۱- محسمهی کوهنوردی عظيميهی کرج در روز معمولی و برفی...
والا ما وقتی میرفتيم قله با خودمون پرچم میبرديم نه قاب عکس!
۲- با ويندوز ۹۸ ميتونم پست کنم ولی هنوز فارسی روش نصب نيست. با xp نميتونم پست کنم يا ایميل بگيرم . خلاصه هر دو ويندوزمو که کنار هم بذارم يه ويندوز درست حسابی نمیشه. و هنوز نمیتونم به بيشتر وبلاگا و نظرخواهيا برم. و از اخبار وبلاگستان خيلی عقبم!
۳- دستها...
من از بالايی دومی از دست چپ خوشم اومد.
۴- يه عکس عجيب از دست خودم. من در واقع دستمو فشار دادم رو برفا..
(خدا مرگم بده از اثر دست يه وقت شناخته نشم:)) )
حالا تو عکس به جای اينکه اثر دستم فرو رفته باشه جور ترسناکی برجسته به نظر مياد!
۵- حسين درخشان جان مرسی:)فکر نمیکردم اين قدر خوشسليقه باشی:) اما hesitate کردن ديگه نداشت:)
۶- فرخ عزيز در نظرخواهی قبليم نوشته که يکی از نوشتههام در نشريهی تهران پست در واشنگتن چاپ شده.(دی ماه)
اون مطلبی که در مورد استخر رفتنم با دوست پسرم بود...
زرتشت در کامنت شماره ۵۴ نوشته:برای تکميل ليستت اضافه میکنم ان مطلب استخر رفتن را هفتهنامهی نيمروز لندن هم در بخش وبگردیاش چاپ کرده بود ... اينها رو فقط برای درج در پرونده وبلاگيم و کيف دوران پيری در اينجا مینويسم:)
۶- اين فقط گوشهای از بم است...
۷- مجلهی وزين گذرگاه شماره ۳۸ منتشر شد...
پ.ن. بیخود نيست میگن تو نيکی میکن و در دجله انداز که روزی در افتی به پايش چو پيل:)
من تا ایميلش بدستم رسيد نخونده لينک دادم.(گوش شيطون کر ایميلامو دارم ۲۰ تا ۲۰ تا میگريم). بعد رفتم سروقتش ديدم يه مطلب هم از من زده:) اسمم بغل اسم بزرگان اومده:) اين موفقيت رو به خودم شديدا تبريک میگم!
۸- چه زود تولدم شد... زمان چه زود میگذره... انگار همين ديروز دنيا اومدم و دکتر شترق خوابوند پشت کمرم ... راستش همونموقع خواستم بگم: بیشعور! مگه مرض داری؟ (از همون اول بیادب بودم)ولی ملاحظهی مامان بابامو کردم! ترسيدم باهاشون گرون حساب کنه! و اين اولين خودسانسوری من در زندگيم بود.
زمان جان! جان مادرت يه کم ديرتر بگذر. ما حالا حالاها کار داريم!
----------------------------------
۹- ایميلها مو دارم کم کم میگيرم. در يه سری ایميل شاهد تلاش و زحمت بچهها برای نوشتن يه نامه برای قاضی مرتضوی(لعنتالله عليه) بودم. اين دوستان عزيز از همه خواستن در وبلاگاشون اين نامه رو کپی کنن. چشم! اميدوارم اثری داشته باشه! اصلا مرتضوی چيزی از اين نامه حاليش میشه؟
نامه سرگشاده به قاضی مرتضوی
آقای مرتضوی دادستان تهران
اقارير اخير آقايان روزبه مير ابراهيمی و اميد معماريان در جلسه هيات نظارت بر قانون اساسی که تنها بخشی از آن و آن هم به شکل سربسته از طريق مشاور محترم رئيس جمهور جناب آقای ابطحی منتشر شد نشاندهنده تخلف آشکار شما و ارگان زيرمجموعه شما در برخورد با متهمين بود. از آنجايی که اينگونه برخورد ها در زير فشار گذاشتن متهمين و شکنجه آنها به قصد گرفتن اعترافات دروغين در مجموعه دادستانی سابقه ديرين دارد و اين کار مخالف اصول مصرح در قانون اساسی و اعلاميه جهانی حقوق بشر هست لذا ازديدگاه ما شما در دادگاه افکار عمومی متهم به جنايت عليه بشريت هستيد.
آقای مرتضوی! شما بارها تبحر خود را در تهديد افراد به بازداشت و شکنجه واعدام به قصد اعتراف گيری از آنها يا وادار نمودنشان به سکوت اثبات کرده ايد. با کمال تاسف شواهد حاکی از احتمال تکرار اين رويه در مورد روزبه مير ابراهيمی، اميد معماريان،فرشته قاضی و سيد محمدعلی ابطحی است.
آقای مرتضوی! ما نويسندگان اين نامه هر چند که در بسياری از اصول دارای عقايد و آرای متفاوتی هستيم ولی در جايی که بحث دفاع از شرافت و حرمت انسان هاست همه هم رای و هم صدا بپا می خيزيم و سکوت نخواهيم کرد.
آقای مرتضوی! می دانيم که از قدرت و گستردگی نفوذ اينترنت در بين جوانان به خوبی آگاهيد که اگر جز اين بود اکنون شاهد فيلترينگ گسترده و بی سابقه آن نبوديم. پس به شما هشدار می دهيم که در صورت هر گونه تعرض به روزبه مير ابراهيمی، اميد معماريان، فرشته قاضی، سيد محمدعلی ابطحی و يا خانواده های شان، در يک اقدام هماهنگ وگسترده اعمال کاملا غيرقانونى و مستبدانه شما را با روش های مختلف به گوش جهانيان خواهيم رساند.
-----------------------------
در اين رابطه الپر چه خوب نوشته!
۱۰- ملت بداند اورکات بايد برود!
دوشنبه، بهمن ۱۲، ۱۳۸۳
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر