همین به این فیلم می گن نوآر(سیاه)؟ یا به خاطر موضوعش؟ در اینترنت سایتی می شناسید که اطلاعات یا عکسی در مورد این فیلم داشته باشه؟

8- هر کاری کردم اون برنامه ای که می شد باهاش نیم فاصله گذاشت اجرا نشد...

۹- در اخبار تلویزیون نشون داد در شهری از کشور آلمان سیل اومده و تعدادی گوسفند توی سیل گیر افتادن. نشون می‌داد چقدر آدم با چه تجهیزاتی دارن این گوسفندها رو نجات می‌دن و با چه رأفت و مهربونی بعد از نجات با پتو می‌پوشوننشون و نازشون می‌کنن. انگار نه انگار قراره همین گوسفندا رو چند روز بعد پخ پخشون کنن و بریزن در خندق بلا. یاد این شعر سعدی افتادم که شاید یکی از اولین داستانهای تراژیک جهان باشه:
شنیدم گوسفندی را بزرگی... رهانید از دهان و چنگ گرگی
شبانگه کارد بر حلقش بمالید... روان گوسفند از وی بنالید
که دیدم عاقبت گرگم تو بودی... که از چنگال گرگم در ربودی...

پ.ن. حالا که هی حرف گوسفند می‌شه ٬ نظر سنگ صبور رو هم در مورد قربانی کردن گوسفند بخونید...
جو گیر شدم! بابا...گوسفندان جهان متحد شوید...

۱۰-حسن آقای عزیز سایتی برای مبارزه با سانسور و فیلتر درست کرده. به قول لرها: اِی دسِت درد نکُنَه!

۱۱- مژده! مدیار هم آزاد شد... تا کی‌میشه آدم‌ها رو به خاطر عقایدشون تو زندون نگه داشت؟

۱۲- شصتمين سالگرد آزادسازی آشويتز...

۱۳- طومار : اگر به خاطر شعر نبود سال‌ها پيش مرده بودم...

۱۴- ماهنامه اينترنتی گذرگاه شماره ۳۹ منتشر شد...


۱۵- آدم چند روز ویندوزش خراب باشه چقدر از خبرا عقب می‌مونه!
دنتیست عزیزمون هم اومد ایران دوماد شد و رفت. ایشالله آخر و عاقبت همه همین‌جور هپی‌اند بشه:)
آقا٬ مبارک! چه عکسای قشنگی هم از خودش و عروس‌خانم گذاشته:) تفاسیر عکس از خود عکس هم جالبناک‌تره:)

۱۶- جواب شماره ۷ يادتون نره!

هیچ نظری موجود نیست: