1- من برعکس بعضیا که معتقدن حسین درخشان مثل پیام فضلینژاد میشه و با اطلاعات همکاری میکنه فکر میکنم او از مواضع این چند ماه اخیرش خیلی پشیمون بشه و احتمال میدم اگر ظاهرا هم چیزی نگه ولی از عقایدش برمیگرده و از این خیال خام بیرون میاد که میتونه با دوستدختر فرانسویش بره شهر ری خونه بگیره و از زندگی در ایران کیف کنه. ولی خیانت بهش نمیاد. بد نیست کمی هم خوشبین باشیم و دیگران را هل ندیم به سمت بد بودن. اینقدر هم دستیدستی پروندهشو قطور نکنیم.
برای اسرائیل رفتن فکر نکنم مشکلی براش درست بشه. خیلیها رو میشناسم که اسرائیل رفتن(حالا یا به خاطر مسائل پزشکی یا دیدن آشناهاشون) و با وجود اینکه از اداره گذرنامهش خواستن براشون مهر نزنه بازم دولت ایران فهمیده و(گاهی هم گذرنامهشون مهر ورود به اسرائیل هم خورده) بعد از یه سینجیم یکی دو ساعته ولشون کردن. حسین درخشان هم که یکیک کاراشو با افتخار اعلام میکرد و ازشون فیلم هم میگرفت. و همیشه میگفت میخوام مردم اسرائیل رو به مردم ایران خوشبین کنم که این جرم حساب نمیشه. از نظر خودشون باید بهش جایزه هم بدن.
گنجیش به اون گنجی آزاد شد حالا این نشه؟ باید بشه...
بازم دم سبیلطلا گرم که مرتب با خواهرش آزاده مرتب در تماسه...
2- تا چند سال باید خون این گوسفندهای بدبخت مادرمرده رو به شکرانهی ذبح نشدن اسماعیل (یا به قول بعضی از ادیان دیگراسحاق) بریزیم؟
مگر این قصه در تمام کتب مذهبی از جمله تورات نیومده؟ مگر سه دین مسیحی و کلیمی و اسلام به این قضیه اعتقاد ندارن؟ پس چرا فقط ما مسلمونا باید تا دنیا دنیاست در روز عید قربان گوسفند بکشیم.
معنی عید قربان برای مترادف شده با مراسم گوسفندکشون!
شما فکر کنید اگه حضرت ابراهیم مثلا یه کبوتر به جای اسماعیل کشته بود ما باید نسل کبوترا رو از روی زمین پاک کنیم؟ یا شایدم مزارع(!) پرورش کبوترو زیاد میکردیم.
درسته، من خودم گوشت میخورم. گوشت گوسفند هم. اما دیدن گلههای بزرگ گوسفند خیابانهای شهر و ریختن خونشون در خیابان و کوی و برزن و در جلوی چشمان وحشتزدهی کودکان چه فایدهای داره؟ مگه کسی از پدر و مادر این بچهها خواسته گردن بچههاشونو بزنن که اینجور هر سال زرت و زرت میرن گوسفند میخرن و میکشن و گوشتهاشم معمولا حیف و میل میکنن.
اصلا مگه خانهی کعبه مال هر سه دین ابراهیمی نیست؟ فکر نمیکنید عربستان از این قضیه داره به نفع اقتصاد خودش بهرهبرداری میکنه؟ اگه خانهی کعبه دست یه دین دیگه بود فقط باید مردم اون دین باید میرفتن حج؟ حاجیها هم هی ذوق میکنن که متحول شدن. نمیدونن جیب چه کسایی داره پر میشه...
(چقدر این رژیم دوست داشت به جای تعطیلات نوروز از عید قربان تا غدیر تعطیل کنن اما نتونستن)
3- روی ملافهی لحاف پدر بزرگ ایپوم سریال کرهای "متشکرم" بتهجقههای زیبای سبز رنگ میبینم.
روی پیراهن شوهر جدید قهرمان ایندفعهی سریال ایتالیایی معلم دهکده پر از بتهجقههای زیبای قرمز رنگه.
روی کراوات رئیسجمهور یکی از کشورهای اروپایی بتهجقههای زرد رنگه.
روی شالی که ملکه فلان کشور روی دوشش انداخته بتهجقههای سفید میبینم...
بتهجقه همون درخت سرو شیرازیه که در نقوش ایرانی به صورت خم شده نقاشی میشد و شکل بسیار زیبا و شکیلی داره. تو کدوم ملافه ایرانی، لباس، چادر، روسری، دامن، بلوز، پرده، پارچهی رومبلی، کیف، کفش و... شما بتهجقه میبینید؟ در عوض تا دلتون بخواد جملات بیمعنای غربی با غلطهای املایی وحشتناک روی همهچیمون (حتی شورتمون) هست.
مگر نیما بهنود- مقیم خارج کشور به دادمون برسه که بعد از لُنگ و روزنامه کیهان ایشالله بره روی بتهجقه کار کنه.
( روی رومیزیها و پردههای قلمکار اصفهان هست اما متاسفانه روز به روز استفاده ازش داره کمتر میشه و یه عده استفاده از اونا رو نشونهی بیکلاسی و املی میدونن)
4- دوخبر خوب از خانواده فراهانیهای هنرمند
طبق یک خبر تقریبا موثق گلشیفته فراهانی الان در ایرانه و داره قرارداد بازی در یک فیلمو بررسی میکنه(قابل توجه کاسههای داغتر از آش که میگفتن اگه بیان میگیرنش). اونی که اینو گفت، از ازدواج دوم و اینبار موفق(البته تابهحال) شقایق فراهانی هم خبر داد.
5- آفرین به شجاعت و صراحتت آقای صدرعاملی، که برعلیه حجاب اجباری در جشنواره پلیس حرف زدی.
6- هر کی به استخر دانشگاه تربیت معلم نرفته نصف عمرش فناست... خیلی بزرگه.
7- یه بار یکی از همشهریهای عزیزم آیدی فرند فیدشو داد بهم تا براش فلیکر و وبلاگشو اضافه کنم. بعدش من حواسم نبود ساینآوت کنم و بعدا که دوباره رفتم سراغ فرند فید نگو هنوز با آیدی اون شناخته میشم. شروع کردم به شوخی با دوستان. منم میدیدم با من عین غریبهها رفتار میشه:) فکر کنم یه ساعتی علتشو نفهمیدم و همینطور ادامه دادم بعد یهو چشمم به اسم اون بالا افتاد و فقط خجالتش برام موند:) حالا نمیدونم کسی اصلا فهمید یا نه.
8- بد نیست از لینکای فرند فید هم اینجا استفاده کنم:
نظرسنجی کنار وبلاگ آقای دانشطلب شاید براتون جالب باشه.
از نظر شما ورود کدام دسته به سیاست مضرات بیشتری به همراه دارد؟ 1- تاجران و سرمایهسالاران 2- نظامیان 3- روحانیان؛ علمای دینی 4- متخصصان غیرسیاسی 5- ستاره ها؛ هنرمندان و ورزشکاران 6- هیچ فرقی با هم ندارند.
نتیجه روبرید ببینید. جالبه بدونید مردم از چه قشری بیشتر بدشون میاد..
9- بابا خبر خبر! حامدی که روزی در بزرگراه گم شده بود یهویی پیدا شده اونم با چاپ یه کتاب به اسم "آویشن قشنگ نیست". عجب آب زیر کاهیه این بشر .هیچ خودشو لو نداده بود. ما بودیم از وقتی کلمهی اولو شروع میکردیم دادار دودورمون دنیا رو بر میداشت و میومدیم داستاناشو با آب و تاب اینجا تعریف میکردیم. جوری که حتی یک جلد هم به فروش نمیرفت چون همهشو تو وبلاگم خونده بودین.
10- اسد عزیز از ما دعوت کرده در مورد عربها و ضد عربها بنویسیم. ایشالله سر فرصت میخوام یه چیزایی بنویسم. اینجا نوشتم که بگم یادم هست. و میدونم هدف اسد اینه که بگه این عربستیزی که بعضیا به شدت دارن احساسی انسانی نیست.
11- یه تست روانشناسی که سیما زندی عزیز برام فرستاده. شما هم میتونیند خودتونو امتحان کنید.
یک زن در مراسم ختم مادر خود ، مردی را میبیند که قبلا او را نمیشناخت. او با خود اندیشید که این مرد بسیار جذاب است. او با خود گفت او همان مرد رویایی من است.
و در همان جا عاشق او میشود .اما هیچگاه از او تقاضای شماره نمیکند و دیگر آن مرد را نمیبیند. چند روز بعد او خواهر خود را میکشد.
به نظر شما انگیزهی او از قتل خواهر خود چه بوده است؟
حتما چند دقیقه با خود فکر کنید و بعد برای یافتن پاسخ صحیح به پايين صفحه مراجعه کنید.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
. (آقا بیشتر از اینا نقطه داشت و میرفت پایین. اما اینجا وبلاگه و ایمیل نیست که هی اسکرول داون کنیم)
و اما پاسخ :
ان زن امید داشت که در مراسم ختم خواهرش شاید آن مرد را دوباره ببنید .
اگر توانستيد به این سوال پاسخ صحیح بدهید احتمالا شما یک بیمار روانی یا psychopath هستید .
یکی از بزگترین روانشناسان امریکایی این تست را بر روی افراد زیادی انجام داد تا به این نتیجه برسد که چه کسانی پاسخ صحیح می دهند .
نکته ی جالب این كه اکثر قاتل های سریالی به راحتی و سرعت توانستند جواب صحیح بدهند.
بنابراین اگر پاسخ شما صحیح بود احتمالا شما یکی از قاتلهای سریالی آینده خواهید بود .
سعي كنيد در رفتار خود تجديد نظر كنيد!
(اولین باره از این که نتونستم به یک معما یا تست جواب بدم خوشحالم:) )
12- ضربالمثلهای شیرین فارسی
ببخشید لینک اینو پیدا نکردم. فعلا به جاش آموزش عملی کفن کردن میت رو ببینید و یاد بگیرید تا فردا که با انرژی بیشتر دنبال ضربالمثلها بگردم(ممنون از همکاری شما)
13- یک شوخی دیگه با آقایون(ممنون از سیما زندی)
یادداشتهای مردی که زنش به سفر رفته بود...
چون طولانیه بقیهشو اونور می ذارم هر کی میخواد بازش کنه و مزاحم بقیه (بخصوص آقایون) نشه.
شنبه: زنم برای یک هفته به دیدن مادرش رفته و من و پسرم لحظاتی عالی را خواهیم گذراند. یک هفته تنها . عالیه. اول از همه باید یک برنامه هفتگی درست و حسابی تنظیم کنم. اینطوری میدونم که چه ساعتی باید از خواب بیدار بشم و چه مدتی را در رختخواب و چقدر وقت برای پختن غذا توی آشپزخانه صرف میکنم. همه چیز را به خوبی محاسبه کرده ام . وقت برای شستن ظرفها، مرتب کردن خانه و خرید کردن و همه روی کاغذ نوشته شده است. چقدر هم وقت آزاد برایم میماند. چرا زنها آنقدر از دست این کارهای جزیی و ساده شکایت دارند. درحالی که به این راحتی همه را میشود انجام داد . فقط به یک برنامه ریزی صحیح احتیاج است. براي شام هم من و پسرم استیک داریم. پس رومیزی قشنگی پهن کردم و بشقابهای قشنگی چیدم و شمع و یک دسته گل رز روی میز نهادم تا محیطی صمیمانه به وجود آورم. مدتها بود که آنقدر احساس راحتی نکرده بودم.
یکشنبه: باید تغییرات مختصری در برنامه ام بدهم. به پسرم متذکر شدم که هرروز جشن نمیگیرم و لازم هم نیست که آنقدر ظرف کثیف کنیم چون کسی که باید ظرفها را بشوید منم نه او! صبح متوجه شدم که آب پرتقال طبیعی چقدر زحمت دارد چون هربار باید آبمیوه گیری را شست بهتر این است که هر دو روز یکبار آب پرتقال بگیریم که ظرف کمتری بشویم.
دوشنبه: انگار کارهای خانه بیشتر از آنچه که پیش بینی کرده بودم وقت میگیرد. راه دیگری باید پیدا کنم.. ازاین پس فقط غذاهای آماده مصرف میکنم. اینطوری وقت زیادی در آشپزخانه صرف نمیکنم. نباید که وقت آماده کردن و طبخ غذا بیش از زمانی باشد که صرف خوردن آن میکنیم. اما هنوز یک مشکل باقیست: اتاق خواب. مرتب کردن رختخواب خیلی پیچیده است. نمیدانم اصلا چرا باید هرروز تختخواب را مرتب کرد؟ درحالی که شب باز هم توی آن میخوابیم!!
سه شنبه: دیگر آب پرتقال نمیگیرم. میوه به این کوچکی و قشنگی چقدر همه جا را کثیف و نامرتب میکند! زنده باد آب پرتقالهای آماده و حاضری!! اصلا زنده باد همه غذاهای حاضری!
کشف اول: امروز بالاخره فهمیدم چه جوری از توی تخت بیرون بیایم ��دون اینکه لحاف را به هم بزنم. اینطوری فقط صاف و مرتبش میکنم. البته با کمی تمرین خیلی زود یاد گرفتم. دیگر در تخت غلط هم نمیزنم.. پشتم کمی درد گرفته که با یک دوش آب گرم بهتر خواهد شد. ازاین پس هر روز صورتم را نمی تراشم و وقت گرانبهایم را هدر نمیدهم.
کشف دوم: ظرف شستن دارد دیوانه ام میکند.عجب کار بیخودی است! هربار بشقابهای تمیز را کثیف کنیم و بعد آن را بشوییم.
کشف سوم: فقط هفته ای یکبار جارو میزنم. برای صبحانه و شام هم سوسیس و کالباس می خوریم.
چهارشنبه: دیگر آب میوه نمی خوریم. بسته های آب میوه خیلی سنگینند و حملشان خیلی مشکل است.
کشف دیگر: خوردن سوسیس برای صبحانه عالیست. برای ظهر بد نیست اما برای شام دیگر از حلقم بیرون میزند. اگر مردی بیش از دو روز سوسیس بخورد احتمالا دچار تهوع خواهد شد!!
پنجشنبه: اصلا چرا باید موقع خوابیدن لباسم را بکنم در حالی که فردا صبح باز باید آن را بپوشم؟!!! ترجیح میدهم به جای زمانی که صرف این کار میکنم کمی استراحت کنم. از پتو هم دیگر استفاده نمیکنم تا تختم مرتب بماند.
پسرم همه جا را کثیف کرده . کلی دعوایش کردم .. آخر مگر من مستخدم هستم که هی باید جمع کنم و جارو بزنم؟ عجیب است ! این همان حرفهایی است که زنم گاهی میزند!
امروز دیگر باید ریشم را بتراشم .. اما اصلا دلم نمیخواهد . دیگر دارم عصبانی میشوم. برای صبحانه باید میز چید، چایی درست کرد، نان را خرد کرد. انجام همه این کارها دیوانه ام میکند.
برای راحتی کار دیگر شیر را با شیشه ، کره و پنیر را هم توی لفافش میخوریم و همه این کارها را هم کنار ظرفشویی انجام میدهیم. اینطوری دیگر جمع و جور کردن و میز چیدن هم نمیخواهد!
امروز لثه هایم کمی درد گرفته شاید برای اینکه میوه هم نمیخورم. چون ماشین ندارم و برایم خیلی مشکل است که میوه بخرم و به خانه بیاورم. امیدوارم که عفونت نکرده باشند. عصری زنم زنگ زد که آیا رختها رو شیشه ها را شسته ام؟ خنده عصبی سر دادم انگار که من وقت این کارها را داشتم!
توی حمام هم افتضاحی شده، لوله گرفته اما مهم نیست من که دیکر دوش نمیگیرم!
یک کشف جدید دیگر: من و پسرم با هم غذا میخوریم. آن هم سر یخچال! البته باید تند تند بخوریم چون در یخچال را که نمیشود مدت زیادی باز گذاشت.
جمعه: من و پسرم در تختمان مانده ایم تا تلویزیون نگاه کنیم. دیدن اینهمه تبلیغات مواد غذایی دهانمان را آب انداخته. با خستگی کمی غر و غر میکنیم. وقتش است که خودم را بشویم و ریشم را بتراشم و موهایم را شانه کنم و غذای بچه را آماده کنم و ظرفها را بشویم و جابه جا کنم، خرید کنم و بقیه کارها.... ولی واقعا قدرتش را ندارم. سرم گیج میرود و تار میبینم. حتی پسرم هم نایی ندارد. به تبعیت از غریزه مان به رستوران رفتیم و یک ساعتی را غذاهایی عالی و خوشمزه در ظروفی متعدد خوردیم. قبل از اینکه به هتل برویم و شب را در یک اتاق تمیز و مرتب بخوابیم، از خودم می پرسم آیا هرگز زنم به این راه حل فکر کرده بود؟
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر