جمعه، مرداد ۰۱، ۱۳۸۹

وای اگر سالوادور حکم جهادم دهد!

بی اغراق بگم الان نصف خانومای اطراف من در حالت عزای عمومی به سر می برن.
دلیلش هم قطعی کانال فارسی وانه.
چی شد که این کانال یهو اینقدر تو دل مردم جا باز کرد به طوری که به قول فارسی1 مجبور شدیم قسمت های ندیده رو از در و همسایه بپرسیم؟
اوائل که سریال ویکتوریا پخش می شد من با دیدن چند دقیقه از اون در خونه همسایه - بخصوص با دوبله بسیار بدی که داشت- هیچ رغبتی به دیدن بقیه ش نداشتم. راستش با ریسیور خودمون اصلا نمی تونستیم بگیریمش. اما همیشه کنجکاو بودم بدونم چرا روز به روز این سریال در بین مردم بخصوص خانومها گل می کنه. تو دوره ها و مهمونیا و کلاس ورزش و... می دیدم مثلا فلان زن چادری مومن که با لباس تنگ پوشیدن و دوست پسر گرفتن و حتی تو خیابون اومدن دخترا شدیدا مخالفه, یهو میاد خیلی محکم از دوست پسر گرفتن ویکتوریا(زن شوهر دار) دفاع می کنه, و او که در عمرش آرایشگاه نرفته یهو میره موهاشو های لایت می کنه. یهو ورزش-دوست و سونا-دوست میشه. تو سونا حوله می بنده دور سینه ش با دوستاش تو لیوان بلند نوشیدنی می خوره! و از مصائب داشتن شوهر بد حرف می زنه.
از اون طرف, چرا آقایون با فارسی وان دشمنن به طوریکه در بیشتر خونه ها جنگ کانال ها در میگیره. اغلب جنگ به نفع خانوما و ضرر آقایون تموم میشه و آقایون یا یواش یواش به فارسی وان خو میگیرن(مثلا به دیدن مارگریتا دل خوش می کنن) و یا با خانمشون قهر میکنن و یا اگه وسعشون برسه میرن عین شیر ژیان یه ریسیور و یه تلویزیون دیگه می خرن و با دل خوش در یه اتاق دیگه می شینن به وی او ای صدای آمریکا و بی بی سی فارسی شون میرسن.(البته آقایون حواسشون هست که تلویزیون دوم رو کوچیکتر انتخاب کنن وگرنه به نفع فارسی وان مصادره می شه)
بالاخره سعادت رو کرد و فارسی وان ما هم راه افتاد. اگر چه ویکتوریا تموم شده ولی "در جستجوی
پدر
" و "افسانه افسونگر" و "سفری دیگر..." و "همسایه ها" و"خانه شیشه ای"... که هست.
از دو تا فیلم " فرار از زندان" و "24" و بگذریم که آمریکایی هستن و توسط دوبلورهای خودمون در ایران دوبله شده و قبلا تو سی دی دیده بودمشون..
چیزی که اول از همه در مورد پنج سریال اولی آزارم داد دوبله شون بود. صداهای تکراری و یکنواخت و تخت که در هر چهار تا سریال همون چند نفر حرف می زنن. بدون هیچ احساس یا اکسان گذاری روی کلمات درست. البته متاسفانه اینطور که می گن هر چه می گذره گوش بیشتر عادت می کنه و شاید هم یه کَمَکی بهتر شدن.
باید بگم لیپ-سینگشون تا حدی درسته و دوبلورها به تنها چیزی که اهمیت میدن به موقع شروع و تموم کردن جملاته. ولی هیچ احساسی تو جملاتشون حس نمیشه.
واقعا باید تحلیل بشه چرا مردم اینقدر به این سریال ها گرایش دارن. یه گرایش میگم یه گرایش میشنوید. در حد اعتیاد!(کی گفت در حد تیم ملی؟مگه من با شما شوخی دارم)
اول ببینیم خلاصه این پنج سریال چیه.(باور کنید من فقط به خاطر ارشاد شماها نشستم دیدم وگرنه وقت ما مهمتر از ایناست)
1- در جستجوی پدر: سریال کلمبیایی ظاهرا در مورد پسری بامزه و تا حدی لوسه به نام فریجولیتو که دنبال پدرش میگرده, اما در واقع فیلم متعلق به مامانش مارگریتاست. مارگاریتا زن خوشگلیه که همه دوستش دارن. ایگناسیو که پدر فری جولیتوست ولی خودش خبر نداره, گریگوریو بدمن داستان که با نامزذ ایگناسیو رابطه داره, پسر نوازنده کافه الفریجول, فرانسیسکو برادر بزرگ ایگناسیو و... همه عاشق و شیفته مارگریتان(ماهم)این وسط دن پدروی کافه چی عاشق مامان مارگریتاست و از اونچایی که خودش خبر نداره پدر ایگناسیو و فرانسیسکو آلوشیاست. در نتیجه آخر داستان فری جولیتو نه تنها بابا که بابا بزرگ و عمه و عمو هم پیدا می کنه. از طرفی دیگر رزیتا بدون اینکه بدونه بچه ی اون یکی نوازنده ست در صورتیکه فکر میکنه خواهر مارگریتاست.

2- افسانه افسونگر: سریال کره ای در مورد چگونه شوهرخوش تیپ و پولدار تور کنیم؟ چگونه مادر شوهر مغلوب کنیم و چگونه شوهرمون رو آدم کنیم. چگونه کدبانوی تمام عیار باشیم . چگونه از راه شکم پدرشوهر و بقیه فامیل رو رام کنیم و ماشالله اَبَر شخصیت داستان " آریانگ" در همه این امور استاده.

3- سفری دیگر: در این سریال که پربیننده ترین سریال فارسی وانه, پیرمرد پولداری به نام "خوزه دونوسو" ریق رحمتو سر میکشه و چون کلا آدم فضولیه ومیخواد بدونه بعد از مرگش چی میشه در جسم یه مرد جوون دهاتی خوش تیپ بلند قد به نام سالوادور سیلینسا (همونی که دل پیر وجوون رو در ایران برده)حلول می کنه و به عنوان راننده در خونه خودش استخدام میشه.
سالوادور در محبوبیت از مارگریتای سریال قبلی صدها پله جلوتره. همسر دومش ایزابل که در حال ازدواج با معشوقشه و خوزه رو در واقع اون کشته,درمقابل سالوادور دل و دین از دست میده, خاله ش ربکا طفلی دیوونه ش میشه, دختر خاله ی ایزابل- والریا- شیفته شه. آنجلا دخترش هم داره عاشقش میشه که کارگردان مجبور میشه این یکیو قلم بگیره, مستخدم ها از ویکی هندی الاصل بگیر تا ابیگل بقیه مریدشن( یه چیزی میگم یه چیزی میشنوین) خلاصه هر جا می ره زنا با دهان باز نگاش می کنن. یه چیزی تو مایه های یوزارسیف خودمون.
آخ,جایتانا جونمو یاد رفت بگم. اونم خیلی خوشش میاد ازش. یه سالوادور میگه صدتا سالوادور از دهنش میاد بیرون. ولی خوب کارگردان اصرار داره جایتانا باید دوست بمونه نه عاشق.
خانومای ایرانی هم که عقلشون به چشمشونه خواستن از خانومهای کلمبیایی عقب نیفتن و یه دل نه صد دل عاشق سالوادور شدن. خدا به خیر بگذرونه. اگه هنرپیشه ش مثل جومونگ بیادایران فکر می کنم هزاران نفر جلوش غش کنن.روزی چند تا عکس سالوادور تو موبایل بهم نشون میدن و چلوی من بوسش میکنن.
آقا, به داد برسید, بعضی خانوما تو این دوسه روز هیچی از گلوشون نرفته پایین. جان میلیونها زن در خطره!قراره یه راهپیمایی همین هفته راه بیفته.نگید بعدا نگفتم.
مدل لباسهای ایزابل و همینطوراندام کشیده و بلندش برای خیلی خانوما الگو شده. بارها شنیدم که زنی به خیاطش میگه لباسمو مثل لباسی که ایزابل سه شنبه پوشیده بود بدوز. یا به فروشنده میگه لباس خوابی مثل لباس خواب ایزابل- مثلا اون آبیه یا بنفشه- می خوام. یا به مربی ورزش میگن میخوام هیکلم بشه عین ایزابل و مسن تر ها الگوی لباس پوشیدنشون شده ربکا.

4- همسایه ها:
راننده تاکسی بد تیپ و بد ادایی به اسم " اُسکار"در قرعه کشی مقداری پول برنده میشه و می ره در یه محله پولدار نشین یه آپارتمان مثلا شیک میخره اما خیلی بامرامه و هم محلی های قدیمیشو فراموش نمیکنه و به دادشون میرسه. جسیکای سکسی و البته بی وفا نامزد محله قدیمیش بوده. اما اسکار که سلیقه ش رفته بالا در ساختمان جدیدش عاشق تاتیانا میشه که اونم نامزد داره.کلا تو این فیلم همه نامزد یا همسر دارن اما با زن یکی دیگه هستن
فیلم به رقابت رقت انگیز جسیکای لوند( با همراهی مامان قرتی تر از خودش) یا تاتیانا سر "اسکار"تحفه میگذره.
شاید باورتون نشه تو جلسه این دفته ساختمون ما به جای بررسی مشکلات ساختمون بحث همه ش در مورد زندانی شدن اسکار و تاتیانا تو آسانسور بود... من قادر به دیدن این سریال نیستم اما فکر می کنم ماجرای بی ناموسی بینشون اتفاق افتده بود که لب و لوچه آقایون ساختمان ما اینجور آب افتاده بود.

5- خانه شیشه ای: سریال کره ای. یه خانواده فقیرو نشون میده که پدر دربون هتله و دور از چشم زنش شیطونیایی هم می کنه. زنش علی رغم فقیر بودشون مرتب فکر عمل جراحی زیبایی و خرید لباس و پیش فالگیر رفتن برای نگهداشتن زندگیشه. دو پسر و دو دختر بزرگ خانواده آرزوهای بزرگ دارن یه پسر دیگه هم در اثر شیطونی های پدر خانواده به تعدادشون اضافه میشه. بچه ها هم طی عملیاتی پدرو مادرو از خونه بیرون میندازن.
برای در آمد بیشتر دو تا از اتاقاشونو به دو تا آقا اجاره میدن. یه مرد آمریکایی ریاضت کش و یه پسر پولداری که به دستور پدرش باید برای یه سال بین مردم فقیر زندگی کنه و ما از همون اول حدس می زنیم این دو با دو دختر خانواده ازدواج می کنن.

جدا" باید نشست تحلیل کرد فارسی1 چی داره که از تموم کانال های ماهواره ای(داخلی ها که اصلا به حساب نمیان) جلو افتاده.
اینم نمیشه گفت سریالهای فارسی 1 هیچی نداره.
دیدن عشق قشنگ "ماماجون" و "یه یانگ" و تدبیرهای "آریانگ" برای دوستی با خانواده شوهر وبامزگی های مامارین وخواهرشوهر بازیهاش در افسانه افسونگر که در فرهنگمون مشترکه.
دیدن دوست پسر دوست دخترهای نامناسب مثل سیمون و اون دختره که اسمش یادم نیست درس عبرتیه.
عشق دختر پولدار (آنجلا) با پسر فقیر(آنتونیو). عشق های ممنوع که تو هر پنج سریال پره و تماشاگر ایرانی که اینا رو تا حالا ندیده با ولع میشینه می بینه.
توالت رفتن که تو ایران تابوئه به کرات در سریالهای کره ای نشون داده میشه. دختر خوشگلی که یبوست داره و دوساعته روی توالت فرنگی نشسته و بقیه پشت در صف وایسادن. گوز دادنش. اسهال مادر که چه جور می دوه دامنشو میزنه بالا و کاملا نشستنشو روی توالت فرنگی نشون میده.
اینکه چطور مردم کره سلام نکرده چگونگی کار کردن شکم همدیگه رو می پرسن.
اینکه هر وقت میرن رستوران اول از همه بهشون یه لیوان آب میدن.
رستورانهای فقیرانه چه طوریه و رستورانهای لوکس اتاق دار چطور. مردم ایران احتمالا تشنه شنیدن و دیدن اینان.
با اینکه لحظات حساس سکس و بوسه هارو سانسور می کنن.ولی همه شون پر ازهمین صحنه هاست. پراز صحنه های خوابیدن زن و مرد پیش همدیگه. حرف زدن زن و شوهرا قبل از خواب.اتفاقهای بامزه ای که موقع دعوا براشون می افته و ماچ و بوسه های فروان. چیزایی که سی ساله مردم از دیدنش وگاهی انجام دادنش محروم بودن.
و دلیلهای دیگری که خود بینندگان این سریالها بهتر می دونن.
تلویزیون ایران هرگز هرگز نمی تونه با این کانال ها رقابت کنه چون در هر سریالش باید یه مرد ریشوی حزب اللهی خوب ومثبت و همه چی تموم باشه که هیچکدوممون در زندگی واقعی نمی بینیم.(مومن ریشدار می بینیم اما همه چی تموم نیست.) در سریالهای ایرانی هیچکس به حموم و توالت نمیره.هیچ زن و شوهری پیش هم نمیخوابن. تازه عروس تازه دامادها عین خوهر برادر با هم رفتار می کنن.هیچکس هیجکسو(جنس مخالف) بوس نمیکنه,جز مردهای ریشو که بعد از نماز چلپ چلپ تف می چسبونن به صورت هم. زن با مانتو شلوار مقنعه می ره تو تختش.هیچ زنی به شوهرش خیانت نمی کنه..

چیز دیگری که در این سریالها کشف کردم شخصیت پردازی و تیپ سازی درستشونه.یعنی در فیلمهای کره ای به قدری شخصیت مثلا کوم شیلا (مادر شوهر آریانگ) پدر شوهر, مادر بزرگ و مستخدم خونه, شخصیت یه یانگ و مامان باباش, ماماجون بچه مثبت و مامارین شیطون و مامانشون( من عاشق مامانشونم) قشنگ درآوردن که تو نمی تونی عین شخصیت های ایرانی ازشون ایراد بگیری: ئه... چرا همچی شد؟ چقدرپدره غیر عادیه و چرا همه تو سریالهای ایرانی نفرت انکیزن
حتی لباس پوشیدنشون به شخصیتها می خوره. لباسهاشون خیلی شیک وپوشیده ست خیلی خانمهای ایرانی که سنگین می پوشن از سریالهای کره ای تقلید می کنن.
در فیلمهای کلمبیایی این مسئله رعایت نمی شه. می بینی صبح اول صبح آنجلا و ایزابل و ربکا هزار من آرایش دارن و گردنبندوگوشوره و انگشترشون با هم سته و لباسهایی در حد لباس شب دکولته و سکسی تنشونه.
مثلا ربکا که دیشبش موی قرمز بلند داشت صبح فرداش موی کوتاه صاف بور داره و عصرش موی قهوه ای فرفری. با اینحال شخصیتها بیننده رو درگیر می کنن.
مردم ایران چشماشونو روی اشتباهات و بعضی ابتذالات فارسی وان بستن و شیفته ش شدن.
ذهن مردم ما تو این سی سال تنبل شده. تربیت نشده. ساده ایم. یاد نگرفتیم میشه از فیلمی انتقاد کرد و میشه انتخاب کرد بین فیلم خوب و بد.
فکر می کنم این دوره ایه که باید طی بشه. مث دوره خوندن کتابهای مایک هامر و ر.اعتمادی درقبل از سال 57 و مثل دوره خوندن کتابهای فهیمه رحیمی در سالهای اخیر که خیلیها تونستن ازش گذر کتن.
گذر میکنیم...


لینک در بالاترین
لینک در دنباله



عوض تشکر, این چنین با احساسات پاکم بازی می کنن:


این وبلاگ به یکی از دلایل زیر مسدود شده است

* دستور مراجع قانونی جهت مسدود سازی وبلاگ
* تخطی از قوانین استفاده از سایت
* انتشار محتوای غیر اخلاقی یا محتوایی که براساس قوانین کشور تخلف است


آخه تورو خدا شما بگین من چه تخلفی از قانون کردم و کدوم نوشته م غیر اخلاقی بوده؟
از شماهایی که لطف کرده بودید به زیتون در بلاگفا لینک داده بودید خواهش می کنم به سایت اصلی یا زیتون در بلاگ اسپات لینک فرمایید.
اجرتون با اسمشو نبر

۲ نظر:

نگار گفت...

زيتون جان درست مي گوئي، به جز آنچه گفته اي به نظر من علتهاي ديگري هم هست، خاله زنک بازي در سريالهاي کره اي که خدا و مذهب سرشان نمي شود و خرافات و مذهبي گري در سريالهائي مثل در جستجوي پدر که من بيشتر از بقيه دنبالش کرده ام، شايد جاي مطلبي به اين بلندي که من نوشته ام در يک کامنت نباشد ولي خوب فعلا راه ديگري ندارم:

در سریال محبوب در جستجوی پدر آدم از اینهمه خنگی و بی دست و پائی جناب دکتر ایگناسیو لجش می گیرد، از روند کلی سریال اینطور بر می آید که دکتر دوست پسر مارگاریتا بوده، پس همدیگر را خوب می شناخته اند، معلوم نیست داروئی که لوچو به خورد دکتر داده چه بوده که به شکل انتخابی نه فقط وقایع آن شب کذائی که کل خاطراتش با مارگاریتا را از حافظه دکتر پاک کرده، آخر چه داروئی می تواند فقط یک نفر را از حافظه آدم پاک کند؟!، بعد یک دفتر تلفن نم کشیده و خراب پیدا می شود که از اسم مارگاریتا فقط ریتایش قابل خواندن است، هر آدم کندذهنی می تواند یک جوری ریتا را به مارگاریتا ربط بدهد دکتر قصه ما تا یک قدمی این کشف هم پیش می رود ولی ناگهان همه چیز در همینجا رها می شود.
دزدیده شدن مجسمه مریم مقدس از همه خنده دارتر است، یک عتیقه فروش کشته می شود بدون اینکه آب از آب تکان بخورد، نه پلیسی، نه تحقیقی و نه هیچ مزاحمتی بر ای قاتل که معلوم است همچین باهوش هم نیست.
و ماجرای حاملگی نامزد دکتر، هر آدم بیسوادی وقتی خبر حاملگی زنش را می شنود با شادمانی می گوید خوب، آن برگه آزمایش را بیاور خودم هم ببینم و ذوق کنم ولی دکتر مثل مجسمه می ایستد و بی چون و چرا حاملگی را باور می کند، بعد هم که بچه ساختگی سقط می شود حتی نامزدش را خودش نمی‎برد بیمارستان و به نقل قول مادرزنش که می گوید دکتر من گفته لازم نیست اکتفا می کند.
همه عالم و آدم بعد از مدت کوتاهی می فهمند فریجولیتو پسر مارگاریتاست به جز دکتر باهوش داستان.
و البته مذهب گرائی و خرافات هم نکته مهمی است، همه چیز را از مریم مقدس می خواهند، وقتی می خواهند کار مهمی انجام بدهند از مریم مقدس یک نشانه می خواهند، در موقعیتهای حساس مثل گم شدن فریجولیتو مادربزگ می گوید من هم توی خانه می نشینم و دعا می کنم، به فالگیری و جادوگری و طلسم و دعانویسی هم اعتقاد دارند، درست مثل فرهنگ خودمان، و مردم می بینند که اینها فقط سر و وضع و آزادی روابطشان با ما فرق می کند و گرنه درست مثل خودمان مذهبی و خرافاتی هستند، فکر نمی کنم هرگز شبکه ای مثل فارسی وان فیلمهائی مثل راز داوینچی و شیاطین و فرشتگان را نشان دهد.
در مجموع این سریال تنها عامل جذابیتش زیبائی هنرپیشه هایش است، وگرنه هیچ چیز دیگری ندارد. اینکه چرا مردم آنرا و سریالهای مشابهش را می‎پسندند سطح پائین سلیقه مخاطب است، سی سال مردم را از همه چیز دور نگهداشته اند، نه کتاب به دردبخوری توی بازار پیدا می شود، نه روزنامه و مجله خوب هست، نه فیلم خوب و بدون سانسور به مردم نشان داده اند، نه زبان انگلیسی را طوری به بچه ها یاد می دهند که بتوانند به راحتی به زبان اصلی کتاب بخوانند و فیلم ببینند. در عوض تا بخواهی خرافات و اراجیف قرائتی و رحیم پور ازغدی و افسانه در مورد چاه جمکران و معجزه فلان امامزاده هست، هر روز جمعه یک فانوس نشان می دهند و کسی که لب دریا منتظر ظهور امام زمان است، مردمی چنین عقب نگهداشته شده اوج سلیقه شان هم می شود فارسی وان و سریالهای کاملا معمولی اش.

نگار گفت...

زيتون جان درست مي گوئي، به جز آنچه گفته اي به نظر من علتهاي ديگري هم هست، خاله زنک بازي در سريالهاي کره اي که خدا و مذهب سرشان نمي شود و خرافات و مذهبي گري در سريالهائي مثل در جستجوي پدر که من بيشتر از بقيه دنبالش کرده ام، شايد جاي مطلبي به اين بلندي که من نوشته ام در يک کامنت نباشد ولي خوب فعلا راه ديگري ندارم:

در سریال محبوب در جستجوی پدر آدم از اینهمه خنگی و بی دست و پائی جناب دکتر ایگناسیو لجش می گیرد، از روند کلی سریال اینطور بر می آید که دکتر دوست پسر مارگاریتا بوده، پس همدیگر را خوب می شناخته اند، معلوم نیست داروئی که لوچو به خورد دکتر داده چه بوده که به شکل انتخابی نه فقط وقایع آن شب کذائی که کل خاطراتش با مارگاریتا را از حافظه دکتر پاک کرده، آخر چه داروئی می تواند فقط یک نفر را از حافظه آدم پاک کند؟!، بعد یک دفتر تلفن نم کشیده و خراب پیدا می شود که از اسم مارگاریتا فقط ریتایش قابل خواندن است، هر آدم کندذهنی می تواند یک جوری ریتا را به مارگاریتا ربط بدهد دکتر قصه ما تا یک قدمی این کشف هم پیش می رود ولی ناگهان همه چیز در همینجا رها می شود.
دزدیده شدن مجسمه مریم مقدس از همه خنده دارتر است، یک عتیقه فروش کشته می شود بدون اینکه آب از آب تکان بخورد، نه پلیسی، نه تحقیقی و نه هیچ مزاحمتی بر ای قاتل که معلوم است همچین باهوش هم نیست.
و ماجرای حاملگی نامزد دکتر، هر آدم بیسوادی وقتی خبر حاملگی زنش را می شنود با شادمانی می گوید خوب، آن برگه آزمایش را بیاور خودم هم ببینم و ذوق کنم ولی دکتر مثل مجسمه می ایستد و بی چون و چرا حاملگی را باور می کند، بعد هم که بچه ساختگی سقط می شود حتی نامزدش را خودش نمی‎برد بیمارستان و به نقل قول مادرزنش که می گوید دکتر من گفته لازم نیست اکتفا می کند.
همه عالم و آدم بعد از مدت کوتاهی می فهمند فریجولیتو پسر مارگاریتاست به جز دکتر باهوش داستان.
و البته مذهب گرائی و خرافات هم نکته مهمی است، همه چیز را از مریم مقدس می خواهند، وقتی می خواهند کار مهمی انجام بدهند از مریم مقدس یک نشانه می خواهند، در موقعیتهای حساس مثل گم شدن فریجولیتو مادربزگ می گوید من هم توی خانه می نشینم و دعا می کنم، به فالگیری و جادوگری و طلسم و دعانویسی هم اعتقاد دارند، درست مثل فرهنگ خودمان، و مردم می بینند که اینها فقط سر و وضع و آزادی روابطشان با ما فرق می کند و گرنه درست مثل خودمان مذهبی و خرافاتی هستند، فکر نمی کنم هرگز شبکه ای مثل فارسی وان فیلمهائی مثل راز داوینچی و شیاطین و فرشتگان را نشان دهد.
در مجموع این سریال تنها عامل جذابیتش زیبائی هنرپیشه هایش است، وگرنه هیچ چیز دیگری ندارد. اینکه چرا مردم آنرا و سریالهای مشابهش را می‎پسندند سطح پائین سلیقه مخاطب است، سی سال مردم را از همه چیز دور نگهداشته اند، نه کتاب به دردبخوری توی بازار پیدا می شود، نه روزنامه و مجله خوب هست، نه فیلم خوب و بدون سانسور به مردم نشان داده اند، نه زبان انگلیسی را طوری به بچه ها یاد می دهند که بتوانند به راحتی به زبان اصلی کتاب بخوانند و فیلم ببینند. در عوض تا بخواهی خرافات و اراجیف قرائتی و رحیم پور ازغدی و افسانه در مورد چاه جمکران و معجزه فلان امامزاده هست، هر روز جمعه یک فانوس نشان می دهند و کسی که لب دریا منتظر ظهور امام زمان است، مردمی چنین عقب نگهداشته شده اوج سلیقه شان هم می شود فارسی وان و سریالهای کاملا معمولی اش.