مرغ خيالم را به پرواز در ميآورم.
-
از حكومت و بخصوص از دولت احمدينژاد ناراضي هستم و فكر ميكنم اينجا ديگر جاي زندگي نيست. چند وقتيست تمام مداركم را ترجمه كردهام و فرستادهام به مهد دموكراسي و پذيرش گرفتهام. خانه و ماشين را تبديل به دلار كردهام. چمدانم را با خرتو پرتهايي نوستالژيك پركردهام كه اگر يك وقت هومسيك شدم نگاهشان كنم و از دلتنگي در بيايم. آنجا دوستي برايم كاري نيمه وقت با حقوقي كه بشود يك آپارتمان نقلي را اجاره كرد پيدا كرده.
قبلا پدرم براي محكمكاري يكميليون دلار دريكي از بانكهاي آنجا سرمايهگذاري كرده تا بعد او و بقيه خانواده به من بپيوندند.
قبل از انتخابات رياست جمهوري پرواز دارم . از اين مملكت بيدر و پيكر ميروم و خودم را راحت ميكنم.
تقريبا مطمئنم از آنجا در وبلاگم بيانيه صادر ميكنم كه مردم نفهم و الاغ ايران بايد انتخابات را تحريم كنيد.
برايشان روشنگري ميكنم كه علي و نقي و تقي و حسن و حسين در واقع يكي هستند. گول نخوريد. ميگويم اگر فكر ميكنيد كانديداها با هم فرقي دارند خربد و همان احمدينژاد لايقتان است.
ميگويم مردم شريف ايران(در دلم به جاي شريف چيز ديگري ميگويم البته) راي ندهيد، بگذاريد دوباره احمدينژاد بيايد روي كار و به تمامي گند بزند به جاي جاي مملكتمان تا ناجي واقعي از غيب ظهور كند و بيايد تمام ايران- بل تمام جهان را- پر از عدل و داد كند.
از ديدن دختر و پسرهايي كه با شوق عكس ميرحسين موسويشان را در دست گرفتهاند و به آن با ماتيك بوسه چسباندهاند و برايش پاپيون سبز گذاشتهاند حالم بههم ميخورد. از سادگيشان، از اميد بيهودهشان. وقتي خيل جمعيتي كه به سخنراني ميرحسين رفتهاند ميبينم به حالشان افسوس ميخورم. تا چه حد نادان! تا چهحد بيشعور! آنها يعني نميفهمند افسار ميرحسين هم با احمدينژاد و بقيه به يك آخور بسته شدهاند!
ميروم در وبلاگهايي كه نوشتهاند به ميرحسين يا كروبي يا ... راي ميدهم در نظرخواهيشان كلي بد و بيراه مينويسم. يعني در واقع روشنگري ميكنم. فرد مزبور را به راه راست كه همانا تحريم انتخابات كه به سرنگوني رژيم(!) منجر ميشود هدايت ميكنم.
خودم هم در مهد دموكراسي زندگي خوبي براي خودم ترتيب ميدهم تا روزي كه مردم انقلاب كنند و بتوانم براي ديدن- نه ماندن- به كشورم، يعني وطنم برگردم.
مرغ خيالم خيلي اوج گرفته. (شِت)
لنگه دمپايي را برميدارم، نشانهگيري ميكنم و به سويش پرت ميكنم. بدينوسيله مرغ خيالم را به زمين فرا ميخوانم.
مرغك خيالم ميآيد و در آغوشم آرام ميگيرد.
يادم ميافتد كه نه پذيرشي در كار است، نه بليت هواپيمايي، نه چمدان بسته، نه شغل نيمه وقت، نه آپارتمان نقلي اجارهاي و نه دلارهاي پدر جانم در هيچكدام از بانكهاي مهد دموكراسي.
من اينجا زندگي كنم.
حسين و حسن و تقي و نقي ممكن است دانههاي يك زنجيره باشند اما چهار سال حكومت احمدينژاد به من فهماندهاست كه هيچكس مثل او نميتواند مردم ايران را اينچنين تحقير كند. هيچكس مثل او نميتواند به اقتصاد مملكت گند بزند و تورم را به اين حد برساند.
در اين چهار سال صابون مديران بيسواد و زباننفهم احمدينژادي كه همه بر اساس روابط روي كار آمدهاند نه ضوابط، بر تن همهي كارمندان و كارگراني كه در ايران زندگي ميكنند خورده. مديراني كه اگر از ساعت زياد كار، امكانات كم و سختي كار برايشان صحبت كني بحث را به بعد از آزادي فلسطين موكول ميكنند.
از قطع بيرويه درختان و آلودگي محيط زيست و يا ترك تحصيل كودكان فقير و سطح بهداشت ناچيز نيمي از ايرانيان صحبت كني ميگويند انشالله بعد از رسيدگي به محيط زيست و بهداشت و تغذيهي كودكان غزه.
چون اين مديران نه براساس تجربه و دانش خود كه بر اساس بادمجان دور قابچيني و چاپلوسي روي كار آمده بودند و بعضا دريغ از يك ديپلم خشك و خالي. با فوقليسانس و دكتراي تقلبي.
هيچوقت مثل اين چهار سال مرز بين شجاعت و حماقت مخدوش نشده بود. هيچ رئيسجمهوري اينقدر دشمنتراشي نكرده بود. در زمان هيچ رئيسجمهوري اينقدر بيكار- بخصوص ليسانسيه بيكار -نداشتهايم.
در هيچ دورهاي وضع كشاورزي تا اين حد خراب نبود... هنوز به جاي پرتقال اسرائيلي و سيب فرانسوي و انگور شيليايي و هندي و انار افغانستان و گلابي چيني و... در بازار ميتوانستي ميوههاي ايراني پيدا كني. هيچوقت كشاورزان اينقدر عجولانه چوب حراج به زمينهاي زراعي خود نميزدندو آوارهي شهرهاي ديگر بخصوص تهران نميشدند.
در هيچ دورهاي سازمان برنامه و بودجه منحل نشده بود. از نظر احمدينژاد برنامهريزي اقتصادي كيلويي چند!
هيچوقت اينقدر از نظر لباس پوشيدن مورد تحقير قرار نگرفته بوديم(ميگويم اينقدر. در اين سيسال هميشه بوده اما نه اينقدر) اينقدر براي ما آدمهاي عاقل و بالغ مامور و بهپا نگذاشته بودند كه راهبهراه تذكر بدهند كه چهطور لباس بپوشيم و دكمههايمان تا كجايمان بسته باشد.
من به عنوان يكي كه در ايران زندگي ميكند(مجبور است زندگي كند)، بايد فكري كنم. نميتوانم بيخيال باشم. نميتوانم بگذارم اين چهار سال تكرار شود. يعني چهار سال ديگر زندگي من در بدبختي كه مورد خنده و استهزاي ديگران است بگذرد. درك ميكنم كساني كه به دنبال يك روشنايي كوچك ميگردند. كرم شبتابي شايد...
سهشنبه، اردیبهشت ۲۹، ۱۳۸۸
من و مرغ خيالم
برچسبها:
احمدينژاد,
اميد,
انتخابات,
ايران,
تحقير,
تغيير,
رئيس جمهوري,
ميرحسين موسوي
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۲ نظر:
من ایران نیستم ولی هیچ وقت نظرم اون چیزی نبوده که شما ازش نوشتین. من اینجا هر کی رو دیدیم تشویقش کردم به رای دادن و خودمم حاظرم 3 ساعت رانندگی کنم تا یه شهر دیگه رای بدم فقط برای اینکه متوجه ی این گندی که ا.ن به زندگی هممون زده هستم.
درود بر شما زیتون نازنین.
هر وقت که اسم زیتون می آید یاد شما می افتم!هر وقت یاد شما می افتم یاد آیه و طین و زیتون می افتم و هر وقت یادی از قرآن و آیاتش میشود یاد زنده یاد رضا فاضلی!اینکه این مطالب چه ارتباطی باهم دارد حکایتی دارد که اگر عمری بود و دل و دماغی حتماً خواهم گفت!اما همین را بدانید که از طریق سایت زنده یاد رضا فاضلی با شما آشنا شدم.
یاد یاران یاد را میمون بود.
خاصه کان لیلی و این مجنون بود.
خیلی وقت بود که میخواستم برایتان پیامی بگذارم.همیشه مطالبتان را میخواندم اما موفق به کامنت گذاری نمیشدم تا آمدم کامنت بگذارم فیلتراسیون!وبلاگها شدت و حدتی باور نکردنی گرفت!دریغ از یک فیلتر شکن!در این ایران همیشه جاوید!که همیشه با کمبود مواجه است!و آرزوی ما بسادگی عمرمان به باد رفت که رفت!از برکت رفتن به خونه همسایه!و دیدن برنامه های صدای آمریکا(آخه تو اداره ما هر وقت کسی سوتی میده و به برنامه ماهوره اشاره می کنه میگه دیشب خونه همسایه!دیروز خونه همسایه!...)یک فیلتر شکن چینی ژاپنی کره ای!(تردید از من است!چون نسبت به خطوط آسیایی شرقی بوق تشریف دارم!)یافتم و از آن طریف فریگت voa را دانلود کردم!و الان با دمم گردو می شکنم!دم را غنیمت شمردم و عقب افتادگی در خواندن مطالبتان را جبران کردم تمام مطالبتان را خواندم گاهی خندیدم گاهی گریستم گاهی هم مبهوت شدم (اونجایی هم که گفتی رای میدم ...)دلم را به دریا زدم و کامنت هم نوشتم!می خواستم بگم خودت رو دوست دارم و نوشتنت را بیشتر.من بلاگر حرفه ای نیستم اما حرفه ای ها رو دوست دارم!!!در ضمن اسمم روح الله نیست!...هم نمیدم!
سرفراز و پیروز باشی
جاوید ایران زمین
اگه گفتی این کامنت با قبلی چه فرقی داشت!؟در ضمن در بلاگفا هم امکان نظر دهی نبود.
ارسال یک نظر