جمعه، خرداد ۲۹، ۱۳۸۸

رژیم لاغری تضمینی بدون قرص و دارو



امروز که می خواستیم برویم بیرون, بعد از پوشیدن مانتو شلوار, دیدیم ای وای... تنبانمان دارد از پایمان می افتد. گفتیم شاید دکمه اش افتاده. مانتومان را زدیم بالا دیدیم نخیر!
گفتیم شاید چون جنسش کشی است یک سایز کش آمده. یک شلوار دیگر پوشیدیم. دیدیم بعله! مایی که در این یکی دوسال خودمان را کشتیم تا چند کیلوی ناقابل را از دست بدهیم, برای مثال رژیم دکتر کرمانی گرفتیم , کلی نخورایی کشیدیم, هرچند اولش 5 کیلو لاغر کردیم اما بعدش با اجازه ی شما 7 کیلو اضافه کردیم. کلاس ورزش تضمینی رفتیم روزی دوساعت سخت با دستگاه کار کردیم, کلی عرق ریختیم 6 کیلو کم کردیم اما بعد از منع کردن دکتر به ورزش سخت به خاطر کمردرد و دست درد و پادرد یکهو بعد از چند روز وزنمان زرتی آمد سر جای اول.زحمت کشیدیم, روزی هشت کیلومتر پیاده روی کردیم, اما هیچ فرقی نکردیم که نکردیم, حالا بدون اینکه اصلا متوجه بشویم یا گرسنگی بکشیم کلی سایز و وزن کم کردیم. گفتیم درست است که این روزها هیچکس به فکر هیکل میزان و رژیم لاغری نیست ولی خوب این مسئله با سلامت جامعه سرو کار دارد وما هم عاشق و چاکر و خواهان سلامتی مردم جامعه . وظیفه مان است تجربیاتمان را بدون هیچگونه چشمداشتی(!) در اختیار عزیزانمان بگذاریم:

1- از یک هفته قبل از انتخابات هر شب به جای دیدن سریال های مبتذل تلویزیونی و خوردن حرص با طعم چیپس و پفک, می رفتیم میدان محل و فریاد می زدیم: دکتر برو دکتر, احمدی بای بای و اتل متل توتوله دیکتاتور کوتوله. کلی با احمدی نژادی ها سربه سر می گذاشتیم و" ای ول ای وله, ای ول" می گفتیم و می خندیدیم. گاهی هم با شعارها کف می زدیم. خودتان می دانید که خندیدن, داد زدن و کف زدن باعث از بین رفتن چربی های دور قلب, گردن و کمر می شود.

2- بقیه اوقات چه در محل کار چه در محله و چه در خانه همه ش بحث سر شرکت کردن یا نکردن در انتخابات بود و انرژی فراوانی مصرف می نمودیم. و می دانید با دهن پر اصلا نمی شود بحث کرد.

3- هر روز پیاده به دنبال خرازی فروشی و پارچه فروشی هایی که روبان و پارچه رنگ سبز سیدی داشتند می گشتیم و همه را می خریدیم و می بردیم خانه.

4- شب ها مشغول تلفن بازی و قرار با دوستان و بریدن روبان اندازه مچ دست و شال و سربند می شدیم واصلا وقت نمی شد احوالی از یخچال بپرسیم.

5- از صبح روبان ها و شال ها ی آماده را می بردیم در ستادهای موسوی و شب در خیابان بین مردم پخش می کردیم.

6- روز انتخابات از صبح تا دوازده شب به این حوزه و به آن حوزه سر می زدیم و از اینکه همه با انگشت هایشان برایمان وی هوا می کردند, ذوق می کردیم.
از اینکه احمدی نژاد حتما می رود خوشحال بودیم و تنها ناراحتی مان این بود که تا دو ماه دیگر که قرار است رئیس جمهور عوض شود چه طوری تحملش کنیم!(ما رو باش)

7- ساعت یک نصفه شب که رسیدیم خانه و شنیدیم اولین صندوق هایی که باز کردند اسم احمدی نژاد از تویش درآمده اشتهایمان پاک کور شد و تا شش و هفت صبح مرتب دق خوردیم!

8- دقیقه به دقیقه از چگونگی اعلام آراء حالت تهوع بهمان دست می داد و معده مان تیر می کشید. پنداری از تجاوز به رإی هایمان همه حامله شده بودیم و ویار کرده بودیم.

9- صبح نه تنها ما که همه ملت و حتی شهرها آبستن(!) شده بودند. همه صبحانه نخورده گیج و ویج و بهت زده همدیگر را نگاه می کردیم. همه مان می دانستیم شهر واقعا آبستن حوادث شده و انتظار زایمان زودرس داشتیم.

10- نگاه کردن به تلویزیون جمهوری اسلامی بعد از انتخاب زوری احمدی نژاد و سخنرانی های تهوع آور برایمان عذاب الیم بود و نصف گوشتمان را آب کرد.

11- شب که از بهت خارج شدیم, همه به خیابان ها ریختیم و تظاهرات نمودیم و داد زدیم: تقلب, 1 درصد, دو درصد نه 53 درصد. رأی مارو دزدیدن, دارن باهاش پز می دن . نه سازش نه تسلیم نبرد با دروغگو. پلیس و لباس شخصی ها کلی دنبالمان کردند, گشنه تشنه کلی دویدیم, و دوباره به آنها یورش بردیم. و با حمله دوباره آنان باز از دستشان فرار نمودیم. کلی باتوم نوش جان کردیم.

12- خدا خیرشان بدهد, موسوی و کروبی و رضایی سازش نکردند و برایمان راهپیمایی گذاشتند. شما فکرش را بکن از انقلاب تا آزادی, از هفت تیر تا میدان ولی عصر, از ونک تا صدا و سیما و... پیاده گز کنی, نه آبی نه غذایی . آن هم در این هوای گرم.

13- شب ها را بگویید! شب ها را عشق است. هرشب شام نخورده می رویم روی پشت بام. ماشالله همه همسایه ها هستند. حتی آن هایی که قبلا سایه هم را با تیر می زدند, زری خانم که به خاطر مبل های استیل کهنه شمسی خانم برایش پشت چشم نازک می کرد. و کمال آقا که به خاطر پارک در پارکینگش روی زانتیای قسطی منوچهر خان با کلید خط کشیده بود. حالا همه با هم آشتی کرده اند و به هم تعارف می کنند که چه کسی اولین الله اکبر را بگوید. بیشتر از نیم ساعت با صدای بلند الله اکبر می گوییم. صدای منوچهر خان که تازه از سفر حج آمده از همه بلندتر است و آقا کمال که در عمرش نمی دانسته سیاست را با چه "س"ای می نویسند,به او ای ول می گوید.
. دانشجوها و دانش آموزان ساختمان به بزرگترها غر می زنند که چرا اینقدر زود خسته می شوید و صدایتان می گیرد. شمسی خانم می گوید برای فردا شب شیر و نشاسته می جوشاند می آورد و قربان صدقه پسر صدا کلفتش می رود.
بعد از الله اکبر, حدود دوساعت دیگر همگی روی پشت بام می مانیم و خبرهای دست اول را به هم می دهیم و نسخه ی احمدی نژاد و... و یارانش را به نحو احسن می پیچیم! بچه های کوچک با هم خاله بازی و احمدی نژاد بازی می کنند و سر تعداد کشته هایی که از پدر و مادرشان شنیده اند بحث می کنند.
با اهالی ساختمان های دیگر از دور بای بای می کنیم و قرار شب های بعد را می گذاریم.

14- بعد از قطعی اس ام اس ها, و پارازیت انداختن روی کانال های ماهواره ای بی بی سی فارسی و وی او ای صدای آمریکا, و فیلتر شدن سایت های موسوی و هر چه سایت به درد بخور برای این روزهاست. آخرین خبرها را تا کسی نخوابیده با تلفن به هم می دهیم(امیدوارم این یکی را ازدستمان نگیرند) و از مکان راهپیمایی روز بعد با خبر می شویم .

15- شب روزنامه به دست خوابمان می برد.

با این وضع , گوشت به بدن می مونه؟ نه والله
چربی به بدن می مونه؟ نه بالله!
همه با هم:
گوشت به بدن می مونه؟ نه والله!
چربی به بدن می مونه؟
چی؟
نه بالله...

لینک در بالاترین















کلیه عکس ها با موبایل در روز راهپیمایی دوشنبه 25 خرداد از انقلاب تا آزادی گرفته شده. به جز آخری که ورزشگاه انقلاب کرج است.
عکس اول
و عکس سوم برای من نمیان. برای شما چطور؟

----
چند روزیه که بی بی سی فارسی رو نمی تونیم بگیریم. یکی بهم گفت که چون ما دیشمون 90 سانتیه پارازیتی که ایران روش می فرسته اثر می کنه و دیش 120 سانتی ها می تونن بگیرن. ما کلی به دیش بزرگا حسودیمون شد تا اینکه از امشب دلمون خنک شد و دیش 120 سانتی ها هم از امشب نمی گیرن.
یکی دیگه بهم گفت سیگنال هایی که ایران داره رو ماهواره می فرسته ثانیه ای 13 هزار پوند خرج داره. از کیسه ی باباشون که نمی دنش. از پول ما مردم بیچاره ست..

امواج تازه کانال بی بی سی فارسی
تعدادی فیلتر شکن:
زیتون دات کام

۳ نظر:

ناشناس گفت...

خیلی‌ مهم:

دوستان شنبه برای ما روز سرنوشت سازی است اگر شنبه همه بیرون امدیم امدیم وگر نه باید شکست را بپذیریم .به همه خبر رسانی کنید.

ناشناس گفت...

خیلی‌ مهم:

دوستان شنبه برای ما روز سرنوشت سازی است اگر شنبه همه بیرون امدیم امدیم وگر نه باید شکست را بپذیریم .به همه خبر رسانی کنید.

ناشناس گفت...

من اول فکر میکردم شماها دنبال تغییر مفید هستین نمیدونستم فقط دنبال لاشیگری هستین و دشمن اسلام
فکر جمهوری غیر اسلامی رو باید با خودتون به گور ببرید