‏نمایش پست‌ها با برچسب رستوران. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب رستوران. نمایش همه پست‌ها

دوشنبه، خرداد ۱۶، ۱۳۹۰

عاشقانه ها-1


هوس کردیم بریم جاده چالوس. رفتنی خط ما تقریبا روون بود و خطی که از چالوس به سمت تهران میومد تقریبا قفل بود. ملت می گفتن این تنبیه کساییه که راه مرقد امام رو برعکس اومدن. همه پیاده شده بودن, یکی کنار جاده جیش می کرد, یکی بدنشو کش میداد تا خستگیش در ره. چند ماشین فامیل ضبط بلند کرده بودن می رقصیدن, یه عده حرف سیاسی از خودشون در می کردن و خیلی هاشون جلوی مارو می گرفتن که اون پایین چه خبره که ماشین ها حرکت نمی کنن. تصادفی چیزی؟ ما می گفتیم نه. پلیس ها الکی به بعضی ماشین ها گیر می دن و ماشینهاشونو می گردن...
ترس از برگشتن در این ترافیک وحشتناک داشت منو می کشت و سی با هی تو جاده پیچ می زد و بالاتر می رفت.
- سی با جان قربون قدت, موقع برگشتن خودمون هم میشیم جزئی از این ملت گرفتار ها ...
نزدیکی های سد سی با هم در اثر غرغر من یواش یواش ترسید. تصمیم گرفتیم بریم تو یه رستوران بغل رودخونه یه دیزی و پشتبندش چایی بخوریم شاید گره کور ترافیک باز بشه.
شب بود, آسمون ستاره بارون, هوا خنک , آب رودخونه کرج پرآب و خروشان, نورهای رنگی رستوران کنار رودخونه تو آب منظره جالبی رو به وجود آورده بودن. من و سی با دست روی شونه ی هم رو یه تخت تمیز نشسته بودیم و به آب خیره شده بودیم. موسیقی دلنوازی پخش می شد.
سی با منو بیشتر بغل کرد و خواست چیزی بگه. گفتم چه کلمه عاشقونه ای الان می گه؟ و از حدس هایی که می زدم قند تودلم آب می شد.
.
.
.
گفت:
زیتون جان فکر می کنی الان چند مترمکعب در ثانیه آب داره از جلوی ما رد می شه؟
کادوی روز مرد صرف امور خیریه می شود

بالاترین

چهارشنبه، اسفند ۱۱، ۱۳۸۹

بستن رستوران معروف "پسرخاله" در هشتگرد به خاطر توهین به رهبری


1- نکته ای که بر همه عیانه اینه که الان کشور ما حکومت نظامیه. و حکومت های نظامی محکوم به فنان.

2- فکر می کنم ساعت سه بعد از ظهر زوده برای تظاهرات. هوا روشنه و تا شروع کنی شعار بدی و یا مشتتو هوا کنی تابلو می شی. بهتره ساعتش دم غروب باشه تا هم کسایی که سر کار می رن تعطیل باشن و هم هوا رو به تاریک شدن باشه.

3- خیلی ها رستوران "پسرخاله" رو تو شهر هشتگرد می شناسن. صاحبش با فروش چند تا گردن در روز شروع کرد و یواش یواش سبزی پلو و گردنش اونقدر معروف شد که تقریبا تموم گردنهای کشتار اون روز هشتگرد و کرج و توابع رو می خرید و باز کم می آورد. ساعت یک و ربع باید به جوجه کباب و چنجه و کوبیده رضایت می دادی. از یه مغازه کوچولو شد یه تالار چند طبقه با حیاط و تخت و آبنما. یه طوطی سخنگو هم اون گوشه مردمو سرگرم می کرد. خیلی ها از میدون تجریش و ونک کیلومترها راه می کوبیدن برای خوردن ناهار در پسرخاله.
حالا چند وقتیه که پسرخاله رو بستن. گردن خورای حرفه ای حکایت می کنن که یه اطلاعاتی از صاحب رستوران آدرس دستشویی رو می پرسه و او هم توالت رو نشون می ده و به شوخی می گه بیت رهبری اونجاست. بیسیم از جیب مشتری درمیاد و برادرا خودشونو در اسرع وقت میرسونن. حالا رستوران بسته ست و صاحبشو بردن به اونجایی که عرب نی انداخت.
یعنی این اطلاعاتی ندیده بود نشنیده بود, این "خدمت بیت رهبری" در بین مردم جا افتاده. همینطور که قدیم می گفتن : خدمت خلیفه!

4- اوضاع کرج... بسیجی های کرج قاطی کردن
پستهای ایست و بازرسی بسیجیها در خیابانهای کرج و رفتار وحشیانۀ آنها با مردم!

5- دیکتاتور به پایان سلام کن....
بالاترین