1-... بشکهای بر گذرگاهی نهاده
که نظاره میکند با سکوتی دردانگیز
خالی شدن سطلهای زباله را در انبارهی خویش
و انباشتهشدن را
از انگیزههای مبتذل شادی گربهگان و سگان بیصاحب کوی
و پوزههای رهگذران را
که چون از کنارش میگذرند
به شتاب
در دستمالهایی از درون و برون بشکه پلشتتر
پنهان میشوند...
(شاملو)
2- پروژهی بشکه
------------------
گناهش بر گردن گوینده!
در انبار حوزهی علمیهی .... بشکهای چوبی و بزرگاست به اندازهی قد یک انسان.
دور این بشکه سوراخهایی در حدود 150 سانتیمتری وجود دارد برای دیدن و همچنین سوراخهای بزرگتری با حدود یک متر فاصله از زمین.
هر از چندگاه، هر وقت جناب رئیس بزرگ تشخیص بدهند، این بشکه را میآورند و یکی از طلبهها عریان میشود میرود آن تو و بقیه نگاهش میکنند و ...
از نظر رئیس بزرگ اینجوری هیچ زنای محصنهای اتفاق نمیافتد.
من بودم به تمام سوراخهای بشکه، برق 3 فاز وصل میکردم!(چه هیتلریام من دیگه:) )
3- حالا که روز افشاگریه یه مطلب هم راجع به یکی از کارگردانهای سیمای لاریجانی-ضرغامی بزنم. ایشون گُر و گُر برای هر فیلم و سریالی که دلشون بخواد بودجه میگیرن و سریالهای خستهکننده، کشدار و نیمچه اسلامی میسازن، در حالیکه بیشتر کارگردانها و هنرمندای ما به علت زیر بار فیلمنامههای فرمایشی نرفتن بهشون کار داده نمیشه و تو خرج زندگی موندن ایشون با گذاشتن یه قهرمان فیلم مذهبی و دوستدختری چادری و فداکار و مهربان و عفیفه و نجیبه و... سر سهسوت مجوز و بودجهی ساخت میگیرن.
این کارگردان کسی نیست جز قاسم جعفری که با ازدواج با همسر شهید همت به این دریای بیکران الطاف سیمای جمهوری اسلامی رسیده. بیچاره شهدا و همسران شهدا که اینطوری مورد سوءاستفاده قرار میگیرن...
آخرین دوریالیهای این کارگردان "کمکم کن" که در 30 شب ماه رمضون پخش شد و "غریبانه" در شبهای ماه محرم. و هر دو مذهبی خرافی را تبلیغ میکردن.
4- در جلوی قسمت زنانهی اتوبوس بغل شیشه نشسته بودم. تموم صندلیها پر بود. آخرین اتوبوس شب بود. این روزا شبا خیابونا خیلی شلوغه. خرید عیده.
خانمی در ایستگاهی سوار شد و میلهی جلوی بغل دستی من ، که یه خانم مسن بود، رو
(میدونم جای "را"م غلطه ولی هر چیفکر کردم نفهمیدم کجا باید بذارمش:) )
به سختی گرفته بود. چادرش رو با دندون گرفته بود و کلی هم کیسهنایلون خرید همراش داشت که گذاشت پایین پاش و باید اونا رو هم با پاش نگهمیداشت. قیافهی خیلی خستهای داشت و دور چشمش گود افتاده بود. پا شدم و از بغل دستیم اجازه خواستم که بذاره رد شم تا خانومه بشینه. بغل دستیم از کارم خوشش اومد و داشت خودشو جمع میکرد که من رد شم که دیدم خانومه یه دستشو از میله جدا کرد و به زور منو دوباره نشوند. فکر کردم تعارفه و دوباره پاشدم که باز نگذاشت. گفت: خیلی خستهم! زن بغل دستیم گفت خوب پس چرا نمیشینی؟ گفت اونقدر خستهم و دست و پاهام درد میکنه که اگه بشینم دیگه نمیتونم پاشم، و بعدش نمیتونم از ایستگاهی که پیاده میشم پیاده برم خونهمون.
و بعد سر درددلش با خانم بغل دستیم باز شد. گفت از خونهی مادرم که ...آباد میشینه دارم میام. تا اونجا 5 کورس باید ماشین سوار شم. فقط سهکورسش اتوبوس میخوره که برای هر کدوم باید 45 تومن بدم( اتوبوس در تهران 20 تومنه ولی اینجا گرونه) اون دو کورسی که تاکسی میخوره، رفتنی با ماشین رفتم ولی برگشتنی پولم ته کشید و پیاده اومدم. مگه شوهر کارگرم چقدر پول درمیاره... بیشتر روزام همینطوری میرم میام. تمام پاهام تاول زده.
یهخدا امروز صبح ساعت 5 پاشدم و کارای خونهی خودمو کردم. برای بچههام غذا پختم و بعد رفتم خونهی مادر مریضم. کارای اونو هم کردم خریداشم کردم. سبزی و مرغ براش پاک کردم گذاشتم براش یخچالش و جارو پارو و ظرف شستن و... و حالا دارم برمیگردم. شوهرم هم شبا میاد بدتر از من خسته و کوفته و... اینه زندگی من...
5- روز 8 مارس روز جهانی زن نزدیکه. کسی که از بالا برامون بزرگداشت نمیگیره. مجبوریم خودمون خودمون رو بزرگ بداریم و سعی کنیم به حقوق "از دست رفته" و یا "هنوز به دست نیامدهمون" برسیم!
6- فکر کنید، در جهان سالی 75 میلیون زن و دختر ناخواسته باردار میشن. از این همه فقط 45 میلیون نفرشون بچهشون رو سقط میکنن.
این ۴۵ میلیون نفر یا کشورشون اجازه میده و در بیمارستان و شرایط بهداشتی بچهشون رو میندازن... و یا اینکار مثل کشور ما غیرقانونیه و میان توسط افراد غیر متخصص و در بدترین شرایط بهداشتی روی میزهای پذیرایی افراد سودجو بچهشون رو سقط میکنن.
خیلیهاشون جونشون رو از دست میدن(سالی 80 هزارنفر بر اثر سقط غیرقانونی میمیرن) یا به بیماریهای عفونی دچار میشن . و یا حتی بسیار دیده شده که رحمشون رو از دست دادن و تا آخر عمر دیگه نمیتونن به صورت خواسته هم بچهدار بشن.
بعد میمونه 35 میلیون بچهی ناخواسته و دنیا اومده. حالا یا امکانات یا اجازهشو نداشتن یا ترسیدن و یا مذهبیبودن و اینکارو جرم میدونستن.
شما فکر کنید سالی 35 بچهای که کسی دوستشون نداره دنیا میان. 35 میلیون بچهای که احتمالا امکانات رفاهی و بهداشتی و فرهنگی و... در اختیار ندارن.
دختران 15 تا 19 ساله 19٪ از تعداد بارداریهای ناخواسته رو شامل میشن.20 تا 24 ساله 23٪ و 30 سال به بالا 25٪...
(روزنامهی ایران- ۳ اسفند ۸۳)
7- مهشید مشیری تحقیقی در مورد اصطلاحات عامیانهی جوانها انجام داده. سه لغت جدیدی که کشف کرده اینان:
ضاخا. مثال: حواست باشه، طرف خیلی ضاخاست. یعنی طرف به صورت ضایعی خالیبندی میکنه.
ضابلو. کاربردش در جمله مثل مثال بالاست و یعنی یارو به صورت ضایعی تابلوئه!
ضاقات. که اشتباها بیشتریا این کلمه رو زاغارت مینویسن. یعنی طرف به صورت ضایعی قات زده(قاته) . قاطی کرده(قاطیه).
۸- آذر فخر عزیزم بعد از مدتها برام ایمیل زد... جای آذر عزیز و جای راهنماییاش و حرفای خوبش تو وبلاگستان خیلی خالیه. میدونم خیلی گرفتاره ولی کاش بتونه گاهی سری بزنه.
۹- نجمه امیدپرور همسر محمدرضا نسبعبداللهی دستگیر شد..
نجمه دبیر تشکیلات انجمن دانشجویی دفاع از حقوق بشر در ایرانه و وبلاگ طلوع آزادی رو مینویسه. نجمه بارداره. امیدوارم در زندان صدمهای به خودش و فرزندش نرسه...
۱۰- مصاحبه رادیو بیبیسی با امید حبیبینیا درباره کنفرانس تدارکاتی دوم اجلاس جامعه جهانی اطلاعاتی در ژنو
۱۱- کی میگه در کشور ما حقوق کودک رعایت نمیشه؟ این عکسو ببینید...لینک از داریوش آقا.
۱۲- اوندفعه به کامنت آقای منوچهر ژندیفر لینک دادم ولی نمیدونم کجا غیبش زد. تو فیلتر نظرخواهیمم رفتمَ نبودش.
حالا میخوام به کامنتهای ولگرد لینک بدم میترسم به همون بلا دچار بشه:) نظرخواهی قبلیم کامنتهای شماره ۴۹ و ۵۳ در مورد کتابهای فارسی بچههای ایرانی مقیم خارج...
۱۳- از مرگ میترسم...
یکشنبه، اسفند ۱۶، ۱۳۸۳
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۸ نظر:
Vaghty www.z8un.com ro mizanam, faghat 1 safheye sefid miad. Chera?
زيتون جان!
اين خونهات هم زيباست. البته اميدوارم زودتر برگردی سرخونه زندهگیات.
8 مارس را پيشاپيش تبريک ميگم و آرزو ميکنم نجمهی عزيز و همسرش هرچه زودتر آزاد شود.
زيتون از طريق آرشيو ميشه مطالب قبلي وبلاگت را ديد و وارد آن شد. انگار فقط صفحه اول وبلاگت پاک شده. آدرس آرشيو:
http://z8un.com/archives.php
سلام زیتونکم.
چی شده ببم ؟ چرا وبلاگت پنچر شده ؟ من البته نمیتونم کمکی کنم اما میخواستم ببینم کمک داری ؟
مواضب باش ، و روز زن بر تو عزیز من مبارک.
مهشید.
سلام زیتونکم.
چی شده ببم ؟ چرا وبلاگت پنچر شده ؟ من البته نمیتونم کمکی کنم اما میخواستم ببینم کمک داری ؟
مواضب باش ، و روز زن بر تو عزیز من مبارک.
مهشید.
زیتون عزیز
دیگه از این حرفا نزنی ها
همه ترو خیلی خیلی دوست دارن
منکه مث پرنده ای شدم که لونش را گم کرده هی چرخ میزنم دوباره میام زیتون می بینم نیست
امیدوارم هر چه زودتر سایتت اشکالش رفع بشه
تازه شم فهمیدم که ما همسایه نیستیم
من رو یکی از درختهای خونه شما لونه دارم
گرفتی چی شد؟
زیتون جان شاید مردم فکر کنند رفتی ماه عسل، چون بدجوری به در بسته میخورند ، امیدوارم زودتر برگردی سر خونه و زندگی ت و مردم را هم راه بدی تو خونه ات.
امید ح
سلام زيتون جان!
اي بابا اينها همه از عمليات زيتونزدايي است، نگفته بودي بدخواه مدخواه داري.
فكر كنم همهاش به خاطر اين بود كه اين دفعه من اول شدم!! اما عوضش وبلاگت سفيدبخت شده!!
آيتالكرسي بخون مشكلاتت رفع ميشه.
راستي يه قضيه گذاشتم تو وبلاگم، اگه بخوني و نظر بدي ممنون ميشم.
http://mohagh.blogspot.com
ارسال یک نظر