‏نمایش پست‌ها با برچسب مصر. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب مصر. نمایش همه پست‌ها

دوشنبه، بهمن ۲۵، ۱۳۸۹

ماشالله شیر زن...


1- دیشب پسردایی دوستم که یه جوون 23 ساله خیلی موفقه, هم از نظر تحصیلات و هم شغل و هم پول و هم شهرت(نمی تونم بگم کیه) رفته خونه تک تک فامیلِ نزدیک برای خداحافظی, پرسیدن به سلامتی داری می ری خارج؟ گفته نه, می خوام برم تظاهرات 25 بهمن. مرگ یه بار شیون یه بار, می رم اگه کشته هم شدم بدونین در راه آزادی کشورم کشته شدم.

2- سی با دیروز سوار اتوبوس بوده, یهو یه زن چادری ظاهرا عامی حدود 50 ساله تو قسمت زنانه بلند شده و شروع کرده به سخنرانی که اگر آدمیم باید همه فردا بریم راهپیمایی تا از دست این حکومت فاسد و زورگو خلاص بشیم. تاکی باید بکشیم و دم بر نیاریم. از مردم مصر و تونس یاد بگیریم و...
مسافرا همه براش دست زدن و سوت زدن وهورا کشیدن. مرد بغل دستی سیبا داد زده": ماشالله شیرزن" زن مثل یک سخنور ماهر همه رو ساکت کرده و بقیه حرفاشو زده. راننده هم با نیش های باز از توی آینه نظاره می کرده. سی با می گفت همه به جز یکی دو نفر که کار ضروری داشتن, در ایستگاه مورد نظرشون پیاده نشدن و ملت تا آخر مسیر به حکومت فحش دادن. و زن عین یه رهبر سیاسی به حرفا جهت می داده که فحش چاره کار نیست. باید پا شد و اعتراض کرد.

پرسیدم: حتی یه نفر هم پا نشد از حکومت طرفداری کنه؟
- اگر کسی هم بود جرأت نکرد.
ما بیشماریم...


پ.ن.
خوشبختانه نه سرعت اینترنت کم شده و نه مثل قبل مأمورا عین مورو و ملخ ریختن تو خیابونا.

- محمد حسینی , مجری سابق تلویزیون, آدم باهوش و از خانواده خوب کرجیه و من همیشه تعجب می کردم چنین آدمی چطور می تونه با اینا همکاری کنه و دم برنیاره. وقتی هم رفت, گفتم لابد بارشو بسته و رفت پی زندگیش اما الان داره غوغا می کنه دمش گرم. صفحه فیس بوکشو ببینید

- آقا,دیر شد. من دیگه رفتم. اگه کسی بدی , خوبی از من دیده حلال کنه!(این خوبی دیدن هم حرفیه ها... خوبی کردن که حلال کردن نداره) باور کنید هیچوقت به قصد حرفی نزدم و دوست نداشتم کسی رو ناراحت کنم. اما ظاهرا اینکارو کردم. خلاصه که ببخشید.
پسرام هم با خودم می برم.

لینک در بالاترین

جمعه، بهمن ۲۲، ۱۳۸۹

22 بهمنی ها, 25 بهمنی ها, کداممان بیشتریم؟


ساعت 12 ظهر یه سر کانال یک تلویزیون رو می گیرم ببینم پیک نیک بسیجی ها چطور پیش میره. یهو دوربین زوم کرد توی یک عکس که بالا گرفته شده بود. عکس خاتمی و کروبی و موسوی که طناب دار برگردنشون بسته بودن.
مجری هایی که حاضر شده بودن همچین سیرکی رو گزارش کنن فقط واحدی بود (که حرف معمولی شم به زور می زنه) و یه مجری تازه کار و ناشناس که مرتب با هم دست می دادن و احوالپرسی می کردن. به نظرم برای خودشون هم بیشتر حالت مسخره بازی داشت تا جدی.
حکومت عزیز, حالا شما زورتون رو نشون دادید. اجازه بدید ما هم , نمی گم همه ش, فقط نصف, نه اصلا یک دهم, یک صدم تریبون شما رو داشته باشیم و برای راهپیمایی 25 بهمن تبلیغ کنیم و مثل شما بی اجازه برای همه اس ام اس بدیم و یک صدم یه روزنامه تبلیغ کنیم. شما هم برای همون یه روز سگ هاتونو ببندید. ببینیم کدوممون بیشتریم.
صحنه میدون تحریر مصر رو می بینم دلم میسوزه برای خودمون که حتی نمی تونیم راحت یه گوشه خیابونی جمع بشیم و حرفامونو بزنیم.
همه می دونن اونا مبارک رو نمی خوان ما هم این حکومتو.