یکشنبه، اسفند ۰۱، ۱۳۸۹

25 بهمن 89- قسمت چهارم- مبادا آسوده بخوابید چون ما حالا حالاها بیداریم.


تمام ضلع شمالی و ضلع غربی پارک دانشجو تقریبا با مأمورا احاطه شده بود.
و داخل پارک حدود 20 ون منتظر خوراک انسانی بود.
صفحاتی فلزی بلندتر از قد انسان برای تبلیغ جشنواره تأتر فجر گذاشته بودن و مأموران زبل بیشتر تجهیزاتشون رو بین این صفحات قایم کرده بودن که تا تقی به توقی خورد سپر و کلاهخود و اسلحه شونو بردارن.
جالب ترین قسمت این بود که قشر انتلکتوآل عزیز با تیپ های بامزه که در اون شرایط! کمی غریب میومد, مثلا آقایون با موهای بلند فر و کلاه کارآگاهی و پیپ در دهان و کراوات به یقه و بارونی های بلند یقه ایستاده, و خانمها با آرایش غلیظ و موهای هفت رنگ یا تیپ های اسپرت (لباس های مارک دار) کمی غیر متعارف, بدون هیچگونه توجهی به اوضاع دم تأتر شهر جمع شده بودن و بحث های تأتری می کردن و منتظر باز شدن درها بودن .

چیزی که در 25 بهمن من حس کردم این بود که اکثر مأمورا بیشتر قصد ارعاب مردم رو دارن تا اینکه بخوان بزنن و بکشن. یه عده شون که واقعا التماس می کردن برین.
همدلی مأموران راهنمایی با مردم جالب بود. گاهی به ماشین ها اجازه می دادن که از راه خلاف برن. یه جوری که انگار گور باباشون شما هم بیایید برید.
یه جاهایی اگه اجازه بدین کلاه خودمو قاضی کنم, شاهد بودم یه مأمور واقعا دید که فلان پسر یا دختر یا خودم شعار دادیم و ندیده گرفت.
اون موتورسوارهای عربده کش در حوادث بعد از انتخابات بدجور می زدن و اینبار نه. فقط رد می شن مانوور می دن.
البته اینامشاهدات منیه که تو خیابونای اطراف انقلاب گیر کردم و نذاشتن پام به موقع به میدون انقلاب برسه(تا 16 آذر فقط شد برم).

یه جاهایی می زدم تو دل مأمورا که یعنی می خوام از بینتون رد شم. عکس العمل هاشون کمرنگ تر از پارسال بود. یعنی پارسال هی با باتوم می زدن ولی اینبار یه مقدار ترس تو نگاهشون بود. شاید فکر می کردن من نیروی انتحاری ام :)


ساعت نه شده بود و دیگه هوا کاملا تاریک و سرد شده بود, و مردم دسته دسته به سمت خونه هاشون می رفتن. نگاه هامون به همدیگه ناراضی نبود. کمی از دق دلیمون رو خالی کرده بودیم وبهشون فهمونده بودیم که مبادا آسوده بخوابید چون ما حالا حالاها بیدارهستیم.
تعداد نیروها اینقدر زیاد بود که احساس می کردیم اگه دهن باز کنییم یه راست به سمت ون های خالی که منتظر طعمه بودن راهنمایی می شیم. پس همه با سکوت راه می رفتیم.
فکر می کنم تو کوچه پس کوچه ها وضعمون بهتر بود و تعداد آدمایی که دور و بر محل تظاهرات گیر کرده بودن خیلی خیلی بیشتر بود و شاید بیشتر هم شعار دادیم.
هنوز موبایل ها آنتن نمی داد و ما عزیزان خودمونو پیدا نکرده بودیم. من از نگرانی داشتم می مردم.

دوستی لطف کرد و مارو با ماشینش مارو جاهایی برد که شاید بتونیم ردی پیدا کنیم. ساعت ده و یازده و دوازده همه ش در مسیر تظاهرات چرخ زدیم.اون ساعتها مردم خیلی کمی تو خیابونا بودن و درعوض شهر در قرق نیروهای انتظامی بود. فقط جلوی کلانتری هایی مثل انقلاب اول کارگر و نواب خیلی شلوغ بود. تعداد زیادی مردم سرگردان از احوال گمشده هاشون سوال می کردن. به طور حتم ترجیح می دادن به جای اینکه در بیمارستان و سردخونه جوونشونو پیدا کنن در کلانتری ها ببینن. منم همین آرزو رو داشتم.
پیش خودم می گفتم طفلک مادر پدر اون پسر جوونی که سر خیابون پرچم کشته شده بود(محمد مختاری). آیا چطوری می فهمن. چه حالی می شن؟
اون موقع من هنوز از کشته شدن صانع ژاله خبر نداشتم.

اون ساعت ها جلوی هر خیابون فقط موتورهای خالی می دیدی که با نظم و ترتیب چیده شده بود. به سی با گفتم مأمورا چی شدن؟ رفتن رستوران شام بخورن؟ گفت نه بابا, ببین تو هر خیابون کمی دورتر از محل پارک موتورها چندین ون شیشه دودی(شایدم پرده سیاه داشتن) پارک شده. اونا رفتن تو ون گرم بشن.
راست می گفت. تا میدون آزادی هم دقیقا همین برنامه بود. چهل پنجاه تا موتور خالی و ده بیست ون اونطرف ترش.


خلاصه نصف شب دلنگران برگشتیم کرج.
تقریبا با رسیدن ما عزیزان ما هم رسیدن, سرفه کنان با چشمهایی سرخ و دردناک از گاز فلفل. بعد از چندین بار تعقیب و گریز و استشمام گاز فلفل و اشک آور, یکیشون حالش بد می شه, حالت خفگی بهش دست داده بوده و یکی از هموطنان به زور می بردشون خونه و شربت آبلیمو براشون درست می کنه.

حالا ببینیم فردا اول اسفند حکومت چطور می خواد برخورد کنه. عاقلانه یا جاهلانه...

پ.ن.
متاسفانه نظرخواهیم بسته است. دوستی برام ای میل زده و گفته خواسته در مورد قانع ژاله برادر صانع ژاله کامنت بذاره که با در بسته مواجه شده. کامنتشو به صورت ای میل برام پست کرده. در ایمیلش خطاب به خیلی از بلاگرها حرف زده.
مه شنیدیم که برادر یکی از شهدا چند روزه بازداشت شده
دوستان هنرمند
دوستان کرد
دوستان سنی
دوستان دانشجو
شهیدی که شما دادین برادرش در زندانه
امیدش به شماست
ندیدم ازش حمایت کنین؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اگه منطقی می‌دونین
برای حکومت شرط گذاشته بشه
که تا یک شنبه قانع رو آزاد کنن
ازتون استدعا دارم...
اگه برای این دو جوون ارزش قایلین
اگه می‌خواین تو دهن کیهان جنایت کار بزنین
لطفا در باره این دو موضوع در وبلاگ هاتون و کل اینترنت گفتگو راه بیندازیم
بذاریم خون من و تو که شاید فردا
کشته بشیم و نباشیم
با خون برادران و خواهران کشته شدمون ،رهبر ما باشن
حاج حسن آقای بیخدا …برادر عبدالقادر بلوچ…قربون اون بلو چی نوشتنت
…نانا زولا ی مهربون و بد دهن
دوست خلاقم اندرمال خالق رو و یارو
تلویزیون های 7/24 که نمیدونیم کجای دنیا هستین
تلویزیون پارس
کانال وان
دوست بختیاری پارس که به ما آموزش تیر کمون ساختن میدین
جناب بهرام مشیری نگران هویت ایران و ایرانی
آقای تور جان قیل قیل کن
دکتر خزغلی مغضوب پدر
دوستان طرفدار خاتمی که 8 سال براتون شعار دادیم
دوستان طرفدار محسن رضایی که به ما که هیچ…به بختیاری بودن خودش خیانت کرد
دوستان نهاد مردمی
دوستان اهل طریقت که میدونیم ماه پیش با اجتماع کردن.دوستان زندانی تون رو در اصفهان و الیگودرز آزاد کردین
نیک آهنگ کوثر خود نویس با اون هاله زردت
سارا جون چه کدیور هستی چه نیستی
دکتر مهاجرانی و دکتر بنی صدر و دکتر سازگارا
دوستان پیک نتی و پیک ایرانی
دوستان هکر و وی پی ان ساز که آزادی بیان در ایران مدیون شماست
دوستان روز و امروز و رادیو فردا
دوستان آذری و ترک و مازنی و خراسانی و لر و عرب و …((واقعا زیادیم))
دوستانی که توی بی بی سی(بیبی سکینه سابق)مشغولین…آقای چالنگی و خانم درخشش شیک پوش و متین…آقای دکترسیروس آموزگار که حرف زدن صحیح رو از شما یاد می گیرم
و عشق به ایران رو از خواهرتون
که هنوز اینجا در ایران هستن
دوستان پان ایرانیست
دوستان آته ایست
دوستان فمینیست
کروبی….ای شیخ ی که فتنه به جان آقا افکندی
آقای میر حسین که تازه فهمیدیم دختراتون تو ایرانن و به بهانه تحصیل و به قصد خوشگذرانی از جیب این ملت به اروپا و امریکا نرفتن
وهمه دوستانی که بسیارند
و همه دوستانی که همچون من خس و خاشاکند و بسیاریم
و بسیاریم…و بسیاریم

خیلی ساده می گم
اگر صانع رو جاسوس کیهان نمی دونین
اگر برای شجاعت برادرش ارزش قایلین
اگر برای خون این دو برادر و خون شهید ایستاده حرمت قایل هستین
با اینکه مخالف عقاید خیلی از شما هستم
ولی عاجزانه استدعا می کنم
بخاطر گرمای خون دوستان جوانمان
به خاطر دل داغدیده مادر صانع و قانع
از شما استدعا می کنم
هدف مند تر باشیم و روز یکم اسفند رو در کنار هفتم صانع، روز آزاد سازی قانع قرار بدیم
اگر این کلام ناچیز من به نظر شما منطقی هست
توی اینترنت انعکاس بدین
تا شاید بتونیم آزادش کنیم
حداقل توی زندان حسین بازجو بشنوه که بخاطرش راهپیمایی شده و طاقت بیاره
من حتی وبلاگ هم ندارم
ولی اگه برای ایستاده مردن جوانا ارزش قایلین لطفا این جسارت من رو به عنوان پست بگذارین
و دوستان کرد
دوستان سنی
که می دونیم در همه جای ایران هستین
دوستان هنرمند
دوستان دانشجوی تهرانی
دوستان هوادار مرحوم منتظری خصوصا
فرزندان ایشون
دوستان ادواری و تحکیمی
و…و…و….مادران داغدار پارک لاله
ما شما رو به عنوان صاحبان عزا می‌شناسیم
هر کدوم از شما که خودش رو عزادار یا صاحب عزا می‌شناسه
به برادر صانع کمک کنه
و روز یکشنبه اول اسفند رو در یک پست اختصاصی به آزاد سازی قانع به هر نحو تخصیص بده
من حتی وبلاگ هم ندارم ولی روز یکشنبه به خیابون مبرم
تا در کنار همه دوستان
اییییییییستاده بمیرم

هیچ نظری موجود نیست: