شنبه، مهر ۰۲، ۱۳۹۰

به کجا رسیده‌ایم... دیدن اعدام به صرف صبحانه

"ف" دختر 26 ساله زیبارو و ظریفیه که باشگاه بدنسازی داره.
چند وقت قبل دیده بودمش که از مرگ روح‌الله داداشی فوق‌العاده ناراحت بود. عکس بزرگش رو در تمام این مدتی که به قتل رسیده بود زده بود پشت ماشینش. "ف"چند بار در مراسمی که ورزشکاران کرجی در تالار نژادفلاحی جایی جمع می‌شدن داداشی رو از نزدیک دیده بود. می‌گفت همیشه چند میلیون تومانی به خیریه‌ها کمک میکرد. خیلی دوستش داشت.
ایندفعه داشت با خوشحالی از جون دادن قاتل روح‌الله داداشی تعریف می‌کرد. می‌گفت از سه صبح، چهار تا ماشین پر از دوستان رفتیم به محل اعدام. به شاگردام هم گفته بودم حتما باید بیان.
زیرانداز و فلاسک چایی و صبحانه هم برده بودیم. پرسیدم حالت بد نشد. تونستی چیزی بخوری؟ در حالیکه چشاش از خوشحالی برق می‌زد و گفت خیلی هم حالم خوب بود. صبحانه هم دوبرابر همیشه خوردم. البته اعدام براش کم بود دلم می‌خواست قبلش کلی شکنجه‌ش می‌ کردن!
فکر کردم در این 33 سال به کجا رسیده‌ایم...

راستی، شد 33 ساااااااال؟!

بالاترین

هیچ نظری موجود نیست: