دوشنبه، بهمن ۱۲، ۱۳۸۳

فسلفه قرباني كردن گوسفند ...

-قالAristotle عليه السلام:
"Si vis me fleys, primum tibi flendum."

2- ما شکيبا بوديم
و اين است آن کلامي که مارا به تمامي
وصف مي‌تواند کرد...
(شاملو)

3- دوسه روز پيش، روزي که برف شديدي مي‌اومد، و کف کوچه‌‌ها و خيابون‌ها رو يه لايه برف و يخ بسته بود، سر يه چهارراه که چراغ نداشت تصادف ناجوري ديدم. يه زانتياي صفر وسط بود و سه ماشين از سه‌طرف زده بودن بهش. همه‌ي دراش و گلگيراش غُر شده بود. اونم محکم زده بود به يه پيکان و جلوشم داغون شده بود کاپوتش پريده بود بالا. دوسه‌تا از شيشه‌ها‌ش و چراغاش هم شکسته بود.
راننده‌ي خوش تيپ و جوون زانتيا، هاج و واج و منگ وايساده بود کنار ماشينش و زبونش بند اومده بود. نه دعوايي بود نه سر و صدايي. رو کله‌ي مردمي که دور ماشين جمع شده بودن، برف نشسته بود. همه با تأسف نچ نچ مي‌کردن و اين جمله‌ها شنيده مي‌شد "بيچاره، معلومه تازه از شرکت گرفته" و "طفلکي، تازه داشته ماشين صفرشو آب‌بندي‌مي‌کرده""آخي..."، " نازي..." اين دو کلمه‌ي آخر رو خانوما مي‌گفتن.
حالا همه از کجا فهميده بودن ماشين نو و صفر کيلومتره؟ از نايلونا و مارک‌هايي که کنده نشده بود؟ نه! اونا رو که ملت معمولا تا يکي دوسال نمي‌کنن..
از اين:
از خون گوسفند قربوني که همه‌ جاي ماشين با دست ماليده بودن. نقش دست‌هاي خوني که به سپر، قالپاق‌ها، شيشه‌ها و کاپوت و... ماليده شده بود.
اين ماجرا باعث شد بشينم دست به تحقيق بزنم. چرا مردمي که يه چيز جديد مثل خونه و ماشين مي‌خرن يا مسافري از خارج مياد يا بعضي‌ها براي دنيا اومدن بچه و يا حتي عروسي نزديکان حتما بايد براش حيووني رو بکشن و کلا خوني بريزن. و چرا معتقدن اگه اين‌کارو بکنن عمر اون وسيله يا شخص تضمين مي‌شه. و کنجکاو شدم بدونم واقعا تأثيري هم داره. شروع کردم به تحقيقات ميداني:) و آمار گرفتم:
- کسايي که براي ماشينشون گوسفند قربوني‌مي‌کنن، 28٪ بيشتر از اونايي که اصلا قربوني نمي‌‌کنن تصادف مي‌کنن. شايد علتش اعتماد به نفس الکي باشه که چون فکر مي‌کنن وظيفه‌‌ي شرعي‌شونو انجام دادن ديگه نبايد به عرف اجتماع و قوانين راهنمايي و رانندگي اهميت بدن و بيشتر در رانندگي ريسک مي‌کنن و تندتر مي‌رونن.
- کسايي که براي ماشينشون مرغ يا خروس قربوني مي‌کنن 17٪ بيشتر از اونايي که اصلا قربوني‌نمي‌کنن تصادف مي‌کنن.
علت اينکه قربوني‌کنندگان مرغ و خروس کمتر از قرباني‌کنندگان گوسفند و گاو و شتر تصادف مي‌کنن اينه که فکر مي‌‌کنن چون پول کمتري خرج کردن و خون کمتري ريختن پس کمتر بيمةي ابولفضل هستن و کمي کمتر ريسک مي‌کنن ولي هنوز يه کم اعتماد به نفسشون بيشتر از افراد لامذهبه.
- کسايي که در داشبورد ماشينشان دعا و جادوي سلامتي مي‌گذارن، 32٪ بيشتر از اونايي که اعتقادي به اين نوع جادو جنبل‌ها ندارن تصادف مي‌کنن و معمولا تصادفاشون هم مرگبارتر از اوناييه که گوسفند قرباني مي‌کنن.
- تموم موارد بالا براي خونه خريدن هم صدق مي‌کنه! خونه‌هايي که خون حيووني براشون ريخته مي‌شه 20/25٪ بيشتر دچار آتش‌سوزي، دزد زدگي و چاه‌گرفتگي و ترکيدن لوله مي‌شن!
- آمار نشون داده کسايي که موقع رفتن به جبهه از زير قرآن رد شدن 280٪ بيشتر از اونايي که اصلا رد نشدن( احتمالا اصلا به چبهه نرفتن) شهيد شدن.
- طبق آمار کسايي که آينه‌ي عقدشون سر مراسم عقد افتاده شکسته 45٪ کمتر به طلاق منجر شده.
- کسايي که يادشون رفته موقع اسباب‌کشي آينه‌قرآن ببرن، 38٪ خونه براشون خوش‌يمن‌تر بوده نسبت به اونايي که حتما برده بودن.
- اونايي که در خانه‌هايي با پلاک 13 ساکن شدن، چون اصولا اعتقادي به بدبمن بودن اين شماره نداشتن 36٪ خوشبخت‌تر از ساکنين خونه‌هاي با شماره 1+12 بودن.
- مادرشوهرايي که در غذاي عروس يا هووشون جيش دختر نابالغ ريختن52٪ کمتر محبوبن!
-برج‌هايي که موقع ساخته شدن از مصالح مرغوب و مهندسين ماهرو... بهره‌مند شدن، طول عمر بيشتري از امثال اين برجي که عکسشو مي‌ذارم، دارن،
صاحب‌برجي که عکسش رو مي‌بينيد موقع ساخت سيني آيه‌هاي قرآن رو با سيم به ستون ساختمون که از حد استاندارد باريک‌تره بسته. تا با مدد اين سيني ساختمون با دو ريشتر زلزله خراب نشه..
- نوزاداني که موقع ترخيص از بيمارستان باباشون براشون گوسفند مي‌کشه در دوسال اول زندگي بيشتر به اسهال مبتلا مي‌شن!
- عروس‌و دامادهايي که جلوي حجله‌شون گوسفند مي‌کشن در پنج سال اول زندگي مشترک41٪ بيشتر از بقيه زن و شوهرا کاسه بشقاب چيني مي‌شکونن.
-...
-...
- اي واي... چقدر وقتمو بذارم براي تحقيق.:)
توجه کردين چقدر اين چيزا بيشتر از پيش رواج پيدا کرده؟

پ.ن. منظور من از این طنزنوشته(اگه بشه اسمشو طنز گذاشت) آدم های مذهبی نیستن .
به نظر من آدم های خرافاتی با برداشت های غلط از دین، باعث سوءاستفاده های زیادی چه از طرف حکومت و چه از طرف آدم های سودجو می شن!

4- تنها يه شبکه هست که هيچ‌جا رو فيلتر نکرده، اونم از بس کم‌سرعته لابد مي‌گه تا يوزر سايت مورد علاقه‌شو باز کنه خود به خود جونش بالا مياد و پشيمون مي‌شه.
رفتم سه تا کارت دو ساعته از شبکة‌هاي مختلف خريدم تا از دست سرعت کم خلاص شم. ولي بدبختانه همه‌شون‌ وبلاگ من و وبلاگ همه‌ي کسايي که مي‌خونم فيلتر کردن. با چند فيلتر شکن هم امتحان کردم ولي با اونا هم باز نشدن. خلاصه وضع اسفناکيه:(
شما فيتلتر شکن جديد سراغ نداريد؟

5- داشتم از غرب خيابون انقلاب به طرف شرق مي‌رفتم. از پارک دانشجو که رد شدم. بوي خوش قهوه‌ به مشامم رسيد. اون‌قدر خوش‌بو بود که مستم کرد. خيلي هوس کردم. ديدم دم قهوه‌فروشي سـِت(Set) وايسادم. چه ويترين قشنگي داشت. رفتم تو. صاحبش ارمني بود و طبق معمول خيلي جدي! داشت به يه همشهريش قهوه‌ فرانسه مي‌فروخت و هر چي سوال کردم جوابمو نداد. وايسادم تا همه مشتري‌هاشو راه انداخت. گفتم مي‌شه از اين قهوه‌ي ترکتون 200 گرم بدين. با بداخلاقي گفت: اگه براي فال گرفتن مي‌خواهيد نمي‌فروشم!
تازه دوزاريم افتاد چرا محلم نذاشته. لبخندي زدم و گفتم اصلا به فال قهوه اعتقادي ندارم. براي خوردن(نگفتم نوشيدن!) مي‌خوام. فوري شروع کرد برام کشيدن.
کارم که تموم شد، اومدم کرج. شب شده بود. سر 4 راه‌طالقاني يه زن شيک و پيک با کلاه(به جاي روسري) و آرايش غليظ بهم نزديک شد. يه کاغذي بهم داد. اصلا بهش نميومد تبليغ پخش کنه. روي کاغذو که توي نور يکي از مانتو فروشهاي سر چهارراه گرفتن خوندم. نوشته بود" فال قهوه، توسط بانو فرنگيس" و يه شماره تلفن. براي کنجکاوي(نه فضولي!)رفتم دنبالش گفتم خونه‌‌ي خودتون فال مي‌گيريد؟ نفري چقدر؟ گفت: شما چند نفر جمع شيد، يه مهموني بگيريد. من ميام براي همه‌تون فال مي‌گيرم. زير 5 نفر، نفري 5000 تومن.5 تا 10 نفر، نفري 4000 تومن.و بالاي 10 نفر نفري 3000 تومن و... ماشالله چه خوش اشتهاست اين بانو فرنگيس. لابد بايد شام و ارکستر و... مهيا باشه.
ولي اين قهوه‌ي ست عجب قهوه‌ايه ها... يه عالمه روش خامه مي‌بنده.

6- زندان
باغ آزاده‌ي مردم است
و شکنجه و تازيانه و زنجير
نه وهني به ساحت آدمي
که معيار ارزش‌هاي اوست...
(شاملو)

7-نامه‌ي انجمن وبلاگنويسان، پن‌لاگَ در مورد دستگيري دوست عزيزمون آرش سيگارچي رو در پست قبلي گذاشته بودم که همراه با نصف مطالبم پاک شده بود. وقتي دوباره سيوش کردم اين نامه کپي نشده بود. دوباره اينجا مي‌ذارمش.

کانون وبلاگ نويسان ايران خواستار آزادي فوري و بدون قيد وشرط آرش سيگارچي است
هنوز رسوايي شکنجه‌ي وب‌لاگ‌نويسان و اعتراف‌گرفتن از آن‌ها در جريان است که روزنامه‌نگار و وب‌لاگ‌نويس ديگري دستگير شد.

آرش سيگارچي سردبير روزنامه‌ي "گيلان امروز" و نويسنده‌ي وب‌لاگ "پنجره‌ي التهاب" به جرم آزادانديشي دستگير و روانه‌ي زندان لاکان رشت شد. به دليل مستقل و غيرحکومتي بودن او پوشش خبري وسيعي در موردش صورت نگرفته است.

کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران ضمن محکوم کردن دستگيري و زنداني شدن آرش سيگارچي نسبت به سرنوشت مجتبا سميعي‌نژاد هم ابراز نگراني مي‌کند و خواهان آزادي هر چه سريع‌تر ايشان و ساير زندانيان سياسي به‌خصوص روزنامه‌نگاران و وب‌لاگ‌نويسان دربند است.

از تمام وب‌لاگ‌نويساني که به آزادي انديشه بها مي‌دهند تقاضا مي‌کنيم وب‌لاگ خود را محلي براي اعتراض به دستگيري وب‌لاگ‌نويسان کنند. دستگيري هر وب‌لاگ‌نويس بايد موجب گشودن جبهه‌ي جديدي براي دفاع از آزادي بيان و يورش به دشمنان و محدودکننده‌گان اين آزادي باشد.
کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران (پن‌لاگ)

8- مجيد زهري عزيز همچنان مطالبي رو که بلاگرها در مورد آرش سيگارچي مي‌نويسن جمع‌آوري مي‌کند... دست مريزاد...
آرش جان بدون که تو تنها نيستي...
ياد اين شعر کسرايي افتادم :
آري‌آري جان خود در تير کرد آرش
کار صدها, صد هزاران ضربه‌ي شمشير کرد آرش...

هیچ نظری موجود نیست: