جمعه، مهر ۲۸، ۱۳۸۵

روز قدس و سوراخ و آبستنیِ منطقه و کار نیک من...

1- تلویزیون داشت با چند تا دختر به‌قول خودشون بدحجاب و آرایش کرده و چند تا پسر خوش‌تیپ و ژل‌زده مصاحبه می‌کرد.
طبق معمول این روزا دیگه. فردا روز قدسه.
فکر کردن حالا که ریش‌دار و چادری اگه بگن برید راهپیمایی، هیچکی نمیره، لابد این تیپا بگن همه پا می‌شن می‌رن!
دختری با رژ صورتی براق و مژه‌های چنددور ریمل زده با احساس می‌گفت:
اگر اسرائیل از بین بره ما می‌تونیم یه نفس راحت بکشیم!
پسره می‌گفت: اگر اسرائیل -این لکه‌ی ننگ- از روی نقشه پاک شه، ما خیلی راحت به هر چی می‌خواهیم می‌رسیم.
دختر مکش‌مرگ‌مای دیگری گفت: این جرثومه‌ی فسادو باید از روی کره‌زمین محو کنیم تا دنیا برای همه گلستان بشه.
و همه در صلح و آرامش و راحتی به سر ببرند.و...
و هزار تا فحش نثار بوش و شارون و کاندولیزا و... که نمی‌ذارن دنیا گلستان بشه.

چشمامو می‌بندم. وای... یعنی اسرائیل اگه از بین بره آلودگی هوای شهرها از بین می‌ره و می‌تونیم نفس راحت بکشیم!
اگه اسرائیل از بین بره، اجاره‌خونه‌ها ارزون می‌شه!
نه اصلا خونه و ویلا ارزون می‌شه!
کار با حقوق بالا گیرمون میاد!
ماشین آخرین سیستم می‌خریم و تو خیابون‌های تمیز ویراژ می‌دیم
!رشوه‌خواری از بین می‌ره!
دیگه ثروت این مملکت مال آقازاده‌ها و آخوندزاده‌ها نیست!
رفاه به تساوی بین مردم تقسیم می‌شه!
هیچ‌جا فقیری نمی‌مونه!
اعتیاد از بین می‌ره!
دموکراسی میاد و دیگه حکومت ارث بابای بعضیا نیست که عین زالو بچسبن بهش!
دیگه هیچ درختی قطع نمی‌شه و دیگه تو ساحل دریا کسی آشغال نمی‌ریزه!
ذبیح‌الله بیچاره دیگه مجبور نیست برای پول جمع کردن برای مغازه و ماشین نو این‌همه دنبال نذری بره و خودشو سبک کنه.
حاج‌آقا دیگه نمی‌ره روی حاج خانم هووی صیغه‌ای بیاره. و...

اگه این‌طوره منم فردا برم راه‌پیمایی:)
یا پاک‌کن بردارم نقشه‌رو محو کنم؟

2- این همه تابلو‌های "عکس‌برداری ممنوع" جلوی زندان‌ها و پاسگاه‌ها و وزارت‌خونه‌ها و خونه‌های کله‌گنده‌های حکومت دیگه یعنی "کشک"وقتی با "گوگل ارت" می‌تونی حیاط و باغچه و حوض و حتی کولر رو پشت‌بام خونه‌ی خودت رو هم به راحتی ببینی، دیگه این‌همه وسواس برای چیه.

3- یه سوراخ گنده در شرق سیبری.
گفتم که با گوگل ارت می‌شه تموم سوراخ سمبه‌ها رو رصد کرد...

4- من: آقا من اومدم برای جواب و بعد ارسال کردنشون به فلانجا.
آقای متصدی تپل و چشم‌آبی حدود 35 ساله: مگه شما هم مدارک داده بودید؟
من: بله. مگه یادتون نیست؟
حدود یک‌هفته پیش.
متصدی ت و چ آ(تپل و چشم‌آبی): قبضتون؟
من: ئه! یادتون نیست؟ گفتید قبضم تموم شده من شمارو یادم می‌مونه.
ت و چ آ: شما رو یادمه. اما یادم نیست مدارک داده باشید.
من یه کم هیجان‌زده: چطور یادتون نیست؟ تو پوشه‌ی قرمز. گذاشتید تو اون کشو. خواهش می‌کنم پیداش کنید. برام خیلی مهمه. مهلتش هم که تا فرداست.
کشو رو عصبی می‌گرده. اون یکی کشو رو هم همینطور.
همه رو محکم می‌کشه بیرون و با سرو صدا می‌ده تو. و من با نگرانی و انتظار به این حرکات چشم دوخته‌م.
ت و چ آ ی ما دیگه تقریبا داد می‌زنه: گفتم که نیست!
لابد چیزی کم‌و کسر داشته بهت پس دادم. زدی گور و گمش کردی می‌خوای بندازی تقصیر من.
من در حالیکه سعی دارم آروم باشم: نمی‌خوام بندازم تقصیر شما. شما هم کارتون زیاده و یادتون نمونده. اصلا تقصیر منه که یه رسید ازتون نگرفتم.
ت و چ‌آ با فریاد: حالا خانوم بزرگواری هم می‌کنه!
خانوم! شما به من مدارک تحویل ندادید. روشن!؟
رو صندلی‌اش پاشده بود و در حالیکه چشماش از عصبانیت قرمز شده بود داد می‌زد:
با هوار: حالا برو بذار به کارم برسم! (فکر کنم از اینجا به‌بعد بود که دیگه تو خطابم کرد)
من امثال تورو می‌شناسم. یه چیزی گم می‌کنید می‌گردید دنبال مقصر.
مردم توی صف شروع می‌کنن به پچ‌پچ و غرغر
.من درحالیکه نهایت سعی‌ام رو می‌کنم که مقابله‌به‌مثل نکنم: آقا چرا داد می‌زنی؟ باور کنید مدارکم رو دادم. حالا اگه گمش کردید من شکایتی ندارم.
( نمی‌دونم چرا گاهی این‌طوری از حقم می‌گذرم. چندبار شده از دست کارمندای بی‌ادب به رئیس بخش شکایت شفاهی کردم. اما مدتیه بی‌خیال‌تر شدم.
فکر کنم می‌ترسید به رئیس بخشش بگم و اون بفهمه مدارکو گم کرده و بیکار بشه.
درسته شاید این گم‌شدن، به نوعی سرنوشتمو عوض کنه اما ...همکاراش چپ‌چپ به من و اون نگاه می‌کردن. نمی‌فهمیدم منو مقصر می‌دونن یا اونو.
گفتم آقای محترم چرا این‌قدر عصبانی؟ بیایید یه کم فکر کنید ببینید می‌تونید راه‌حلی برام پیدا کنید؟
ت چ آ دیگه شروع کرد به یه عالمه توهین و فحش و جیغ و داد و... حتی حالت حمله به خودش گرفت.
من غمگین از سالن اومدم بیرون. چرا این‌قدر به خونم تشنه بود؟ واقعا مدارکمو اون گم کرده؟ همکاراش اشتباهی برش داشته بودن؟ چرا این‌قدر عصبانی بود؟ چرا من این‌قدر بدشانسم.
طبق معمول وقتایی که نمی‌تونم به کسی مثل خودش پرخاش کنم ،یکراست رفتم خونه نشستم یک‌فص گریه کردم. البته به هیچ‌وجه پشیمون نبودم که به توهین‌هاش جواب ندادم. نمی‌دونم چرا بیشتر دلم براش می‌سوخت تا اینکه ازش بدم بیاد.

گذشت و گذشت. تا اینک ده روز بعد ساعت هفت‌ونیم صبح تلفن زنگ زد. منم نیمه‌خواب. آقایی پشت خط بود و به محض اینکه مطمئن شد خودمم، شروع کرد به معذرت‌خواهی. اولش گیج بودم ولی تا گفت که مدارکم پیش اون بوده شناختمش تپل چشم‌آبی رو.
رفتم مدارک رو بگیرم. اونجا دیگه صفی نبود که شلوغ باشه. وقت ارسال گذشته بود.
تا رسیدم، از پشت پیشخوان پرید جلو تو سالن. تقریبا برام تعظیم می‌کرد. همکاراش یه‌جوری نگاهش می‌کردن. گفت که اشتباهی با یه سری مدارک دیگه گذاشته‌بودش در یه کمد دیگه در اونور سالن.
گفت خیلی متاسفه که شانس بزرگی رو ازم گرفته و کلی باعث ضررم شده.
گفت حاضره هر جور بخوام جبران کنه. گفت که خیلی متاسفه که این‌قدر بهم توهین کرده. از زور شرمندگی شب نتونسته بخوابه و وجدانش ناراحته. گفت نفهمیده چرا نرفتم شکایت کنم.
گفت چرا این‌همه توهین کردم هیچی نگفتی؟
گفتم یاد داداشم افتادم. به‌خودم گفتم فکر کن داداشته که الکی عصبانی شده.
گفت: از شما درس بزرگی گرفتم
.گفتم : من هم درس بزرگی از شما گرفتم.
با عجب گفت چه درسی؟
گفتم : با اینکه من معمولا مثل شما رفتار نمی‌کنم. ولی فکر کنم اگر من به جای شما بودم زنگ نمی‌زدم که بگم اشتباه کردم!
از نظر من شما مرد شجاعی هستید
.لبخند زیبایی روی لبانش نشست و همکاراش هم که همه آماده بودن دعوایی تماشا کنن به مقر(صندلی‌های) خودشون بازگشتن!

و اما بعد...
مدارکمو که داد اصرار کرد فیش پرداختی‌مو از جیبش بده، چون دیگه به‌درد نمی‌خورد.
قبول نکردم. اما وقتی پرونده رو تو خونه باز کردم دیدم پولو گذاشته تو یه پاکت.فردا رفتم پس بدم دیدم رفته مرخصی. یک‌ماه دیگه رفتم دیدم منتقل شده به اداره‌ی دیگری از اون شرکت. دوستش گفت همه‌ش وجدانش ناراحت بود و می‌گفت طفلک اون خانم هر چی بهش توهین کردم هیچی نگفت!

پ.ن.شاید اگه منم دوسه‌تا بهش فحش داده‌بودم این‌جوری وجدان‌درد نمی‌گرفت...
پ.ن.2همیشه‌هم این‌جوری آروم نیستم‌ها...

5- حمله‌ی قریب‌الوقوع آمریکا به ایران..
.منطقه شدیدا آبستن شده..
.پدر بچه کیه؟:)

6- ...جواب‌های خنده‌دار به سوالات ریاضی
من که هنوز در کف اون جواب یکی‌مونده‌به‌آخری‌ام.
همون که زیرش نوشته: این دیگه آخرشه!
7- ماجرای دیدار "ماه تمام" از یک کلنی....

8- سیرپرست رو که می‌شناسید؟
همون که زیر نوشته‌های دکتر امید افاضات خوبی می فرماید.
چی شده؟خودش یه وبلاگ زده....

9- یه عکس مبتذل:)
ببخشید. از دستم در رفت.
اگه گفتید فرستنده‌ی این عکس اهل کدوم شهره؟:))
جواب همین سوال دوم لبخند به لبم آورد.

10- دخترسنگ‌نورد محکم باش...
پیروز و پاینده‌ باش
چون صخره‌ها سرسخت در حوادث باش...
رو در کوه و صحرا،‌ جسم و جان بیارا ، بین آفتاب زیبا را...

من هیچوقت تو سنگ‌نوردی‌هام مانتو روسری نپوشیدم.. با بلوز‌شلوار( بلوز بلند البته. و کلاه) مانتو خیلی دست‌وپاگیره و زیر مقنعه هم آدم لابد شرشر عرق می‌ریزه. اما بازم دمت گرم. آفرین دختر سنگ‌نورد. چه به اجبار تنت کردی و چه به اختیار خود!

نظرها در زیتون دام کام

نظرها در زیتون بلاگفا

هیچ نظری موجود نیست: