1- بهدل چون یادم از بوم و بر آیو
سرشکم بیخود از چشم تر آیو
از آن ترسم من برگشته دوران
که عمرم در غریبی بر سر آیو...
2- سر ِسرگشتهام سامون نداره
دل خونگشتهام درمون نداره
به کافرمذهبی دل بسته دیرُم(سبیل باروتی؟)
که در هر(!) مذهبی ایمون نداره...
3- نمیذونُم دلم دیوونهی کیست
کجا میگردد و در خونهی کیست
نمیذونم دل سرگشتهی مو
اسیر نرگس مستونهی کیست...
(بابا طاهر)
شعر محاورهای رو عشق است!!
4- گوشزد عزیز در یکی از مطالبش نوشته:
زن من با شما(بلاگرها) دشمن است. دقيقا به همان شكلي كه زن يك معتاد با هم منقلي هاي شوهرش خصومت مي ورزد! او زني 38 ساله، پزشك و مادر دو پسر 15 ساله و 4 ساله است. بسيار كوشا است و سخت مراقب من و بچه هاست. مشكل اصلي ما در چند ماه گذشته وبلاگ نويسي من است. كاري كه او سخت با آن مخالف است. به من مي گويد. پس از 7 ساعت كار خسته كننده و بسيار مسئوليت آور به خانه مي آيي و شام خورده و نخورده به سراغ دوستان مجازيت ميروي. كساني كه هيچ راجع به آنان نميداني. نه سن و نه جنس آنان را ميداني نه از تحصيلات و ميزان آگاهي آنان اطلاع داري ...نه قدرت ارزيابي صحت و سقم گفته هاي آنها را داري...نه قيافه...نه اخلاق. نه محبوبيت و تاثير گذاري آنان را بر پيرامون خود ميتواني ارزيابي كني...هيچ...هيچ از آنها نمي داني...ولي دلت خوش ميشود به يك كامنت كه كسي برايت گذاشته است يا دوان دوان مي روي كه جايي كامنت بگذاري كه شايد اصلا محلت نگذارند...
(ادامه مطلب رو لطفا در وبلاگ خودش بخونید.)
مشکل گوشزد مشکل بسیاری از بلاگرهاست. مشکل کوچکی هم نیست. شخصی که عاشق نوشتن و در میان گذاشتن افکارش با دیگرانه. ناگاه با دریچهای به این زیبایی روبهرو میشه که از اون میتونه بسیار بهتر و جامعتر و کاملتر به اطرافش و به جهان نگاه کنه و صدای خودش رو به دیگران برسونه.
از اون طرف همسر و احیانا بچههایی داره که عاشقانه دوستشون داره و دلش نمیخواد هیچی ازشون کم بذاره. ولی با این روزگاری که همه در حال بدوبدوئن و هیچ وقت اضافی ندارن، بلاگر دچار تعارض میشه. هر روز دوستان جدیدی تو وبلاگستان پیدا میکنه، دوست داره افکار جدیدی که به سرش میاد فوری باهاشون در میون بذاره. اگه اون تا مدتی پیش شبا مینشست با همسرش اختلاط میکرد و تقریبا عقایدشو از حفظ بود حالا با تعداد زیادی آدم در ارتباط قرار میگیره. باهاشون بحثهای مهیج و جالبی میکنه. هر روز چیز جدیدی یاد میگیره و احیانا به دیگران یاد میده...
از اون طرف همسر عصبی و خسته، از این هووی تازهبهدوران رسیده و جذاب، احساس نفرت پیدا میکنه. زمانی که همسرش تابهحال صرف او میکرد حالا تقسیم شده. اونم نه بهطرز عادلانهای.
یه بلاگر باید عین مردی که میخواد بین مادرشوهر و عروس صلح و صفا برقرار کنه باید بتونه بین همسرش و اینترنت عدالت و آشتی برقرار کنه. به طوری که نه سیخ بسوزه نه کباب. باید همسر مطمئن بشه که عشق اول اونه. (کمی از نظرم رو در نظرخواهی گوشزد نوشتهم.)
خیلی دلم میخواد نظر شما رو هم بدونم. چه راهحلهایی به فکر شما میرسه!
بهداد بلاگرهای همسردار برسید تا طلاقشون ندادن و رو دستمون نموندن:)
5- نمیدونم بعضی بلاگرها چهجوری دلشون میاد خودشونو از نعمت نظرات دوستان محروم کنن و میان نظرخواهیشونو میبندن؟
هنوز هم، بعد از دوسال و هشتماه از شروع وبلاگنویسیم، یکی از لذتبخشترین کارام باز کردن نظرخواهیم و خوندن نظرهاست. معمولا نظرخواهیم خیلی طول میکشه باز شه و تا اونموقع دقیقا حال کسیرو دارم که قراره کادویی رو باز کنه و هر چی چسب کاغذکادو دیرتر باز شه، آدم مشتاقتره!
گاه قطرهاشکی از خوندن قصهی غصههای این مردمی که عاشقانه دوستشون دارم و گاه لبخندی از شنیدن خبرهای خوب... و گاه فهقهای از ظرافت و طنزی که در کامنتهاست. گاه انتقادهایی و از این راه فهمیدن عیب و ایرادم، و گاه تشویقها و... همه برام پر ارزشن.
حالا این وسط یکی بخواد با گفتن آدرس وبلاگش برای خودش تبلیغی کنه. چه عیب و ایرادی داره؟ چرا باید بخیل باشیم؟ چه عیبی داره کسی که تازه وبلاگی زده و دلش میخواد حرفاش شنوتدهای داشته باشه، از راه نظرخواهیمون چند ویزیتور به دست بیارن؟
میمونه فحشها و کامنتهای منافقون و آتیشبیاران معرکه و تفرقهاندازهایی که با اسم یکی دیگه کامنت میذارن. بعد از یه مدت گوشیدستمون میاد چیبهچیه. بعضیهاشونو میشه ندیده گرفت. فحشها رو میشه پاک کرد.(من که اینقدر فحش داشتم که مجبور شدم برای نظرخواهیم فیلتر بذارم . مقاومت کردم و نبستمش.)
درسته! میشه نظرها رو با ایمیل هم گرفت. ولی آیا میشه تموم اون لذت و شادی خوندن همه رو با دیگران تقسیم کرد؟
مثلا همین نظرخواهی مطلب پیش در مورد خودکشی. میتونی کلی آمار جدی در مورد خودکشی دسته جمعی بخونی و یهو با خوندن خودکشی دستهجمعی ایرانیها از تعجب چشات گرد شه و وقتی تاریخشو نگاه کنی میبینی منظورش انقلاب57ه و خواسته آخر کاری با طنز تلخی نوشتهشو بگیره و غش کنی از خنده.
و بقیه کامنتها... بفهمی در خوابگاهها چقدر خودکشیزیاده. بفهمی در کشورهای اروپایی نسبتا مرفه هم خودکشی هست. بهت یادآوری بشه عملیات انتحاری هم یهنوع خودکشیه و بحث نظردهندگاه با هم و خیلی خیلی چیزای دیگه که منظورمون با ایمیل انجام نمیشه .
به نظر من اگه از هر صد کامنت، 6تاش هم نکاتی برای تو یا دیگران داشته باشه میارزه. حالا که تعدادش خیلی خیلی بیشتره.
صدکامنت= صدفکر، صدایده، صد انسان!!!
۶- این دوبیتی باباطاهر هم تقدیم به نظردهندگان محترم(همراه با کمی پاچهخواری):
عزيزا کاسهی چشمم سرايت
ميان هر دو چشمم خاک پايت
از آن ترسم که غافل پا نهی باز
نشيند خار مژگانم به پايت...
یکشنبه، اردیبهشت ۱۸، ۱۳۸۴
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر