از اول وبلاگنویسیش, حتی قبل از اون می شناختمش.انسان خیلی نکته سنج و شوخی بود. وقتی اسم وبلاگشو گذاشت خدا بیامرز کلی ازش گله کردم اما همچنان سمج روی انتخاب اسم وبلاگش ایستاد. ام اس داشت و می گفت به مرگ نزدیکه. آخرش هم تو تصادف شدیدی که در جاده تبریز به روستای نظر کهریزی رخ داد کشته شد. همراه با چهار نفر از همکاران معلمش... چی بگم:( این روزا از در و دیوار برامون مرگ می باره...
چند وقت پیش هم دوست عزیزی در فیس بوک. احسان وفایی... خواهرش می گفت دم صبح تو خواب احتمالا سکته کرده.
جوونای ما یا دارن از غصه دق می کنن یا تو جاده های خراب تصادف می کنن و یا وقتی حقشونو می خوان کشته می شن...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر