شنبه، فروردین ۲۷، ۱۳۸۴

...

چراغی به دستم
چراغی در برابرم.
من به جنگ سیاهی می‌روم...
(شاملو)

1- " موريس معتمد نماينده كليميان در مجلس اسلامي در نطق پيش از دستور خود از صدا و سيما به دليل پخش سريالهاي ضد يهود انتقاد كرد.
او گفت: توهين به يهوديان و انتساب مطالب خلاف واقع به آنها در سريالهاي تلويزيوني طي ‪۱۲‬ سال گذشته نه تنها موجب رنجش خاطر كليميان شده بلكه به جرات مي‌توان گفت كه موجب مهاجرت درصد قابل توجهي از كليميان به خارج از كشور شده است."
چون خود من از کودکی مزه‌ی تبعیض و اقلیت بودن رو با پوست و خون خود احساس کرده‌ام(به خاطر اقلیت بودن مادرم...) کاملا بهشون حق می‌دم. یه دوست کلیمی در مدرسه داشتیم که بیشتر بچه‌ها با نیش زبونشون اذیتش می‌کردن. می‌گفتن خونه‌ی فلانی نریم که ما رو می‌کشن و با خون‌مون نون مخصوص یا "مصا" می‌پزن. یا آدم‌های کثیفی هستن. من هم اون‌موقع و هم الان کلی باهاشون رفت‌وآمد کردم. ‌هم از ما تمیزترن. هم همیشه زنده از خونه‌شون بیرون میام:)مصاشون هم اصلا بوی خون نمی‌ده.
چندروز دیگه هم عیدشونه و از الان عید پسح(اگه اسمشو اشتباه نکرده باشم) رو بهشون تبریک می‌گم.
رادیو تلویزیون ما به جای آگاه کردن مردم به این اشتباهات، با فیلم‌هایی که نشون می‌ده می‌خواد فاصله‌های بین مردم رو بیشتر کنه. فیلم‌های ضدکمونیستی و ضدمذهب‌های دیگه رو به همین علت مرتب نشون می‌ده. بی‌خود نمی‌گن تفرقه بینداز و حکومت کن!

2- راستش من الان هم تو جامعه احساس اقلیت بودن می‌کنم. به خاطر افکارم.(خوشبختانه تو بلاگستان این‌ احساس رو ندارم)
این پنجشنبه به‌خاطر اینکه نمی‌تونم زبونمو نگه‌دارم و حرفامو رک می‌زدم از یکی از کارهام که 2 روز در هفته بود محترمانه اخراج شدم. مدیرم با من‌ومن گفت: ببین من تورو خیلی دوست دارم. خوب هم کار می‌کنی، ولی می‌دونی که به خاطر حرفات در فلان جلسه زیر ذره‌بین رفتیم. و بقیه‌ی توضیحاشو دیگه اصلا نمی‌فهمیدم... سرم گیج می‌رفت...
این خانم پشت سر با حرفای من موافقه ولی جلوی مقامات همچین جانماز آب می‌کشه و قربون‌صدقه می‌ره که انگار یکی از حزب‌اللهی‌های تیره. متاسفانه بیشتر دوروبری‌هام این‌طوری‌ان. متظاهر.
حقوقش زیاد نبود ولی خوب کارشو دوست داشتم. این برای سومین باره به خاطر حرف‌هایی که می‌زنم و بهشون اعتقاد دارم از کاری کنار گذاشته می‌شم.

3- دوم عید، تو یه مهمونی کلی آدم نشسته‌بودیم و حرف می‌زدیم. میزبان ما تو اون شلوغی تلویزیون هم روشن کرده بود. روی یکی از کانال‌های ماهواره. فکر کنم سیمای آزادی بود . هیچکس گوش نمی‌داد.
یهو برادرم داد زد ا... زیتون این عکس توئه؟ توجه همه به تلویزیون جلب شد. یکی از سرودهای تند مجاهدین داشت پخش می‌شد و همراش عکسی از اجتماع 8 مارس(روز زن) پارسال رو گذاشته بودن. فکر می‌کنم از اینترنت گرفته بودن. چند نفر تو عکس بودیم. من خودمو چون یادمه چی تنم بود زود شناختم ولی چیزی نگفتم... ولی اونا هم بعد از دقیق شدن گفتن: ا... آره، خودتی.

حالا بیا و ثابت کن من مجاهد نیستم و اینو روز جهانی زن تو پارک لاله ازم گرفتن. ولی مگه بعضیاشون باور می‌کردن؟ یه جوری نگام می‌کردن که انگار جرمی مرتکب شدم. بخصوص آقا وخانومی که روبه‌روم نشسته بودن. آقاهه شروع کرد به نصیحتم که عزیزم گولشونو نخور، اگه اینا بیان وضع بدتر می‌شه و هر کی مخالفشون باشه اعدامش می‌کنن و زودتر پاتو بکش کنار و... و خانمش مرتب بهش سقلمه می‌زد که هیس، حرف نزن... و با ترس منو نگاه می‌کرد. هر چی گفتم من عضوشون نیستم و اصلا عقایدم باهاشون فرق داره مگه باور می‌کردن. خانومه با لبخند مصنوعی وترس به شوهرش گفت: چیکارش داری؟ زیتون‌جون آزاده هر عقیده‌ای داشته باشه.

این گذشت تا اینکه چند روز پیش خانومه بهم تلفن زد و کلی سلام و احوالپرسی و احترام مصنوعی گفت: شوهرم شوخی کرد ها... یه وقت دلخور نیستی که ازش؟ گفتم نه خانم ...، ایشون که چیز بدی نگفتن.
(طفلک ترسیده بود شوهرش ترور بشه)
بعد با من و من پرسید از مجاهدین چه خبر؟ شوخیم گل کرد و گفتم مریم به شما خیلی سلام رسوند. با وحشت گفت کدوم مریم؟.گفتم رئیس جمهور ایران، مریم رجوی دیگه:)) گفت وای ببخشید باید برم... بعدا زنگ می‌زنم...غذام سوخت... و قطع کرد. دیگه هم زنگ نزد:)
این سیمای آزادی نمیشه صورتا رو شطرنجی کنه؟

4-رویا صدر، بی‌بی‌گل خودمون مقاله‌ای در روزنامه‌ی شرق جمعه نوشته به اسم:
"طنز مرادی‌کرمانی، صادق و صمیمی"
یعضی جملات اورا می‌نویسم:
"نگاه هوشنگ مرادی‌کرمانی بیشتر معطوف به عواطف انسانی‌ست .نوشته او نا‌بسامانی‌های اقتصادی و اجتماعی را از زاویه‌ی نگاه انسانی و عاطفی بررسی می‌کند.
ویژگی دیگر طنز در آثار مرادی کرمانی انتخاب آگاهانه‌ی زبان طنز را برای نرمی‌بخشیدن یا تلطیف فضای اثر است. آدم‌های آثار او زیر بختکی از فقر، نداری، بی‌عدالتی و مشکلات برخاسته از روابط غلط فرهنگی و تربیتی زندگی می‌کنند و طنز، زیستن در چنین فضایی را بر آن‌ها ممکن می‌سازد. او طنز را در آثارش به کار می‌گیرد تا بار تلخی زندگی تراژیک قهرمانانش را برای خواننده تحمل‌پذیرتر سازد."
ببینم لینکشو در شرق پیدا می‌کنم بذارم اینجا؟

5- نوشته‌ی شماره بالاییم قابل توجه کسایی که می‌گن چرا تو وبلاگاتون شعار مرگ بر فلانی و درود بر بیسار نمی‌دین؟ بهمون انگ محافظه‌کاری می‌زنن. دوست دارن وبلاگ‌هامون در حد یه بیانیه‌ی سیاسی و پرچم شخص بخصوصی بشه.
قبلا اینو گفتم که به نظر من یک خاطره وقتی که با هدف و نتیجه‌گیری درست تعریف بشه، یک نوشته‌ی طنز، یک داستان واقعی از دردهای اجتماع، یک داستان غیرواقعی ولی هدفمند،‌ یک فیلم خوب، یک‌فیلمنامه، یک عکس، یک نقاشی و گاهی حتی یک مجسمه، یک شعر، یک جوک، یک گزارش فوتبال، یک مصاحبه و کلا هر اثر هنری که بتونه به مردم آگاهی بده و واقعات موجود و باعث و بانی بدبختی مردم رو در تار و پود اون اثر گنجوند، می‌تونه خیلی موثرتر از یک شعار سیاسی باشه.
و اونایی که می‌گن چرا به کسانی که ممکنه با نوشته‌هاشون مخالف باشم فحش نمی‌دم بگم که...
نظرمو در کامنت 28 نظرخواهی قبل خیلی نارسا و عجولانه و خوابالوده نوشتم. اگه شما چیزی از حرفام متوجه شدین به خودمم بگین:)


6- از فیلم گفتم که می‌تونه روی افکار سیاسی و اجتماعی مردم خیلی تاثیر بذاره. هر کارگردانی به شیوه ی مخصوص به خودش عقایدشو به فیلم تبدیل می‌کنه .
سایت CyberEnd داره برای انتخاب بهترین کارگردان رأی‌گیری می‌کنه. تا حالا بیضایی، کیارستمی، مهرجویی، شهیدثالث، تقوایی، کیمیایی و مخملباف بیشترین رأی رو آوردن. اگه به کارگردان بخصوصی علاقه‌دارید می‌تونید در این رأی‌گیری شرکت کنید.

7-عشق شادیست،
عشق آزادی‌ست
عشق آغاز آدمی‌زادی‌ست...
من شعرا و غزل‌‌های هوشنگ ابتهاج رو خیلی دوست دارم.
تو گوگل گشتم زندگی‌نامه‌شو پیدا کنم ولی متاسفانه هیچ‌جا نبود. چرا تو اینترنت مطالب درباره‌ی هنرمندای بزرگمون این‌قدر کمه؟
کسی هست که زندگی‌نامه‌ی ابتهاج رو داشته باشه؟ ممنون می‌شم بهم برسونید!

8- شوالیه: زماني آرماني داشتم به نام...
و با حقيقتي روبرو شدم به نام...


9-"داستين اليس" فيلمساز جوان ايرانی – آمريکايی که تابه‌حال ایران نیومده، کارتون زیبایی را به نام" بابک و دوستان" به کمک همسرش مستانه مقدم در آمریکا تهيه کرده که مورد استقبال تماشاگران قرار گرفته.

10- فرانگوپولیس: دلایل و عوارض دگرجنسگرایی و یا: معضلات نرمالیزه کردن
این مقاله در واقع جوابیه‌ایست به مطلب شرح به نام همجنس‌گرایی و همجنس‌بازی .

11- پسری آلمانی به نام veit که تو ارکات باهاش آشنا شدم، سایتی زده به نام: bringing-people-together
و نوشته:
I believe in one idea – bringing people together from different cultures and social classes can build intercultural understanding and reduce prejudices and intolerance. I travel the world to fascinate one million people with this idea and build a world wide web of friendly people. Please help me!
او از 15 جولای سال گذشته سفری رو دوردنیا شروع کرده تا عقایدشو گسترش بده و وقتی از سفر دست می‌کشه که حداقل یه میلیون نفر هم‌عقیده و دوست پیدا کنه..

۳ نظر:

ناشناس گفت...

سلام. مطلب شما را که درباره پسح نوشته اید خواندم. راستش من خودم یک کلیمی هستم و این هفته ( 2 اردیبهشت 84 ) با رادیو بی.بی.سی مصاحبه ای راجع به این عید داشتم. خوشحال میشم اگر نگاهی به آن بیاندازید.
www.bbc.co.uk/persian/arts/story/2005/04/050421_pm-passover.shtml

ناشناس گفت...

1, strattera.com, diflucan side effects, cialis, diflucan without prescription, buy elimite, levitra webster university film series, celebrex recall,

ناشناس گفت...

2, tetracycline weight control,