وقتی ادعا داریم با یکی دوستیم و گاهی بهش میگیم " دوستت دارم" تا چهحد داریم راست میگیم؟
کاری با عاشقها ندارم. اونا تکلیفشون معلومه! طفلکیها در آسمانها سیر میکنن!
کاری با عشق مادر و فرزندی ( و با کمی اغماض، پدر و فرزندی) هم ندارم. مسئلهی پارهی جیگر و اینحرفاست...
با عشق فامیل و خون مشترک توی رگها هم کاری ندارم.
و خواهر و برادری که اگر گوشت همو بخورن استخون همدیگرو دورنمیریزن!
منظورم دوستیهای زمینیه!
که گاهی استخون همدیگرو بدجور دور میندازن.
متاسفانه تجربهی من نشون داده که بهجز تعداد انگشتشماری دوست که هنوز هم دارمشون( چندتاشون هم دوستاینترنتیام هستن که از داشتنشون بهخود میبالم)، بقیه" به خاطر خودشون" منو دوست داشتن یا دارن.
هزار بار هم گول بخورم باز برام تجربه نمیشه که خیلیها با آدم دوست میشن که:1
2- وقت بگذرونن و وقتی مشغول کاری میشن دیگه پشتسرشون رو نگاه نمیکنن.
کارشون گیره و میخوان خرشون از پل بگذره. و بعد... بهراحتی یه "بایبای" میگن و میرن3-
- توقع دارن وارد باندشون بشی تا قویتر بشن.4
- با دوستاشون باید حتما دوست باشی و با دشمنانشون حتما دشمن!5
- میان دوست میشن که "عوضت کنن!
" آره خیلیها اول با ابراز ارادت و علاقه میان جلو و بعدا خیلی محترمانه میگن تو خیلی خوبی به شرطی که این اخلاقت رو عوض کنی. اگر نکنی خیلی هم بدی!
6- کلا یهعده برای امربه معروف و نهی از منکر میان با آدم دوست میشن.(این شماره فکر کنم تو 5 جا میشد)
و اما تجربههای عجیبغریب من از محیط وبلاگستان:
1- با ایمیل و کامنت و یاهومسنجر کلی ابراز احساسات میکنه و درست وقتی بعد از کلی تردید دست دوستیشو میفشاری یهو میگه ببین، این کیه بهش لینک دادی، اگه برنداری نه من نه تو.
( آخه عزیز من، وقتی ابراز ارادت میکردی این لینک در وبلاگ من بود.چیز جدیدی در من بهوجود نیومده که!)
2- به کسی(که ازش انتقاد دارم) انتقاد میکنم. یهو بیست سی نفر از طرفداراش که ازقضا دوست ِ(گاهی صمیمی) منهم هستن به بدترین نحو میپرن بهم و هر چی از دهنشون در میاد بهم میگن و با ایمیل و تلفن و فکس و... بههم اطلاع میدن که زیتون رفته جزء صفوف دشمن!
3- نکتهی مثبت کسی رو میگم یا بهش لینک میدم. یهو بیست نفر از دوستام (گاهی صمیمی) فشارخونشون میره بالا که چون ما از این آدم بدمون میاد تو نباید اسمشو میآوردی. هر چیهم بگم بابا جان هر آدم جنایتکاری هم ممکنهی نکته مثبت داشته باشه، تازه این که جنایتکار نیست.
میگن چون ما باهاش بدیم نکتهی مثبت بیمثبت.
حالا طرف مثلا عضو گروه ضد سنگسار و ضد اعدامه!
4- میگم فلانی( مثلا ابراهیم نبوی) پسرخالهی دوست بسیار عزیزمه. یهو یهعده از دوستان(!) حکم اعدام منو صادر میکنن که چی؟
که ازش بدشون میاد. چرا؟ دلیل نمیخواد.
-وقتی من بدم میاد تو هم باید بدت بیاد!
بابا من با دخترخالهش دوستم(بگذریم که بعضی طنزهاشم دوست دارم).
- دخترخالهشم خون پسرخالهش تو رگهاشه.
- عجب!
- جانِ مش رجب!
5- نوشتههای نویسندهای رو دوست دارم( مثلا عباس معروفی) و ازش تعریف میکنم. یهو چند نفر از دوستان شفیق متوجه میشن که زیتون دیگه اصلا بهدرد دوستی نمیخوره و کسایی که تابهحال(یعنی تابهاونوقت) مرتب به نوشتههام لینک میدادن تو وبلاگشون، یه مطلب افشاگرانه(!) دربارهم مینویسن!
6- اصرار، اصرار،(گاهی التماس) که بیا تو یاهو مسنجر چت کنیم و من خیلی دوستت دارم و... تو یاهو هم هزاربار علامت دل و قلوه و آیا واقعا اینخودتی باهام چت میکنی؟ وای... باورم نمیشه و...(دختر و پسر هم فرقی نمیکنه)
وقتی میگم معلومه که خودمم. مگه من کیام؟ و خلاصه تریپ خاکی و اینا...
بعد از دوسه تماس، یهو اونروشو نشون میده که باهات تماس گرفتم که بگم چرا میگذاری فلانی و فلانی که از حزب فلان هستن برات کامنت بذارن.
لینک فلانی و فلانی را بردار و بهجاش لینک بیساری(که من طرفدارشم) بذار.
و وقتی میگم "من وقتی با یکی دوستم برام فرق نداره کی طرفدار کدوم گروهه و چه عقیدهای داره. ممکنه باهاش مرتب بحث کنم اما دوستیمون سر جاشه"،
یهو رگ گردنش ور میقلمبه( طوری که از پشت مسنجر هم پیداست) که تو خائنی! نفهمی! منو بگو وقتمو گذاشتم و چند روز باهات حرف زدم! کثافت!
7- دو نفر تو وبلاگستان باهم درگیری دارن و چون ربطی به من نداره و حقیقت برام معلوم نیست و شاید اصلا وقتشو نداشته باشم دنبال کنم حرفاشونو، بنابراین اصلا دخالتی نمیکنم و دوستیمو با هر دو کماکان ادامه میدن.سیل ایمیلهای توهینآمیز: بیطرف، بیشرف. لینک هر دو رو دو وبلاگت داری و با هر دو طرف میلاسی!
- ای بابا... یهخورده یواشتر داداش!(شایدم آبجی!) من سر پیازم یا ته پیاز؟
- خیلی متاسفم که تا به حال چند بار بهطور احمقانهای با از دست دادن چنین دوستهایی به سختی شوکه شدم و تا صبح اشک ریختم و فرداش با اون چشمهای پفکرده نرفتم سرکار و...
باید تشکر کنم از دوستانی که زیتونو دوست دارن با همهی بدیهاش، خوبیهاش، اشتباهاش، بیتجربگیهاش، نفهمیهاش، سادگیهاش، لوسبازیهاش،.... انتقاد هم میکنن. اما شرط نمیگذارن اگه انتقاد منو پذیرفتی دوستیمون ادامه داره وگرنه...دوستهایی که دوستیشون روسر هر مسئلهای که باب میل اونا نبود بههم نمیزنن!
مخلص اینجور دوستها هستم!
من اگه بیام هی حرف این و اونو گوش بدم که دیگه زیتون نیستم. میشم مثل اون پرندههه که بال و پا و پر و گردن و پنجه و چشم و نوکشو عوض کرد و آخرشم خودشم نفهمید چه حیوونی شده!
----------------
پینوشت خندهدار
من همیشه شرمندهی الطاف رامین مولائی(حمزهای) هستم.:)))
پینوشت شادیآور
الان، ساعت 3 بعدازظهر یکشنبه داره برف میاد شدید!
رو زمین هم خیلی نشسته.
هوا تا دیروز گرم گرم بود و یهو امروز بیستدرجه سرد شده.
پینوشت زوری:)
من آبکش خاطرهی خوبی ندارم. آبکشیان روزهای بدی برام رقم زدن.
روزهایی که نارفیقانم بدون اینکه به دنبال حقیقت باشن، چشماشونو بستن و دهنشونو تا اونجایی که میشد باز کردن و هر چی دلشون خواست گفتن. و وقتی اصل ماجرا روشن شد فقط دوسهنفر جرأت معذرتخواهی پیدا کردن.
حالا چندسال از اون موقع گذشته اما زخمش هنوز توی دلم مونده.
نادر جدیدی ازم خواسته به مطلبش در مورد آبکش لینک بدم
پینوشت مژدهای
قسمت سوم سفرنامهی ولگرد به دستم رسیده و در پست بعدی میذارمش.
ببخشید. سفرنامه نه، ولگرد ازم خواسته تو تیتر ننویسم سفرنامه.
یهچیزایی تو مایههای" دیدار از ایران" یا "سفریبه ایران" بنویسم.
اسمش هر چی باشه برای من خوندنش خیلی لذتبخشه.
پینوشت شیدایی
شیدا محمدی بعد از خوندن مطلب سکس در جمهوری اسلامی ایران، که در20 آبان نوشتم مطلب خیلی زیبایی از خاطرههاش تو ایران نوشته.
پینوشت قزوینانه
سفيركرواسي:
قزوين داراي امكانات مناسبي براي جهانگردان است بدون هيچ نگراني با امنيت موجود ميتوان در خيابانهاي قزوين قدم زد
زیتون: آقای کرواسی مگه قرار بود موقع قدم زدن در قزوین احساس عدم امنتیت نکنی؟!:)
نظرها در زیتون دات کام
نظرها در بلاگفا
شنبه، آبان ۲۷، ۱۳۸۵
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر