1- دیشب خیلی خوابالو بودم و هر کاری کردم وبلاگمو آپدیت کنم تا اون مطلب بیناموسی بره پایین نتونستم.
فکر کردم احتمالا شب بعد هشیارترم. چه خیال خامی. تا صبح نخوابیدم و تقلای مرگ زدم!(این یه اصطلاحه). صبح زود هم بیرون کار داشتم تا شب. الان هم عین میّتم. خلاصه که برعکس صاایران، هر شببدتر از دیشب:) تیریپ افتادگی و مأخوذ به حیایی و...پس ناچارم به همون کامنت الکن توی نظرخواهیم بسنده کنم:
با اينکه به مسابقه دویچهوله انتقادهايی داشتم و دارم. با اينکه به هيچوجه خودم رو حتی یه ذره برتر از کسی نمیدونم. و شايستهی اين جايزه هم نيستم.اما وظیفهی خودم میدونم از همهی شمايی که بهم رای دادین یا تبريک گفتين(باوجودی که شاید خودتونم به این مسابقه اعتقادی نداشتید) و يا اظهار لطفی به نوشتههام کرديد تشکر کنم.
یعنی راستش موقع تقلا کردن برای خواب به این نتیجهی شراگیمی رسیدم که آیپاد هم نباید بد چیزی باشه. بخصوص که 5 سال وبلاگ نوشتیم که میشه 60 ماه. ماهی 50 هزارتومن هم خرج اینترنت و پول تلفن دادیم میکنه به عبارت 3000000 تومن. حالا یه آیپاد هم بگیریم، گرفتیم:)
2- یکی برام نوشته پشیمونه بهم رأی داده. چشام آلبالو گیلاس میچینه نمیتونم کامنتشو پیدا کنم.
آقا جان، اینجا مملکت آخوندیه. چیزای گرفته شده پس داده نمیشه:)
فقط میتونم قول بدم وقتی با آیپاد آهنگ گوش میدم به یاد تو هم بیفتم:)
3- بهجز روزای اول من دیگه به سایت مسابقهی دویچهوله نرفته بودم و اصلا نمیدونستم کی بالاست و کی پایین. فقط میدونستم کامران حتما برنده میشه. بعد که کامران در نظرخواهیم بهم تبریک گفت اصلا نفهمیدم منظورش چیه. و به لینکی که فرستاده بود رفتم و هاج و واج موندم. یعنی هیئت داوران تقلب کردن؟:)) آما... چون به نفع من بوده، این دفعه ندید میگیرم:) دیگه تکرار نشه ها.
4- فیروزه جان، بهخدا من تو پست قبلی غلو نکردم. دقیقا همونا که دیده بودم و شنیده بودم نوشته بودم. تازه با کمی سانسور. اگر هر دو نظرخواهی زیتون دات کام و زیتون بلاگفا رو کامل بخونید میبینید خیلیها تازگیها از این منظرهها میبینن. البته اینجور نیست که تو خیابونهای تهرون قدم بزنید ببینید همه همدیگرو بغل کردن و سکس دارن:)
سکس قطاری رو من بیشتر از یکسال پیش شنیده بودم. سکس اتوبوسی8-7 ماه پیش و زمان دقیق سکس تاکسی رو نمیدونم.چون خانمش حدود یکماه قبل تعریف کرد. حالا کی اتفاق افتاده که باعث شده دخترشو محدود کنه و نذاره بره مدرسه و چقدر طول کشیده تا خانومه یه مشاور پیدا کنه، الله العلم.
و من فقط این سکس ماشین مسافرکشو با چشم خودم دیدم و تو پارکها...بعدشم فکر نمیکنم کسی دوست داشته باشه بغل دستش سروصداهای ناجور بیاد. نفسنفس و خشخش و... دست آقاهه هم هی به تنهی آدم بخوره. اونم برای حدود یکساعت و نیم که به نظرم چندبرابر اومد.انگار یکی که حوصله نداره بهزور براش فیلم پرنو بذارن
.میدونم نیاز طبیعیه. اما اونطور که در نظرات دوستان، حتی ساکن آمریکا و اروپا خوندم دیدم کسی دوست نداره بغل دستش و جلو چشش ازاین کارا بکنن. من که واقعا اذیت شدم. اما مثلا تو پارک چون بهراحتی میتونستم ازشون دور شم برام مهم نبود زیاد.
وقتی شبنمفکر بگه حق اعتراض داشتم. یعنی واقعا داشتم دیگه.
5- دوستی نوشته( کامنت اینو هم نمیتونم پیدا کنم) که اینایی که در پست قبل نوشتم باعث میشه حکومت سخت بگیره و دوباره بگیر بگیرا شروع شه.
عزیزم، فکر میکنی حکومت نمیدونه؟ اصلا چرا حکومت گاهی ـ از نظر خودش- زبونم لال- افسار مردمو ول میکنه؟
و چرا هر وقت یه چیزی پیش میاد یهو بگیربگیرا شروع میشه؟
اینا همهش سیاست خودشونه. الان جوونا هر چی مشغولیاتشون بیشتر باشه به سیاست کمتر کار دارن و گندکاری اینا رو نمیفهمن.
6- هاااا... یه چیز دیگه!نوشتههای ولگردو همین جوری نبیننید ها... کلی طنز و استعاره توش هست.
مثلا ای دوست عزیزی که در کامنتت نوشتی که چرا عینکدودیشو انداخته تو سطل آشغال( اگه نمیدونی بدون که یه همدونی هرگز چنین کاری در عمرش نمیکنه:) )
یا چرا تو فرودگاه داشته کتاب کد یا رمز داوینچی رو میخونده. یه ذره فکر کن ببین چرا اونا رو نوشته!
7- دیگه دارم از رو صندلی میافتم. بهتره سفرنامه قسمت دوم ولگرد رو بذارم که ملت بیشتر از این معطل نشن...
ولی نمیتونم الان ادیتش کنم. یعنی نیمفاصلهها و اشتباهات تایپی رو. وگرنه استاد ولگرد نوشتههاش حرف نداره.
8- راستی یادم رفت از ایمیلاتون تشکر کنم. ببخشید جوابش یهخورده دیر شد... الان هم نمیتونم.
9- ایشالله فردا میان هم ادیت میکنم و هم پارازیت میندازم توش:)
10- بهتر دیدم سفرنامهی زیبای ولگرد رو از اینجا بردارم و در یه پست جداگانه بذارم. با اجازه!
پ.ن.11-
الان مقداری از نوشتهی دیشبمو خوندم دیدم چقدر قاطیتر از همیشهست .:))
چهارشنبه، آبان ۲۴، ۱۳۸۵
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر