یکشنبه، آبان ۰۳، ۱۳۸۸

برادران لاریجانُف و حذف تدریجی تاریخ کشور ایران- البته به جز اسم آخوندها

1- بیخود اینقدر ناامید بودم. همه ش پیش خودم می گفتم چند نفر از ایرانی های ساکن آمریکا, کانادا و اروپا می رن جلوی سازمان ملل! می گفتم چند نفرشون دلشون میاد یکی دو روز از زندگی, کار, درس, سینما, قرار با دوست پسر دختر, وقت دکتر, بردن بچه به مهد کودک و هزار کار و گرفتاری دیگه بگذرن و از کاری که ما چند ساله انجام می دیم برای رسیدن به آزادی حمایت می کنن. کدوم از وبلاگ نویسا و کامنت نویسای معترضی که می شناسمشون! پیش خودم چند اسم می گفتم و بعد بدبینی میومد سراغم. نکنه تموم اون شجاعتها و جسارت ها مختص پای کامپیوتر باشه.
چند بار اومدم تو وبلاگم بنویسم توروخدا همه تون برید و دیکتاتور کشور ما رو "هو "کنید, پیش همه جهانیان حکومتمونو افشا کنید, بگید ما داریم چی می کشیم. اما هر دفعه پشیمون می شدم.
می گفتم زشته من بگم. خودشون دلشون از من پُرتَره. تو غریت از جریانات اخیر چه بسا بیشتر از ما زجر کشیدن, حتما می رن.
و خوشبختانه همینطور هم شد.
عکس ها و فیلم ها رو که دیدم اشک شوق به چشمام اومد.
بلند شدن نماینده های کشورهای دیگه موقع سخنرانی احمدی نژاد رو که دیدم فهمیدم خارج کشوری ها چه تلاش بزرگی کردن برای قبولوندن اینکه جان و آزادی مردم ایران رو فدای مصلحت مالیشون نکنن.
دوچرخه سواری پویا علاقه بند و دوستانش از تورنتوی کانادا تا نیویورک پیام بزرگی به جهانیان داد.
پلاکاردها و شعارها, همبستگی مردم که از هر عقیده و مسلکی اومده بودن, از مجاهد و فداییِ و سلطنت طلب و اصلاح طلب گرفته تا خاخام های یهودی و کشیش های مسیحی و... کلی امیدوار و دلگرم کرد.

2- امروز عصبانی از شنیدن مزخرفات احمدی نژاد در مجمع سازمان ملل بعد از بارون شدید که انگار داشت به حال ما گریه می کرد از خونه زدم بیرون. سوار تاکسی شدم. راننده عاقله مردی سپید موی و سپید ریش بود. داشت رادیو گوش می داد. وقتی مجری اخبار داشت از نشست رهبر و سخنرانی احمدی نژاد حرف می زد پسری که عقب نشسته بود بیهوا گفت مرتیکه پر رو خجالت نمی کشه. با چه رویی پاشده رفته آمریکا. دختر بغل دستیش گفت: طرف به سنگ پای قزوین پنالتی زده. آبرومونو جلوی همه برده بازم دست برنمی داره. خانمی که بغل دست دختر نشسته بود گفت تو ماهواره دیدید چطور نماینده های کشورهای دیگه وسط صحبتاش پا شدن رفتن؟ من به جای اون از خجالت مردم. شوهرم و بچه هام اونقدر طفلکی ها حرص خوردن که مریض شدن و نرفتن سرکاراشون.

من هم که عصبانی... از صمیم قلب چیزهای دیگری اضافه کردم. یعنی در واقع و با عرض معذرت هر چی از دهنم اومد گفتم. و البته از تظاهرات مردم جلوی سازمان ملل هم گفتم.

راننده تاکسی با صورت برافروخته گوش می داد و هی از آینه پشت سری ها و گاهی –هر وقت حرف می زدم- منو برانداز می کرد در حالیکه انگشت اشاره دست چپش رو با حرص می جوید.
گفت اگه اینایی که میگید راست باشه و اگه جای شماها بودم اعتصاب می کردم و یه ماه از خونه بیرون نمیومدم تا تموم کارای مملکت بخوابه. بعد پرسید همه تون به موسوی رای دادید دیگه. گفتیم بله. زن پشت سری گفت فقط دخترم به کروبی رای داده.
راننده گفت من دستم بشکنه به احمدی نژاد رای دادم. مثل سگ پشیمونم. اصلا باورم نمی شد احمدی نژاد با جوونای مردم اینکارا رو بکنه. چهار سال اول به نظرم خیلی خوب کار کرد. اما الان سگ پدر شده عین توله سگ خ. و بعد با حسرت اضافه کرد: اگه خمینی زنده بود.... پدر این بی ناموسا رو در می آورد. قتل و تجاوز تو حکومت اسلامی؟ هیهات... پسر گفت اگه اونم زنده بود فرقی نمی کرد. ما حتی دیگه موسوی رو هم بدون شرط نمی خواهیم. اصلا حکومت اسلامی نمی خواهیم.
از یه لحاظ خوب شد اینکارا رو کردن. همه چیز یکسره شد.
تاکسی خطی بود و همه با هم به مقصد رسیدیم. راننده می خواست از هیچکدوممون کرایه نگیره. اما به زور بهش دادیم. گفتیم تقصیر تو چیه پدر جان؟ گفت چرا من با این ریش و موی سفید نباید گول اینا رو می خوردم. دستم بشکنه. کور بودم ... و تا چند متر که دور شدیم همینطور هی می گفت و می گفت... و یعد بهو کلهشو بیرون آورد و داد زد: گفته باشم, بهترین راه اعتصابه!!

3- سر راه رفتم ورزشگاه محل, گفتم امروز نوبتم نیست فقط اومدم فقط نیم ساعت تخلیه انرژی و بعد می رم. مربی خندید گفت چی شده. ناراحتی؟ گفتم از دست احمدی نژاد دلم خونه.
آقا , مربیه نامردی نکرد ما رو برد دم کیسه بکس و به همه که مکالمه مارو شنیده بودن گفت فکر کنید این احمدی نژاده. بیچاره کیسه بوکسه...
فکر کنم امشب از دست درد خوابم نبره.


4- جمعه بعد از تظاهرات اومدم دیدم اینترنتمون قطعه. تا دو روز. هر ماه کلی ازمون پول می گیرن اما حداقل ماهی هفت هشت روزش یا قطعه یا سرعت اینقدر کمه که نه می شه جایی رفت و نه حتی ای میل چک کرد. اینم یه نمونه از ترسشونه.

5- بعد از درست شدن اینترنت دیدم یه عالمه عکس از اون روز گذاشتن. الان هم که دیگه بحث احمدی نژاد در نیویورک داغه. باید چند تا از هزاران عکسی که از یک هفته قبل از انتخابات تا حالا گرفتم بذارم تو فلیکر برای یادگاری.

6- امسال هر دوستی از خارج کشور برای تعطیلات تابستونی اومد ایران گفت که سران مملکتی و بسیجی های پولدار دارن گر و گر خارج کشور به اسم پسر دخترا یا زنشون آپارتمان و ویلا و مستغلات دیگه مثل مغازه و سوپر و رستوران می خرن . اونا رو به بهانه ادامه تحصیل می ذارن اونجا و خودشون برای بخور بخور بیشتر برمیگردن ایران تا تقی به توقی خورد دنبال سوراخ موش نگردن.
دوستی می گفت یکی از این نوع خانواده ها اومدن در همسایگی ما توی یه ویلای بزرگ در ونکوور زندگی می کنن. زنه بعد از حوادث اخیر چادرشو برداشته روسری کیپ سرش می کنه و سعی می کنه با همسایه ها دوست باشه و رفت و آمد کنه اما حواسش نیست و اغلب همسایه ها رو امر به معروف نهی از منکر می کنه. مثلا گفته جلوی پسر من آستین کوتاه نپوشید, این دوست ما یه دفعه برگشته گفته ما از دست شماها مهاجرت کردیم اومدیم اینجا, اینجا دیگه جان مادرت دست از سرمون بردار.
می گفت پسراش که ته ریش داشتن تازگی ها ریش می زنن و دختره یه هوا ته آرایش داره. خوبه والله با نون حروم چه زندگی های پیداکردن و هیچوقت هم محاکمه نمیشن...


7- SMS هفته:

قابل توجه جوانان بيکار: اگر از تنهايي رنج مي بريد . اگر مشکل جنسي داريد . اگر مشکل رواني داريد . اگر عشق لات بازي داريد ولي زورتان به کسي نمي رسد . اگر از نظافت بيزاريد . اگر چند ساله کنکور مي دهيد ولي دانشگاه قبول نمي شويد. همه و همه با سهميه بسيجي امکانپذيره...... امروز ثبت نام کنيد، فردا تجاوز کنيد ( انتخاب با شماست)



4:00 | Zeitoon | نظرها

هیچ نظری موجود نیست: