چهارشنبه، بهمن ۱۱، ۱۳۸۵

دو پست با یک کلیک!

يک شنبه، 8 بهمن 1385
مسئله اين است!


1- حسني يا حسيني؟!


پ.ن.
پريروز كه مي‌خواستم مطلبمو پست کنم، به مناسبت دهه‌ی اول محرم الحرام( وبه خاطر برنامه‌های متنوع تلویزیوتی مردم هجوم آورده بودن به سمت اینترنت و) اون‌قدر اینترنت کم‌سرعت بود که هر کاری کردم نشد راجع به جمله‌م یه کم توضیح بدم.

صبحش تو صف طویل بانک برای پرداخت قسط وایساده بودم که ناخودآگاه(!) حواسم رفت به صحبت‌های دو مرد پشت سریم.
اولی به دومی گفت: تو حسنی هستی یا حسینی؟
- یعنی چه؟ خوب، من هم امام حسنو قبول دارم هم حسین.
- نه دیگه، نمی‌شه. یا باید روش امام حسنو قبول داشته باشی یا روش امام حسین.
- منظورتو نمی‌فهمم.
- ببین. امام حسن نشست با دشمناش حرف زد و بنا بر مصلحت‌هایی باهاشون سازش کرد. اما امام حسین با اینکه می‌دونست تو جنگ خودش و 72 تا یارش کشته می‌شن جنگو انتخاب کرد.
- کار هر دوشون درست بوده.
- برای شرایط الان چی؟ حکومت ما باید با آمریکا راه سازشو پیش بگیره یا راه جنگ تا پای مرگ تا آخرین قطره‌ی خون و شهادت برای مردم کشورمون؟
- چه سوالایی می‌کنی؟!!
- نه حالا، تو بگو کار کدومشون درست‌تره برای شرایط حالا؟
- کار هر دوشون. اصولا چهارده معصوم هیچوقت اشتباه نکردن. هر کاری کردن در راه دین بوده.
- حالا نمی‌خواد جانماز آب بکشی. یه کم فکر کن. برای شرایط الان چی بهتره؟
- خوب، خود حکومت بهتر می‌دونه!
ـ مگه استغفرالله رئیس حکومت ما جزء 12 امام یا 14 معصومه مرد مؤمن؟
- نه اما ولایت فقیه داریم ما و....
-...
خیلی دلم می‌خواست بر می‌گشتم این دو تا آقا رو می‌دیدم. مجسم می‌کردم اولی ریش نداره و دومی داره( از اون خفناش هم داره)
دنبال بهونه‌ای می‌گشتم که برگردم و نیگاشون کنم .
که یک‌هو صدای همهمه....
- خانم برین جلو. نوبت شما شده.
دیدم متصدی باجه نیشش بازه که شانس به این بزرگی نصیبم شده و من حواسم نیست.
هول‌هولکی پول و دفترچه قسط رو دادم و باز بهانه‌ای برای برگشتن پیدا نکردم. یکی از معدود وقتایی بود که دوست نداشتم تا فهمیدن تنیجه‌ی حرفای پشت سریم کارم راه بیفته:)
بالاخره تو شرایط الان باید حسنی باشیم یا حسینی؟ دومی که اصلا دوست نداشت فکر کنه که اصولا مردم هم می‌تونن فکر داشته باشن!


2- باعث تاسفه ....
مثل اینکه قضیه فعلا حل شد!
فکر کنم حکومت می‌دونه در آینده مشکل این مملکت بیشتر به دست زنان حل می‌شه و برای همین از هر فعالیت فمینیستی خیلی می‌ترسه.

3- یه سال عاشورا کیش طلبید و این‌دفعه شمال.
شاید فردا در باره‌ش نوشتم.

4- مصاحبه‌ی نازلی کاموری(سبیل‌طلای خودمون) با اکبر گنجی ...

5- کابینه در تبعید. توسط ملا حسنی تشکیل داده شد....


15:34 | Zeitoon | نظرها(60)


چهار شنبه، 4 بهمن 1385
گفت از جنگ خبری نیست... بریم با خیال راحت بخوابیم!


1-تا كور شود هر آن كه نتواند دید !
امشب جناب آقاي احمدي‌نژاد رئیس‌جمهور محبوبمون طی یه مصاحبه‌ی تلویزیونی تموم مشکلات مملکتی رو حل کرد و آخرش گفت که از طرف آمریکا "هیچ" خطری ایران رو تهدید نمی‌کنه!
خوب. الحمدالله! دیدین بی‌خودی می‌ترسیدیم؟ بریم به کار و زندگی‌مون برسیم.

× برای اونایی که مصاحبه رو ندیدن بگم که احمدی‌نژاد یه تیپی زده بود ماه!
گریم کامل با پن‌کیک و رژلب برقی و رژ گونه مسی. مدل موها مایکل جکسونی با دوسه‌تار موی پری روی پیشونی! وای.... شده بود يه تیکه!
تيكه ي چي؟ حرف مي ذاري تو دهنم؟

پ.ن.
احمدي نژاد براي اينكه ثابت كنه هيج خطري ايران رو تهديد نمي كنه يه تور مخصوص نطنز براي مردم جهان گذاشته با 50% تخفيف!
(اينو دم صبح كه رفتم بخوابم يادم اومد:)) طنز هاي دم صبح هم كه مي دونيد چه جوريه....)
نازي....
هيس...
ببيدنيد، خودشم راحت گرفته خوابيده!

2- چند شب پیش برای شوخی تو ظرف میوه‌ی مهمونای ندید بدید تهرونی‌مون چند تا گوجه فرنگی خوشرنگ و براق فرد اعلا گذاشته بودم. و به عنوان پیش غذا هم املت پر گوجه درست کردم و کنار مرغ هم گوجه حلقه‌شده.
اونا هم نامردی نکردن و تا رسیدن عین قوم .... (دیدم هر کلمه‌ای بگم ممکنه به قومی بربخوره. پس جاشو خالی گذاشتم) پالتو در نیاورده یکی یک گوجه برداشتن و د بخور!
سر شام هم گوجه‌های روی سالاد و کنار مرغ و املت همون پنج دقیقه اول تموم شد.
بابا این جنگ روانی که می‌گن همینه دیگه!
این شایعات رو دشمن و ستون پنجم درست می‌کنه که گوجه شده 3000 تومن.
میوه‌فروش می‌گه کیلویی 300 شما می‌شنوید 3000 و هیاهو راه می‌ندازین. چرا ؟ چون این تلویزیون‌های خارج‌کشوری این‌طوری تو ذهن شما جا انداختن و مسختون کردن.

3- حالا یه چیزی می‌گم نزنین ها... اما گوجه تو بازارهای کرج واقعا 950 تومنه.
شاید احمدی‌نژاد کرج میاد خرید.
اتفاقا خواهرش کرج، باغستان، بوستان دهم می‌شینه. شاید اومده بهش سر بزنه، به‌عنوان سوغات از اونجا گوجه خریده.

4- یک خاطره‌ی بامزه
زمانی که احمدی‌نژاد استاندار اردبیل بوده یه روز یکی از آب‌گرم‌های سرعین رو قرق می‌کنن که چی؟ که خواهر استاندار می‌خواد وارد استخر آب‌گرم بشه.
همه رو بیرون می‌کنن و جلوی افرادی هم که می‌خوان وارد شن می‌گیرن.
موقع هل دادن زنی با چادر کهنه و گل‌گلی و بقچه زیر بغل هی جیغ وداد می‌کرده که بذارین بیام تو و نگهبان هلش می‌داده که برو بعدا بیا. زنه هوار هوار می‌کنه که من باید بیام تو. بقیه‌م جری می‌شن و اونا هم هیاهو می‌کنن که آره راست می‌گه مگه خواهر احمدی‌نژاد کیه که آبگرم باید قُرق بشه! و فحش‌هایی به زبون ترکی داده می‌شه.
زن بقچه‌به‌دست دیگه داشته منفجر می‌شده و صداش هم به جایی نمی‌رسیده.
خلاصه آخرش دوسه تا ازین زنای چادر مشکی حز‌ب‌اللهی میان می‌بینن ای وای خواهر احمدی‌نژادو دارن هل می‌دن و...
بله. اون زن بقچه به دست همین پروین خانم خودمونه که اخیرا در انتخابات شواری شهر تهران رای آورده(!) !

5- مدتی بود که ورد پدم دیگه نیم‌فاصله نداشت. داشتم دیوونه می‌شدم از بس که عادت کردم به این نیم‌فاصله‌ی لعنتی! مجبور بودم بعد از نوشتن مطلبم ببرمش تو نظرخواهیمو و درستشون کنم.
روم هم نمی‌شد از مبدع‌اش خوابگرد عزیز خواهش کنم فایل تری لی‌ آوت رو بازم برام بفرسته که ناگهان به فکرم رسید ممکنه هنوز لینکش تو سایتش باشه. که بود! خلاصه که آخیش... راحت شدیم!
شما هم اگر کرم نیم‌فاصله دارید بفرمایید!

6- حالا واقعا اگر این شایعه راست باشه که "آقا" داره می‌میره، چی می‌شه؟
همه مشغول خیال‌بافی هستن و هر کس آرزوی خودشو می‌گه.
یکی می‌گه مردم تو خیابونا می‌ریزن و شلوغ پلوغ می‌شه و انقلاب بعدی.
یکی می‌گه به جاش یکی دیگه میاد عین خودش.
یکی می‌گه رفسنجانی میاد.
یکی می‌گه جنتی.
یکی می‌گه از اصلاح‌طلبا به جاش میاد. مثلا کروبی.
یکی می‌گه آمریکا دلش می‌سوزه و دیگه حمله نمی‌کنه.
یکی می‌گه گذاشتن خبرشو روز عاشورا بدن که خیابونا پر از نیروهای مسلح و بسیجیه و از الان آماده باشه.


7- از داروخانه دارویی خریدم که روش نوشته بود قیمت برای مصرف‌کننده 200 تومن. زیرش یه برچسب زده بود 400 تومن. داروخانه‌چی بهم گفت می‌شه 500 تومن. موقع حساب، صاحب‌داروخانه که پشت صندوق نشسته بود گفت قابلی نداره 700 تومن! دخترش که پشتش وایساده بود گفت: بابا، چند دقیقه قبل ممد آقا زنگ زد گفت این قرصا گرون شده. صاحب‌داروخانه سری کج کرد و با قیافه‌ حق به جانب گفت: هزار تومن. قابلی هم نداره.
تند هزار تومنو رو پیشخون انداختم و قرصا رو قاپیدم گذاشتم تو کیفم و د ِ فرار... که مبادا پسرش هم از پشت قفسه دربیاد و چیزی بگه.
زرنگی کردم. نه؟


8- در نظرخواهی قبلی کلی لوگوی ضد جنگ هست که به نظرم ساده‌ترینش همینه که در سایت دوXدو گذاشتن.






دوست داشتم به فارسی هم باشه.
حالا چه‌جوری می‌شه گذاشتش اون بالا.
گرچه احمدی‌نژاد گفته خیالمون راحت باشه. اما خوب، شاید بعدها- که زبونم لال فردی به درایت ایشون سرکار نبودن- یه روزی به دردمون خورد.







9- خیلی دوست دارم کامنت‌ها رو یکی یکی جواب بدم. همین‌طور کلی ای‌میل جواب‌نداده دارم که واقعا عذاب وجدان داره منو می‌کشه.

10- امروز یه نفر منو دید و گفت: ناقلا تو وبلاگ داری؟!‌ نفس در سینه‌م حبس شد.
گفتم اَلَ لاه بذار بگم . مردم از بس کسی منو نشناخت.
گفتم آره.
گفت نوشته‌تو خوندم. همون که یه زنی تو حموم قلبش می‌گیره و...
در کمال تعجب نوشته‌های گوشزدو برام گفت:)))
گفتم آخه آدم با‌هوش! من کجام دکتره و کجا اصفهان زندگی می‌کنم؟
گفت فکر کردم ازین شیطونی‌بازیاته که همیشه می‌کنی؟
منم آدرس یه وبلاگ در پیتی‌ از این (زیتون) که با اسم خودم یه زمانی شروع کردم و روزی یه خواننده هم نداره دادم بره کیف کنه!

11- سی‌با پریشب که رفته بود استخر. یکی شنا‌کنان خودشو بهش می‌رسونه و بعد از سلام علیک گرم می‌گه من همیشه مطالبتون رو در فلان سایت تخصصی می‌خونم و استفاده می‌کنم. کلی تحویل و.. کلی هم با هم گپ زده بودن.
وقتی تعریف کرد کلی حسودیم شد و پیش خودم گفتم بخشکی ای شانس. 5 ساله عین گاو می‌نویسم و کسی نمی‌شناسدم
اون‌وقت سی‌با با دوسه‌تا مقاله و ترجمه چون با اسم و عکس واقعیش می‌نویسه چطوری محبوب شده. اینم از بدی‌های مستعار نویسی:(
بعد گفتم نه بابا. من اگه با اسم اصلیم می‌نوشتم کسی که تحویلم نمی‌گرفت هیچ. کلی هم ممکن بود کتک بخورم.


2:06 | Zeitoon |نظرها(113)

هیچ نظری موجود نیست: