شنبه، بهمن ۲۴، ۱۳۸۳

پیست سرسره بازی

1- کرجی‌های عزیز توجه توجه!
پیست سُرخوری از برف در شیب‌های عظیمیه امشب تا صبح و از صبح فردا تا شب در خدمت شماست.(شمالی‌ترین نقطه‌ی بلوار طالقانی)
سُرخوردن با تایرماشین کوچک و بزرگ، حتی کامیون٬ آزاد است.
سُرخوردن با لاستیک، سُفره، با کفش‌های لیز آزاد است.
کلا هر نوع لیزلیزبازی آزاد می‌باشد.
موسیقی و رقص آزاد است. تا چند دقیقه پیش ملت دسته جمعی داشتن کردی می‌رقصیدن:)
کاپشن و کلاه بپوشید و بشتابید:)
امشب یکی از بهترین و خوش‌ترین شب‌های زمستان امسالم بود!
مرسی از باعث و بانیش که با هزار زحمت و با زنجیر چرخ اومد دنبالم و منو برد اونجا...
من برف‌بازی زیاد کرده بودم. ولی امشب شب دیگه‌ای بود:)شادی در کنار مردم.
زن و مرد، دختر و پسر ریختن اونجا:)

-----------
يه نفر همين الان زنگ زد گفت از ساعت ۵ تا همین الان (۱۲:۳۰)در ترافيک اتوبان تهران کرج بوده. يعنی بیش از ۷ ساعت تو جاده‌ی برفی....
همچين برفی تو اين چند سالی که من اينجا بودم سابقه نداشته.
کاميون‌های شن ريزی به سختی از سربالايی‌های شهر بالا مي‌رن و شن می‌ريزن.
----------
پ.ن. عصر فردای دیشب!
انا مصدوم:(
با تيوپ صدبار سر خوردم پايين هيچيم نشد. تازه٬ فکر کنم تيوپ تراکتور بود:)
يهو افتادم تو يه چاله زانوم و ساق پام له شد.. کبود شده و ورم کرده.درد هم داره. فلوس لاموجود! انا مصدوم! شما مواظب باشيد.
ديشب تا صبح حدود يک متر اينجا برف باريد. هيچکس توی محل ما نتونست بره سر کار. هيچ ماشينی نتونست بياد بيرون يا بياد سراغ ما... همی‌جاها با بچه‌محل‌ها رفتيم برف بازی و سرسره‌بازی. کوبيدن اين‌همه برف خيلی سخت بود و آخرش هم.... خوبه يه چند روزی استراحت اجباری:)

ديشب دم‌دمای صبح تو ماهواره يه فيلم نشون داد(فقط دوتا کانال رو می‌گرفت)...
فکر کنم برای اولين بار بود يه فيلم اسرائيلی ديدم. به زبون عبری و با زير نويس فرانسه. از فرانسه هم فقط بن‌ژور و کمان تله‌وو و اويی و اينا رو می‌دونم از عبری هم کن و لو(نه) و ..ياد گرفتم. پس موضوعشو نگرفتم. فيلمشم خيلی طولانی بود و ظاهرا يه فيلم نيمه مستند از روزمره‌گی های يک خانواده‌ی کليمی در اسرائيل ولی به قدری جذبم کرد و به قدری اينا طبيعی بازی مي‌کردن که هنوز در فکرشم. اولاشو نديدم٬ برای همين اسم فيلم هم نفهميدم.
نشون می‌داد يه خانم کلیمی لاغر اندام که یه پسر سه چهار ساله هم داره نسبت به شوهرش سرده و محلش نمی‌ذاره. پدر زن خيلی تلاش می‌کنه اين دوتا رو با هم خوب کنه.
زن گاهی با مربی مهد کودکی که بچه‌شو به اونجا می‌برد درددل می‌کرد و آخراش اون مربيه طی يه جريانی کشته می‌شه. فکر می‌کنم زن از طرف افراد مذهبی کنيسا تحت فشار بود. اونا فکر می‌کردن به شوهرش خيانت می‌کنه... کسی اين فيلم رو ديده؟

هیچ نظری موجود نیست: