تقریبا هر جا نذری میدن آقا ذبیحالله رو میتونی تو صف ببینی.
برای اینکه یادش نره، یه لیست درست کرده و میدونه چه کسایی چه موقع از سال نذری میدن.
مثلا میدونه حاجآقا موسوی و حاجآقا علوی اول ماه رمضون، شوکت خانم و آقای اسماعیلی شب 19 و حاج آقا ملکی و ملوک خانم شب 21 شام میدن
.میدونه دههی اول ماه محرم در محلات مختلف شهر کجاها تکیه برپاست. اونم نه تکیههای معمولی بلکه تکیههای پر و پیمون( ازنظر غذایی).
میدونه کیا شلهزرد و کیا حلیم و کیا آش رشته میدن
.میدونه شهلا خانم نذر برای دختر فلجش داره و تا وقتی خوب نشه نذرش برجاست.
میدونه نرگس خانم از وقتی پسرش رفته سربازی اولین شبجمعهی هرماه حلیم میده و احتمالا نذرش دوسالهست. یعنی تا وقتی سعیدش از سربازی برگرده
.میدونه کدوم مسجد به چه مناسبت قیمه میده و کیها قرمهسبزی.
آقا ذبیحالله و خانمش هر دو معلمن. از اون معلمهای گزینشی بعد از انقلاب که هفتهشتده سال هم قراردادی بودن.
خانمش از وقتی رفته آموزشپرورش، چادری شده. با هیچ همسایهای بدون اجازهی شوهرش سلامعلیک نمیکنه.
ذبیحالله دستور داده رفت و آمدهاشونو تقریبا با همه قطع کنن. مبادا که شوخییی خندهای چیزی از تو مهمونی به بیرون درز کنه و اخراج بشن.
بعد از مدتی یواش یواش امر بهش مشتبه شد که حالا که خودش مجبوره از این چیزا دل بکنه میتونه بقیهرو هم امر به معروف و نهی از منکر کنه. به لباس دختر همسایه گیر میده، اگه کسی دیش ماهواره بذاره تهدید میکنه لوش میده و...
بهترین تفریح آقا ذبیحالله اینه که با قابلمه، سطل و کاسههای جورواجور از رو لیستی که روزبهروز کاملتر و آپتودیتتر میشه بره نذری بگیره و بذاره تو یخچال تا تو مخارج صرفهجویی بشه. گاهی خانم و دوتا بچههاشو برمیداره و میبره تو صف. هیچکدومشون با هیچکی حرف نمیزنن، چون میترسن کمکم شناخته بشن. خانم و دخترش رو میگیرن و گاهی تا هفتبار دوباره میرن ته صف و غذا میگیرن. خودش و پسرش هم میرن تو صفهای مختلف جا میگیرن. گاهی هم میره دنبال بچههای خواهر خانمش به بهانهی هواخوری و پارک میبردشون تو صف نذری و ازشون استفادهی ابزاری میکنه.
یه پیکان فکستنی داره که صندوق عقبش معمولا پر میشه از غذاهای نذری.خودش از بس حرص میخوره زخم معده داره و نمیتونه زیاد نذری بخوره. اما خانمش ماشالله!
غذاهای نذری باهاش چه کرده!!
گاهی که غذا زیاد میشه، مادر خودش و مادر خانمشو به نذریپارتی دعوت میکنه و خیلی احساس گشادهدستی و ولخرجی بهش دستمیده. موقع بدرقه هم یکی دو بسته میذاره تو یه پلاستیک تا ببرن. و اینو تو راهپله بلند بلند اعلام میکنه تا همسایهها فکر کنن کسی رو مهمون کرده.
آقا ذبیحالله در توجیه کار خودش میگه که غذاهای نذری مراد میدن و بهزودی به آرزوهاش که همانا خریدن یک مغازه و یک ماشین پرایده میرسه. البته اینو راست میگه، چون از راه صرفهجویی در خرید مواد غذایی و لباس و حتی دارو ( چون غذاهای نذری بیماریها رو هم شفا میده. نگاه به دندونای کرمخورده خودش و بچههاش نکنید) کمکم پولاش داره جمع میشه.
آقا ذبیحالله در همسایگی شما نیست؟
شنبه، مهر ۲۲، ۱۳۸۵
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر